مرجع سخنرانی ها و آثاراستاد علی اکبر داراب کلائی
استاد علی اکبر داراب کلائی ، دارابکلاء شهر ساری متولدشدند ایشان در سن 17 سالگی وارد حوزه شدند . و برای ادامه تحصیل به شهر مشهد مقدس عزیمت نموده و دروس حوزه را تا سطح خارج در حوزه علمیه این شهر ادامه دادند .درحال حاضرساکن تهران میباشند که در زمینه خانواده و سبک زندگی و مسائل روز مقالات متعددی به رشته تحریر درآورده است. برای کسب اطلاع بیشتر به قسمت زندگینامه مراجعه فرمایید.

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان سایت تحلیلی-سیاسی-اجتماعی-فرهنگی و آدرس dalel.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.







نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 20
بازدید دیروز : 16
بازدید هفته : 36
بازدید ماه : 705
بازدید کل : 10508
تعداد مطالب : 302
تعداد نظرات : 9
تعداد آنلاین : 1

 ابزارهای زیبا سازی برای سایت و وبلاگ گالری تصاویر سوسا وب تولز





در اين وبلاگ
در كل اينترنت


تعبیر خواب آنلاین


استخاره آنلاین با قرآن کریم


آمار مطالب

کل مطالب : 302
کل نظرات : 9

آمار کاربران

افراد آنلاین : 1
تعداد اعضا : 1

کاربران آنلاین


آمار بازدید

بازدید امروز : 20
باردید دیروز : 16
بازدید هفته : 36
بازدید ماه : 705
بازدید سال : 1610
بازدید کلی : 10508
روایت وحشتناک زن ایزدی ازداعش

روایت وحشتناک زن ایزدی از داعش

سیدو جریان دیگری را هم تعریف می‌کند و می‌گوید: «زنی دو بچه‌اش را که از تشنگی و گرسنگی مرده بودند کنار خود روی زمین گذاشته بود. من هم چاره‌ای نداشتم جز آنکه خودم را برای مرگ فرزندانم و مواجهه با چنین وضعی آماده کنم».

«هیچ کس نمی تواند مصیبت کس دیگر را درک کند مگر آنکه آنچه او کشیده را با گوشت و پوست و استخوان خودش لمس کند. حالا چطور انتظار دارید کسی که که از دور نشسته و فقط خبرهای جنایات داعش را می خواند، حجم و عمق مصیبت قربانیان این سازمان خوانخوار را بفهمد؟».

«لیلی سیدو» ، بانوی 26 ساله عراقی، با این جمله روایتش از داستان وحشتناکی که به دست داعش طی چند روز برای او خلق شده را (در مصاحبه با روزنامه «الغد» اردن آغاز می کند.

سیدو، روزنامه نگاری از اهالی شهر سنجار در غرب موصل در صحرای عراق است. وقتی شهر موصل به دست داعش سقوط کرد، آنان به یکی از کوه های اطراف شهر گریختند، و او یکی از زنانی است که توانست از محاصره و تعقیبی 9 روزه داعش در اطراف این کوه ها جان به در ببرد.

سیدو در این مصاحبه، جزئیات تجربه وحشتناکش را تعریف می کند. از کلمه کلمه روایتش پیداست که این تجربه هرگز از خاطرش محو نخواهد شد، تجربه زیر پاگذاشته شدن بی شرمانه حقوق انسان در داستانی هراس انگیز و 9 روزه.

او تنها یکی از قربانیان داعش است که به دلیل وابستگی به یکی از اقلیت ها در معرض هجوم قرار می گیرند. سیدو جزو طایفه ایزدی عراق است و هیچ وقت به ذهنش خطور نکرده بود که داشتن مذهب ایزدی ممکن است روزی زندگی خودش و دو فرزند خردسالش را به خطر بیفکند.

سیدو سعی می کند در آغاز روایتش تا حد ممکن به خود مسلط باشد، می گوید: «عصر روز دوم آگوست [11 مرداد 1393] همراه با یکی از خانم های همسایه به بازار رفته بودم. در بازار که بودیم همسایه ام گفت شایعه شده که داعش همین روزها به سنجار می رسد.» سیدو می گوید که این شایعه را جدی نگرفته چرا که به روایت امنیتی دولت و احزاب موجود در شهر اطمینان داشته که تأکید داشته اند «شهر در برابر داعش، امن و امان است..

به رغم اینکه سیدو می خواسته این شایعه را بالکل ندیده بگیرد، آن همسایه سنی مذهبش به او توصیه می کند که احتیاط کند، خصوصا که ایزدی است و برای داعشی ها جزو «المغضوب علیهم» به حساب می آید. از اینجا، نگرانی به دل سیدو می افتد. با شوهرش (که در منطقه دهوک در نزدیکی سنجار بوده) تماس می گیرد تا درباره درستی آن شایعه پرس و جو کند. شوهرش هم با یک جمله ساده، صحت خبر را رد می کند: «تو مشکلت این است که هرچه می شنوی را باور می کنی.»

سیدو می گوید عصر چند روز بعد، این شایعه کم کم تبدیل شد به یک «یک خبر نسبتا دقیق» و «سریعا درمحله محل سکونت ما شروع به پخش شدن کرد. من هم برای احتیاط از همان همسایه ام خواستم که آن شب را در منزل آنان بخوابم. آن شب تا دیر وقت از طریق شبکه های اجتماعی در اینترنت اخبار را دنبال می کردم. جالب آنکه همگی شان به ایزدی ها اطمینان می دادند که داعش ابدا به سنجار نزدیک نشده است و سنجار در امنیت کامل، و همه شایعات موجود بی اساس است.»

تنها چند ساعت که گذشت، سیدو فهمید که تمام حرف های رسانه ها باد هوا بوده: در سحرگاه فردا با صدای همسایه اش از خواب بیدار شد که به او می گفت سریع خودش را جمع و جور کند و وسایل بچه هایش را بردارد و آماده شود که از منزل او بگریزد.

چیزی که باعث شد مطمئن شود خبر نزدیک شدن داعش صحیح است دو تماس تلفنی بود که می گفت در منطقه «جرزریک» که تنها 15 دقیقه با سنجار فاصله دارد، درگیری سختی با داعش در جریان است. میگوید: «ما فقط دو راه داشتیم، یا فرار یا تسلیم شدن به مرگ. چیزی که تا قبل از آن خوانده بودیم این بود که وقتی حکومتی شکست می خورد، نظام می رود ولی مردم سر جایشان می مانند ولی درباره داعش قضیه کاملا فرق می کرد.»

در ساعت 8 صبح، برادر همسرش می آید و او و دو بچه اش را با خود به بیرون سنجار می برد چرا که درگیری ها به نزدیکی سنجار رسیده بوده. در طول مسیر، مردم را می بیند که از ترس گلوله جنگی می گریزند. نهایتا به منطقه ای می رسند که پر بوده از موانع امنیتی شنی. فلذا مجبور می شوند بقیه راه را تا رسیدن به روستای «سُلاخ» پیاده بروند.

در آنجا سیدو به خانه یکی از اقوام همسرش می رود: «در آنجا خبرهایی می رسید که سنجار به دست داعش افتاده است. اگر ده دقیقه دیرتر از خانه ام بیرون می آمدم جان خودم و بچه هایم توسط داعش گرفته می شد.»

ادامه می دهد: «آن روز صبح، وقتی که در منزل اقوام همسرم بودم، از پنجره بیرون را نگاه می کردم که [در فاصله ای دور] مردانی سیاه پوش را دیدم که به سراغ مزار امامزاده سیده زینب (که زیارتگاه شیعیان بود) رفته و منفجرش کردند.»
 

اینجا بود که سیدو و اقوام همسرش می فهمند که نیروهای داعش به نزدیکی روستای سلاخ رسیده اند: «سراسیمه رفتیم سراغ ماشین ها تا به کوه فرار کنیم. مردم را می دیدیم که به همان سمت فرار می کنند. داشتیم با چشم خودمان صحنه یک کوچ دسته جمعی را می دیدیم. موقعی که در راه بودیم، آواره هایی را می دیدم که با لباس های زیر در حال فرار بودند. برخی اشخاص را می دیدم که فرصت نکرده بودند کفش به پا کنند. در نهایت به پایین کوه رسیدیم.»

آنجا که بودند، دوستان غیر ایزدی سیدو با او تماس می گیرند و توصیه می کنند که جانش را نجات دهد. می گوید: «یک دوست مسلمان داشتم که تلفن زد و پیشنهاد داد مرا بردارد و محجبه ام کرده و ادعا کند که مسلمانم [مسلمان از تعریف داعش]. ترسیدم که کارت شناسایی بخواهند. اینجا بود که چیزی ته دلم فروریخت. فهمیدم که واقعا زندگی خودم و خوانواده ام و همه کسانی که با مایند در خطر است و هر لحظه ممکن است که زندگی ام با یک گلوله داعش به پایان برسد.»

سیدو ادامه می دهد: «شروع کردیم به برپا کردن چادر برای زن ها در پایین کوه. وسایل کمی همراهمان بود. این سؤال که چه شد سنجار سقوط کرد مدام در ذهنم می چرخید. تفسیری برای تغییر و تحولاتی که به سرعت برق و باد رخ داده بود نداشتم. آنجا که بودیم شایع شده بود هر کس بالای خانه اش پارچه سفیدی نصب کند این به معنای تسلیم شدن است [و داعش با او کاری نخواهد داشت]. به قوم و خویش همسرم پیشنهاد کردم که ما هم همین کار را بکنیم. به سلاخ برگشتیم و پارچه سفید بالای خانه زدیم. موقعی که برگشته بودیم، صدای گلوله مدام بیشتر و به ما نزدیک تر می شد. تا اینکه با کدخدای روستا تماس گرفته شد و به او اطلاع دادند که داعش در آستانه ورود به روستاست. ما هم [از ترس] برگشتیم به کوه. از اینجا، روز سوم محاصره شروع شد.»

سیدو وضعیت سخت آنجا را توصیف می کند: چه از گرمای طاقت فرسا، چه از جهت  اوضاع روحی در حال فروپاشی آواره های ایزدی در کوه و چه از جهت نگرانی بابت اینکه مواد ضروری همراه افراد، در آستانه اتمام بود.

می گوید: «خبرهایی می شنیدیم که داعش به کوه نزدیک شده است. این باعث شد که مردها با کنار هم گذاشتن ماشین هایشان یک مانع ددرست کنند تا بتوانند از زن ها و بچه ها محافظت کنند.»

سیدو از حالت همراهی انسانی در بین آواره ها صحبت می کند که در خوردن و آشامیدن یکدیگر را شریک می کردند و هر کس دست دیگری را می گرفت. می گوید: «یادم می آید در روزهای اول فرار، اولین مورد تولد در کوه رخ داد. چه قدر برایمان عجیب به نظر می رسید. ولی بعد که چند مورد دیگر هم در روزهای بعد تکرار شد، دیگر برایمان عجیب نبود. ما تقریبا مطمئن بودیم که آوارگی مان در کوه طول خواهد کشید و ما در مرز و آستانه یک کشتار دسته جمعی هستیم. منتظر مرگ بودیم. این وضعمان بود.»

ه یاد می آورد: «سحرگاه روز سوم، صدای شلیک گلوله در جایی نزدیک به گوشمان رسید. ماشین هایی از داعش به سمتمان می آمد. مردهایی که همراه مان بودند مقاومت را شروع کردند. ما هم شروع کردیم به بالا رفتن از کوه. زن و بچه و افراد پیر، از طریق یک گذرگاه تنگ شروع به بالا رفتن کردیم. ولی فقط مقدار کمی بالا رفتیم. چون بالار فتن از کوه خیلی سخت بود. وقتی داشتیم از کوه بالا می رفتیم، کم کم آثار خستگی در ما خودش را نشان می داد. ضمنا ذخیره آبمان تمام شد. به همین دلیل مجبور بودیم به پایین کوه برگردیم و آب برداریم. مردها مدام بالا می آمدند و برمی گشتند پایین. هر بار آب آوردن یک ساعت تمام طول می کشید. از روز پنجم، وضعیت بهداشتی آواره ها در کوه رفته رفته خراب می شد. بچه ها و پیرها می مردند. روز ششم تصمیم گرفتیم به منطقه مزار شرف الدین برویم. در آنجا مقاومت قوی بود و نیروهای رزمنده حزب کارگران کردستان در آنجا حضور داشتند. به سمت آنجا راه افتادیم.»

پیش از ذکر رفتن به مزار شرف الدین، سیدو آخرین تصاویری که از کوه در ذهنش مانده را به خاطر می آورد و می گوید: «چیزهای زجرآوری در آنجا دیدم که در کل زندگی ام ندیده بودم. زن هایی بودند که زایمان می کردند و بچه هایشان به محض تولد می مردند. فریاد بچه ها و پیرهایی که کمک می خواستند، جوان هایی مثل دسته گل در عنفوان جوانی که ناگهان روی زمین می افتادند و نمی دانم که بیهوش می شدند یا می مردند.»

اما صحنه ای که تأثیر بیشتری روی ذهن سیدو گذاشته قضیه دیگری است، زن پیری که تنها چند روز پیش از آواره شدن یک عملیات جراحی انجام داده بوده و در دوره نقاهت به سر می برده و در جریان بالا و پایین رفتن از کوه، پسرش همیشه او را بر دوش می گرفته است. سیدو به خاطر می آورد: «این زن رفته رفته حس می کرد که خطری برای جان پسرش شده است. یک بار که پسرش او را بر دوش گرفته بود از پسرش خواست که او را بر روی زمین بگذارد تا کمی استراحت کند. وقتی پسرش او را روی زمین گذاشت، خودش را از بالای کوه به پایین پرت کرد.»

سیدو حرفش که به اینجا می رسید دیگر نمی تواند تحمل کند و شروع می کند به گریه ای طولانی و در همان حال ادامه می دهد: «فکرش را بکن، یک مادر پسرش را فریب داد تا بتواند خودش را بکشد [و جان پسرش را نجات دهد]. هنوز صدای گریه پسرش در گوشم است.»
 

سیدو جریان دیگری را هم تعریف می کند و می گوید: «زنی دو بچه اش را که از تشنگی و گرسنگی مرده بودند کنار خود روی زمین گذاشته بود. من هم چاره ای نداشتم جز آنکه خودم را برای مرگ فرزندانم و مواجهه با چنین وضعی آماده کنم.»

سپس ادامه می دهد: «چشممان را می بستیم و آب های کثیف را می نوشیدیم. به چشم خودمان کرم ها را در آبهایی که می نوشیدیم می دیدیم. پسرم مدام از من می خواست برای کمک مان هواپیما بیاید. درد و رنجی کشیدیم که قابل وصف نیست. هر قدمی که برداشتیم شرحش یک داستان می خواهد. والله اشخاصی را دیدم که از گرسنگی برگ درخت ها را می خوردند. روز هشتم و برای درست کردن شیر خشک پسرم فقط یک چهارم شیشه آب داشتم. ولی بخش اعظم همان را هم دادم به زنی که بچه اش از تشنگی در حال مرگ بودم. فقط چند قطره آب ماند برای پسر خودم. به بچه دیگرم هم هیچ آبی نرسید. روز هشتم که به مزار شرف الدین رسیدیم، آنجا آب سالم نوشیدیم. پشت سرمان چندین جسد در مسیر به جا گذاشته بودیم. در مزار شرف الدین به ما غذا دادند ولی من نخوردمشان. احتیاطا برای بچه هایم در روزهای آینده غذاها را پنهان کردم.»

سیدو اضافه می کند: «آنجا شنیدیم که نیروهای حزب کارگران کردستان یک تونل برای ما درست کرده اند که از آن طریق می توانیم به مرز سوریه فرار کنیم. ولی حتی فرار به آنجا هم احتمال مرگ داشت. ولی من در آن لحظات مطمئن بودم که دیگر به زندگی طبیعی برنخواهم گشت و دیگر هرگز همسرم را نخواهم دید. زندگی از نظر من تمام شده بود. برای همه کسانی که اطرافم بودند هم همینطور بود.»
 

سیدو ادامه جریانات را اینطور بیان می کند: «ساعت چهار همان شبی که به مزار شرف الدین رسیده بودیم، خبرهایی رسید که ادوات زرهی داعش دارند به آن سمت می آیند و قصد به راه انداختن یک کشتار دسته جمعی دارند. لذا تصمیم گرفتیم به صورت دسته جمعی به سمت تونلی که به سمت مرزهای سوریه می رفت راه بیفتیم. ماشین های حزب کارگران آمد و بچه ها و افراد پیری که بین مرگ و زندگی بودند را سوار کرد. ما برای رسیدن به تونل بیش از هشت ساعت پیاده راه رفتیم. صدای پسرم را می شنیدم که می گفت: "مامان دیگه نمی تونم تحمل کنم." حتی وزن لباس هم دیگر برای بعضی ها موقع راه رفتن سنگین به نظر می رسید. لباسشان را در می آوردند و به کناری پرت می کردند. یادم می آید که پدری لباس دختر خردسالش را در می آورد. دختربچه، کفش هم نداشت و از پایش خون می آمد.»

به سختی نفسی می کشد و ادامه می دهد: «روز نهم به مرز رسیدیم. ماشین های حزب کارگران کردستان آمدند و ما را از مرز به سمت منطقه زاخوبد بردند که در اقلیم کردستان است و نیروهای پیشمرگه در آنجا هستند. در آنجا آواره ها را سه روز در مدارس و منازل اسکان دادند، سپس به اردوگاه رفتیم.»

سیدو تعریف می کند: «وقتی همسرم پیشمان آمد، مرا که دید نشناخت. مدام می پرسید: "پس لیلی کو؟". وضع آواره های ایزدی از بقیه سخت تر بود. الان با خانواده ام در یک زیرزمین زندگی می کنیم که در همانجا پنج خانواده دیگر هم زندگی می کنند.»/مشرق

تعداد بازدید از این مطلب: 73
موضوعات مرتبط: تحلیل روز , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


عرفان حلقه و عرفان ساحری

عرفان قارچی

عرفان حلقه و عرفان ساحری

«البته مواظب باشید توی دام عنکبوت های دنیادار وارد نشوید. الان این روزها از این چیزها زیاد است و دکان دارهایی که به اسم معنویت ادعا میکنند امام دیدیم فلان دیدیم هیچ واقعیتی هم ندارد. حواستان باشد که اسیر آنها نشوید» (مقام معظم رهبری، اردیبهشت 86 در جمع دانشجویان بسیجی)

عرفان حلقه و عرفان ساحری در یک مسیر هستند

1ـ آنچه در عرفان اسلامی به نام «تجربه وحدت» مطرح است، وحدت با مبدأ هستی و خالق کل است و اگر از آن به تجربه وحدت با هستی یاد می شود، مراد از هستی همان وجود مطلقی است که همه کاینات، تطورات و شئونات اویند؛ به عبارت دیگر، مراد مصداق بالذات وجود که همان ذات مقدس باریتعالی است.

اما آنچه در عرفان حلقه آمده، تجربه وحدت با جهان هستیِ مادی است نه بیشتر. به عبارت گویاتر این غایت، عرفان حلقه را با عرفان ساحری در یک مسیر قرار می دهد و عرفان حلقه از این نظر با عرفان سرخپوستی هم افق تر است تا با عرفان اسلامی، چرا که آن چه در عرفان سرخپوستی برجسته می شود، تقدس طبیعت و درک تجربه وحدت با طبیعت است و کشف نیروهای طبیعی؛ بنابراین، تفاوت بین تجربه وحدت با جهان هستیِ مادی با تجربه وحدت با وجود مطلق، همان فاصله بین عرفان سرخپوستی و عرفان اسلامی است.

2 ـ از جمله نکات شیرین و نغز در باب عرفان حلقه، گفته مولف عرفان کیهانی درباره تنافی قدرت و کمال در عرفان است؛ جدایی بین کمال و قدرت و نسبتی که بین این دو در عرفان حلقه ترسیم می شود، پرده از نوع سلوک و روش دستیابی به قدرت های غیر عادی در عرفان حلقه برمی دارد.

به گفته وی، اگر کسی در مسیر سلوک، به قدرتی دست یافت، از کمال محروم است.

بی گمان، هر قدرت خارق العاده ای ناشی از تعالی و کمال نیست، اما آیا باید همه قدرت های غیر عادی را برگرفته از منشأهای غیر توحیدی دانست؟

در عرفان حلقه نسبت بین کمال و قدرت های روحی از قبیل متنافیین معرفی می شوند؛ گویا اگر قدرت آمد، کمال از در دیگر فرار می کند و اگر قدرت بیاید، باید فاتحه کمال را خواند.

«اسرار حق اطلاعات محرمانه ای است که افشای آن نقض عدالت خدا و ستارالعیوب بودن اوست که افراد اجازه ورود به حریم آن را ندارند و ورود به آن، تنها به کمک شبکه منفی امکان پذیر است و شبکه مثبت این اطلاعات را در اختیار کسی قرار نمی دهد.(اصل الله علیم بذات الصدور)» (عرفان کیهانی ص 97 )

جالب است که وی دسترسی به اسرار حق را نه تنها با کمال در تضاد می بیند، بلکه نقض کننده ستارالعیوب بودن خدا هم می داند.

بنا بر اصل بالا، گویا تنها منبعی که می تواند قدرت های غیرعادی را در اختیار دیگران گذارد، نیروهای شیطانی و شبکه منفی است. با این توصیف، معجزه انبیا و کرامات اولیا چه می شود؟

نکته قابل توجه این که آن چه وی به عنوان ضابطه آورده است، درباره راه های شیطانی درست است؛ به این معنا که اگر کسی به قدرت های شیطانی دست یابد، از همان لحظه ایمان می گریزد و سقوط و تباهی آغاز می شود. پس قدرت های غیر شرعی، هیچ گونه دلالتی بر کمال و تعالی فرد ندارند و اتفاقا در مورد رهبران عرفان حلقه ـ که ادعای تحصیل قدرت های غیر عادی می کنند و چندان هم تأکیدی بر شرعی بودن طریقت خود ندارند ـ این معیار کاملا تطبیق می کند.

این مطلب برعکس نگاه متولیان عرفان حلقه، در کتب عرفانی اسلام به صورت دیگری روشن شده است؛ با این توضیح که کرامت و قدرت های موهبتی هر چند غایت نهایی برای سالک نیست، از جمله مویّدات به شمار می رود؛ یعنی کرامت اگر رحمانی باشد، نشان دهنده سلامت راه است، نه شیطانی بودن آن. به عبارت دیگر، کرامت رحمانی، عین کمال است و نشان دهنده قرب الهی است، هرچند سالک حقیقی، نباید به این گونه موهبت ها قانع باشد و باید به ادامه مسیر بیندیشد.

به زعم مولف عرفان کیهانی، می توان به اسرار حق دست یافت، ولی تنها با کمک شبکه منفی. اگر این گفته با متون و نصوص دینی سنجیده شود، نتیجه قابل تأملی به دست می آید.

قرآن کریم اذعان دارد که موحدین واقعی گواهان اعمالند و بر کرده های دیگران اشراف دارند. فَسَیرَی اللّهُ عَمَلَکمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ (توبه 102)؛ یعنی خدا و رسولش و مومنین اعمال شما را می بینند. معلوم می شود رهبر حلقه، اشراف پیامبر و مومنین نسبت به اعمال دیگران را ناقض عدالت خدا می داند و به علاوه، شبکه ای که این قدرت را به رسولان الهی و مومنین می دهد، شبکه شیطانی می داند و اصولا این مقام را به عنوان یک امتیاز برای بندگان برگزیده خدا، نه تنها نمی پذیرد، بلکه از اساس این جایگاه را منکر می شود.

البته وی در جاهای دیگر، میانجیگری انبیا ـ بین خلق و خالق ـ را با روش دیگری زیر سوال می برد و انسان ها را بدون این که نیازمند به رسولان الهی بداند، مستقیم به خود خدا ارجاع می دهد. البته چون اصل نیاز به واسطه فیض را نمی شود منکر شد، وی شبکه شعور کیهانی را به عنوان جایگزین انبیا و رسولان الهی معرفی می کند.

وی می گوید: «هنگامی که انسان از خدا درخواستی داشته باشد، مستقیم از خدا درخواست می کند؛ (ایاک نستعین).

قل انما انا بشر مثلکم یوحی الی انما الهکم اله واحد فاستقیموا الیه؛ پس مستقیم به سوی او بروید و از او استغفار بطلبید و وای بر مشرکین (کسانی که فاستقیموا الیه را نقض می کنند)؛ (فصلت 6).

اما درخواست انسان از طریق هوشمندی الهی و یا به طور قراردادی از طریق شبکه شعور کیهانی پاسخ داده می شود؛ (انسان از منظر دیگر88).

3 ـ از مضامین کتب عرفان حلقه برمی آید که رهبر این گروه، هیچ اصراری بر این که تعلیمات وی، همان عرفان اسلامی است، ندارد. شاهد مطلب هم این است که وی اولا عرفان خودش را ایرانی معرفی می کند و فقط یک مورد از عرفان اسلامی یاد کرده است. وی خاستگاه عرفان خود را جغرافیایی می داند، نه دینی و مأموریت خود را زنده کردن عرفان ایران می داند نه عرفان اسلامی. وی پیش گفتار کتاب عرفان کیهانی را با نام «ایران و دنیای عرفان» نوشته است و در این متن، بیش از ده بار این مطلب را یادآور می شود که عرفان حلقه ایرانی است؛ (همان ص 41) و صریحا از مأموریت خود پرده برمی دارد که «یکی از رسالت های ما اعتلای عرفان ایران است»؛ (انسان از منظر دیگر ص 60).

اشتباه نشود. اختلاف بر سر این نیست که چرا وی از ایران دم می زند، مسأله بر سر این است که وی اساسا خاستگاه عرفان را دین و شریعت نمی داند و تلازمی بین دین داری و عرفان نمی بیند و ادیان را حداکثر تأیید کننده عرفان می داند، نه بیشتر. به همین علت است که وی در کتابش، حتی یک بار از پیامبر خاتم یاد نمی کند و همه سعی اش بر این است که بگوید بدون نیاز به دین و شریعت، می توان مستقیم با خدا ارتباط گرفت و عارف شد.

به همین جهت است که از نگاه وی اساسا نوع دین مهم نیست، چرا که عرفان حلقه با دین شخصی افراد کاری ندارد.

وی می گوید: «عرفان حلقه، با بخش اختصاصی روبنای فکری انسان ها که شامل اعتقادات و مراسم و مناسک مختلف است، برخورد و مداخله ای ندارد»؛ (عرفان کیهانی.ص71) یعنی ـ غیر از این که وی دین داری و اعتقادات دینی را جزء زیربناها نمی داند ـ تصریح می کند که عرفان حلقه، نفیا یا اثباتا مداخله ای در اعتقادات دینی افراد ندارد.
به عبارت روشنتر، یک مسیحی همان میزان می تواند عرفان حلقه ای باشد که یک مسلمان و هندو و یهودی. باز به همین جهت است که جاهای متعدد اظهار کرده که «داشتن ایمان و اعتقاد برای حضور در حلقه به هیچ وجه لازم نیست»؛ (انسان از منظر دیگر، ص 20 و 126).

برای ادعای ما می توانید از یک شاهد دیگر هم بهره بگیرید که مولف کتاب عرفان کیهانی، نخست ادعا می کند که عرفان حلقه با روبنا که شامل اعتقادات ادیان است، تضادی ندارد و از سوی دیگر، نام این گونه اعتقادات را روبنا می گذارد.

حال پرسش این است که روبنا چیست؟ به چه اموری روبنا اطلاق می شود؟ آن چه مورد پذیرش همگان است، این که بین زیربنا و روبنا نه تنها پیوندی عمیق برقرار است بلکه روبنا آن است که بر زیربنا متکی و بر آن استوار است.

زیربنا همچون خط تولید یک کارخانه است که محصول خاصی از آن خارج می شود و خروجی مشخصی از آن انتظار می رود؛ روبنا باید از زیر بنا براید. اگر روبنا از زیر بنا برنیاید و برآمده از آن نباشد، اساسا نباید به آن روبنا گفت، چون ارتباطی بین این دو برقرار نیست. حال یک بار دیگر درباره نسبت زیربنا (شبکه شعور کیهانی) و روبنا (اعتقادات و دین و مذهب) دقت کنیم. اگر قرار باشد که روبنا هر چه باشد، مهم نیست و اعتقاد به توحید با باور به تثلیث یکسان باشد و پذیرش معاد با پذیرش تناسخ تفاوتی نکند، پس پیوند بین روبنا و زیربنا چه می شود؟ این شکاف بین زیر بنا و روبنا را باید چگونه باید توجیه کرد؟

تنها یک پاسخ دارد و آن این که در عرفان حلقه، غیر از اعتقاد به شعور کیهانی، همه چیز روبناست. (دقت شود!) به همین جهت بهتر بود مولف کتاب، به جای «روبنا» از تعبیر «زواید» استفاده می کرد، چرا که اولا این دسته بینش ها، برآمده از زیربنا نیستند و افزون بر آن، به وجودشان نیازی نیست.

اگر قرار باشد در روبنا هر چه باشد، می تواند با زیربنا بسازد، پس زیربنا اقتضای خاصی ندارد؛ بنابراین، زیربنا «لا اقتضاء» است. در نتیجه از اساس این زیربنا، زیربنا نبوده است، چون چیزی از آن منشعب نمی شود و هیچ متفرعاتی ندارد و لازمه خاصی برای آن تصور نمی شود.

بعضی ممکن است بپندارند که مراد رهبر عرفان حلقه این است که بطن ادیان، همان عرفان است و غایت دین، معرفت الهی است و شریعت است که به حقیقت ختم می شود. در حالی که این تصور با اصول تصریح شده در عرفان حلقه نمی سازد. از قضا نخستین اصل از اساسنامه عرفان حلقه با این مهم تصریح شده که «همه انسان ها صرف نظر از دین و مذهب می توانند جنبه نظری عرفان حلقه را بپذیرند و از جنبه عملی آن بهره مند شوند»؛ (عرفان کیهانی ص55).

آنچه به روشنی از این اصل دریافت می شود، این است که عارف شدن تلازمی با دین داری ندارد و بدون دین و دستورهای شریعتی هم می توان عارف شد؛ یعنی همان گونه که وی از آیه شریفه «فاستقیموا الیه» استفاده می کند و ریشه نبوت و رسالت را می زند، در این جا هم از ادیان نام می برد و ریشه شریعت را می زند.

وی در جای دیگر می گوید: «از آن جا که عرفان حلقه انسان شمول است، همه انسان ها صرف نظر از دین و مذهب و... می توانند و جنبه نظری آن را پذیرفته»؛ ( انسان از منظر دیگر، ص16 و عرفان کیهانی ص55) از این جملات برمی آید که در عرفان حلقه برای عارف شدن، انسان بودن کافی است، نه دین دار بودن؛ یعنی همین قدر که کسی انسان باشد، می تواند در تشکیلات عرفان حلقه، مراتب کمال و ترقی را پشت سر گذارد که البته در آن صورت از تمامی قیود دین داری و زحمت پرهیزگاری آزاد است.

باید اضافه کنیم که در متون عرفان حلقه، انسان بودن هم تلازمی با پاکی و بی گناهی ندارد. وی اشاره می کند که «همه انسان ها صرف نظر از دین و مذهب .. گناهکاری و بی گناهی و پاکی و ناپاکی می توانند از رحمت عام الهی برخوردار شوند»؛ (انسان از منظری دیگر ص15 و 80)

{ توضیح: مراد از رحمت عام الهی، همان شبکه شعور کیهانی است که در عرفان حلقه مطرح است، نه رحمانیت خداوند که در معارف اسلامی آمده است.}

4ـ بسیاری از مفاهیم عرفان اسلامی که در عرفان حلقه آمده است، تبیین های عجیب و غریبی از آن شده است. برخی از مفاهیمی که از ابداعات عرفان حلقه بوده هم چنان مبهم توضیح داده شده اند که یک فرد عادی نمی تواند درباره خوب بودن یا بد بودن آن ها به قضاوت بنشیند. از سوی دیگر، اصطلاحات اختصاصی عرفان حلقه هم با همین ابهام درگیرند؛ مثلا در مورد موجودات غیر ارگانیک نه تعریف علمی و منطقی که به روشنی این مفهوم کمک کند عرضه شده است و نه از حیث خارجی، به ممیزات و مشخصات این ایده پرداخته شده است. به عبارت دیگر، سردمداران عرفان حلقه هم در حوزه مفهوم شناسی و هم در عرصه مصداق یابی، موجودات غیر ارگانیک را مبهم گذاشته اند.

این مفهوم را مولف عرفان حلقه در چند جای کتاب مورد استفاده قرار داده که تنها در حد نام بردن و نشان دادن و اشاره است. در ص 91 عرفان از منظر دیگر همین قدر مدعی شده است که کسی که به شبکه شعور کیهانی متصل شود، در مقابل موجودات غیر ارگانیک محافظت می شود. در ص 128 ادعا کرده که کسی که سوگندنامه را انجام می دهد، در مقابل موجودات غیر ارگانیک ایمن است.

در حلقه های بالاتر عرفان حلقه ادعا می کنند، موجودات غیر ارگانیک همان نیروهایی هستند که ممکن است، باعث امراض درونی و اختلالات روحی و روانی شوند. البته در بعضی از مطالب کتاب های این گروه به نظر می رسد که برای شرطیت ذهن و ذهن گرایی هم این کارکرد را قایلند.

اما باید دید آنچه به نام دفع نیروهای غیر ارگانیک در نشست های درمانی حلقه اتفاق می افتد، چیست؟ آیا آنچه به نام فرادرمانی و برون ریزی در این جلسات صورت می پذیرد، درون ریزی است یا برون ریزی؟ واقیعت این است که آن چه در عمل دیده شده و افرادی که در عمل درمان شده اند، هم همین را حکایت می کنند؛ این است که هر چند در کوتاه مدت در سایه تلقین و ایجاد ذهنیت و تصرف در هیجانات فرد، نوعی تسکین در درون فرد احساس می شود، اما پس از گذشت مدتی، موجوداتی به زندگی این افراد وارد می شوند که منجر به اختلال روانی و درونی و از هم پاشیدگی سلامت روانی ایشان می شود؛ البته بستری که باعث می شود این نیروها بتوانند به راحتی بر دیگران تأثیر گذارند، همان است که طاهری از آن با نام «شاهد محض» یاد می کند.

به عبارت دیگر، این نیروها که در سایه «عمل شاهد» و «تسلیم و ناظر بودن» در درمان شونده ها، قدرت ورود پیدا می کنند، همان تسلط اجنه و شیاطین بر روان افراد است؛ یعنی چیزی که به نام برون ریزی نیروی های موذی انجام می شود، در حقیقت وارد کردن اجنه و ارواح به زندگی افراد است.

روشن است که ارتباط با اجنه و ارواح هر چند واقعیت دارد، حقیقت ندارد؛ یعنی به هیچ گونه تعالی نمی توان با واسطه این قدرت ها نمی توان دست یافت.
حمزه شریفی دوست

تعداد بازدید از این مطلب: 81
موضوعات مرتبط: عرفان , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


شرایط خانوادگی درگرایش به عرفانهای ساختگی

عرفان قارچی

شرایط خانوادگی درگرایش به عرفانهای ساختگی

شرايط خانوادگي و درونیِ گرايش يك جوان به فِرَق و عرفان های انحرافی چون تصوف یهودی کابالا و شیطان گرایی چيست؟

در روایتی از امام صادق (ع) می خوانیم که قلب هر انسان دو گوش دارد، بر گوش چپ شیطانی نشسته و همواره او را به سوی شر و پلیدی دعوت می کند و بر گوش راست، فرشته ای است که به خیر و نیکی می خواند.(اصول کافی، ج2، ص267).

از طرفی بخش زیادی از تبلیغات عظیم جهانی، در دستان کسانی است که مبتنی بر تفکر مادی، برای کسب منافع سرمایه دارانه خویش از هیچ کاری رویگردان نیستند و تلاش می کنند به اسم آزادی و اطلاع رسانی، انسان ها را در سیل اطلاعات جهت دار رسانه های خود غرق کنند و قدرت ارداه و تصمیم گیری را از انسان ها با بمباران تبلیغاتی و جنگ نرم بگیرند؛ از طرف دیگر، درون انسان عرصه جنگ، میان شیطان و فرشته درون است. نبرد همیشگی بین نفس اماره و نفس مطمئنه! اگر انسان در راه کسب معرفت الهی و بینش صحیح حرکت کند و اراده خود را به سوی فرشته معطوف کند، شیطان را شکست داده و تسلیم خواهد کرد؛ اما در صورتی که انسان به پیروی از شیطان درون روی آورد، فرشته درونی را تضعیف خواهد کرد و صد البته فرشته درون که جلوه پروردگار زنده جاودان است، هیچ گاه شکست نمی خورد، انسان تنها می تواند صدای او را نشنیده بگیرد ولی امکان از بین بردنش را ندارد؛ چون دعوت فرشته درونی، همان ندای فطرت است که تغییر و تبدلی نمی یابد.[1] به همین علت دنبال کردن ندای شیطان از روی تعمد یا جهل، جنگ درونی را پایدار می کند، چنین کسی هیچ گاه به آرامش نخواهد رسید و همواره با تضاد و تعارض درونی و احساس ناکامی زندگی خواهد کرد.

ممکن است ما از شنیدن انجام یک گناه، احساس نفرت کنیم، اما گاهی از گناه، خطا و ضایع کردن حق دیگران خوشحال می شویم و به منافع خود می اندیشیم و از گناه لذت می بریم، اینها همه نشانه فعالیت شیطان درونی است. جنبش شیطان گرایی و شیطان پرستی بر همین خصلت آدمی تکیه می کند. اینجاست که سستی اراده و بی توجهی به رسول باطنی یا تمایلات متعالی فطرت، سبب پذیرش دعوت شیطان از لحاظ روانشناختی و استقبال از جنبش های شیطان گرا به لحاظ جامعه شناختی می شود.[2]

در آموزه های دین اسلام، شیطان فقط وسوسه گر است تا زمانی که انسان ولایتش را نپذیرد کاری از دست آن ملعون ساخته نیست. اگر در خانه ای تلاوت قرآن، اقامه نماز و انس با اهل بیت نباشد و در یک کلام؛ نورانیت و معنویت کم فروغ گردد، طبیعی است که ظلمت جایگزین نور خواهد شد و شیاطین وارد آن خانه می شوند و اهل خانه نیز با آنان انس می گیرند. انس با شیطان نیز بستر شیطان پرستی را می گستراند.

بهترین راه آن است که خانواده ها با دوستی با جوانان خویش و کمک بدانان برای کسب معرفت و هویت و خودباوری، زمینه انس با خدا را برای عزیزان خود فراهم آورند و در انتخاب دوستان و همنشینان فرزندانشان، به شدت مراقب باشند و آنان را با دلسوزی و خیرخواهی یاری کنند.

ای بسا ابلیس کآدم روی هست پس به هر دستی نباید داد دست! (مولوی)

از طرفی حکومت اسلامی نیز وظیفه دارد با برنامه ریزی راهبردی در مقابل سیل تبلیغات جهت دار بیگانگان بکوشد و همانطور که از مصوبات شورای عالی انقلاب فرهنگی در این باره می دانیم، در راه آگاهی بخشی و مصونیت بخشی و حرکت های اثباتی حرکت کند. حوزه و دانشگاه نیز وظیفه دارند با تبیین تئوریک فرقه های منحرف، بکوشند دستگاه های حکومتی و تشکل های مردمی مقاوم را بهینه سازی وبازسازی و منسجم کنند. جوانان نیز باید با کسب نور علم و تقوی و با اتکال به تجربه بزرگان و اولیای خویش، در راه شناخت دقیق تمدن درخشان اسلامی و اقتضائات روز بکوشند تا فریب افراد و رسانه های منحرفی را که در لباس گوسفندند و گرگی درنده در حقیقت خویشند، نخورند و با کسب سواد رسانه ای و تقویت قدرت اراده و عقل، در این مسیر، هم سالان غافل یا جاهل خویش را به طریق صحیح هدایت کنند.
نکته مهمی که در انتها لازم است متذکر شوم، این است که حواسمان باشد در دام استراتژیکی که صهیونیست ها برای مردم جهان پهن کرده اند، دچار نشویم؛ آن دام، این است که ما خیال کنیم شیطان پرستی معاصر، مکتب مستقل و غنی ای است و جلسات مستقل و کتب مفصلی روی آن بدون توجه به نقش حیاتی یهودیان و ماسون ها در ایجاد وتبلیغ آن، کار کنیم. اما واقعیت این است که شیطان گرایی زیر مجموعه جدی کابالاست و ماسون گری و سایر فرقه های مخفیِ اعتقادی و اقتصادی و سیاسی شرگرا نیز از سمبل ها و مبانی قبالا سیراب شده است ودر خدمت آرمان های دنیاطلبانه یهودیت ثروت سالار بوده است.

[1] . سوره روم/ 30

[2] . شیطان گرایی، حمزه شریفی دوست،صهبای یقین قم، ص 100

مهدی میرزایی

تعداد بازدید از این مطلب: 54
موضوعات مرتبط: عرفان , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


عرفان قارچی عرفان حلقه و وهابیت در مورد عرفان حلقه كه خيلي فكر جوانها را به خود مشغول كرده، آيا واقع

 

عرفان حلقه و وهابیت

در مورد عرفان حلقه كه خيلي فكر جوانها را به خود مشغول كرده، آيا واقعا ترويج فرقه وهابيت است؟

یکی از عرفان‌های نوظهور که در سال‌های اخیر در کشور ما ظهور و گسترش پیدا کرده است، عرفان حلقه ( کیهانی) می‌باشد که با وام گرفتن از یکسری مفاهیم اسلامی و ترکیب آن با عرفان‌های شرقی و وارداتی، ملغمه‌ای از آموزه‌های مختلف را به خورد جوانان می‌دهد. این جریان انحرافی، همانند وهابیت بسیاری از آموزه‌های اسلامی همچون دعا و نذر را مورد تشکیک قرار داده و حتی آنها نماز را نیز رد می‌کنند.

در عرفان حلقه بسیاری از آموزه‌های دینی، به شکل مرموزانه‌ای، تحریف و یا حذف شده است که نماز هم از همان دسته می‌باشد. در باب نماز می‌گویند، نماز مطلق اتصال می‌باشد. وقتی از آنان سؤال می‌شود، منظور اتصال به چه چیزی است؟ جواب می‌دهند، اتصال با همان شعورمندی الهی است. این در حالی است که چنین اتصالی در عرفان حلقه، لازمه‌اش نه ذکر است، نه قیام، نه قعود، نه قنوت و نه سایر ارکان و اجزا و شرایط نماز.
در حالی که طبق متون دینی، اولا، هرچند نماز با هدف اتصال اتفاق می‌افتد، اما نه اتصال با شعورمندی کیهانی، بلکه اتصال با خالق هستی است. ثانیا، طبق آموزه‌های دینی، این اتصال باید در قالب و شکل مخصوص به انجام برسد که اجزا، شرایط و مقدمات نامیده می‌شود. بنابراین در عرفان حلقه، هرچند در ظاهر به جنگ نماز نمی‌روند، اما نماز با تعریف فقهی را به کنار می‌گذارند.
اما مهم‌ترین بحثی که باعث نزدیکی عرفان حلقه با جریان وهابیت شده است، دیدگاه مشترک ایندو نسبت به بحث نذر می‌باشد. در عرفان حلقه، نذر را به عنوان رشوه اي به خدا مي دانند كه انسان به خواسته هاي دنيايي خود برسد.
در عرفان حلقه طوری صحبت شده که گویا نذر نه در قرآن و نه از زبان معصومین مطرح نشده و علمای دین آن را از پیش خودشان به دین افزوده اند.
در صورتی که شواهد قرآنی و روایی فراوانی بر نذر وجود دارد که نشان دهنده بطلان دیدگاه عرفان حلقه و وهابیت می‌باشد که در ادامه به صورت خلاصه به آنها اشاره می‌کنیم.
1. ادله دینی در باب نذر در یکی دو آیه خلاصه نمی‏شود. نه تنها آیات قرانی بلکه روایات در باب نذر چنان زیاد است که در کتب فقهی خود باب مستقلی پیدا کرده است. بخشی از آنرا مرحوم صاحب وسایل در جلد 16 «وسایل الشیعه» در باب 6 (کتاب النذر) بیان کرده است.
2. آیات کلام وحی به خوبی بر قرآنی بودن نذر دلالت دارد. چنان که در آیه قران آمده است که «و ما انفقتم من نفقةٍ اَو نَذَرتم من رندر فان اللّه یعلمه»(بقره، 27) هر چه را برای خدا انفاق کنید و یا برای خدا نذر کنید خدا از آن با خبر است. در این آیه نذر در ردیف انفاق برای خدا آمده و به عنوان یک فضیلت اخلاقی از آن یاد شده است. خداوند در سوره‏ی دهر بر وفای به نذر تأکید می کند: «یوفون بالنذر و یخافون یوماً کان شرّه مستطیراً؛ بندگان خدا، وفا به نذر کرده، می ترسند از روزی که شرّ آن گسترده است.»

این آیه در مورد خانواده ی عصمت و طهارت، امیرالمؤمنین علی(ع) و صدیقه ی طاهره حضرت زهرا(س) و دو فرزند گرامی شان حسن و حسین - علیهاالسلام - نازل شده؛ آنگاه که حسن و حسین مریض شده بودند، همگی نذر نمودند که اگر خداوند عالم ایشان را شفا بخشید، سه روز روزه بگیرند. پس از آنکه حاجت شان برآورده شد، سه روز متوالی روزه گرفتند.
در این دو آیه، به وفای به نذر و خوف از شر روز رستاخیز اشاره شده، که بر وجوب وفای نذر دلالت می کند و قرآن کریم نه تنها بر شرعی بودن این عمل تأکید کرده بلکه به عنوان یک عمل برجسته و قابل تحسین آیاتی را در وصف آن آورده است. این داستان تاریخی نشانگر این است که معصومین نه تنها نذر را جزو تعلیمات دین می‏دانستند، بلکه خود در عمل کردن به آن پیش قدم بوده و با تبلیغ عملی به ترویج آن همت گماشته‏اند.
3. نذر تنها در مصادیق مالی خلاصه نمیشود. بلکه نذر غالبا در قالب اعمال عبادی مانند نماز و روزه یا قرائت قرآن انجام پذیرد. از این رو خلاصه کردن نذر در مصادیق مالی از طرف جریان حلقه، یک گزارش غیر واقعی از تعلیمات دینی و تحریفی دیگر در معارف اسلامی است. در آیۀ ای از زبان حضرت مریم روزه داری به عنوان مصداق نذر معرفی شده است. فَقُولی إِنّی نَذَرْتُ لِلرَّحْمنِ صَوْمًا(26، مریم) من نذر کردم که برای خدای خویش روزه بگیرم.
بنابراین، هر چند که عرفان حلقه و وهابیت در انکار نذر بسیار بهم نزدیک می‌باشند و مغالطۀ صورت گرفته در عرفان حلقه، تکرارِ مغالطه وهابیت و تکفیریهاست ، اما باید گفت عرفان حلقه در دور کردن مردم از این ابزار تعالی بخش و محروم کردن دیگران از این ابزار رحمانی، گوی سبقت را از وهابیت هم ربوده است. اگر وهابیت در این میدان یورتمه رفته، عرفان حلقه چهار نعل تاخته است؛ چرا که وهابی‏ها تنها بخشی از نذرها را ممنوع اعلام کرده ولی عرفان حلقه اساس نذر حتی نذرهای رحمانی را انکار کرده است. در عرفان حلقه مغالطه این گونه است که بی‏نیازی خدا از نذر انسان‏ها را مساوی با بی‏نیازی انسان‏ها از نذر معرفی کرده‏اند؛ یعنی گفته می‏شود چون خدا به نذر ما نیاز ندارد، پس نذر سودی به حال ما هم ندارد. در حالی که در تمامی عبادات و اعمالِ دینی مسئله همین است. خداوند نه به نماز و نه به روزه و نه صدقه و نه هیچ عمل دیگری نیازمند نیست، او بی نیاز مطلق است. در این میان بندگانند که برای رشد و تعالی خویش به این اعمال نیازمندند.
برای اطلاع بیشتر به مصاحبه پیروی «عرفان حلقه» از وهابیت در انحراف از یک بحث اعتقادی، که در سایت نوظهور قابل دسترسی می‌باشد، مراجعه کنید.

تعداد بازدید از این مطلب: 104
موضوعات مرتبط: عرفان , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


فرقه منحرف «ایلیا رام‌الله»

فرقه منحرف «ایلیا رام‌الله»

لطفا نسبت به فعالیت فرقه رام الله و شگردهای این فرقه، توضیح دهید

اگر از نگاه بیرونی به نمودهای بارز فرقه‌ها نظری بیندازیم، درخواهیم یافت که همه فرقه‌ها مجموعه‌ای از صحبت‌های خوب، زیبا و در عین حال عامه پسند هستند. حتی مباحثی که مطرح می‌کنند ممکن است در قالب اصول معنوی هم قابل دفاع باشند. اما آنچه در بررسی فرق از دید پنهان می‌ماند، نه عقاید آنان بلکه روابط و عملکرد تشکیلاتی آنان است که عموماً و بلااستثنا بر پایه مرید و مرادی است. اغلب فرقه‌ها، فعالیت‌هایشان را با ظاهری زیبا و جذاب، حتی در پوشش مؤسسات رسمی و قانونی و دارای مجوز در جامعه ارائه می‌دهند اما با ورود به مراکز فعالیتی و بررسی روند کارها و برنامه‌هایشان، می‌توان به ماهیت فرقه‌ای آنها پی برد. یکی از محققان حوزه فرقه ،«فرقه رام‌الله» را کالبدشکافی کرده است.

اگر از نگاه بیرونی به نمودهای بارز فرقه‌ها نظری بیندازیم، درخواهیم یافت که همه فرقه‌ها مجموعه‌ای از صحبت‌های خوب، زیبا و در عین حال عامه پسند هستند. حتی مباحثی که مطرح می‌کنند ممکن است در قالب اصول معنوی هم قابل دفاع باشند. اما آنچه در بررسی فرق از دید پنهان می‌ماند، نه عقاید آنان بلکه روابط و عملکرد تشکیلاتی آنان است که عموماً و بلااستثنا بر پایه مرید و مرادی است. اغلب فرقه‌ها، فعالیت‌هایشان را با ظاهری زیبا و جذاب، حتی در پوشش مؤسسات رسمی و قانونی و دارای مجوز در جامعه ارائه می‌دهند اما با ورود به مراکز فعالیتی و بررسی روند کارها و برنامه‌هایشان، می‌توان به ماهیت فرقه‌ای آنها پی برد. یکی از محققان حوزه فرقه ،«فرقه رام‌الله» را کالبدشکافی کرده است.
سرکرده فرقه رام‌الله

پیمان.ف، سرکرده فرقه رام‌الله، در کرمانشاه و در خانواده‌ای پر جمعیت به دنیا آمد. او تحصیلات خود را تا دوره راهنمایی و دبیرستان در همان شهر ادامه داد و به دلیل مشکلات عدیده خانوادگی به ویژه جو روانی پرتلاطم و پرتنش خانواده، ترک تحصیل کرد و گوشه نشین و منزوی شد. پیمان.ف با وجود نداشتن تحصیلات رسمی و آکادمیک با مطالعات خود و بهره‌گیری از استعداد نسبی‌اش، خلأ شخصیتی خود را به خوبی پر کرد و به تبع آن، نوع دیگری از زندگی را برگزید.
بزرگ‌ترین مانع مسیر نو و سیمای جدید، نام و نشان و خانوادگی‌اش بود. او با مهاجرت به تهران با عقبه خویش وداع کرد و از خانواده و نام قبلی خود جدا شد و با ادعاهای جدید، زندگی کاملاً متفاوتی را شروع کرد.
نحوه ظهور و شکل‌گیری فرقه رام‌الله

پیمان.ف، معروف به الیا (الیاس) رام‌الله، بین سال‌های ۱۳۷۵ تا ۱۳۸۴ در اماکن عمومی و فرهنگی تهران جلسات سخنرانی در قالب معنوی برگزار می‌کرد و محافل خصوصی را نیز در منازل، باغ‌ها و ویلاهای مریدانش در تهران، مهرشهر(کرج) و شمال تشکیل می‌داد. جلسات وی با عنوان آموزش علوم باطنی، هنرهای ماورایی و الاهیسم نوین بود. او در ادامه برگزاری جلسات، تشکیلاتی را در قالب خدمت به خداوند راه‌اندازی کرد و مریدان را به اخذ مجوز تأسیس انتشارات، مؤسسات،انجمن‌ها و نشریات مجاب کرد.
باید توجه داشت که این کارها فقط بزرگ‌نمایی بود که توسط فرقه انجام می‌شد. قصد نهایی سرکرده از راه‌اندازی این نوع فعالیت ها، تشکیل یک جمعیت فرهنگی، برای دنبال کردن اهداف سیاسی- اقتصادی بود. شاید در ظاهر اعضا را از فعالیت‌های سیاسی منع کرده بود ولی در انتخابات نهم ریاست‌جمهوری، راهی از معنویت به سیاست باز کرد تا از این طریق خود را به جامعه معرفی کند. بنابراین اعضا را به بهانه تشکیل ستادهای انتخاباتی و جمع آوری رأی، به ملاقات کاندیداها می‌فرستاد. اما این کار هم برایش نتیجه‌ای نداشت و هیچ کدام از آنها به دامش نیفتادند.
باید به این نکته توجه داشت که فرقه رام‌الله در قالب آن مؤسسات و شرکت هایی که ثبت شده بود، شروع به تعامل و ارتباط گیری با سازمان‌ها و نهادها کرد تا بتواند برای خود، اعتبار و امتیاز کسب کند و در واقع به دنبال مهر تأیید بود. آنها به تدریج، نامه‌نگاری و ملاقات‌های حضوری با مسئولان رده‌های مختلف را شروع کردند تا فرقه قدرت بیشتری به دست آورد زیرا هر فرقه‌ای برای بقای خود به قدرت نیاز دارد.
تاکتیک‌های فرقه‌ای برای جذب افراد
فرقه‌ها از تاکتیک‌های مختلفی برای جذب استفاده می‌کنند. هر فرقه، برنامه جذب را بر اساس شرایط روحی- روانی و شخصیتی فرد طراحی می‌کند. گاهی از ناآگاهی فرد نسبت به مطلبی، سوءاستفاده می‌کنند، در ذهن افراد دیگر شبهه ایجاد می‌کنند و با بزرگ‌نمایی و رازآلود جلوه دادن مباحث درون فرقه، فرد را جذب می‌کنند. تاکتیک‌های فرقه، ترکیبی از برنامه‌های پیچیده روانشناختی است. فرقه با انواع ادعاها، وعده‌ها، تصویرسازی‌ها و رفتارهای ضد و نقیض، قصد جذب، فعال‌سازی و کنترل افراد را دارد.
مراحل عضوگیری
مراحل عضوگیری در فرقه برای افراد مختلف، متفاوت است. عده‌ای توسط دوستان و بستگان جذب شده و وارد فعالیت تشکیلاتی می‌شوند. برخی هم در قالب تبلیغات و کلاس‌های آموزشی فرقه، جذب می‌شوند که گاهی این افراد بدون اطلاع داشتن از تشکیلات پنهان فرقه، به صورت همکار شروع به فعالیت می‌کنند. در این میان برخی هم در جلسات سخنرانی، دعوت به عضویت می‌شوند.
میزان اشتیاق این افراد پس از طی پروسه اقناع‌سازی در جلسات مختلف، سنجیده می‌شود و کسانی را که اشتیاق بالاتری دارند، جذب می‌کنند. این افراد بنا بر استعداد و توانایی‌شان، وارد گروه‌های فعالیتی می‌شوند و با مشاهده بازخورد اعتماد و اشتیاق در فرد، او را در جایگاه‌های بالاتر فعالیتی قرار می‌دهند. شخص، زمانی چشم باز می‌کند و می‌بیند که تمام وقت خود را برای فرقه گذاشته و حالا دیگر تمام هویتش در فرقه خلاصه می‌شود.
انگیزه‌های جذب به فرقه
افرادی که جذب فرقه می‌شوند، بیشتر از طبقه مرفه و بالای جامعه هستند. از لحاظ سطح تحصیلات، معمولاً افرادی با تحصیلات بالا جذب می‌شوند. از دانشجوی کارشناسی گرفته تا استاد دانشگاه. از لحاظ سنی اکثراً جوانان و نوجوانان را جذب می‌کنند و برای اینکه اعضا وقت بیشتری را برای فرقه بگذارند بیشتر به دنبال جذب افراد مجرد هستند. تا آنجا که گاهی برای ایجاد وابستگی بیشتر، دست به ازدواج درون تشکیلاتی می‌زنند.
القاب سرکرده

در اغلب فرقه‌ها یک نفر در رأس قرار می‌گیرد. سرکرده فرقه ادعا می‌کند، دارای علم ویژه‌ای است که سایرین از آن محرومند و اینکه آنها مأموریت ویژه‌ای برای نجات بشر دارند و فرمول حل همه مسائل و مشکلات بشریت در دست آنهاست. پیمان.ف در رأس فرقه رام‌الله قرار گرفته و از منظر مریدان، به سمت استادی رسیده است. حتی از دیدگاه برخی از اعضا، مقام الوهیت هم دارد. پیمان.ف، خود را شاگرد روح‌القدس و تجسم انسانی خداوند روی زمین می‌داند و ادعا می‌کند که روح القدس در رأس نظام دوازده گانه اساتید حق قرار دارد. هدف اصلی او از همه این فلسفه‌بافی‌ها و لفاظی‌ها، تسلیم شدن مطلق اعضا در برابر خواسته‌هایش بود.
ساختار و روابط بین اعضا

در فرقه‌ها رابطه به شکل هرمی و از بالا به پایین است. فرقه رام‌الله نیز از این قاعده مستثنا نیست. پیمان.ف یا همان حضرت استاد، در رأس روند فرقه و تعالیم قرار داشت و واژه خود ساخته «هماهنگی» را در بین اعضا تئوریزه کرده بود. کسی بدون هماهنگی استاد، جرأت نداشت به جایی برود یا دست به اقدامی بزند. او حلقه‌ها و مدارهای مختلفی را برای پیروان طراحی کرده بود.
مانند حم، یاسین و گروه‌های حرکتی که همه باید برای انجام امور جاری فرقه با مرجع بالاتر هماهنگ می‌کردند و هر کدام از این گروه‌ها برای این منظور، هماهنگ‌کننده‌ای داشتند و نهایتاً کارها با هماهنگی استاد یا مرجع بالاتر- مرجع بعد از استاد یعنی «حم»- هماهنگ می‌شد. حم به عنوان بخش زمینی فرقه رام‌الله و استاد به‌عنوان جنبه آسمانی این فرقه مطرح بود. نظارت بر رفتار و عملکرد مریدان، توسط آنان صورت می‌گرفت. ایشان هم در ناشناختگی محض و زیر نظر حضرت استاد! فعالیت می‌کردند.
اگر برنامه‌ای از سوی حم مطرح می‌شد، آن را وحی دانسته و کسی در برابر آن مطلب و دستور تشکیلاتی، از خود مقاومت نشان نمی داد. اگر آن برنامه، خوب اجرا می‌شد به حساب حم گذاشته می‌شد و اگر در برنامه ضعفی بود، اعضای حوزه یاسین و گروه‌های حرکتی مقصر بودند.
شگردها
اعضا پس از گذراندن پروسه عضوگیری و متقاعدسازی، جذب شده و پس از عمل مجاب‌سازی و نصب نرم‌افزار جدید فکری در ذهن فرد که توسط فرقه انجام شده بود، با اعمال روانشناختی، کنترل می‌شدند.
فرقه رام الله برای نگه داشتن اعضا با تکنیک هایی نظیر بزرگ‌نمایی، جذاب‌سازی، سپردن حجم انبوهی از کار به اعضا، قطع ارتباط فرد با خانواده و دوستان و بستگان، معرفی کردن خود به عنوان مرجع اصلی، القای اینکه تمام رؤیا و رسالت تو در فرقه است، ایجاد ترس و وحشت از فضای بیرون فرقه و اینکه اگر بروی از هدایت محروم می‌شوی، ایجاد رقابت در بین اعضا، استفاده از ادبیات خاص، برانگیختن حس کنجکاوی و به طور کلی مجموعه‌ای از اعمال روانشناختی که در ذهن فریبکارانه خود سرکرده و حلقه‌های رابط او طراحی شده بود، به کنترل اعضا می‌پرداخت .

تعداد بازدید از این مطلب: 89
موضوعات مرتبط: عرفان , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


فرا درمانی و عرفان حلقه

فرا درمانی و عرفان حلقه

لطفا در مورد اثرات فرادرماني و عرفان حلقه كه در بحث هایشان است و ادعا می کنند كه مريض رو از راه انرژي درماني شفا ميدهند توضيح بدهید. آیا به لحاظ شرعی درست که سراغ آن رفت؟

در عرفان حلقه ادعا مي شود علت امراض جسمي و رواني، نيروهاي نامرئي به نام موجودات غير ارگانيك است كه در كالبد انسان ها نفوذ كرده‌اند. به همين دليل به ديگران قول بيرون آوردن اين موجودات داده مي شود و با شعار «برون‌ريزي» به عمليات درمان مي پردازند.

اما بايد ديد آن چه كه به نام دفع نيروهاي غير ارگانيك در جلسات و نشست‌هاي درماني حلقه اتفاق مي‌افتد؛ چيست؟ آيا آنچه كه تحت نام فرادرماني و برون‌ريزي در اين جلسات صورت مي‌پذيرد، درون‌ريزي است يا برون‌ريزي؟ واقيعت اين است كه آنچه در عمل ديده شده و نيز بنابر حكايت افرادي كه در عرفان حلقه تحت درمان رفته‏اند، عمل برون‏ريزي قصه ديگري دارد و لازم است كه ماهيت اتصالات در عرفان حلقه به گونه‏اي ديگر تحليل شود.
مطلب اين است كه هر چند در كوتاه مدت در سايه تلقين و ايجاد ذهنيت و تصرف در هيجانات فرد، نوعي تسكين در درون فرد احساس مي شود، اما بعد از گذشت مدتي، موجوداتي به زندگي اين افراد وارد مي شوند كه منجر به اختلال رواني و دروني و از هم پاشيدگي سلامت رواني ايشان مي گردد. البته بستري كه باعث مي شود اين نيروها بتوانند به راحتي بر ديگران تاثير گذارند همان است كه در عرفان حلقه از آن تحت عنوان «شاهد محض» ياد مي‌شود. به عبارت ديگر اين نيروها كه در سايه «عمل شاهد» و «تسليم و ناظر بودن» در درمان شونده‌ها، قدرت ورود پيدا مي كنند، همان تسلط جنيان و شياطين بر روان افراد است. يعني چيزي كه به نام برون‌ريزي نيروي‌هاي موذي انجام مي‌شود؛ در حقيقت وارد كردن جن و نيروهاي شيطاني به زندگي افراد است. روشن است كه ارتباط با اجنه و ارواح هر چند كه واقعيت دارد اما حقيقت ندارد، به اين معنا كه با واسطه اين قدرت‌ها نمي توان به هيچ تعالي و كمالي دست يافت و اين فرايند صرفا يك تغيير است نه تكامل و رشد روحي. ممكن است كسي از اين كه شياطين هم بتوانند شبيه درمان را ايجاد كنند، ترديد داشته باشد، اما بايد دانست روايات هم اين معنا را پذيرفته‌اند. راوي از امام صادق پرسيد: اصل سحر و جادو چيست؟ و كار جادوگر با تمام عجايبى كه درباره‏اش آمده چگونه است؟ امام فرمود: «‌سحر و جادو چند گونه است: يك نوع آن مانند طبّ و پزشكى است، همانطور كه پزشكان براى هر دارويى درمانى قرار مى‏دهند، همين طور است علم جادو و سحر؛ با فريب براى هر سلامتى آفتى مى‏سازند، و براى هر درمان دردى، و براى هر معنى حيله‏اى.»
بنابراین باید به طور کلی پیرامون انرژی درمانی به چند نکته دقت کرد؛ اولا، بسياري از مدعيان انرژي درماني، توانمندي درمانگري ندارند و يا بسيار كمتر از آنچه ادعا مي كنند؛ مهارت دارند. يعني اگر هم كمي از انرژي درماني اطلاعاتي دارند، به اين حد نيست كه بتوانند مواردي را كه ادعا مي كنند؛ مداوا كنند. چرا كه موارد زيادي مشاهده شده است كه اين افراد با اغراض ناشايستي مانند شهرت و يا كسب پول و يا احيانا تمتعات جنسي از ديگران اين گونه ادعاها را مطرح مي كنند. در موارد ديگري هم افرادي وجود داشته اند كه قدرت‌هاي غير شرعي ديگري غير از انرژي درماني داشته‌اند و افراد ناآگاه چون نمي‌دانسته‌اند كه اين قدرت روحي با انرژي درماني تفاوت دارد؛ به نفع اين افراد تبليغ كرده اند كه فلان فرد انرژي درمانگر است. در حالي كه انرژي درماني نبوده است، بلكه جن گيري بوده است.
ثانیا، اين كه انرژي درماني ـ صرف نظر از مدعيان دروغين زيادي كه الان در بازار مريد پروري فعالند ـ يكي از توان‌مندي‌ها و واقعيت‌هايي است كه خداوند در وجود انسان قرار داده است. يعني مرتبه ضعيفي از انرژي كه قدرت درمان گري دارد؛ در كالبد همه ما وجود دارد. نكته در اين است كه بعضي در سايه تمرين‌هاي تمركزي و روحي مي توانند مقدار بيشتري از اين انرژي را به كار بيندازند. ميزان انرژي كه انسان در حالت عادي مي تواند به كار بگيرد، مقدار كمي است. اما مي توان با تمرين هاي متناسب، هم مقدار بيشتري انرژي جذب كرد و هم مقدار بيشتري انرژي براي ديگران ارسال كرد.
سوم آنکه، انرژي درماني نه يك مسئله معنوي و نه يك قابليت عرفاني كه در حقيقت يكي از مزيت‌هاي جسم انسان است؛ كه خداوند مثل ديگر قابليت هاي جسم به انسان موهبت كرده است. انرژي درماني اساسا ربطي به ايمان و تقواي افراد ندارد؛ يعني يك فرد بي ايمان و حتي يك انسان ضد خدا هم مي‌تواند در صورت تمرين و ممارست از اين قدرت بهره بگيرد.
نتيجه اين كه حتي اگر كسي در درمان‌گري با انرژي راستگو هم باشد، حرف‌ها و ادعاهاي معنوي و به ظاهر عرفاني اش، يك فريب است. به عبارت ديگر ممكن است كسي در قدرت درمان گري راستگو باشد ، اما در ادعاي عارف بودن و مرشد بودن يك شياد و فريبكار از آب دربيايد. به همين علت است در غرب و در اماكن آكادميك با انرژي درماني برخوردي علمي كرده اند و نه روحي. چرا كه انرژي درماني و كار با انرژي را در قالب يك رشته علمي تدوين كرده اند و براي آن ضابطه و شرايط و فيلتر هاي آموزشي قرار داده اند.
نكته ديگر اين كه اين طور نيست كه همه امراض را بتوان با انرژي درماني مداوا كرد. بلکه بيشتر معطوف به جسم و امراض عضلاني و استخواني كاربرد دارد؛ نه اختلالات رواني و روحي.
البته فرادرماني از جهات ديگري نيز مورد نقد و بررسي قرار گرفته و مناظرتي پيرامون آن شكل گرفته است. برای نمونه، در مورد حكم شرعي استفاده از فرادروماني، مراجع و علما مخالف اين روش هستند و حتي برخي شركت در اين مجالس (مجالس فرادرماني) را حرام دانسته اند.

تعداد بازدید از این مطلب: 92
موضوعات مرتبط: عرفان , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


فشار قبر در عرفان حلقه

فشار قبر در عرفان حلقه

فشار قبر که در کتاب موجودات غیر ارگانیک گفته شده آیا نگرشی اسلامی است یا خیر؟

یکی از مرام های نویسنده کتاب مذکور(محمد علی طاهری) این است که بسیاری از حقایق دینی را بی ارتباط با گناه و اعمال صالح تفسیر می کند؛ به گونه ای که این حقایق کمترین ارتباطی با تکالیف دینی پیدا نمی کنند. وی عذاب قبر را نه نتیجه گناهان و معاصی که نتیجه تلاش کالبد ذهنی برای ورود به جسم میت می داند؛ در حالی که بنا به نصوص دینی، اولا فشار قبر مربوط به آلودگی انسان به گناهان و معاصی است و بعلاوه روح بعد از مفارقت از بدن تلاشی برای برگشت به بدن ندارد و از این جهت روح ارتباطش با عالم دنیا قطع می شود. وی در این مورد می گوید: « اگر كالبد ذهني پس از مرگ تلاش كند كه مجددا وارد جسم خود شده و دوباره جسم خود را به حركت در آورد، فشار بسيار زيادي را تجربه مي كند كه به آن فشار قبر مي گويند. این تلاش براي او ناموفق و تجربه سختي است. پس فشار قبر مشمول كساني مي شود كه مي خواهند دوباره وارد جسم مرده خود شوند.»1
از جملات بالا معلوم شد که وی فشار قبر را اولا نتیجه اعمال ناشایست افراد نمی داند. دوم این که فشار قبر را مربوط به بعد از مفارقت روح از بدن می داند، نه هنگام مفارقت. این گونه نگرش کاملا با آیات قرانی و روایات اهل بیت مباین است و هیچ فصل مشترکی در آن‏ها دیده نمی‏شود.
1. همان ص 7
حمزه شریفی دوست

تعداد بازدید از این مطلب: 92
موضوعات مرتبط: عرفان , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


شاه کلید اخلاقی شدن

شاه کلید اخلاقی شدن

تولی و تبری
تولی به معنای دوستی است و در فروغ دین به معنای دوستی با دوستان خداست. امّا برای یک مسلمان کامل بودن تنها تولی کفایت نمی کند بلکه بال دیگر پرواز و اوج گرفتن آدمی تبری است. تبری به معنی دشمنی است و در فروع دین به معنای دشمنی با دشمنان خداست. با دو بال تولی و تبری است که انسان اوج می گیرد و در بعد اجتماعی و روانی به تکامل می رسد. ماه رمضان ماه تولی و تبری است. دوستی با خدا و هر آنچه که او دوست می دارد و دشمنی با دشمنان خدا و هر آنچه که او دشمن می دارد. از این رو باید محوریت اساسی در اخلاق انسان مومن تبری و تولی باشد.

 تولی و تبری در اخلاق
در واقع انسان مومن دوستی با دوستان خدا و دشمنی با دشمنان خدا را ملاک خویش در اخلاقیات قرار می دهد. از این رو می کوشد با تمسّک به برگزیدگان الهی متعلّق به اخلاق الهی شود و از رذایل اخلاقی که دشمن الهی است دوری نماید. در این راستا حسن خلق زیبنده و برازنده مومن است که می کوشد تولی و تبری را در خود مجّلی نماید.

 حسن خلق
خلق به معنی خوی و طبع و عادت است و حسن خلق یعنی خویش خوئی و نیک طبعی. انسان خوش اخلاق کسی است که عادات پسندیده جزء سرشت وی گردیده و نیک طبعی او در گفتار و کردار و معاشرت با دیگران متحلی است. مومن متخلّق به حسن خلق تولی و تبری را در خود به ظهور رسانده است و با الگو و اسوه قرار دادن دوستان خدا و با تشبه به آن ها دوستی ایشان را به ظهور و بروز رسانیده است. چرا که تنها با عمل و تجلی در گفتار و رفتار است که می توان ادعای دوستی واقعی را نمود. دوستی با دوستان خدا تشبه به آن ها در اخلاق و گفتار پسندیده است و دشمنی با دشمنان خدا دوری کردن از عادات ناپسند و غیراخلاقی است.

قرآن کریم به شیوه ای مستدل و دلنشین می فرماید: «ولا تستوی الحسنة و لا السیّئة، إدفع بالّتی هی احسن فاذا الذی بنیک و بنیه عداوه کانّه ولی حمیم؛ بدی و نیکی یکسان نیست. (بدی را) با آنچه نیکوتر است دفع کن. آن وقت آنکه میان تو و او دشمنی ای بود گویی دوستی صدیق است.» (فصلت/ 24)

 عالی ترین نمونه های اخلاق در تولی و تبری
بر این اساس انسان مومن باید بکوشد با الگو قرار دادن و تأسی به برترین های اخلاقی که بهترین دوستان خدایند خود را به زینت تولی و تبری ترین نماید و عالی ترین نمونه های اخلاقی در اهل بیت رسول اکرم (صلی الله علیه واله وسلم) و خود شخص حضرت رسول (صلی الله علیه واله وسلم) متجلی است که قرآن کریم در وصف حضرتش می فرماید: «انک لعلی خلق عظیم؛ تو دارای خلق و خوی بزرگی هستی.» (قلم/ 4). حضرت رسول (صلی الله علیه واله وسلم) خود فرمودند: أحسن الناس ایماناً، أحسنهم أخلاقاً و الطفهم با هله وأنا ألطفکم باهلی؛ نیکوترین مردم از نظر ایمان، نیکوترین شان از نظر اخلاق و مهربان دین آن ها به خانواده اش می باشد و من به خانواده ام از همه شما مهربان ترم.


شاه کلید اخلاق الهی
پیامبر اکرم (صلی الله علیه واله وسلم) و رذیل حدیثی فرمودند: انی بعثت لا تممّ مکارم الاخلاق؛ من برای اتمام مکارم اخلاقی مبعوث شدم. با توجه به این حدیث شریف برای آنکه بتوان اسوه و الگوی نبوی را در زندگی پیاده کرد و از آن طریق با تشبهه به خوبان در اخلاق و کسب حسن خلق و دوری از بدان و دشمنان خدا، تولی و تبری را در نهاد و سرشت خویش تجّلی نمود، خود رسول مهربانی ها یک شاه کلید به دست ما داده است و آن کسب مکارم اخلاقی است! مکارم اخلاقی البته غیر از محاسن اخلاقی است! به راستی چه تفاوتی میان مکارم و محاسن در اخلاق وجود دارد؟!

 مکارم اخلاقی شاه کلید نبوی!
اهل فن مکارم را مرتبه ای برتر از محاسن اخلاقی می دانند. در واقع محاسن اخلاقی به صورت فطری در همه ی انسان ها وجود دارد. تنها کافی است کمی غبار فطرت را بر طرف کرد. آن گاه عقل بشر نیز محاسن اخلاقی را می فهمد و بدان ها ملتزم می شود. امّا مکارم اخلاقی آن سجایای اخلاقی و آن عادات پسندیده ای است که شاید عقل مصلحت اندیش آن ها را عقلانی نپندارد! مثلاً احسان و نیکی به دیگران جزء محاسن اخلاقی است و هر عقلی در صورتی که صادقانه با این مساله مواجه شود آن را نیک می داند.

امّا ایثار در جایی که انسان خودش محتاج و نیازمند است دیگر تنها محاسن اخلاقی نیست بلکه جزء مکارم اخلاقی است. چون چیزی است فراتر از عقل آدمی و مرتبه ای برتر در نهاد آدمی را شکوفا می سازد. از این رو شاه کلید نبوی برای اخلاقی شدن بی تردید کسب کارم اخلاقی است و بس! و از همین شاهراه است که تولی و تبری در بعد اخلاقی انسان متجلی می شود و ماه رمضان فرصتی است دوباره برای جستجوی شاه کلید نبوی!

به ویژه آنکه امام رضا (علیه السلام) به نقل از رسول خدا (صلی الله علیه واله وسلم) فرمودند: «بنده با حسن خلق خود به درجه ی روزه دار نماز خوان می رسد.»

منابع و مآخذ:
1- اخلاق اسلامی- واحد آموزش عقیدتی سیاسی
2- بحارالانوار- علامه مجلسی (ره)
3- وسائل الشیعه
4- تفسیر نمونه- زیر نظر آیت الله مکارم شیرازی
5- اصول کافی- شیخ کلینی (ره)
6- مفردات راغب اصفهانی

تعداد بازدید از این مطلب: 73
موضوعات مرتبط: گنجینه اخلاق , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


تبصره ای بسیار زیبا در قوانین آخرت


تبصره ای بسیار زیبا در قوانین آخرت

هرکس حسنه بیاورد، یعنی چیز دیگری نیاورد، آشغال نیاورد، اگر خوبی بیاورد. جزایش بهتر از آن است که کرده است. اندازه اش را نگفته است.

در آیه 70 سوره مبارکه زمر می فرماید: «وَ وُفِّیَتْ كُلُّ نَفْسٍ مَّا عَمِلَتْ» در روز قیامت برای هر کسی هر چه کرده، کاملا پرداخت می شود و برگردانده می شود.

در ادامه می فرماید: «وَهُوَ أَعْلَمُ بِمَا یَفْعَلُونَ» او آگاه تر است. خود من هم آگاه می شوم. به آنچه که کرده ام آگاه می شوم. او به آنچه که آنها کرده اند آگاه تر است.

در آیه 7 سوره مبارکه تحریم می فرماید: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ كَفَرُوا لَا تَعْتَذِرُوا الْیَوْمَ إِنَّمَا تُجْزَوْنَ مَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ» ای کسانی که کفر ورزیده اید و با کفر از دنیا رفته اید، عذر نخواهید. امروز جای عذرخواهی نیست.

تنها دنیا است که جای عذرخواهی است. وقتی من دارم در کوچه می روم، می توانم با خدا صحبت کنم. می توانم فارسی هم صحبت کنم. لازم نیست عربی صحبت کنم. وقتی لحاف را روی سرت کشیدی، یک لحظاتی طول می کشد تا خوابت ببرد. می توانی آنجا با خدا صحبت کنی. همین عذرخواهی را آنجا بکنید، اما آن طرف که بروی دیگر نمی پذیرند و عذرها شنیده نمی شود. لذا می گویند «لَا تَعْتَذِرُوا الْیَوْمَ» امروز عذر نخواهید.

چرا این گونه است؟ «إِنَّمَا تُجْزَوْنَ مَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ» ما هر چه کرده اید را به شما جزا می دهیم.

اینجا در این دنیا می گویند که مثلا از چراغ قرمز عبور می کنید و مثلا ده هزار تومان جرمش است. فردا بیست هزار تومان است. پس فردا سی هزار تومان می شود. اما در قیامت این گونه نیست. نه کم می کنند و نه زیاد. عین عمل شما را به شما تحویل می دهند. «إِنَّمَا تُجْزَوْنَ مَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ» ببینید می فرماید: مَا كُنتُمْ یعنی آنچه که کرده اید را به شما می دهیم. نه چیز دیگری.

در آیه 51 سوره مبارکه ابراهیم می فرماید: لِیَجْزِیَ اللَّهُ كُلَّ نَفْسٍ مَّا كَسَبَتْ خدای متعال این کارها را می کند تا هرکسی را به آنچه که کرده است جزا بدهد. در ادامه می فرماید: «إِنَّ اللَّهَ سَرِیعُ الْحِسَابِ».


عالم آخرت چه عالمی است؟ 
هرچه ما مطالعه کنیم باز هم نمی فهمیم. یک عالم دیگری است. یک قوانین دیگری آنجا حاکم است. شرایط این جهانی نیست. ببینید مثل می گویم. روز قیامت صد نفر جهنمی دور من هستند. آنها دارند می سوزند و من یک ذره گرما احساس نمی کنم. مگر خودم کرده باشم. اینجا این گونه نیست. خدایی نکرده اگر یک کسی بسوزد، اگر من هم کنارش باشم، من هم می سوزم. این مربوط به این عالم است. آن عالم داستان خودش را دارد.

در آیه 54 سوره مبارکه یس می فرماید: «فَالْیَوْمَ لَا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَیْئًا» امروز هیچ کس، هیچ ظلمی نخواهد چشید. هیچ ظلمی. «وَلَا تُجْزَوْنَ إِلَّا مَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ» و به آنها جزا داده نمی شود مگر خود آنچه که کرده اند.

می فرماید خود آنچه که کرده اند را جزا می دهیم اما در دنیا همان طور که گفتیم وقتی یک کسی از چراغ قرمز عبور می کند، باید جزای پولی بدهد. ممکن است یک وقتی هم برایش زندان ببرند. جزا غیر از آن کاری است که کرده است. مثلا قدیم دکترها پرهیز می دادند. مثلا من ناپرهیزی می کنم و به عنوان بلایش مریضی می کشم. ناپرهیزی یک کاری است و مریضی یک کار دیگری است. اما اگر سرم را بزنم به دیوار چطور؟ باز ببینید زدن سر به دیوار، با دردش فرق می کند. این عالم این گونه است. آنجا این گونه نیست. همان که کرده ای را می بینی. نه بیشتر و نه کمتر. در آیه 89 سوره مبارکه نمل می فرماید: «مَن جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَیْرٌ مِّنْهَا»

 

تبصره ای بسیار زیبا در قوانین آخرت
آنهایی که خوبی کرده اند، قرآن در آیه 26 سوره مبارکه شوری می فرماید: «وَیَزِیدَهُم مِّن فَضْلِهِ» یکی را ده تا می دهد. این برای همه است. اگر اهل صبر باشد و بلاکش باشد و در بلا صبر کند، آنجا فرموده اند که به غیر حساب جزا می دهند. اگر کسی بر معصیت صبر کرده باشد چطور؟

در صبر این گونه است. صبر است دیگر. صبر بر گناه صبر درجه اول است. «مَن جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَیْرٌ مِّنْهَا» هر کس که حسنه بیاورد. آقا حسنه بیاورد یعنی چه؟ آیات دیگری هم دارد. «مَن جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَیْرٌ مِّنْهَا وَ هُم مِّن فَزَعٍ یَوْمَئِذٍ آمِنُونَ» هرکس حسنه بیاورد، یعنی چیز دیگری نیاورد، آشغال نیاورد، اگر خوبی بیاورد. جزایش بهتر از آن است که کرده است. اندازه اش را نگفته است.

 بزرگترین ترس در قیامت
یک چیزی گفته است که معلوم می شود خیلی مهم است. «وَ هُم مِّن فَزَعٍ یَوْمَئِذٍ آمِنُونَ» روز قیامت یک فزع دارد. ببینید اگر تمام ترس های عالم را جمع کنند، به اندازه یک ذره آنجا نمی شود. قرآن آنجا را فزع اکبر می نامد. بزرگ ترین ترس.

وقتی آدم در تن است، یک درجه از ترس را می تواند تحمل کند. در برابر بیشتر از آن قلبش می ایستد. شادمانی را تا یک اندازه می تواند تحمل کند. در برابر بیشتر از آن قلبش می ایستد. اما وقتی از تن فارغ بود، یا در آن عالم بود، چون آن عالم هم آدم با تن است اما غیر این عالم است، آنجا هرچه بترسانند، می ترسد. یک وقتی فرمودند که یک کسانی شغلشان ترساندن است. خدا برای آدم پیش نیاورد. یک شغلی دارد که در آن شغل مردم را می ترسانند. گفتند آنها را در قیامت هزار سال در زندان ترس حبس می کنند. در قیامت نه جهنم. نمی دانیم یعنی چه. فرمودند مَن جَاءَ بِالْحَسَنَةِ یعنی هرکس خوبی بیاورد.

هرکس خوبی بیاورد، یعنی چه؟
شما، من، خب صدتا کار کرده ام. اینها را جبران کنم. وقتی جبران کردی، دیگر همراهت نمی بری دیگر. مثلا کسی چندین سال خمس نمی داده. خب حالا خمس همه این سال ها را حساب کند و بدهد. حل می شود. بعد هم می گوید خدایا غلط کردم. عقلم نمی رسید. نمی دانستم. خدایی نکرده یک وقت اوایل جوانی و نوجوانی نماز درست نمی خواندم. هر کسی انقدر عقل رس نیست که مثلا از چهارده پانزده سالگی بالغ عقلانی باشد. اگر از نظر عقلانی بالغ باشد، خب خودش کارهایش را درست می کند. اما اگر نباشد چه کار کنیم؟ ممکن است چند سال نمازهایش را با وضوی همین طوری گرفته باشد و شاید یک وقت خدایی نکرده غسل هم بلد نبوده. خب چند سال نمازش از دست رفته. خب اگر من قضای نمازها را بخوانم، جبران می شود دیگر.

اگر روزه ها مشکل داشت، کفاره اش را بدهم و قضایش را بگیرم تا جبران شود. اگر غیبت کسی را کردم، راضی اش کنم. اگر رضایت طلبیدم، خوب جبران می شود و حل می شود، خوب. اگر من همه آنچه که خطا کردم را جبران کردم، خوب است دیگر. دو رکعت نماز خوب هم ببری می گویند کافی است. این خوبی آورده. هیچ بدی ای همراهش نیاورده دیگر. خودش همه بدی هایش را حل کرده و حالا خوبی آورده.

هر کس خوبی بیاورد چه می شود؟
فرمودند فَلَهُ خَیْرٌ مِّنْهَا. در آیه 84 سوره مبارکه قصص می فرماید: «وَمَن جَاءَ بِالسَّیِّئَةِ فَلَا یُجْزَى الَّذِینَ عَمِلُوا السَّیِّئَاتِ إِلَّا مَا كَانُوا یَعْمَلُونَ» هرکس بدی بیاورد، «فَلَا یُجْزَى الَّذِینَ عَمِلُوا السَّیِّئَاتِ» آن کسانی که به سیئات و به بدی عمل کرده اند جزا داده نمی شوند، إِلَّا مَا كَانُوا یَعْمَلُونَ جز همان کاری که کرده اند. همان کار خودشان را به آنها می دهیم. حق شناس

تعداد بازدید از این مطلب: 64
موضوعات مرتبط: گنجینه اخلاق , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


3عاملی که دل را سخت می کند

3عاملی که دل را سخت می کند

  

آنچه در پیش رو دارید قسمتی از روایات اهل بیت علیهم السلام است که در ارتباط با آیات شریف قرآن کریم بیان شده است. این روایات گذشته از پیام مستقلی که خود دارند، ما را به فهم و درک بهتر معنای آیه رهنمون می سازند.

ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُکُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِکَ فَهِیَ کَالْحِجارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً (74/ بقره)
سپس دل‌های شما بعد از آن (معجزه و عدم تسلیم در برابر آن) سخت شد همچون سنگ یا سخت تر.
 
عوامل قساوت قلب (سنگدلی)
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند:

لَا تُکْثِرُوا الْکَلَامَ بِغَیْرِ ذِکْرِ اللَّهِ، فَإِنَّ کَثْرَةَ الْکَلَامِ بِغَیْرِ ذِکْرِ اللَّهِ قَسْوَةُ الْقَلْبِ، إِنَّ أَبْعَدَ النَّاسِ مِنَ اللَّهِ الْقَلْبُ الْقَاسِی

در غیر یاد خدا پُرگویی نکنید؛ زیرا پُرگویی  در غیر یاد خدا، سنگدلی می‌آورد و دورترینِ مردم از خدا هم شخص سنگ‌دل است. [1]

توضیح:
منظور از ذکر و یاد خدا  فقط اذکاری مانند سبحان الله و الحمدلله نیست، بلکه هر سخنی که سبب نزدیک شدن بنده به خدا شود ذکر خداست؛ مانند گفتگو درباره احکام و معارف دین.

 سه مورد دیگر
امام صادق علیه السلام فرمود: از اموری که رسول خدا صلی الله علیه و آله به امیرالمومنین علیه السلام سفارش کرد این بود:

ثَلَاثَةٌ یُقَسِّینَ الْقَلْبَ اسْتِمَاعُ اللَّهْوِ وَ طَلَبُ الصَّیْدِ وَ إِتْیَانُ بَابِ السُّلْطَان
سه چیز، دل را سخت می‌گردانَد: شنیدن سخنان بیهوده، شکار کردن و آمد و شد به دربار سلطان [2]

توضیح:
کسی که شغل خود را کشتن حیوانات قرار دهد و پیوسته مشغول این کار باشد، به مرور ترحم  از دلش رفته و سنگدلی جای آن را می گیرد و نیز کسی که مدام به مرکز قدرتی رفت و آمد داشته باشد که در آن حق کشی شده و با چشم خود ببیند که چگونه به مردم ظلم می شود، به مرور این حالت برای او عادی شده و دیگر از این امور متأثّر نمی شود.

 ترک یاد خدا
امام صادق علیه السلام فرمود: خداوند به حضرت موسی علیه السلام وحی کرد که ای موسی!

لا تَفرَح بِکَثرَةِ المالِ و لا تَدَع ذِکری عَلی کُلِّ حالٍ؛ فَإِنَّ کَثرَةَ المالِ تُنسِی الذُّنوبَ و إنَّ تَرکَ ذِکری یُقسِی القُلوب
به دارایی بسیار، شادمان نشو و در هر حالی که هستی دست از یاد من بر ندار؛ زیرا دارایی بسیار، [زشتی] گناهان را از یاد می‌برَد، و ترک یاد من، دل‌ها را سخت می‌گردانَد. [3]

توجه: کسانی که غرق در ثروتند و اعمال ناشایست هستند، خود را به هیچ عنوان بَد نمی دانند و نیز کسانی مانند صهیونیست های آدم کش که در واکنش به کشتار زنان و کودکان بی گناه لبخند می زنند معنای این روایت را به خوبی برای ما روشن می کنند.

 رابطه اشک و قلب و گناه
امیرالمومنین علیه السلام فرمود:
مَا جَفَّتِ الدُّمُوعُ إِلَّا لِقَسْوَةِ الْقُلُوبِ وَ مَا قَسَتِ الْقُلُوبُ إِلَّا لِکَثْرَةِ الذُّنُوب
اشک ها نخشکید، مگر به سبب سختی دل ها و دل ها سخت نشد، مگر به سبب کثرت گناه. [4]

پس گناه زیاد انسان را سنگدل می کند؛ درون سنگ هم که آبی نیست تا از چشمه چشم بجوشد و بر گونه فرو غلطد.

 سرگرم شدن به آرزوهای دست نایافتنی
علی بن عیسی از امام معصوم علیه السلام نقل می کند: از نجواهای خداوند متعال با موسی علیه السلام این بود:

یا موسی! لَا تُطَوِّلْ فِی الدُّنْیَا أَمَلَکَ فَیَقْسُوَ قَلْبُکَ وَ الْقَاسِی الْقَلْبِ مِنِّی بَعِیدٌ
ای موسی! در دنیا، آرزویِ دراز در سر مپروران که دلت سخت می‌شود و سخت‌دل، از من دور است. [5]

توضیح:
داشتن برنامه در زندگی و ترسیم اهداف ممکن و قابل دسترسی، نه تنها نکوهیده نیست بلکه بسیار پسندیده هم هست.

آنچه در این گونه روایات مذمت شده، آرزوهای دست نایافتنی است. این نوع آرزوها که در واقع نوعی خیال پردازی است، انسان را به خود سرگرم کرده و او را از مسیر اصلی و واقعی زندگی جدا می کند و در نهایت سبب می شود که فرد از هدف اصلی زندگی که رسیدن به قرب الهی است باز بماند.

به نظر می رسد یکی از دلایلی که خدا چنین کسی را به دور از خود خوانده است همین باشد.

الَّذینَ آتَیْناهُمُ الْکِتابَ یَتْلُونَهُ حَقَّ تِلاوَتِهِ أُولئِکَ یُۆْمِنُونَ بِه (121/ بقره)
کسانی که کتاب [آسمانی] به آنان داده‌ایم، آن را به طوری که شایسته آن است می‌خوانند آنانند که به آن ایمان می‌آورند.

تلاوت کتاب یعنی پی در پی قرار دادن (خواندن) حروف و کلمات آن. [6]

حق تلاوت
کسانی که پیوسته قرآن می خوانند سه دسته اند:

1. گروهی تمام اصرارشان بر ادای الفاظ و حروف از مخارج آن است. آنها دائماً در فکر وقف و وصل و حروف یرملون و مقدار کشش مدّند و کمترین اهمیتی به محتوا و معنی نمی دهند، تا چه رسد به عمل کردن آن.

قرآن کریم این دسته را باربران کتاب می خواند. [7]

2. گروهی دیگر، از الفاظ فراتر رفته و در معانی دقت می‌کنند و در ریزه‌کاری ها و نکات قرآن می‌اندیشند و از علوم آن آگاهند؛ اما از عمل خبری نیست!

3. ولی گروه سومی هستند که قرآن را به عنوان یک کتاب عمل و یک برنامه کامل زندگی پذیرفته‌اند.

ایشان خواندن الفاظ و اندیشه در معانی و درک مفاهیم این کتاب بزرگ را مقدمه‌ای برای عمل می‌دانند؛ از این رو هرگاه که قرآن می‌خوانند، روح تازه‌ای برای عمل در کالبدشان دمیده می‌شود.

قرآن این دسته را مومنین راستین معرفی کرده و قرآن خواندنشان را حق تلاوت می داند. [8]

امام صادق علیه السلام درباره این حق تلاوت فرمود:
إِنَّمَا تَدَبُّرُ آیَاتِهِ وَ الْعَمَلُ بِأَحْکَامِه

منظور از حق تلاوت، تدبر در آیات قرآن  و عمل به احکام آن است. [9]

حضرت در همین روایت سوگند یاد می کند که منظور از حق تلاوت، حفظ الفاظ قرآن و تلاوت سوره های آن با بی توجهی به معارف و احکام آن نیست.


==================================


 پی نوشت ها:
1.       امالی طوسی (ره)، 3
2.       خصال 1/126
3.       کافی 2/497
4.       علل الشرایع 1/81
5.       کافی 2/329
6.       تلا الشی‌ء: تبعه تلواً (العین 8/134) و فقط برای خواندن کتابهای آسمانی به کار برده می شود؛ نه خوانده هر نوشته ای (المفردات 1/167)
7.       5/ سوره جمعه
8.       برگرفته از تفسیر نمونه 1/431
9.       إرشاد القلوب إلی الصواب 1/78

تعداد بازدید از این مطلب: 86
موضوعات مرتبط: گنجینه اخلاق , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0



عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود