مرجع سخنرانی ها و آثاراستاد علی اکبر داراب کلائی
استاد علی اکبر داراب کلائی ، دارابکلاء شهر ساری متولدشدند ایشان در سن 17 سالگی وارد حوزه شدند . و برای ادامه تحصیل به شهر مشهد مقدس عزیمت نموده و دروس حوزه را تا سطح خارج در حوزه علمیه این شهر ادامه دادند .درحال حاضرساکن تهران میباشند که در زمینه خانواده و سبک زندگی و مسائل روز مقالات متعددی به رشته تحریر درآورده است. برای کسب اطلاع بیشتر به قسمت زندگینامه مراجعه فرمایید.

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان سایت تحلیلی-سیاسی-اجتماعی-فرهنگی و آدرس dalel.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.







نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 2
بازدید هفته : 34
بازدید ماه : 104
بازدید کل : 9757
تعداد مطالب : 302
تعداد نظرات : 9
تعداد آنلاین : 1

 ابزارهای زیبا سازی برای سایت و وبلاگ گالری تصاویر سوسا وب تولز





در اين وبلاگ
در كل اينترنت


تعبیر خواب آنلاین


استخاره آنلاین با قرآن کریم


آمار مطالب

کل مطالب : 302
کل نظرات : 9

آمار کاربران

افراد آنلاین : 1
تعداد اعضا : 1

کاربران آنلاین


آمار بازدید

بازدید امروز : 1
باردید دیروز : 2
بازدید هفته : 34
بازدید ماه : 104
بازدید سال : 859
بازدید کلی : 9757
مناظره رسایی ودادکان وشاه حسینی
دادکان: ممنونم که دوباره از من دعوت شد تا در این برنامه حاضر بشوم. من دلم می‌خواهد بحث فساد در فوتبال یا فساد در ورزش را به این صورت اصلاح کنیم که فساد در فوتبال نداریم و در ورزش هم نداریم بلکه فساد آدم‌هایی که در فوتبال یا ورزش حضور دارند وجود دارد. پس فی‌نفسه در فوتبال یا ورزش فسادی وجود ندارد. ما بیاییم از آدم‌هایی که در فوتبال و در ورزش ایجاد فساد کرده‌اند از آن‌ها نام ببریم، وگرنه فوتبال یا ورزش چه فسادی دارد؟ آدم‌هایی که این پست را قبول می‌کنند، ببینیم که اهلیتش را دارند؟ مقبولیتش را دارند که این پست را قبول می‌کنند یا خیر؟

شاه‌حسینی:
بنده ابتدا عرض کنم که با فرمایش دکتر دادکان کاملا موافقم. فوتبال ورزش و هر رشته ورزشی تعریف خاص خودش را دارد و نمی‌توان آن را زیر سؤال برد. آن افرادی که در این حوزه وارد می‌شوند و فعالیت می‌کنند و عملکرد این افراد هست که ممکن است زیر سؤال برود و بعضا فسادی را به وجود بیاورد.

در خصوص کارت‌های پایان خدمت لازم می‌دانم این مطلب را بگویم که ممکن است یک کارت یا سندی اساسا جعلی باشد؛ مثلا گواهینامه رانندگی یا مدک تحصیلی یا کارت پایان خدمت. یعنی از مرجعی که صلاحیت صدور این اسناد را دارند صادر نشده باشد. که این بحث جعل و استفاده از سند مجعول را پیش می‌آورد که در قانون تعریف خاص خودش را دارد. ولی در موضوع اخیر که بسیار رسانه‌ای ‌و توجه عمومی هم به آن جلب شده، شاهد ماجرای متفاوتی هستیم؛ یعنی کارت‌های پایان خدمتی که به بازیکنان تحویل شده اصالت دارد، یعنی از مرجع قانونی و با رعایت تشریفات قانونی صادر شده است، ولی در رسیدگی مشخص می‌شود که مدارکی که منشأ صدور این کارت‌ها هستند از قبیل تصدیق‌نامه‌ها و مدارک پزشکی مخدوش بوده و اصالت نداشته است که در اجرای ماده ۴۳ قانون نظام وظیفه این سازمان ورود کرده. حدود ۱۱۸ کارت پایان خدمت بازیکنان فوتبال محل تردید واقع می‌شود و به این‌ها رسیدگی می‌کنند که این‌ها در موضوعات مختلف بوده. بحث کفالت بوده، بحث پزشکی بوده و موضوعات مختلف دیگری. در مجموع نظام وظیفه تعدادی از این کارت‌ها را ابطال کرده که در ادامه باید به آثار قانونی این ابطال بپردازیم.

رسایی: یکی از وظایف نظارتی کمیسیون اصل نود، رسیدگی به شکایاتی است که نسبت به عملکرد دستگاه‌ها و خود مجلس اتفاق می‌افتد. حوادثی سال گذشته اتفاق افتاد که به نوعی افکار عمومی را درگیر کرد و با توجه به محبوبیت فوتبال نزد افکار عمومی کمیسیون اصل نود خودش را ملزم و موظف کرد که به نوعی عملکرد وزارت ورزش را به نوعی در حوزه مربوط به فوتبال را بررسی کند. چرا که وزیر ورزش و جوانان رئیس مجمع فدراسیون فوتبال است. از این بایت کمیسیون این عملکرد را مورد مداقه قرار داد و بحث شروع شد که پرونده‌های مختلفی مورد رسیدگی قرار گرفت. کارشناسانی را ما به کار گرفتیم و مکاتباتی را با دستگاه‌های مختلف انجام دادیم. مهم‌ترین مکاتبات هم با خود فدراسیون فوتبال انجام شد که این دوستان به نوعی همکاری کردن که کمیسیون از مسیرش منحرف شود.

خیلی‌ها گله می‌کنند که کمیسیون اصل نود چرا زود‌تر گزارش را ارائه نداده است. واقعیت این است که دوستان اصلا همکاری نکردند و جا دارد من همینجا گلایه کنم از دوستان. ‌ای کاش به‌ جای رئیس سابق فدراسیون فوتبال ایران، اینجا آقای کفاشیان رودر روی ما می‌نشست تا ما حرف‌هایمان را به ایشان می‌زدیم.

یکی از بخش‌های این پرونده فساد بحث کارت‌های پایان خدمت یا کارت‌های معافیتی بود که بر اساس دقیق و درست صادر نشده بود که آقای شاه‌حسینی توضیح دادند و همچنین بحث مالیاتی هم بخش دیگری از این پرونده را تشکیل می‌دهد. موضوعات دیگری مثل شرط‌بندی، تبانی، نقل‌وانتقالات و دلالی و موضوعات دیگری هم بوده است، که حالا به وقتش این گزارش از تریبون مجلس قرائت می‌شود و به اطلاع عموم می‌رسد.

جوادی‌فر: این گزارش قرار بود پایان لیگ قبل، فروردین ماه امسال، قرائت بشود؟

رسایی: ما ابتدا فکر نمی‌کردیم که این چاه اینقدر عمیق باشد. هنوز هم یک بخش‌هایی از این پرونده هست که بررسی نشده است. این گزارشی که ما ارائه می‌دهیم گزارش ابتدایی است. با اینکه کارشناس‌های مجرب زیادی در این پرونده به‌ کار گرفته شدند اما هنوز ادعاهایی وجود دارد که مطرح شده و باید بررسی شود و افراد فراخوانده شوند تا گزارش کامل شود. ما تا کنون با چیزی نزدیک به هشتاد نفر از اهالی فوتبال اعم از بازیکن و مربی و سایر دست‌اندرکاران مصاحبه و گفت‌وگو کردیم و به مجلس فراخواندیم‌ که این اظهارات یکی از بزرگ‌ترین اسناد کمیسیون در جریان بررسی این پرونده است. در جریان این مصاحبه‌ها و گفت‌وگو‌ها غیر از آقای کفاشیان و اطرافیانش تقریبا سایر دوستان قبول دارند که در فوتبال، با این تعریفی که آقای دادکان فرمودند، فساد وجود دارد.

آقای کفاشیان و اطرافیانش اما معتقدند که هیچ فسادی وجود ندارد و همه‌چیز خوب ‌و عالی است. حتی این دو موردی که خیلی رسانه‌ای شده یعنی کارت‌های پایان خدمت و معافیت و همچنین بحث فرارهای مالیاتی هم اصلا آن را فساد نمی‌دانند. تعریف ما با این دوستان در خصوص فساد کاملا متفاوت است.

دادکان: ضمن اظهار تشکر از آقای رسایی و همکاران محترمشان من می‌خواهم ابتدا‌ مثالی بزنم تا بعد برسم به حرف‌های شما. می‌گویند ‌اگر وقتی غذا شور شد، باید سراغ آشپز برویم، نه اینکه نمکدان را از سفره برداریم. ما بیایم و ببینیم این فسادی که می‌گوییم افراد در فوتبال دارند، تنها در فوتبال است؟ فقط در ورزش کشور است و در جاهای دیگر نیست؟ اگر آمدیم و به همه این‌ها رسیدگی کردیم، امروز جامعه جوان ما به ما اعتماد می‌کند.

همین‌جور که ‌امروز این فسادی که من می‌گویم در آدم‌های ورزش و فوتبال این کشور هست در شورای شهر نیست؟ در مجلس شورای اسلامی نیست؟ در وزارت‌خانه‌های دیگر نیست؟ نماینده مجلسی که ‌یک میلیارد هزینه می‌کند تا نماینده شود، ماهی ده تا دوازده میلیون حقوق می‌گیرد و چهار سال حقوقش می‌شود پانصد میلیون تومان، آیا یک میلیارد هزینه می‌کند برای انتخاب شدنش که پانصد میلیون را چهار سال ماه به ماه بگیرد؟ خدایی بیاییم یک روز هم که شده به این مردم راستش را بگوییم و بگوییم برای فساد در جامعه‌مان هیچ کاری نکردیم.

همین‌طور که مقام معظم رهبری فرمودند با سمینار و برگزاری جلسه هیچ کاری انجام نمی‌شود یک روز بیایم و انقلابمان را در کشور نهادینه کنیم و به این نسل جوانمان بگوییم آقا ما سیگار فروش‌ها را دستگیر نمی‌کنیم بلکه کسی که تریلی تریلی سیگار وارد می‌کند را دستگیر می‌کنیم. چه کسی فوتبال ما را آلوده کرد؟

‌از همین آقای رسایی و کمیسیون اصل نود این گله‌ را بکنم. چه‌ کسی بهتر از من فوتبال را می‌شناسد؟ شما‌ها من را دعوت کردید؟ چهار سال و سه ماه رئیس فدراسیون ‌و چهل سال در ورزش این کشور بودم. من به جلسات کمیسیون دعوت شدم؟ پس آن کمیسیون اصل نود دنبال یک چیز دیگری بود. ببخشید اینجور می‌گویم، ولی اگر دنبال واقعیت‌ها بود، نباید من را دعوت می‌کرد؟ سمینار علم و فوتبال در این مملکت برگزار می‌شود، من دعوت نمی‌شوم. روز دانشجو باشگاه پرسپولیس جشن دانشجو برگزار می‌کند، من دعوت نمی‌شوم. چرا؟ کمیسیون اصل نود فردی را ‌آگاه‌تر از من نسبت به مسائل روز فوتبال پیدا می‌کند؟ من نمی‌توانستم به کمیسیون اصل نود اطلاعات بدهم؟ یک ‌جای کار عیب دارد. باید ایستاد و مقاومت کرد.

خدا بیامرزد آقای یحیی‌زاده را. یک بار به من زنگ زد که من تحقیق و تفحص را آماده کرده‌ام اما من را تهدید کرده‌اند. گفتم: گزارش را در مجلس ‌بخوانید‌. گفت: نمی‌گذارند. چرا؟ مگر نمی‌خواهیم به این جامعه خدمت کنیم؟

وقتی کسی که اهلیت و تخصص و دانش نشستن در جایی را ندارد، به کار می‌گیریم، نتیجه‌اش همین می‌شود. مگه قرآن نمی‌گوید آدم اهلش را انتخاب کن. مگه نمی‌گویند النجاه فی الصدق. کی آمد راستش را بگوید؟ بیاییم و بگوییم. این سینه را باز کنیم. خط قرمز در این مملکت فقط رهبری است. هر کسی برای خودش یک هاله درست نکند که کسی نیاید و حرفی بزند. مردم دوست دارند واقعیت‌ها را بشنوند. ببینید هشت سال در دوره قبل. من به دولتش کاری ندارم و درباره کسی که در ورزشش بود صحبت می‌کنم. آمدند و گفتند که ساختیم و فلان کردیم و بهمان کردیم. یک بار مجلس آمد بگوید ‌این‌هایی که ادعا می‌کنی ساختی کجاست؟ چیزهایی که در این هشت سال ساختند کجاست؟ یکی را نشان بدهند. کسی آمد واقعا دلش بسوزد و بگوید ‌این‌هایی که ادعا می‌کنید ساختید وافعا کجاست؟ دلم برای جامعه‌مان می‌سوزد. تا کی می‌خواهیم به آن‌ها دروغ بگوییم؟

رسایی: من تشکر می‌کنم از آقای دادکان که خیلی صریح مطالب خودشان را در خصوص گزارش اصل نود گفتند. درباره نکات دیگر هم یکسری کلیات بود که ما از شما شنیدیم. ان‌شالله در ادامه برنامه منتظریم تا نکات دقیق‌تری را بشنویم. در خصوص اینکه چرا کمیسیون شما را دعوت نکرده می‌گویند که اثبات شی نفی ما ادا نمی‌کند. خیلی‌های دیگر هم باید دعوت می‌شدند و ما گفتیم که هنوز پرونده جمع‌بندی نشده است. در خصوص آن حرف ایشان هم کف آیا فقط فساد در فوتبال هست و در جاهای دیگر نیست؟ طبیعی است که ما هر جا دست بگذاریم اهالی آن مجموعه هم همین حرف را می‌زنند. کسانی که چنین حرف‌هایی می‌زنند، بخشی از صحبت‌هایشان دلسوزانه است و بخشی هم برای فرار از این ماجراست. صحبت‌های آقای دادکان حتما دلسوزانه است. چون الان که ایشان مسئولیتی ندارند که بخواهد فرار کند و قطعا از سر دلسوزی است.

جوادی‌فر: شاید صحبت آقای دادکان به این معنا بود که در یک فصل فوتبال ما ششصد، هفتصد میلیارد بیشتر هزینه نمی‌شود و جاهای دیگری وجود دارد که گردش مالی خیلی بالاتری دارند.

رسایی: البته اینطور نیست. بیشتر تیم‌های ما دولتی هستند و حسب گزارش‌هایی که به ما رسیده گردش مالی یک سال فوتبال ما هزار میلیارد تومان است. من از آقای دادکان خواهش می‌کنم اینجا را هم یکی از اتاق‌های کمیسیون اصل نود بدانند و هرچه می‌دانند به ما بگویند.

در خصوص بخش دیگر حرف‌های آقای دادکان هم باید بگویم که حتما در جاهای دیگر هم فساد وجود دارد. وجود فساد در یک نظام عیب نیست، بلکه سکوت نسبت به فساد و عدم برخورد با فساد عیب است. همانطور هم مقام معظم رهبری در پیامی که به سمیناری که چندی قبل توسط سه قوه برگزار شده بود، فرمودند ‌چه با سمینار و چه بی‌سمینار مردم توقع دارند اقدامات عملی را در خصوص برخورد با فساد ببینند. وقتی بالا‌ترین فرد در یک نظام اینگونه برخورد می‌کند، این به این معناست که این نظام به دنبال سلامت و برخورد با فساد هست. ایشان گفتند که نماینده‌های مجلس چقدر هزینه می‌کنند که به مجلس راه پیدا کنند. خود من هم از تریبون مجلس این حرف را زدم و بالا‌تر از من و ایشان هم مقام معظم رهبری در آستانه هر انتخاباتی می‌گویند که مردم چشمتان را باز کنید. کسی که پول خرج می‌کند برای انتخابات قطعا به دنبال چیز دیگری است. این یک حساب دو دو تا چهار تاست. ولی باز بعضی‌ها رأی می‌دهند. در ‌چهار سال دستگاه نظارتی بر روی مجلس هست. قانون نظارتی به رفتار نمایندگان هست. رد صلاحیت برخی نمایندگان نشان این است که نظام با افراد دبرخورد می‌کند. خب البته بعضی‌ها هستند که ردی از خودشان باقی نمی‌‎‌گذارند. یا دستگاه قضا بعضا قضات را معلق می‌کند. خب خود سیستم دولتی نظارت می‌کند و در مواردی هم برخورد می‌کند. در مواردی دستگاه‌های نظارتی دیگری برخورد می‌کند. من می‌خواهم عرض کنم که با همه ایراداتی که وجود دارد سالم‌ترین نظام نظام ماست ولی در آن فساد هم هست، مشکل هم هست.


شاه‌حسینی:
 ما امروز با آمار وحشتناکی فقط در یک موضوع مواجه هستیم که مدارک معافیت ۱۱۸ بازیکن محل تردید واقع ‌و بعد از بررسی تعدادی از آن تأیید ‌و تعدادی هم رد می‌شود. در زمان حضور من در کمیته انضباطی موردی داشتیم که یک بازیکن مطرح که موعد سربازی‌اش فرا می‌رسد، او را روی ویلچیر می‌گذارند و نزد دکتر می‌برند. دکتر برایش MRI می‌نویسد. آن زمان این سیستم تکنولوژیک امروز نبود. این بازیکن که از مطب بیرون می‌آید یک بیمار کمرشکسته را به ‌جای او روی ویلچیر می‌نشانند و از او MRI می‌گیرند. بعد در کمیسیون پزشکی بررسی می‌کنند و با توجه به شکستگی کمر برایش کارت معافیت صادر می‌کنند. بعد این ماجرا معلوم می‌شود و من خودم آن زمان در کمیته انضباطی مسئولیت داشتم. بازیکن را دو سال محروم کردیم و مدیری را هم که آموزش دهنده ایشان بود، ‌دو سال محروم کردیم. بعد هم مورد را به مراجع ذی‌صلاح ارجاع دادیم. می‌خواهم بگویم ‌چه کار کردیم در فوتبال و در جاهای دیگر که امروز نتیجه مدیریت ما این می‌شود که فقط در یک مورد ۱۱۸ تخلف گزارش می‌شود.

خیلی از آن‌هایی که امروزه به هر دلیلی تصمیم گرفتند به هر دلیلی که حقایق فوتبال را مطرح کنند از یک موضوع نگرانند. می‌گویند ما از مافیایی که بعد از گفتن حقایق دست به حذف ما از فوتبال می‌زنند می‌ترسیم. یکی از افراد سر‌شناس که من اسمش را اینجا نمی‌آورم می‌گفت که موعد سربازی پسرش فرا رسید. پیش فلان مسئول رفتیم و در آنجا به من پیشنهاد داده شد که ۱۰ میلیون بدهید تا کارت پایان خدمت بگیرید. یک هفته بعد کارت پایان خدمت به آدرس منزلش ارسال شد.

دادکان: نگوییم کارت‌های جعلی. چرا دوباره حرفی بزنیم که ذهن مردم را مکدر کنیم. همه این کارت‌ها با آگاهی جعل شده‌اند. بازیکن با‌‌ همان کارت رفته پاسپورت هم گرفته و به خارج از کشور هم رفته. با‌‌ همان کارت آمده و دانشجو شده. این کارت‌ها حقیقی بوده و پول‌های صدور آن را هم تمام و کمال گرفته‌اند... آن‌ها برای کارت‌هایشان هفتاد میلیون تومان داده‌اند. من نه از بازیکن دفاع می‌کنم و نه از فدراسیون فوتبال. اگر عدالتی در کار است، باید بیست میلیون تومان فوتبالیست‌ها را هم پرداخت کنند علاوه بر اینکه کارت معافیتشان را می‌دهند، زیرا نظام وظیفه گفته که بین بیست تا پنجاه میلیون تومان بدهید و سربازی‌تان را بخرید. فوتبالیستی که هفتاد میلیون تومان داده، تازه بیست میلیون هم اضافه داده است. من می‌گویم اگر غذا شور است یقه آشپز را بگیریم نه اینکه نمکدان را از سفره برداریم. بریم آشپز را پیدا کنیم که این کارت‌ها را در اختیار این‌ها قرار داد. فوتبالیست را هم محروم کنیم بفرستیم سربازی، ولی پولش را که باید پس بدهیم.

رسایی: پولشان را که پس نمی‌دهیم. ضبط می‌شود به حساب بیت‌المال.

دادکان: حاج‌آقا اگر قرار است ضبط بشود به حساب بیت المال بهتر نیست آن سه هزار میلیارد و آن دوازده هزار میلیارد ضبط شود؟

رسایی: آن‌ها هم ضبط می‌شود

دادکان: ان شالله به عمر من و شما برسد.

رسایی: حسب پیگیری‌هایی که ما انجام دادیم علاوه بر فوتبالیست‌ها افراد دیگری هم بودند که درگیر این مسأله بودند. خبرنگار، هنرپیشه، مجری تلویزیون و حتی از بچه‌های والیبالیستمان داشتیم. در این میان فوتبالیست‌ها هم بودند. اکثر این افراد اما فوتبالیست‌ها بودند. ۱۱۸ مورد رسیدگی شده اما دوستان ما در نظام وظیفه به تعداد بیشتری از این‌ها دارند رسیدگی می‌کنند که فدراسیون فوتبال باید همکاری کند. شاید پرونده ۵۰۰ نفر در حال بررسی است. برخی از این‌ها باند بوند. افراد نظامی و انتظامی بودند. با این‌ها برخورد شده آقای دادکان. خیلی‌ها از کارشان برکنار و عده‌ای هم به قوه قضائیه معرفی شدند ولی طبیعی است که از این تریبون گفته نشود. توجه به فوتبالیست‌ها طبیعی است. در خصوص فوتبال کلی برنامه تلویزیونی وجود دارد ولی برای نیروهای انتظامی و نظامی مگر برنامه وجود دارد. برای همین هم هست که به این مسأله کارت‌های پایان خدمت و معافیت فوتبالیست‌ها توجه ویژه‌ای می‌شود. بالاخره فوتبالیست‌هایی که با کارت‌های جعلی آمده‌اند می‌دانستند که این کارت‌ها اصالت ندارد دیگر. طرف خودش می‌دانسته که پدرش جبهه نرفته است. خب این کلاه‌برداری است. در مجموع در این پرونده با باند‌ها برخورد شده ولی خب واسطه‌هایی وجود دارد که شاید با آن‌ها هنوز برخورد نشده است. خیلی از این‌ها عوامل تیم‌ها بودند یا هیأت‌های فوتبال در استان‌ها بودند. ما از فدراسیون پرسیدیم که با این متخلفانی که زیر مجموعه شما هستند چه برخوردی کردید؟

پاسخی که آقای کفاشیان داده خیلی کلی است و قصد توجیه ‌دارد. به نظر من این فساد است. اینکه شما از مجموعه متخلف زیر مجموعه خود دفاع کنی، وگرنه جرم جعل در همه جا وجود دارد. شما الان دیدید که در همین چند روز وقتی که تیم داشت می‌رفت جلوی چند نفر را در فرودگاه گرفتند. اصلا چرا فدراسیون اجازه داده که این افراد تا فرودگاه بروند؟ وقتی که کسی هست که کارت پایان خدمتش اصلت ندارد و از طرف سازمان نظام وظیفه معرفی شده برای چی فدراسیون فوتبال ما اصلا باید اجازه بدهد که این بازیکن به فرودگاه برود. برای چه رئیس فدراسیون ما باید تماس بگیرد و پیگیری کند تا کار این‌ها را یک جوری حل و فصل کند؟ خب این افراد مرتکب جرمی شدند. این آدم‌ها می‌دانستند که این مدارک جعلی بوده که آن را ارائه دادند. برای چه مربی تیم ملی را در شرایطی قرار می‌دهند که در خصوص این ماجرا هم مصاحبه کند و هم نامه بنویسد. این اصلا بد است برای کشور ما که یک مربی خارجی بیاید به دستگاه انتظامی نامه بنویسد.

‌این را هم بگویم که برخی از نمایندگان مجلس و همکاران بنده دنبال این بودند که ما ماجرا را پیگیری نکنیم. چرا؟ چون شهرشان تیم نظامی داشت و اگر این بازیکنان سرباز می‌شدند و به صورت طبیعی به آن تیم‌ها می‌رفتند که ما به آن‌ها هم گفتیم که این کار بر خلاف قانون است. اکثر این بازیکنان مربوط به خوزستان بودند. به ما گفتند اگر این مسأله را اعلام کنید بحران امنیتی در خوزستان ایجاد می‌شود. اعلام کردیم و هیچ بحران امنیتی هم بوجود نیامد. مردم الان از ما انتظار عدالت و برخورد را دارند. عدالت یعنی چی؟ یعنی اینکه این بازیکنی که الان مرتکب جرم شده را نفرستیم تیم نظامی که آنجا فوتبال بازی کند. اگر پزشکی چنین جرمی را مرتکب شده باشد اگر او را برای خدمت سربازی بفرستیم یکی از بیمارستان‌های شمال شهر آیا در حق بقیه پزشکان که مسیر قانونی را رفتند اجحاف نکردیم؟ همه پادگان‌ها تیم فوتبال دارند. این‌ها باید بروند آنجا هم پست بدهند و هم فوتبالشان را ادامه دهند. اما نباید بروند در تیم ملی یا تیم‌های مطرح سربازی‎شان را آنجا بگذرانند.

شاه‌حسینی:
ما می‌توانیم در بحث این کارت‌های پایان خدمت به سه مرجع اشاره کنیم. اول‌‌‌ همان مرجعی است که به حکم قانون صلاحیت صدور کارت را دارد و همین مرجع هم بنا به ضوابط می‌تواند کارت‌های مورد دار را ابطال کند، که من معتقدم در خصوص این ۱۱۸ کارت پایان خدمت به وظیفه خودش عمل کرده است. بعدی مرجع قضایی است که من از همین‌جا از ریاست محترم قوه قضائیه درخواست می‌کنم ‌به این پرونده‌های مرتبط با فوتبال و ورزش و حواشی آن نگاه ویژه‌ای داشته باشند و پرونده را با سرعت رسیدگی کنند و این طور نباشد که در یک چنین پرونده‌ای فقط نام یک فوتبالیست را مطرح کنند بلکه علاوه بر فوتبالیست کسانی که این فوتبالیست را به این راه برده‌اند، هم معرفی کنند. بخش آخر هم فدراسیون فوتبال است. اینکه فدراسیون فوتبال چه وظیفه‌ای دارد؟ ما در آیین‌نامه انضباطی فدراسیون فوتبال در خصوص جعل مدرک و سند قانون داریم. باید به دنبال دانه درشت‌ها در این موضوع بگردیم. به هر حال ضعف مقررات یکی از مواردی است که به مشکلات دامن می‌زند. ۵۹ نفر کارت معافیتشان باطل شده و ۱۰ نفر همبه دلیل عدم مراجعه کارتشان باطل شده است و در نحوه و نوع برخورد با بازیکنان خاطی قاضی تشخیص می‌دهد که سقف مجازات را در نظر بگیرد یا کف آن را. سازمان نظام وظیفه وقتی یک شخصی سرباز شناخته می‌شود، ممکن است آن فوتبالیست را بفرستد یک تیم محلی. این اختیار قانونی سازمان نظام وظیفه است. قانون می‌گوید هر کس با علم از یک تخلف آن کار را انجام دهد مجازات حبس دارد.

دادکان: من فکر می‌کنم ‌قوانین فیفا این اجازه را نمی‌دهد که مراجع قضایی مانع فوتبال بازی کردن یک بازیکن شوند و اگر ما تابع قوانین بین‌المللی مانند اساس‌نامه فیفا هستیم باید بپذیریم که مراجع قضایی نمی‌توانند چنین حکمی بدهند. من قبلا هم در مصاحبه‌هایم گفته‌ام فوتبالیست‌های ما ۱۰۰-۱۵۰ میلیون تومان هم نمی‌ارزند، ولی در این مشکل باید برای ورزشکاری که نیاز فوتبال ماست راهکاری اندیشید. اینجا بحث، بر سر تیم ملی است. حدود ده، یازده ماه وزارت جدید، پنج مدیر عامل در باشگاه پرسپولیس عوض شده است. این مشکل مدیریتی است که ایجاد فساد کرده است. دو سه روز پیش با علی پروین صحبت می‌کردم که از پیشنهادهای جدید وزارت ورزش سخن می‌گفت. به او گفتم با طناب پوسیده وزارت به چاه نرود چرا که آن‌ها به تو دور نمی‌دهند و مطمئن باش در جای دیگری می‌خواهند از تو استفاده کنند.

در سمتم در دانشگاه نیز هیچ امتیازی به کسی نداده‌ام. مدیریت قبلی هر هفته در برنامه‌های صدا و سیما بود و از مجلس، روزنامه، مجری و... دانشجوی دانشگاهش شدند. خواهشم از رسانه‌ها و مسئولان این است که در مورد مهره‌های مورد نیاز تیم ملی برای جام ملت‌های آسیا رافت اسلامی به خرج دهند. بابک زنجانی در آستین مسئولین بزرگ شد اما ورزشکار بر اساس هنر و استعداد خود در قلب مردم جای می‌گیرد. وزیر ورزش هم به سادگی می‌تواند با برگزاری مجمع به تخلفات فدراسیون فوتبال رسیدگی کند.

رسایی: هیچ کس سربازی رفتن را دوست ندارد. اگر امروز با متخلفان برخورد نشود از این به بعد همه به دنبال کارت معافیت جعلی می‌روند و می‌گویند در ‌‌‌نهایت با فهمیدن موضوع توسط مسئولان جریمه‌مان حضور در تیم‌های نظامی است. بابک زنجانی چگونه بابک زنجانی شد؟ تمام رؤسای جمهور قبلی به وی مدال دادند و بزرگش کردند تا کم کم این شد. ما می‌گوییم اگر آقای ایکس کارت معافیت جعلی دارد، ما باید چطور با او برخورد کنیم. این مسائل چند دلیل عمده دارد؛ اول ضعف مقررات. مثلا آنهایی که فرزند طلاق بودند از خدمت معاف می‌شدند. ما پرونده‌ای داریم به نام فساد در عوامل و عناصر فوتبال و پرونده دیگری داریم در خصوص مسائل نظام وظیفه که یک بخش آن مربوط به فوتبالیست‌هاست. یکی از بازیکنان هست که پدر و مادرش طلاق واقعی نگرفته‌اند، طلاق سوری داشتند تا فرزندشان معاف شود. یا مورد دیگری که بازیکن قراردادی ۹۰۰ میلیون تومانی بسته اما مادرش را تحت پوشش کمیته امداد کرده تا طبق آن قانون معاف شود. دور از عدالت است که بخواهیم به سادگی از این موضوع رد شویم. نباید عدالت را قربانی مصلحت کنیم. رابطه وزیر و رئیس فدراسیون فوتبال را هم در دربی از نزدیک دیدم و چندان خوب نیست. به هر حال ما مطالباتی داریم و پیگیر این قضایا هستیم.
تعداد بازدید از این مطلب: 68
موضوعات مرتبط: تحلیل روز , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


علت پنهان ناتوانی جنسی در همسران


علت پنهان ناتوانی جنسی در همسران

 

علت پنهان ناتوانی جنسی در همسران
آمارها نشان می‌دهد امروزه درصد زیادی از همسران به دلیل اختلالات و ناتوانی جنسی شریک زندگی‌شان، به بهانه‌های مختلف از ادامه زندگی مشترک سرباز می‌زنند. اختلالاتی که اغلب درمان‌پذیر بوده و اصل اساسی آن آگاهی از علل پیدایش و پشتکار در مهار و مداوای آن است.


یکی از علل شایع اما پنهانی که موجب بروز اختلالات جنسی و رسیدن به درجاتی از ناتوانی جنسی در دو جنس زن و مرد می‌شود بیماری دیابت است؛ بیماری شایعی که در ایران رشد صعودی داشته و کمتر خانواده‌ای را می‌توان یافت که از مشکلات و دردسرهای آن بی‌خبر باشد. آثار و عوارضی که دیابت بر بدن می‌گذارد، یکی دوتا نیست و از فرق سر تا نوک پا​ ممکن است با علایم این بیماری درگیر شود. اما مهم‌ترین عارضه خانمانسوز آن که ​بر اثر بی‌توجهی در کنترل قند خون می‌تواند تیشه به ریشه خانواده بزند، اختلالات جنسی ناشی از آن است.

نتایج تحقیقات نشان می‌دهد بیش از 20 تا 25 درصد بیماران دیابتی دچار مراحل شدید افسردگی و 40 تا 50 درصد آنها دچار حالات استرس و اضطراب هستند که از علایم هشداردهنده آن می‌توان به تشدید سردمزاجی جنسی، تغییر در خواب و خلق و خو، خستگی مداوم، تغییر حافظه، کم شدن اعتماد به نفس و احساس گناه اشاره کرد.


اما پرسش هایی مطرح است، از جمله اینکه آیا مبتلایان به دیابت لزوما به ناتوانی جنسی و اختلالات روحی و روانی مبتلا می‌شوند؟ این اختلال در جنس مونث نمود بیشتری دارد یا جنس مذکر؟ آیا با روان‌درمانی می‌توان از ناتوانی جنسی و افسردگی ناشی از دیابت کاست یا به دارو درمانی نیاز است؟ آیا ناتوانی جنسی و استرس ناشی از بیماری دیابت به طور قطعی درمان می‌شود؟


از انکار تا پذیرش واقعیت
دکتر عابدینی، روان‌شناس بالینی، با اشاره به این‌که انسان وقتی با یک حادثه یا اتفاق ناخوشایند مثل خبر مبتلا شدن به بیماری دیابت و نیاز به تزریق روزانه و چند نوبته انسولین مواجه می‌شود، از نظر روحی، روانی و رفتاری چند مرحله را تجربه می‌کند، می‌گوید: وقتی فردی برای اولین بار متوجه می‌شود که دیابت دارد، مرگ را در چند قدمی خود احساس می‌کند و سیستم ذهنی‌اش بشدت درگیر پیامدهای ناخوشایند این بیماری، همچون زخم‌های دیابتی، قطع عضو یا نابینایی می‌شود و این‌که باید تا آخر عمر از انسولین استفاده کند برایش زجرآور است. 

اما در مرحله بعد چون بدن می‌خواهد با استرس شدید این اتفاق مقابله و فرد را از صدمات روحی استرس محافظت کند، سیستم روانی که مجهز به مکانیزم دفاعی انکار است وارد عمل شده و تا حدودی فرد با انکار واقعیت به آرامش می‌رسد. این روان‌شناس ادامه می‌دهد: در مرحله‌ای که علایم بیماری​نمایان می​شود، فرد مبتلا دچار خشم و غضب شده و بدون این‌که بخواهد، از خود واکنش‌ها​ی نامطلوب نشان می‌دهد، مثلا به تقدیر الهی واکنش نشان می‌دهد که چرا پدر و مادرش مسبب انتقال ژن بیمار به او بوده‌اند و دق و دلی خود را با گیر دادن روی اطرافیان و اعضای خانواده خالی می‌کند. اما طولی نمی‌کشد که فرد خود را در برابر قضا و قدر و بیماری ناتوان دیده و غم و اندوه به او غلبه می‌کند و احتمال این‌که به افسردگی دچار شود، زیاد است.


روی خوش این ماجرا وقتی است که سرانجام فرد ـ برخی زودتر و برخی دیرتر ـ واقعیت را می‌پذیرد و با دیابت کنار می‌آید. سیستم روانی ما به گونه‌ای است که پس از گذشت مدت زمانی با شرایط موجود سازگار می‌شود. یعنی فرد می‌پذیرد که هر انسانی به نوعی در معرض حوادث و مخاطرات قرار می‌گیرد و در این میان او به دیابت دچار شده است. به گفته وی مبتلایان به دیابت می‌توانند با کنترل و مهار قند خون تا حد زیادی از همه پیامدهای ناخوشایند این بیماری در امان بمانند و همچون دیگران یک زندگی طبیعی داشته باشند.

دیابت، عملکرد جنسی را مختل می‌کند

یکی از عوارض شایع اما پنهان بیماری دیابت که بر اثر سهل‌انگاری در کنترل قند خون و مهار ناصحیح بیماری بروز می‌کند، اختلالات جنسی و رسیدن به درجاتی از ناتوانی جنسی است که بیمار می‌پذیرد این ناتوانی ناشی از دیابت درمان‌پذیر نیست، به متخصص مراجعه نکرده و به کناره‌گیری از برقراری روابط و مقاربت زناشویی ادامه می‌دهد و در نتیجه باعث نارضایتی شریک زندگی می‌شود و می‌تواند یکی از علل عمده متارکه، طلاق و حتی خیانت همسران به یکدیگر باشد.

ناتوانی جنسی در دیابتی‌ها، مبتلایان به مشکلات قلبی ـ عروقی و کلیوی بیشتر جنبه جسمی دارد و گرچه 20 تا 40 درصد افراد سالم هم در طول زندگی مشترکشان احتمال دارد با درجاتی از اختلالات و ناتوانی جنسی دست و پنجه نرم کنند، اما می‌توان گفت بیشتر مبتلایان به دیابت درجاتی از این اختلال را تجربه می‌کنند که درصد کمی از آن نیز می‌تواند مربوط به استرس و اضطراب روحی ناشی از بیماری یا مصرف داروهای مربوط باشد.

استرس و اضطراب از عوامل عمده و کشنده میل و توان جنسی است و در افراد سالم و بیمار می‌تواند ناتوان‌کننده باشد و این موضوع زمانی غیر قابل تحمل‌تر می‌شود که همسر طی روابط زناشویی همکاری و سازگاری لازم را نداشته و مدام شریک زندگی​اش را متهم به ناکارآمدی و ناتوانی کند. به گفته این روان‌شناس بالینی معمولا ناتوانی جنسی و اختلالات مربوط به آن در مردان با زود انزالی، دیر انزالی، اختلال نعوظ و نقص در تحریک بروز می‌کند.

بیشتر​ این افراد از نظر تمایلات و خیالپردازی جنسی در برابر محرک‌های بیرونی تحریک‌پذیرند اما از نظر جسمی به دلیل آن‌که دیابت سیستم خون‌رسانی به ناحیه تناسلی را دچار مشکل می‌کند از نظر نعوظ دچار اختلال می‌شوند و نمی‌توانند روابط و مقاربت رضایتمندی داشته باشند. این مشکل در خانم‌های مبتلا به دیابت هم به صورت خشکی ناحیه تناسلی، سوزش، مقاربت دردناک و نرسیدن به ارگاسم بروز می‌کند که البته به گفته این روان‌شناس ناتوانی جنسی در مردان تاثیرات نامطلوب جنسی و روحی بیشتری دارد.

چرا که شور جنسی در اغلب مردان با رسیدن به نعوظ و تاثیرات مثبت روانی آن به حداکثر می‌رسد و کیفیت زندگی جنس مذکر از این طریق ارتقا می‌یابد و در صورتی که به این مرحله نرسند صدمات روحی از جمله افسردگی، استرس و اضطراب آنان چند برابر می‌شود، اما در زنان اختلالات جنسی آنان برخلاف مردان نمود بیرونی ندارد و به دلیل آن‌که شور جنسی آنها بیشتر جنبه عاطفی و احساسی دارد، اگر به ارگاسم هم نرسند، روابط زناشویی برایشان ناخوشایند نخواهد بود. در واقع نوازش و عشق ورزیدن می‌تواند برای جنس مونث مطلوب و رضایت‌بخش باشد.


به گفته دکتر عابدینی اختلالات جنسی در مبتلایان به هر دو نوع دیابت 1 و 2 تظاهر می‌کند، اما چون مبتلایان به دیابت نوع دو اغلب به دلیل ناپرهیزی‌های غذایی و کنترل نکردن صحیح قند خون در سنین بالا دچار دیابت می‌شوند، ضعف جسمی و مشکل جنسی آنها بیشتر دردسرساز خواهد بود.

استرس، ناتوانی جنسی را شعله‌ور می‌کند

ناتوانی جنسی تا چه حد به تشدید افسردگی، استرس و تضعیف روحیه و اعتماد به نفس فرد مبتلا منجر می‌شود؟ یعنی استرس باعث بروز ناتوانی جنسی می‌شود یا ناتوانی جنسی موجب استرس می‌شود؟
استرس و اضطراب از عوامل عمده و کشنده میل و توان جنسی است و در افراد سالم و بیمار می‌تواند ناتوان‌کننده باشد و این موضوع زمانی غیر قابل تحمل‌تر می‌شود که همسر ​ طی روابط زناشویی همکاری و سازگاری لازم را نداشته و مدام شریک زندگی​اش را متهم به ناکارآمدی و ناتوانی کند.

به گفته این روان‌شناس در زمان مقاربت مغز با ترشح دوپامین باعث کیفوری، لذت و نشاط فرد می‌شود اما اگر فرد، مبتلا به نوعی بیماری باشد و سیستم ذهنی و مغزی او مدام درگیر تبعات نامطلوب بیماری باشد مغز قادر به ترشح میزان معینی دوپامین نخواهد بود و به طور مستمر فرد در استرس (نوعی فشار روانی) به سر می‌برد و نمی‌تواند تمرکز لازم را داشته و از مقاربت لذت ببرد.


از سوی دیگر، برخی داروهای مصرفی، انسولین و کم و زیاد شدن گلوکز که غذای اصلی مغز است می‌تواند فرد را مضطرب کرده و اگر این بی نظمی‌ها طولانی شود، می‌تواند روی یکسری از هورمون‌ها و سیستم اعصاب تاثیر بگذارد و باعث افسردگی شود که در پی آن تضعیف روحیه، اعتماد به نفس پایین و افت قدرت و جسارت ایجاد می‌شود و در اثر کشته شدن انگیزه‌ها ممکن است مهار زندگی از دست فرد خارج شود. گاهی هم احتمال دارد فرد برای دستیابی به حالی خوش و در کل شانه خالی کردن از مشکلات زندگی به سمت مصرف الکل و مواد مخدر گرایش یابد.


اختلالات و ناتوانی جنسی درمان‌پذیر است
با توجه به این‌که برخی داروهای روانپزشکی که برای درمان افسردگی و استرس ناشی از دیابت تجویز می‌شود خود باعث تشدید سرد مزاجی جنسی می‌شود بهتر است که مبتلایان روان درمانی شوند یا دارو درمانی؟
عابدینی می​گوید : تا زمانی که قند خون به طور صحیح کنترل نشود و تا زمانی که سیستم مغزی و جسمی درگیر باشد، نمی‌توان از روان‌درمانی استفاده کرد، ​چون دیابت یک بیماری جسمی بوده و استرس، اضطراب و افسردگی نشات گرفته از آن است، در نتیجه روان درمانی به تنهایی پاسخگو نیست و باید اختلالات فرد مبتلا با دارو ‌درمان شود. البته برای افزایش بینش فرد دیابتی از بیماری‌اش، می‌توان در کنار دارودرمانی از روان‌درمانی هم استفاده کرد.

از طریق روان درمانی می‌توان اطلاعات و عملکرد جنسی فرد مبتلا را ارتقا داد. فرد مبتلا به دیابت که دچار درجاتی از اختلالات و ناتوانی جنسی است باید با مراجعه به سکس تراپیست که در کلینیک سلامت خانواده واقع در مجتمع‌های درمانی معتبر آماده پذیرش هستند، این اطلاعات را دریافت کند.

به گفته وی، افراد دچار ناتوانی جنسی باید بدانند، برای ارتقای کیفیت روابط زناشویی، مقاربت شرط برقراری رابطه‌ای رضایتمند نیست. بلکه از طریق حس‌گذاری جنسی که از طریق لمس و نوازش نقاطی صورت می‌گیرد تخیلات جنسی تظاهر می‌کند که گرچه باعث کنش و واکنش جنسی و هیجانی نمی‌شود، اما همسران با همکاری و سازگاری با یکدیگر می‌توانند به درجاتی از رضایتمندی جنسی و آرامش دست یابند.


مشکلات ناشی از دیابت چون بیشتر جنبه جسمی دارد تا روانی، کمتر می‌توان از هیپنوتیزم استفاده کرد. هیپنوتیزم‌تراپی تکنیکی تلقینی است که در خواب یا بیداری با ایجاد خلسه، افکاری به فرد تلقین می‌شود. به گفته این روان‌شناس افسردگی، استرس و ناتوانی جنسی ناشی از دیابت قابل درمان است که معمولا برای درمان این نوع اختلالات مراجعه به کلینیک‌هایی که روان‌شناس، روانپزشک و مددکار اجتماعی با یکدیگر برای درمان، فعالیت می‌کنند توصیه می‌شود. او خاطرنشان می‌کند برای مقابله با استرس، شل کردن​ تمام عضلات بدن در اولویت است و ورزش و خواب با کیفیت پیشنهاد می‌شود.

تعداد بازدید از این مطلب: 70
موضوعات مرتبط: رازخوشبختی , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


دلایل شیطان پرستی


دلایل شیطان پرستی

نکته قابل تأمل در این باب این است که چرا مردم به پرستش شیطان روی می آورند؟ و اصلاً چگونه با وجود اعتقاد به خداوند، عبادت غیر را ترجیح می دهند؟ قبلاً در این باره سخن به میان آمده است که، شیطان پرستان به خداوند اعتقاد دارند. ولی با این وجود، آنها عبادت شیطان را به پرستش خداوند ترجیح می دهند!
چرا مردم شیطان را پرستش می کنند؟
شاید دلایل مربوط به این امر بسیار زیاد باشد، اما چند نکته اساسی مورد نظر، به اختصار بیان می گردد.

  1. نکته اول اینکه، هر کس می خواهد عقیده خود را اظهار کند. در فرهنگ غرب هم عده ای برای ابراز عقیده و اعلام اینکه با روش زندگی مسیحی مخالفند، به چنین روشی از زندگی روی آورده اند. 
    در ضمن این نوع پرستش خود یک جنبه فلسفی از روش زندگی انسان غربی است. که البتـه به باور شیطـان پرستان، در کنار فلسفـه های متفاوت زندگی قرار دارد.
  2. نکته دیگر این است که، در طبیعت انسان ترس وجود دارد و انسان همواره با این مسئله همراه بوده است. از طرفی شیطان نیز همواره خود را ترسناک و مخوف نشان داده است. این مسئله را در سایتهای مـربوط و تصاویـری که از شیطـان ارائـه می دهنـد، به وضـوح می تو
    مشاهده کرد. لـذا کسانی که از زندگی همراه با ترس پرهیـز می کنند، خود را در آغوش شیطان قرار می دهند، تا از ترس او در امان باشند. آنها قدرت را در شیطان می بینند، اما نفهمیده اند که قدرت از آن خداست نه شیطان. 
    ترس از خدا نشانه حکمت است. زیرا از آغاز خلقت بشر همواره با انسان بوده و نشانه عشق انسان به خداوند است. و عشق به خدا چه زیباست. آن زمان که انسان به صحبت با خداوند می پـردازد و جملات عاشقـانه یکی پس از دیگـری رد و بدل می شوند. و چه کسی است که از معاشقه سیر شود؟
    آری عشق ترس آور است! ترس از دست دادن معشوق...
  3. نکته دیگر فقر است. فقر یکی از عواملی است که شیطان پرستی را ترغیب می کند.
    قرآن به این موضوع، این گونه اشاره می فرماید: الشیطان یعدکم الفقر و یأمرکم بالفحشاء شیطان شما را به فقر دعوت کرده و به فحشا امر می کند.
  4. رفتار غلط کلیسا نیز یکی دیگر از عوامل گرایش غربی ها به شیطان پرستی است. همین رفتار باعث شد که وودیسم، جینیسم، بودیسم، روح پرستی، شیطان پرستی، آلت پرستی و سایـر ادیان خرافی در غرب رشد کرده و احساس ضد دینی در جوامع برانگیخته شود.
    در میان موجودات دوپـای این عالـم، کسانی یافت می شـوند که از مـوفقیت خداوند نا امید شده و احساس می کنند خداوند نمی تواند مشکلی را حل کند. اینان به شیطان پرستی روی می آورند و خداوند را ترک گفته و متوسل به دشمن خدا می شوند.
    با این وجود بازگشت پنهانی به جادوگری و عادت دادن و متمایل ساختن مردم، خصوصاً دختران خردسال به جادو و جادوگری چنان خطرناک صورت می گیرد که در آینده ای نزدیک، چیزی از اعتقاد به خدا در دختران، یا بهتر بگوییم، مادران فردا که باید فرزندان را تربیت کنند، نمی بینیم. در این باره مثال برای گفتن بسیار زیاد است. اما ذکر یک مورد کفایت می کند.
    برای اینکار غرب متوسل به جادوی باربی شده است. که واقعاً مشق خوبی برای انحراف دختران است. برای جلوگیری از این معضل به زبان بهتر، باید بگویم اجازه بدهیم، دختران (خصوصاً) و تمام کودکان ما (عموماً)، با اسباب بازی های معمولی بازی کنند. فقط کافی است به آنها اجازه بدهیم، نه آنکه آنها را مجبور کنیم. زیرا کودکان ذاتاً ساده خواه و بی تکلف هستند.
    در این میـان چیزی که نگـاه های بیـدار را به خود معطـوف می کند، خیل عظیم اعتقادات گوناگون به شیطان، در غالب های مختلف است. فرهنگها و تمدنهای بشری یکی پس از دیگری دستخوش تحولات شده و از مسیر اصلی و از پیش تعیین شده فاصله گرفته و گرفتار هجمه شدید اعتقادات خرافی قرار گرفته و به ورطه نابودی کشیده شده و از بین رفته اند. 

تعداد بازدید از این مطلب: 73
موضوعات مرتبط: شیطان پرستی , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


عاقبت شیطان و شیطان پرستان


عاقبت شیطان و شیطان پرستان

کتاب انجیل شیطان را قدرت تاریکی می داند. ولی در عالم برای او قدرتی قائل نیست و او را در مقابل ایمان ضعیف می داند. و او را مظهر گمراهی می داند. برخی از آیات انجیل دلالت بر همین مضمون دارد. و در جایی دیگر قدرت را از آن خداوند می داند. این نکته این گونه آمده است:
خداوندا، جلال و حرمت و قدرت برازنده توست. زیرا تو آفریننده تمام موجودات هستی و همه چیز به اراده تو به وجود آمد. 
قرآن کریم به گونه ای دیگر شیطان را قدرت تاریکی می داند. با این تفـاوت که قدرت شیطان را پـوشالی دانسته و اگر اراده انجام کاری را دارد، فقط به خاطر اجازه ای است که خداوند به او داده است.
در این مورد تفاوت دیدگاه انجیل و قرآن در این است که، از نظر انجیل قدرت شیطان در خود اوست. ولی قرآن قدرت مطلق را از آن خداوند می داند. و شیطان فقط قادر اعتباری در نظر گرفته شده است. 
به تعبیر دیگر، شیطان یکی از مظاهر قادریت خداوند است. و عنصر آزمایش بندگان او می باشد. مؤید این مدعا آیات متعددی است که قرآن کریم بدان اشاره می فرماید. 
از جمله این آیات می توان به موارد ذیل اشاره کرد.
... قل ان الله یضل من یشاء و یهدی الیه من اناب بگو همانا خداوند گمراه می کند هر کس را که بخواهد و هدایت می کند کسی را که به سوی او توبه کند.
و باز می فرماید: ... ولیقول الذین فی قلوبهم مرض و الکافرون ما ذا اراد الله بهذا مثلاً کذلک یضل الله من یشاء و یهدی من یشاء... کسانی که در دلشان مرض است و کافران، می گویند: چرا خداوند چنین مثلی را اراده کرده است. اینچنین خداوند هر کس را که بخواهد گمراه کرده و هر که را بخواهد هدایت می کند.
و آیات قرآن در این باره بیش از اینهاست.
مضـل بودن خـداوند یعنی چه؟ آیا غیـر از این است که شیطان مظهر تجلی چنین صفتی می باشد؟ 
و چقدر شیطان پرستان سفیهانه به دنبال پرستش شیطان هستند!. 
او را که یکی از ابزارهای خداوندی است، پرستیده ولی از قدرت مافوق او غافل می باشند!.
اما خداوند، عاقبت شیطان را مشخص نموده است. جالب است بدانید که حتی کتاب مقدس مسیحیان (انجیل) نیز به عاقبت او اشاره کرده است.
شاهد این نکته را در انجیل چنین می بینیم.
... ولی صبر کنید تا روز جزا. زیرا که در آن وقت فرشتگان من، کفار را جمع کنند و با شیطان به دوزخ افکنند و مؤمنان را به ملکوت من در آورند. 
در جایی دیگر اشاره می کند:
... شیطان از زندان آزاد خواهد شد. او بیرون خواهد رفت تا قومهای گوناگون یعنی یأجوج و مأجوج را فریب داده، برای جنگ متحد سازد. آنـان سپاه عظیمی را تشکیل خواهند داد که تعدادشان همچون ماسه های ساحل دریا بی شمار خواهد بود. ایشان در دشت وسیعی، خلق خدا و شهر محبوب اورشلیم را از هر سو محاصره خواهند کرد. اما آتش از آسمان، از سوی خدا خواهد بارید و همه را خواهد سوزاند. سپس شیطان که ایشان را فریب داده بود، به دریاچه آتش افکنده خواهد شد. دریاچه آتـش همـان جـایی است که با گـوگرد می سوزد. و آن جانـدار خبیث و پیامبر دروغینش، شبانه روز تا ابد در آنجا عذاب می کشند. 
باز در جای دیگر آمده است: 
سپس در آسمان جنگی روی داد. میکائیل و فرشتگان زیر فرمان او با اژدها و فرشتگان خبیث او جنگیدند. اژدها شکست خورد و همراه فرشتگانش از آسمان رانده شد. بلی، این اژدهای بزرگ، یعنی آن مار قدیمی که اسمش ابلیس یا شیطان است و همان کسی است که مردم دنیا را فریب می دهد، با تمام دار و دسته اش بر زمین افکنده شد. 
قرآن کریم در خصوص عاقبت شیطان و شیطان پرستان اینچنین اشاره می فرماید:
کمثل الشیطان اذ قال للانسان اکفر فلما کفر قال انی برئ منک انی اخاف الله رب العالمین 
مانند شیطان آن زمان که به انسان گفت: کافر شو به خداوند. پس زمانی که انسان کفر ورزید، (به انسان) گفت: من از تو دور هستم. (زیرا) من از پروردگار عالم می ترسم. 
فکان عاقبتهما أَنهما فی النار خالدین فیها و ذلک جزاء الظالمین 
پس عاقبت و سرانجام آن دو (شیطان و انسان کافر) این است که هر دو، در آتش (جهنم) جادوانه خواهند شد و آن کیفر ستمکاران است.
از امام باقر علیه السلام درباره آیات رب فانظرنی الی یوم یبعثون. 
قال فانک من المنظرین. الی یوم الوقت المعلوم (شیطان گفت) خدایا به من مهلت بده تا روزی که همه مبعوث می شوند. خداوند فرمود: همانا تو از مهلت داده شدگانی. تا روزی که زمانش مشخص شده است. 1 سوال کردند. 
حضرت فرمودند: منظور، روز ظهور قائم عجل الله تعالی فرجه است. هنگامی که ظهور فرماید، وارد مسجد کوفه خواهند شد. شیطان در مقابل او به زانو افتاده و می گوید: وای که چه روز سختی است. آنگاه امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف از مـوهای جلـوی پیشـانی او گرفته و سر از بدن او جدا می فرماید. 
آری این است عاقبت شیطان در این دنیا. و به همین دلیل است که هر چه در توان دارد برای مقابله با حقیقت انجام می دهد. و قصد دارد با ترساندن انسانها از قدرت پوشالی خود، ظهور را به تأخیر اندازد. زیرا می داند که با ظهور امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف عمر او به پایان خواهد رسید.
الا ان وعد الله حق ولکن اکثرهم لا یعلمون آگاه باشید که وعده خداوند حق است. ولی اکثرشان نمی دانند . 
با این ملاحظات بهتر است چاره ای اندیشید. تا تفکر تاریک سیطنیسم بر پیکره اجتماع، سایه نیافکند.
غفلت از این موضوع می تواند، صدمات جبران ناپذیری را بر جامعه تحمیل کرده و آن را به ورطه هلاکت و تباهی بکشاند. بجاست مسئولان نظام، با همراهی نخبگان فرهنگی - مذهبی و علمی کشور، تدبیری اندیشه کنند و همگان را از شبیخونی جدید آگاه سازند. شبیخونی که نه فقط نسل جوان، که تمام اقشار را هدف قرار داده است. شبیخونی که حتی کودکان خردسال را نشانه رفته و برای نابودی فرهنگ در جوامع برنامه ریزی کرده است. 
باشد که کشوری را که به نام ائمه معصومین علیهم السلام در همه جای دنیا شناخته شده است را حفظ کرده و تسکین و مرهمی بر زخمهای تاریخ این مرز و بوم نهیم. به امید روزی که از کفر جز نامی در تاریخ نماند.

تعداد بازدید از این مطلب: 82
موضوعات مرتبط: شیطان پرستی , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


عرفان حلقه و اجنه

عرفان قارچی

عرفان حلقه و اجنه

آیا در عرفان حلقه با اجنه، جن‌گيري، احضار روح و امثال آن سر و كار دارند؟

در عرفان حلقه در ظاهر منكر جن‌گيري، اجنه، شيطان‌پرستي هستند. منظور ما هم تنها جنیانی که در قرآن از آن‏ها یاد شده نیست بلکه قوای باطلی است که از شیاطین اکتساب می‏شود و جنیان هم بخشی از این قوا بحساب می‏آید. اما افرادي به ما مراجعه كرده‌اند و گفته‌اند، وقتي در جلسات آنها تشعشع گرفتيم، جن به زندگي ما آمده است، ما عيناً حضور نیروهای مرموزی را در زندگی درک می‏کنیم. به طور مثال در خانه‌مان نشسته‌ايم ناگهان پرده و لوستر تكان مي‌خورد و يا اجسام خود به خود جا بجا مي‌شوند و يا صداهاي عجيب و غريب و ناله مي‌شنويم.
طاهري (رئيس فرقه حلقه) در جلسه‏ای که با مسترهای عرفان حلقه داشت وقتی بعضی از مسترها از او می‏پرسند که بعضی از کسانی که تشعشع داده‏شده‏اند می‏گویند ما جن می‏بنیم با این مشکل چکار کنیم؟ طاهری مي‌گويد اين گونه مسائل را به كسي نگوييد و به مردم نگوييد كه در خانه‌تان «جن» وجود دارد، رئيس فرقه نمي‌گويد «جن » نيست ولي مي‌گويد كه مسائل مربوط به وجود «جن» را با كسي مطرح نكنيد. گفته‏های وی در این باب توسط خودشان در اینترنت قرار گرفته است.
توجه شود که اگر چه نیروهای شیطانی را می‏توان در اختیار گرفت ولی اولا حتی ممکن است کسانی متاثر از این قوا باشند ولی توجه نداشته باشند. دوم اینکه جن‏ها توانمندي‌هاي مختلفي دارند همان طور كه ما پزشك، مهندس و اقشار مختلف داريم آنها نيز همين طور، جن درمانگر، جن شرور، جن كافر، جن مومن و ... دارند. افرادی که در حلقه اتصال گرفته‏اند هميشه دو موضوع را بيان مي‌كنند، يكي اين كه زندگي‌شان آلوده شده به موجودات عجيب و غريب. دوم اين كه حال عبادت و خلوت باخدا و بندگی خدا از آن‏ها گرفته می‏شود و گرایش‏های معنوی آن‏ها از دست رفته است.
علت این است که قوای شیطانی خاصیتش همین است که کسی که با آن‏ها ارتباط بگیرد نمی‏تواند همزمان بنده خدا هم باشد و در خدمت بندگی خدا قرار گیرد. ذات این قوا این گونه‏اند که استعداهای معنوی انسان را از بین می‏برند و براي همين آن فرد قادر به انجام كاري نيست چون قواي معنوي به حاشیه می‏رود، گرايش شما به عبادت ديگر وجود ندارد و اگر هم باشد كم‌رنگ است افرادي كه آلوده به اين فضا شوند به آساني نمي‌توانند از آن رهايي يابند.
حمزه شریفی دوست.

تعداد بازدید از این مطلب: 81
موضوعات مرتبط: عرفان , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


پرده برداری ازتخلفات جدید
پرده‌برداری از تخلفات جدید؛
هر روز که می‌گذرد بر ابعاد باند جعل کارت‌های معافیت از سربازی یا پایان خدمت اضافه می‌شود. در روزهای اخیر، تصور بر این بود که فقط فوتبالیست‌ها بوده‌اند که چنین تخلفاتی داشته‌اند، در حالی که خبرهای رسیده حاکی از این است که هنر پیشه‌ها و بازیکنان فوتبال هم سهمی از این تخلف داشته‌اند.

بیش از یک سال است، ‌پرونده فساد در فوتبال در کمیسیون اصل نود مجلس شورای اسلامی در حال پیگیری است و تا کنون ابعاد گوناگونی از هجم فساد‌های روی داده در این بخش عنوان شده است؛ اما با نزدیک شدن به مراحل نهایی ابعاد جدیدی از این پرونده روشن شده است.

به گزارش «تابناک»، تا کنون در این پرونده به اتهامات زیادی رسیدگی شده ‌و برخی زوایای آن اعلام شده، از جمله برخی رخدادها درباره تبانی تیم‌ها ‌یا شرط‌بندی‌هایی که شده است.

همچنین مشخص شد که برخی از بازیکنان کارت‌های پایان خدمت جعلی داشته‌اند و یا برخی از آن‌ها درگیر پرونده فرار مالیاتی هستند؛ اما کنون مشخص شده ‌که به غیر از بازیکنان، افراد دیگری نیز از کارت پایان خدمت جعلی استفاده کرده‌اند.

حمید رسایی، نایب رئیس کمیسیون اصل ۹۰ و مسئول رسیدگی به پرونده فساد در فوتبال ‌با اشاره به این موارد‌ اظهار داشت: بنا بر ‌گزارش‌‌های دریافتی‌ ‌از سازمان مالیاتی‌ تاکنون ۲۷۰ نفر از اهالی فوتبال شامل بازیکنان، مربیان و کادر فنی به دلیل عدم پرداخت مالیات و فرار مالیاتی ممنوع الخروج شده‌اند.

رسایی گفت: بیش از ۱۳۰ میلیارد تومان مبلغ بدهی باشگاه‌ها و بازیکنان و کادر به سازمان مالیاتی است که بخشی از این مبالغ از سال ۸۰ تاکنون پرداخت نشده‌ و این در حالی است که همواره از قشرهای مختلف جامعه مالیات قانونی کسر می‌شود؛ آن هم در شرایطی که مردم می‌بینند بسیاری از این بازیکنان فوتبال با قراردادهای میلیاردی، سوار خودروهای میلیاردی مانور تجمل می‌دهند.

وی با اشاره به عملکرد سازمان مالیاتی گفت: این سازمان از سال ۸۹ به بعد عملکرد خوبی در پیگیری امور مالیاتی در این حوزه داشت؛ اما قبل از آن به دلیل دوگانگی در برخورد با ورزشکاران حرفه‌ای، سبب شده تا عده‌ای از این وضعیت سوء‌استفاده کنند.

مسئول رسیدگی به پرونده فساد در فوتبال کمیسیون اصل ۹۰ گفت: در میان بازیکنان بدهکار، کسانی را داریم که روزگاری در تیم داخلی بوده و بعد به تیم‌های اروپایی رفته و از آنجا به امارات آمده و الان به ایران باز‌گشته و با فوتبال هم خداحافظی کرده‌اند، ولی هنوز مالیاتش را نپرداخته یا مربی‌ که امپراتوری می‌کرده، ‌سال‌هاست از ایران خارج شده، در حالی که بیش از یک میلیارد بدهی مالیاتی دارد.

رسایی در پاسخ به اینکه اگر این تعداد ممنوع الخروج در فوتبال داریم، ‌چطور بیشتر آن‌ها از کشور خارج می‌شوند، گفت: سازمان مالیاتی دلیل این روند را تعهد مکرر فدراسیون فوتبال و باشگاه‌های کشور در قبال خروج این افراد اعلام می‌کند که البته در جلسه کمیسیون تأکید کردیم، این روند نباید ادامه پیدا کند و قانون باید اعمال شود.

نایب رئیس کمیسیون اصل ۹۰ در خصوص وضعیت بازیکنانی که با مدارک جعلی پایان خدمت یا کفالت و بیماری موفق به اخذ معافیت شده‌اند، گفت: البته این فقط بازیکنان فوتبال نبوده‌اند بلکه در میان هنرپیشه‌ها، بازیکنان والیبال یا افراد دیگری هم بوده‌اند که از طریق این باند توانسته‌اند با مدارک جعلی معافیت و کارت پایان خدمت بگیرند، ولی چون اهالی فوتبال تعداد بالایی بودند و رسانه‌های زیادی به آن پرداختند موضوع برجسته شد.

رسایی گفت: نظام وظیفه و ستاد کل نیروهای مسلح در خصوص برخورد با این موضوع و ابطال کارت‌های معافیت این افراد و برخورد با عواملی که در این فساد نقش داشتند، به خوبی عمل کرد؛ اما ‌این بازیکنانی که سرباز شده‌اند و عده‌ای تلاش می‌کردند تا دوره سربازی آن‌ها را در تیم‌های نظامی قرار دهند، ‌در جلساتی ‌با مسئولان مربوطه، ‌‌‌پذیرفتند ‌این اقدام بر خلاف عدالت و به نوعی تشویق تخلف و تقلب است که افکار عمومی آن را نمی‌پذیرد. برای همین، همه بازیکنانی که کارت‌های فاقد اصالت آن‌ها باطل ‌و سرباز شده‌اند، باید به سربازی بروند و نمی‌توانند دوره سربازی را هم با فوتبال بگذرانند.

نایب رئیس کمیسیون اصل ۹۰ در خصوص همکاری مسئولان فدراسیون فوتبال در پیگیری پرونده فساد در فوتبال گفت: متأسفانه تمام تلاش مسئولان این فدراسیون در طول رسیدگی به این پرونده یا معطل کردن و یا فرار از پاسخگویی بوده ‌که البته بنا بر قانون، چنین رفتاری در برخورد با مکاتبات اصل ۹۰ خودش جرم است.

تعداد بازدید از این مطلب: 62
موضوعات مرتبط: تحلیل روز , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


روایت وحشتناک زن ایزدی ازداعش

روایت وحشتناک زن ایزدی از داعش

سیدو جریان دیگری را هم تعریف می‌کند و می‌گوید: «زنی دو بچه‌اش را که از تشنگی و گرسنگی مرده بودند کنار خود روی زمین گذاشته بود. من هم چاره‌ای نداشتم جز آنکه خودم را برای مرگ فرزندانم و مواجهه با چنین وضعی آماده کنم».

«هیچ کس نمی تواند مصیبت کس دیگر را درک کند مگر آنکه آنچه او کشیده را با گوشت و پوست و استخوان خودش لمس کند. حالا چطور انتظار دارید کسی که که از دور نشسته و فقط خبرهای جنایات داعش را می خواند، حجم و عمق مصیبت قربانیان این سازمان خوانخوار را بفهمد؟».

«لیلی سیدو» ، بانوی 26 ساله عراقی، با این جمله روایتش از داستان وحشتناکی که به دست داعش طی چند روز برای او خلق شده را (در مصاحبه با روزنامه «الغد» اردن آغاز می کند.

سیدو، روزنامه نگاری از اهالی شهر سنجار در غرب موصل در صحرای عراق است. وقتی شهر موصل به دست داعش سقوط کرد، آنان به یکی از کوه های اطراف شهر گریختند، و او یکی از زنانی است که توانست از محاصره و تعقیبی 9 روزه داعش در اطراف این کوه ها جان به در ببرد.

سیدو در این مصاحبه، جزئیات تجربه وحشتناکش را تعریف می کند. از کلمه کلمه روایتش پیداست که این تجربه هرگز از خاطرش محو نخواهد شد، تجربه زیر پاگذاشته شدن بی شرمانه حقوق انسان در داستانی هراس انگیز و 9 روزه.

او تنها یکی از قربانیان داعش است که به دلیل وابستگی به یکی از اقلیت ها در معرض هجوم قرار می گیرند. سیدو جزو طایفه ایزدی عراق است و هیچ وقت به ذهنش خطور نکرده بود که داشتن مذهب ایزدی ممکن است روزی زندگی خودش و دو فرزند خردسالش را به خطر بیفکند.

سیدو سعی می کند در آغاز روایتش تا حد ممکن به خود مسلط باشد، می گوید: «عصر روز دوم آگوست [11 مرداد 1393] همراه با یکی از خانم های همسایه به بازار رفته بودم. در بازار که بودیم همسایه ام گفت شایعه شده که داعش همین روزها به سنجار می رسد.» سیدو می گوید که این شایعه را جدی نگرفته چرا که به روایت امنیتی دولت و احزاب موجود در شهر اطمینان داشته که تأکید داشته اند «شهر در برابر داعش، امن و امان است..

به رغم اینکه سیدو می خواسته این شایعه را بالکل ندیده بگیرد، آن همسایه سنی مذهبش به او توصیه می کند که احتیاط کند، خصوصا که ایزدی است و برای داعشی ها جزو «المغضوب علیهم» به حساب می آید. از اینجا، نگرانی به دل سیدو می افتد. با شوهرش (که در منطقه دهوک در نزدیکی سنجار بوده) تماس می گیرد تا درباره درستی آن شایعه پرس و جو کند. شوهرش هم با یک جمله ساده، صحت خبر را رد می کند: «تو مشکلت این است که هرچه می شنوی را باور می کنی.»

سیدو می گوید عصر چند روز بعد، این شایعه کم کم تبدیل شد به یک «یک خبر نسبتا دقیق» و «سریعا درمحله محل سکونت ما شروع به پخش شدن کرد. من هم برای احتیاط از همان همسایه ام خواستم که آن شب را در منزل آنان بخوابم. آن شب تا دیر وقت از طریق شبکه های اجتماعی در اینترنت اخبار را دنبال می کردم. جالب آنکه همگی شان به ایزدی ها اطمینان می دادند که داعش ابدا به سنجار نزدیک نشده است و سنجار در امنیت کامل، و همه شایعات موجود بی اساس است.»

تنها چند ساعت که گذشت، سیدو فهمید که تمام حرف های رسانه ها باد هوا بوده: در سحرگاه فردا با صدای همسایه اش از خواب بیدار شد که به او می گفت سریع خودش را جمع و جور کند و وسایل بچه هایش را بردارد و آماده شود که از منزل او بگریزد.

چیزی که باعث شد مطمئن شود خبر نزدیک شدن داعش صحیح است دو تماس تلفنی بود که می گفت در منطقه «جرزریک» که تنها 15 دقیقه با سنجار فاصله دارد، درگیری سختی با داعش در جریان است. میگوید: «ما فقط دو راه داشتیم، یا فرار یا تسلیم شدن به مرگ. چیزی که تا قبل از آن خوانده بودیم این بود که وقتی حکومتی شکست می خورد، نظام می رود ولی مردم سر جایشان می مانند ولی درباره داعش قضیه کاملا فرق می کرد.»

در ساعت 8 صبح، برادر همسرش می آید و او و دو بچه اش را با خود به بیرون سنجار می برد چرا که درگیری ها به نزدیکی سنجار رسیده بوده. در طول مسیر، مردم را می بیند که از ترس گلوله جنگی می گریزند. نهایتا به منطقه ای می رسند که پر بوده از موانع امنیتی شنی. فلذا مجبور می شوند بقیه راه را تا رسیدن به روستای «سُلاخ» پیاده بروند.

در آنجا سیدو به خانه یکی از اقوام همسرش می رود: «در آنجا خبرهایی می رسید که سنجار به دست داعش افتاده است. اگر ده دقیقه دیرتر از خانه ام بیرون می آمدم جان خودم و بچه هایم توسط داعش گرفته می شد.»

ادامه می دهد: «آن روز صبح، وقتی که در منزل اقوام همسرم بودم، از پنجره بیرون را نگاه می کردم که [در فاصله ای دور] مردانی سیاه پوش را دیدم که به سراغ مزار امامزاده سیده زینب (که زیارتگاه شیعیان بود) رفته و منفجرش کردند.»
 

اینجا بود که سیدو و اقوام همسرش می فهمند که نیروهای داعش به نزدیکی روستای سلاخ رسیده اند: «سراسیمه رفتیم سراغ ماشین ها تا به کوه فرار کنیم. مردم را می دیدیم که به همان سمت فرار می کنند. داشتیم با چشم خودمان صحنه یک کوچ دسته جمعی را می دیدیم. موقعی که در راه بودیم، آواره هایی را می دیدم که با لباس های زیر در حال فرار بودند. برخی اشخاص را می دیدم که فرصت نکرده بودند کفش به پا کنند. در نهایت به پایین کوه رسیدیم.»

آنجا که بودند، دوستان غیر ایزدی سیدو با او تماس می گیرند و توصیه می کنند که جانش را نجات دهد. می گوید: «یک دوست مسلمان داشتم که تلفن زد و پیشنهاد داد مرا بردارد و محجبه ام کرده و ادعا کند که مسلمانم [مسلمان از تعریف داعش]. ترسیدم که کارت شناسایی بخواهند. اینجا بود که چیزی ته دلم فروریخت. فهمیدم که واقعا زندگی خودم و خوانواده ام و همه کسانی که با مایند در خطر است و هر لحظه ممکن است که زندگی ام با یک گلوله داعش به پایان برسد.»

سیدو ادامه می دهد: «شروع کردیم به برپا کردن چادر برای زن ها در پایین کوه. وسایل کمی همراهمان بود. این سؤال که چه شد سنجار سقوط کرد مدام در ذهنم می چرخید. تفسیری برای تغییر و تحولاتی که به سرعت برق و باد رخ داده بود نداشتم. آنجا که بودیم شایع شده بود هر کس بالای خانه اش پارچه سفیدی نصب کند این به معنای تسلیم شدن است [و داعش با او کاری نخواهد داشت]. به قوم و خویش همسرم پیشنهاد کردم که ما هم همین کار را بکنیم. به سلاخ برگشتیم و پارچه سفید بالای خانه زدیم. موقعی که برگشته بودیم، صدای گلوله مدام بیشتر و به ما نزدیک تر می شد. تا اینکه با کدخدای روستا تماس گرفته شد و به او اطلاع دادند که داعش در آستانه ورود به روستاست. ما هم [از ترس] برگشتیم به کوه. از اینجا، روز سوم محاصره شروع شد.»

سیدو وضعیت سخت آنجا را توصیف می کند: چه از گرمای طاقت فرسا، چه از جهت  اوضاع روحی در حال فروپاشی آواره های ایزدی در کوه و چه از جهت نگرانی بابت اینکه مواد ضروری همراه افراد، در آستانه اتمام بود.

می گوید: «خبرهایی می شنیدیم که داعش به کوه نزدیک شده است. این باعث شد که مردها با کنار هم گذاشتن ماشین هایشان یک مانع ددرست کنند تا بتوانند از زن ها و بچه ها محافظت کنند.»

سیدو از حالت همراهی انسانی در بین آواره ها صحبت می کند که در خوردن و آشامیدن یکدیگر را شریک می کردند و هر کس دست دیگری را می گرفت. می گوید: «یادم می آید در روزهای اول فرار، اولین مورد تولد در کوه رخ داد. چه قدر برایمان عجیب به نظر می رسید. ولی بعد که چند مورد دیگر هم در روزهای بعد تکرار شد، دیگر برایمان عجیب نبود. ما تقریبا مطمئن بودیم که آوارگی مان در کوه طول خواهد کشید و ما در مرز و آستانه یک کشتار دسته جمعی هستیم. منتظر مرگ بودیم. این وضعمان بود.»

ه یاد می آورد: «سحرگاه روز سوم، صدای شلیک گلوله در جایی نزدیک به گوشمان رسید. ماشین هایی از داعش به سمتمان می آمد. مردهایی که همراه مان بودند مقاومت را شروع کردند. ما هم شروع کردیم به بالا رفتن از کوه. زن و بچه و افراد پیر، از طریق یک گذرگاه تنگ شروع به بالا رفتن کردیم. ولی فقط مقدار کمی بالا رفتیم. چون بالار فتن از کوه خیلی سخت بود. وقتی داشتیم از کوه بالا می رفتیم، کم کم آثار خستگی در ما خودش را نشان می داد. ضمنا ذخیره آبمان تمام شد. به همین دلیل مجبور بودیم به پایین کوه برگردیم و آب برداریم. مردها مدام بالا می آمدند و برمی گشتند پایین. هر بار آب آوردن یک ساعت تمام طول می کشید. از روز پنجم، وضعیت بهداشتی آواره ها در کوه رفته رفته خراب می شد. بچه ها و پیرها می مردند. روز ششم تصمیم گرفتیم به منطقه مزار شرف الدین برویم. در آنجا مقاومت قوی بود و نیروهای رزمنده حزب کارگران کردستان در آنجا حضور داشتند. به سمت آنجا راه افتادیم.»

پیش از ذکر رفتن به مزار شرف الدین، سیدو آخرین تصاویری که از کوه در ذهنش مانده را به خاطر می آورد و می گوید: «چیزهای زجرآوری در آنجا دیدم که در کل زندگی ام ندیده بودم. زن هایی بودند که زایمان می کردند و بچه هایشان به محض تولد می مردند. فریاد بچه ها و پیرهایی که کمک می خواستند، جوان هایی مثل دسته گل در عنفوان جوانی که ناگهان روی زمین می افتادند و نمی دانم که بیهوش می شدند یا می مردند.»

اما صحنه ای که تأثیر بیشتری روی ذهن سیدو گذاشته قضیه دیگری است، زن پیری که تنها چند روز پیش از آواره شدن یک عملیات جراحی انجام داده بوده و در دوره نقاهت به سر می برده و در جریان بالا و پایین رفتن از کوه، پسرش همیشه او را بر دوش می گرفته است. سیدو به خاطر می آورد: «این زن رفته رفته حس می کرد که خطری برای جان پسرش شده است. یک بار که پسرش او را بر دوش گرفته بود از پسرش خواست که او را بر روی زمین بگذارد تا کمی استراحت کند. وقتی پسرش او را روی زمین گذاشت، خودش را از بالای کوه به پایین پرت کرد.»

سیدو حرفش که به اینجا می رسید دیگر نمی تواند تحمل کند و شروع می کند به گریه ای طولانی و در همان حال ادامه می دهد: «فکرش را بکن، یک مادر پسرش را فریب داد تا بتواند خودش را بکشد [و جان پسرش را نجات دهد]. هنوز صدای گریه پسرش در گوشم است.»
 

سیدو جریان دیگری را هم تعریف می کند و می گوید: «زنی دو بچه اش را که از تشنگی و گرسنگی مرده بودند کنار خود روی زمین گذاشته بود. من هم چاره ای نداشتم جز آنکه خودم را برای مرگ فرزندانم و مواجهه با چنین وضعی آماده کنم.»

سپس ادامه می دهد: «چشممان را می بستیم و آب های کثیف را می نوشیدیم. به چشم خودمان کرم ها را در آبهایی که می نوشیدیم می دیدیم. پسرم مدام از من می خواست برای کمک مان هواپیما بیاید. درد و رنجی کشیدیم که قابل وصف نیست. هر قدمی که برداشتیم شرحش یک داستان می خواهد. والله اشخاصی را دیدم که از گرسنگی برگ درخت ها را می خوردند. روز هشتم و برای درست کردن شیر خشک پسرم فقط یک چهارم شیشه آب داشتم. ولی بخش اعظم همان را هم دادم به زنی که بچه اش از تشنگی در حال مرگ بودم. فقط چند قطره آب ماند برای پسر خودم. به بچه دیگرم هم هیچ آبی نرسید. روز هشتم که به مزار شرف الدین رسیدیم، آنجا آب سالم نوشیدیم. پشت سرمان چندین جسد در مسیر به جا گذاشته بودیم. در مزار شرف الدین به ما غذا دادند ولی من نخوردمشان. احتیاطا برای بچه هایم در روزهای آینده غذاها را پنهان کردم.»

سیدو اضافه می کند: «آنجا شنیدیم که نیروهای حزب کارگران کردستان یک تونل برای ما درست کرده اند که از آن طریق می توانیم به مرز سوریه فرار کنیم. ولی حتی فرار به آنجا هم احتمال مرگ داشت. ولی من در آن لحظات مطمئن بودم که دیگر به زندگی طبیعی برنخواهم گشت و دیگر هرگز همسرم را نخواهم دید. زندگی از نظر من تمام شده بود. برای همه کسانی که اطرافم بودند هم همینطور بود.»
 

سیدو ادامه جریانات را اینطور بیان می کند: «ساعت چهار همان شبی که به مزار شرف الدین رسیده بودیم، خبرهایی رسید که ادوات زرهی داعش دارند به آن سمت می آیند و قصد به راه انداختن یک کشتار دسته جمعی دارند. لذا تصمیم گرفتیم به صورت دسته جمعی به سمت تونلی که به سمت مرزهای سوریه می رفت راه بیفتیم. ماشین های حزب کارگران آمد و بچه ها و افراد پیری که بین مرگ و زندگی بودند را سوار کرد. ما برای رسیدن به تونل بیش از هشت ساعت پیاده راه رفتیم. صدای پسرم را می شنیدم که می گفت: "مامان دیگه نمی تونم تحمل کنم." حتی وزن لباس هم دیگر برای بعضی ها موقع راه رفتن سنگین به نظر می رسید. لباسشان را در می آوردند و به کناری پرت می کردند. یادم می آید که پدری لباس دختر خردسالش را در می آورد. دختربچه، کفش هم نداشت و از پایش خون می آمد.»

به سختی نفسی می کشد و ادامه می دهد: «روز نهم به مرز رسیدیم. ماشین های حزب کارگران کردستان آمدند و ما را از مرز به سمت منطقه زاخوبد بردند که در اقلیم کردستان است و نیروهای پیشمرگه در آنجا هستند. در آنجا آواره ها را سه روز در مدارس و منازل اسکان دادند، سپس به اردوگاه رفتیم.»

سیدو تعریف می کند: «وقتی همسرم پیشمان آمد، مرا که دید نشناخت. مدام می پرسید: "پس لیلی کو؟". وضع آواره های ایزدی از بقیه سخت تر بود. الان با خانواده ام در یک زیرزمین زندگی می کنیم که در همانجا پنج خانواده دیگر هم زندگی می کنند.»/مشرق

تعداد بازدید از این مطلب: 69
موضوعات مرتبط: تحلیل روز , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


عرفان حلقه و عرفان ساحری

عرفان قارچی

عرفان حلقه و عرفان ساحری

«البته مواظب باشید توی دام عنکبوت های دنیادار وارد نشوید. الان این روزها از این چیزها زیاد است و دکان دارهایی که به اسم معنویت ادعا میکنند امام دیدیم فلان دیدیم هیچ واقعیتی هم ندارد. حواستان باشد که اسیر آنها نشوید» (مقام معظم رهبری، اردیبهشت 86 در جمع دانشجویان بسیجی)

عرفان حلقه و عرفان ساحری در یک مسیر هستند

1ـ آنچه در عرفان اسلامی به نام «تجربه وحدت» مطرح است، وحدت با مبدأ هستی و خالق کل است و اگر از آن به تجربه وحدت با هستی یاد می شود، مراد از هستی همان وجود مطلقی است که همه کاینات، تطورات و شئونات اویند؛ به عبارت دیگر، مراد مصداق بالذات وجود که همان ذات مقدس باریتعالی است.

اما آنچه در عرفان حلقه آمده، تجربه وحدت با جهان هستیِ مادی است نه بیشتر. به عبارت گویاتر این غایت، عرفان حلقه را با عرفان ساحری در یک مسیر قرار می دهد و عرفان حلقه از این نظر با عرفان سرخپوستی هم افق تر است تا با عرفان اسلامی، چرا که آن چه در عرفان سرخپوستی برجسته می شود، تقدس طبیعت و درک تجربه وحدت با طبیعت است و کشف نیروهای طبیعی؛ بنابراین، تفاوت بین تجربه وحدت با جهان هستیِ مادی با تجربه وحدت با وجود مطلق، همان فاصله بین عرفان سرخپوستی و عرفان اسلامی است.

2 ـ از جمله نکات شیرین و نغز در باب عرفان حلقه، گفته مولف عرفان کیهانی درباره تنافی قدرت و کمال در عرفان است؛ جدایی بین کمال و قدرت و نسبتی که بین این دو در عرفان حلقه ترسیم می شود، پرده از نوع سلوک و روش دستیابی به قدرت های غیر عادی در عرفان حلقه برمی دارد.

به گفته وی، اگر کسی در مسیر سلوک، به قدرتی دست یافت، از کمال محروم است.

بی گمان، هر قدرت خارق العاده ای ناشی از تعالی و کمال نیست، اما آیا باید همه قدرت های غیر عادی را برگرفته از منشأهای غیر توحیدی دانست؟

در عرفان حلقه نسبت بین کمال و قدرت های روحی از قبیل متنافیین معرفی می شوند؛ گویا اگر قدرت آمد، کمال از در دیگر فرار می کند و اگر قدرت بیاید، باید فاتحه کمال را خواند.

«اسرار حق اطلاعات محرمانه ای است که افشای آن نقض عدالت خدا و ستارالعیوب بودن اوست که افراد اجازه ورود به حریم آن را ندارند و ورود به آن، تنها به کمک شبکه منفی امکان پذیر است و شبکه مثبت این اطلاعات را در اختیار کسی قرار نمی دهد.(اصل الله علیم بذات الصدور)» (عرفان کیهانی ص 97 )

جالب است که وی دسترسی به اسرار حق را نه تنها با کمال در تضاد می بیند، بلکه نقض کننده ستارالعیوب بودن خدا هم می داند.

بنا بر اصل بالا، گویا تنها منبعی که می تواند قدرت های غیرعادی را در اختیار دیگران گذارد، نیروهای شیطانی و شبکه منفی است. با این توصیف، معجزه انبیا و کرامات اولیا چه می شود؟

نکته قابل توجه این که آن چه وی به عنوان ضابطه آورده است، درباره راه های شیطانی درست است؛ به این معنا که اگر کسی به قدرت های شیطانی دست یابد، از همان لحظه ایمان می گریزد و سقوط و تباهی آغاز می شود. پس قدرت های غیر شرعی، هیچ گونه دلالتی بر کمال و تعالی فرد ندارند و اتفاقا در مورد رهبران عرفان حلقه ـ که ادعای تحصیل قدرت های غیر عادی می کنند و چندان هم تأکیدی بر شرعی بودن طریقت خود ندارند ـ این معیار کاملا تطبیق می کند.

این مطلب برعکس نگاه متولیان عرفان حلقه، در کتب عرفانی اسلام به صورت دیگری روشن شده است؛ با این توضیح که کرامت و قدرت های موهبتی هر چند غایت نهایی برای سالک نیست، از جمله مویّدات به شمار می رود؛ یعنی کرامت اگر رحمانی باشد، نشان دهنده سلامت راه است، نه شیطانی بودن آن. به عبارت دیگر، کرامت رحمانی، عین کمال است و نشان دهنده قرب الهی است، هرچند سالک حقیقی، نباید به این گونه موهبت ها قانع باشد و باید به ادامه مسیر بیندیشد.

به زعم مولف عرفان کیهانی، می توان به اسرار حق دست یافت، ولی تنها با کمک شبکه منفی. اگر این گفته با متون و نصوص دینی سنجیده شود، نتیجه قابل تأملی به دست می آید.

قرآن کریم اذعان دارد که موحدین واقعی گواهان اعمالند و بر کرده های دیگران اشراف دارند. فَسَیرَی اللّهُ عَمَلَکمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ (توبه 102)؛ یعنی خدا و رسولش و مومنین اعمال شما را می بینند. معلوم می شود رهبر حلقه، اشراف پیامبر و مومنین نسبت به اعمال دیگران را ناقض عدالت خدا می داند و به علاوه، شبکه ای که این قدرت را به رسولان الهی و مومنین می دهد، شبکه شیطانی می داند و اصولا این مقام را به عنوان یک امتیاز برای بندگان برگزیده خدا، نه تنها نمی پذیرد، بلکه از اساس این جایگاه را منکر می شود.

البته وی در جاهای دیگر، میانجیگری انبیا ـ بین خلق و خالق ـ را با روش دیگری زیر سوال می برد و انسان ها را بدون این که نیازمند به رسولان الهی بداند، مستقیم به خود خدا ارجاع می دهد. البته چون اصل نیاز به واسطه فیض را نمی شود منکر شد، وی شبکه شعور کیهانی را به عنوان جایگزین انبیا و رسولان الهی معرفی می کند.

وی می گوید: «هنگامی که انسان از خدا درخواستی داشته باشد، مستقیم از خدا درخواست می کند؛ (ایاک نستعین).

قل انما انا بشر مثلکم یوحی الی انما الهکم اله واحد فاستقیموا الیه؛ پس مستقیم به سوی او بروید و از او استغفار بطلبید و وای بر مشرکین (کسانی که فاستقیموا الیه را نقض می کنند)؛ (فصلت 6).

اما درخواست انسان از طریق هوشمندی الهی و یا به طور قراردادی از طریق شبکه شعور کیهانی پاسخ داده می شود؛ (انسان از منظر دیگر88).

3 ـ از مضامین کتب عرفان حلقه برمی آید که رهبر این گروه، هیچ اصراری بر این که تعلیمات وی، همان عرفان اسلامی است، ندارد. شاهد مطلب هم این است که وی اولا عرفان خودش را ایرانی معرفی می کند و فقط یک مورد از عرفان اسلامی یاد کرده است. وی خاستگاه عرفان خود را جغرافیایی می داند، نه دینی و مأموریت خود را زنده کردن عرفان ایران می داند نه عرفان اسلامی. وی پیش گفتار کتاب عرفان کیهانی را با نام «ایران و دنیای عرفان» نوشته است و در این متن، بیش از ده بار این مطلب را یادآور می شود که عرفان حلقه ایرانی است؛ (همان ص 41) و صریحا از مأموریت خود پرده برمی دارد که «یکی از رسالت های ما اعتلای عرفان ایران است»؛ (انسان از منظر دیگر ص 60).

اشتباه نشود. اختلاف بر سر این نیست که چرا وی از ایران دم می زند، مسأله بر سر این است که وی اساسا خاستگاه عرفان را دین و شریعت نمی داند و تلازمی بین دین داری و عرفان نمی بیند و ادیان را حداکثر تأیید کننده عرفان می داند، نه بیشتر. به همین علت است که وی در کتابش، حتی یک بار از پیامبر خاتم یاد نمی کند و همه سعی اش بر این است که بگوید بدون نیاز به دین و شریعت، می توان مستقیم با خدا ارتباط گرفت و عارف شد.

به همین جهت است که از نگاه وی اساسا نوع دین مهم نیست، چرا که عرفان حلقه با دین شخصی افراد کاری ندارد.

وی می گوید: «عرفان حلقه، با بخش اختصاصی روبنای فکری انسان ها که شامل اعتقادات و مراسم و مناسک مختلف است، برخورد و مداخله ای ندارد»؛ (عرفان کیهانی.ص71) یعنی ـ غیر از این که وی دین داری و اعتقادات دینی را جزء زیربناها نمی داند ـ تصریح می کند که عرفان حلقه، نفیا یا اثباتا مداخله ای در اعتقادات دینی افراد ندارد.
به عبارت روشنتر، یک مسیحی همان میزان می تواند عرفان حلقه ای باشد که یک مسلمان و هندو و یهودی. باز به همین جهت است که جاهای متعدد اظهار کرده که «داشتن ایمان و اعتقاد برای حضور در حلقه به هیچ وجه لازم نیست»؛ (انسان از منظر دیگر، ص 20 و 126).

برای ادعای ما می توانید از یک شاهد دیگر هم بهره بگیرید که مولف کتاب عرفان کیهانی، نخست ادعا می کند که عرفان حلقه با روبنا که شامل اعتقادات ادیان است، تضادی ندارد و از سوی دیگر، نام این گونه اعتقادات را روبنا می گذارد.

حال پرسش این است که روبنا چیست؟ به چه اموری روبنا اطلاق می شود؟ آن چه مورد پذیرش همگان است، این که بین زیربنا و روبنا نه تنها پیوندی عمیق برقرار است بلکه روبنا آن است که بر زیربنا متکی و بر آن استوار است.

زیربنا همچون خط تولید یک کارخانه است که محصول خاصی از آن خارج می شود و خروجی مشخصی از آن انتظار می رود؛ روبنا باید از زیر بنا براید. اگر روبنا از زیر بنا برنیاید و برآمده از آن نباشد، اساسا نباید به آن روبنا گفت، چون ارتباطی بین این دو برقرار نیست. حال یک بار دیگر درباره نسبت زیربنا (شبکه شعور کیهانی) و روبنا (اعتقادات و دین و مذهب) دقت کنیم. اگر قرار باشد که روبنا هر چه باشد، مهم نیست و اعتقاد به توحید با باور به تثلیث یکسان باشد و پذیرش معاد با پذیرش تناسخ تفاوتی نکند، پس پیوند بین روبنا و زیربنا چه می شود؟ این شکاف بین زیر بنا و روبنا را باید چگونه باید توجیه کرد؟

تنها یک پاسخ دارد و آن این که در عرفان حلقه، غیر از اعتقاد به شعور کیهانی، همه چیز روبناست. (دقت شود!) به همین جهت بهتر بود مولف کتاب، به جای «روبنا» از تعبیر «زواید» استفاده می کرد، چرا که اولا این دسته بینش ها، برآمده از زیربنا نیستند و افزون بر آن، به وجودشان نیازی نیست.

اگر قرار باشد در روبنا هر چه باشد، می تواند با زیربنا بسازد، پس زیربنا اقتضای خاصی ندارد؛ بنابراین، زیربنا «لا اقتضاء» است. در نتیجه از اساس این زیربنا، زیربنا نبوده است، چون چیزی از آن منشعب نمی شود و هیچ متفرعاتی ندارد و لازمه خاصی برای آن تصور نمی شود.

بعضی ممکن است بپندارند که مراد رهبر عرفان حلقه این است که بطن ادیان، همان عرفان است و غایت دین، معرفت الهی است و شریعت است که به حقیقت ختم می شود. در حالی که این تصور با اصول تصریح شده در عرفان حلقه نمی سازد. از قضا نخستین اصل از اساسنامه عرفان حلقه با این مهم تصریح شده که «همه انسان ها صرف نظر از دین و مذهب می توانند جنبه نظری عرفان حلقه را بپذیرند و از جنبه عملی آن بهره مند شوند»؛ (عرفان کیهانی ص55).

آنچه به روشنی از این اصل دریافت می شود، این است که عارف شدن تلازمی با دین داری ندارد و بدون دین و دستورهای شریعتی هم می توان عارف شد؛ یعنی همان گونه که وی از آیه شریفه «فاستقیموا الیه» استفاده می کند و ریشه نبوت و رسالت را می زند، در این جا هم از ادیان نام می برد و ریشه شریعت را می زند.

وی در جای دیگر می گوید: «از آن جا که عرفان حلقه انسان شمول است، همه انسان ها صرف نظر از دین و مذهب و... می توانند و جنبه نظری آن را پذیرفته»؛ ( انسان از منظر دیگر، ص16 و عرفان کیهانی ص55) از این جملات برمی آید که در عرفان حلقه برای عارف شدن، انسان بودن کافی است، نه دین دار بودن؛ یعنی همین قدر که کسی انسان باشد، می تواند در تشکیلات عرفان حلقه، مراتب کمال و ترقی را پشت سر گذارد که البته در آن صورت از تمامی قیود دین داری و زحمت پرهیزگاری آزاد است.

باید اضافه کنیم که در متون عرفان حلقه، انسان بودن هم تلازمی با پاکی و بی گناهی ندارد. وی اشاره می کند که «همه انسان ها صرف نظر از دین و مذهب .. گناهکاری و بی گناهی و پاکی و ناپاکی می توانند از رحمت عام الهی برخوردار شوند»؛ (انسان از منظری دیگر ص15 و 80)

{ توضیح: مراد از رحمت عام الهی، همان شبکه شعور کیهانی است که در عرفان حلقه مطرح است، نه رحمانیت خداوند که در معارف اسلامی آمده است.}

4ـ بسیاری از مفاهیم عرفان اسلامی که در عرفان حلقه آمده است، تبیین های عجیب و غریبی از آن شده است. برخی از مفاهیمی که از ابداعات عرفان حلقه بوده هم چنان مبهم توضیح داده شده اند که یک فرد عادی نمی تواند درباره خوب بودن یا بد بودن آن ها به قضاوت بنشیند. از سوی دیگر، اصطلاحات اختصاصی عرفان حلقه هم با همین ابهام درگیرند؛ مثلا در مورد موجودات غیر ارگانیک نه تعریف علمی و منطقی که به روشنی این مفهوم کمک کند عرضه شده است و نه از حیث خارجی، به ممیزات و مشخصات این ایده پرداخته شده است. به عبارت دیگر، سردمداران عرفان حلقه هم در حوزه مفهوم شناسی و هم در عرصه مصداق یابی، موجودات غیر ارگانیک را مبهم گذاشته اند.

این مفهوم را مولف عرفان حلقه در چند جای کتاب مورد استفاده قرار داده که تنها در حد نام بردن و نشان دادن و اشاره است. در ص 91 عرفان از منظر دیگر همین قدر مدعی شده است که کسی که به شبکه شعور کیهانی متصل شود، در مقابل موجودات غیر ارگانیک محافظت می شود. در ص 128 ادعا کرده که کسی که سوگندنامه را انجام می دهد، در مقابل موجودات غیر ارگانیک ایمن است.

در حلقه های بالاتر عرفان حلقه ادعا می کنند، موجودات غیر ارگانیک همان نیروهایی هستند که ممکن است، باعث امراض درونی و اختلالات روحی و روانی شوند. البته در بعضی از مطالب کتاب های این گروه به نظر می رسد که برای شرطیت ذهن و ذهن گرایی هم این کارکرد را قایلند.

اما باید دید آنچه به نام دفع نیروهای غیر ارگانیک در نشست های درمانی حلقه اتفاق می افتد، چیست؟ آیا آنچه به نام فرادرمانی و برون ریزی در این جلسات صورت می پذیرد، درون ریزی است یا برون ریزی؟ واقیعت این است که آن چه در عمل دیده شده و افرادی که در عمل درمان شده اند، هم همین را حکایت می کنند؛ این است که هر چند در کوتاه مدت در سایه تلقین و ایجاد ذهنیت و تصرف در هیجانات فرد، نوعی تسکین در درون فرد احساس می شود، اما پس از گذشت مدتی، موجوداتی به زندگی این افراد وارد می شوند که منجر به اختلال روانی و درونی و از هم پاشیدگی سلامت روانی ایشان می شود؛ البته بستری که باعث می شود این نیروها بتوانند به راحتی بر دیگران تأثیر گذارند، همان است که طاهری از آن با نام «شاهد محض» یاد می کند.

به عبارت دیگر، این نیروها که در سایه «عمل شاهد» و «تسلیم و ناظر بودن» در درمان شونده ها، قدرت ورود پیدا می کنند، همان تسلط اجنه و شیاطین بر روان افراد است؛ یعنی چیزی که به نام برون ریزی نیروی های موذی انجام می شود، در حقیقت وارد کردن اجنه و ارواح به زندگی افراد است.

روشن است که ارتباط با اجنه و ارواح هر چند واقعیت دارد، حقیقت ندارد؛ یعنی به هیچ گونه تعالی نمی توان با واسطه این قدرت ها نمی توان دست یافت.
حمزه شریفی دوست

تعداد بازدید از این مطلب: 75
موضوعات مرتبط: عرفان , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


شرایط خانوادگی درگرایش به عرفانهای ساختگی

عرفان قارچی

شرایط خانوادگی درگرایش به عرفانهای ساختگی

شرايط خانوادگي و درونیِ گرايش يك جوان به فِرَق و عرفان های انحرافی چون تصوف یهودی کابالا و شیطان گرایی چيست؟

در روایتی از امام صادق (ع) می خوانیم که قلب هر انسان دو گوش دارد، بر گوش چپ شیطانی نشسته و همواره او را به سوی شر و پلیدی دعوت می کند و بر گوش راست، فرشته ای است که به خیر و نیکی می خواند.(اصول کافی، ج2، ص267).

از طرفی بخش زیادی از تبلیغات عظیم جهانی، در دستان کسانی است که مبتنی بر تفکر مادی، برای کسب منافع سرمایه دارانه خویش از هیچ کاری رویگردان نیستند و تلاش می کنند به اسم آزادی و اطلاع رسانی، انسان ها را در سیل اطلاعات جهت دار رسانه های خود غرق کنند و قدرت ارداه و تصمیم گیری را از انسان ها با بمباران تبلیغاتی و جنگ نرم بگیرند؛ از طرف دیگر، درون انسان عرصه جنگ، میان شیطان و فرشته درون است. نبرد همیشگی بین نفس اماره و نفس مطمئنه! اگر انسان در راه کسب معرفت الهی و بینش صحیح حرکت کند و اراده خود را به سوی فرشته معطوف کند، شیطان را شکست داده و تسلیم خواهد کرد؛ اما در صورتی که انسان به پیروی از شیطان درون روی آورد، فرشته درونی را تضعیف خواهد کرد و صد البته فرشته درون که جلوه پروردگار زنده جاودان است، هیچ گاه شکست نمی خورد، انسان تنها می تواند صدای او را نشنیده بگیرد ولی امکان از بین بردنش را ندارد؛ چون دعوت فرشته درونی، همان ندای فطرت است که تغییر و تبدلی نمی یابد.[1] به همین علت دنبال کردن ندای شیطان از روی تعمد یا جهل، جنگ درونی را پایدار می کند، چنین کسی هیچ گاه به آرامش نخواهد رسید و همواره با تضاد و تعارض درونی و احساس ناکامی زندگی خواهد کرد.

ممکن است ما از شنیدن انجام یک گناه، احساس نفرت کنیم، اما گاهی از گناه، خطا و ضایع کردن حق دیگران خوشحال می شویم و به منافع خود می اندیشیم و از گناه لذت می بریم، اینها همه نشانه فعالیت شیطان درونی است. جنبش شیطان گرایی و شیطان پرستی بر همین خصلت آدمی تکیه می کند. اینجاست که سستی اراده و بی توجهی به رسول باطنی یا تمایلات متعالی فطرت، سبب پذیرش دعوت شیطان از لحاظ روانشناختی و استقبال از جنبش های شیطان گرا به لحاظ جامعه شناختی می شود.[2]

در آموزه های دین اسلام، شیطان فقط وسوسه گر است تا زمانی که انسان ولایتش را نپذیرد کاری از دست آن ملعون ساخته نیست. اگر در خانه ای تلاوت قرآن، اقامه نماز و انس با اهل بیت نباشد و در یک کلام؛ نورانیت و معنویت کم فروغ گردد، طبیعی است که ظلمت جایگزین نور خواهد شد و شیاطین وارد آن خانه می شوند و اهل خانه نیز با آنان انس می گیرند. انس با شیطان نیز بستر شیطان پرستی را می گستراند.

بهترین راه آن است که خانواده ها با دوستی با جوانان خویش و کمک بدانان برای کسب معرفت و هویت و خودباوری، زمینه انس با خدا را برای عزیزان خود فراهم آورند و در انتخاب دوستان و همنشینان فرزندانشان، به شدت مراقب باشند و آنان را با دلسوزی و خیرخواهی یاری کنند.

ای بسا ابلیس کآدم روی هست پس به هر دستی نباید داد دست! (مولوی)

از طرفی حکومت اسلامی نیز وظیفه دارد با برنامه ریزی راهبردی در مقابل سیل تبلیغات جهت دار بیگانگان بکوشد و همانطور که از مصوبات شورای عالی انقلاب فرهنگی در این باره می دانیم، در راه آگاهی بخشی و مصونیت بخشی و حرکت های اثباتی حرکت کند. حوزه و دانشگاه نیز وظیفه دارند با تبیین تئوریک فرقه های منحرف، بکوشند دستگاه های حکومتی و تشکل های مردمی مقاوم را بهینه سازی وبازسازی و منسجم کنند. جوانان نیز باید با کسب نور علم و تقوی و با اتکال به تجربه بزرگان و اولیای خویش، در راه شناخت دقیق تمدن درخشان اسلامی و اقتضائات روز بکوشند تا فریب افراد و رسانه های منحرفی را که در لباس گوسفندند و گرگی درنده در حقیقت خویشند، نخورند و با کسب سواد رسانه ای و تقویت قدرت اراده و عقل، در این مسیر، هم سالان غافل یا جاهل خویش را به طریق صحیح هدایت کنند.
نکته مهمی که در انتها لازم است متذکر شوم، این است که حواسمان باشد در دام استراتژیکی که صهیونیست ها برای مردم جهان پهن کرده اند، دچار نشویم؛ آن دام، این است که ما خیال کنیم شیطان پرستی معاصر، مکتب مستقل و غنی ای است و جلسات مستقل و کتب مفصلی روی آن بدون توجه به نقش حیاتی یهودیان و ماسون ها در ایجاد وتبلیغ آن، کار کنیم. اما واقعیت این است که شیطان گرایی زیر مجموعه جدی کابالاست و ماسون گری و سایر فرقه های مخفیِ اعتقادی و اقتصادی و سیاسی شرگرا نیز از سمبل ها و مبانی قبالا سیراب شده است ودر خدمت آرمان های دنیاطلبانه یهودیت ثروت سالار بوده است.

[1] . سوره روم/ 30

[2] . شیطان گرایی، حمزه شریفی دوست،صهبای یقین قم، ص 100

مهدی میرزایی

تعداد بازدید از این مطلب: 50
موضوعات مرتبط: عرفان , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


عرفان قارچی عرفان حلقه و وهابیت در مورد عرفان حلقه كه خيلي فكر جوانها را به خود مشغول كرده، آيا واقع

 

عرفان حلقه و وهابیت

در مورد عرفان حلقه كه خيلي فكر جوانها را به خود مشغول كرده، آيا واقعا ترويج فرقه وهابيت است؟

یکی از عرفان‌های نوظهور که در سال‌های اخیر در کشور ما ظهور و گسترش پیدا کرده است، عرفان حلقه ( کیهانی) می‌باشد که با وام گرفتن از یکسری مفاهیم اسلامی و ترکیب آن با عرفان‌های شرقی و وارداتی، ملغمه‌ای از آموزه‌های مختلف را به خورد جوانان می‌دهد. این جریان انحرافی، همانند وهابیت بسیاری از آموزه‌های اسلامی همچون دعا و نذر را مورد تشکیک قرار داده و حتی آنها نماز را نیز رد می‌کنند.

در عرفان حلقه بسیاری از آموزه‌های دینی، به شکل مرموزانه‌ای، تحریف و یا حذف شده است که نماز هم از همان دسته می‌باشد. در باب نماز می‌گویند، نماز مطلق اتصال می‌باشد. وقتی از آنان سؤال می‌شود، منظور اتصال به چه چیزی است؟ جواب می‌دهند، اتصال با همان شعورمندی الهی است. این در حالی است که چنین اتصالی در عرفان حلقه، لازمه‌اش نه ذکر است، نه قیام، نه قعود، نه قنوت و نه سایر ارکان و اجزا و شرایط نماز.
در حالی که طبق متون دینی، اولا، هرچند نماز با هدف اتصال اتفاق می‌افتد، اما نه اتصال با شعورمندی کیهانی، بلکه اتصال با خالق هستی است. ثانیا، طبق آموزه‌های دینی، این اتصال باید در قالب و شکل مخصوص به انجام برسد که اجزا، شرایط و مقدمات نامیده می‌شود. بنابراین در عرفان حلقه، هرچند در ظاهر به جنگ نماز نمی‌روند، اما نماز با تعریف فقهی را به کنار می‌گذارند.
اما مهم‌ترین بحثی که باعث نزدیکی عرفان حلقه با جریان وهابیت شده است، دیدگاه مشترک ایندو نسبت به بحث نذر می‌باشد. در عرفان حلقه، نذر را به عنوان رشوه اي به خدا مي دانند كه انسان به خواسته هاي دنيايي خود برسد.
در عرفان حلقه طوری صحبت شده که گویا نذر نه در قرآن و نه از زبان معصومین مطرح نشده و علمای دین آن را از پیش خودشان به دین افزوده اند.
در صورتی که شواهد قرآنی و روایی فراوانی بر نذر وجود دارد که نشان دهنده بطلان دیدگاه عرفان حلقه و وهابیت می‌باشد که در ادامه به صورت خلاصه به آنها اشاره می‌کنیم.
1. ادله دینی در باب نذر در یکی دو آیه خلاصه نمی‏شود. نه تنها آیات قرانی بلکه روایات در باب نذر چنان زیاد است که در کتب فقهی خود باب مستقلی پیدا کرده است. بخشی از آنرا مرحوم صاحب وسایل در جلد 16 «وسایل الشیعه» در باب 6 (کتاب النذر) بیان کرده است.
2. آیات کلام وحی به خوبی بر قرآنی بودن نذر دلالت دارد. چنان که در آیه قران آمده است که «و ما انفقتم من نفقةٍ اَو نَذَرتم من رندر فان اللّه یعلمه»(بقره، 27) هر چه را برای خدا انفاق کنید و یا برای خدا نذر کنید خدا از آن با خبر است. در این آیه نذر در ردیف انفاق برای خدا آمده و به عنوان یک فضیلت اخلاقی از آن یاد شده است. خداوند در سوره‏ی دهر بر وفای به نذر تأکید می کند: «یوفون بالنذر و یخافون یوماً کان شرّه مستطیراً؛ بندگان خدا، وفا به نذر کرده، می ترسند از روزی که شرّ آن گسترده است.»

این آیه در مورد خانواده ی عصمت و طهارت، امیرالمؤمنین علی(ع) و صدیقه ی طاهره حضرت زهرا(س) و دو فرزند گرامی شان حسن و حسین - علیهاالسلام - نازل شده؛ آنگاه که حسن و حسین مریض شده بودند، همگی نذر نمودند که اگر خداوند عالم ایشان را شفا بخشید، سه روز روزه بگیرند. پس از آنکه حاجت شان برآورده شد، سه روز متوالی روزه گرفتند.
در این دو آیه، به وفای به نذر و خوف از شر روز رستاخیز اشاره شده، که بر وجوب وفای نذر دلالت می کند و قرآن کریم نه تنها بر شرعی بودن این عمل تأکید کرده بلکه به عنوان یک عمل برجسته و قابل تحسین آیاتی را در وصف آن آورده است. این داستان تاریخی نشانگر این است که معصومین نه تنها نذر را جزو تعلیمات دین می‏دانستند، بلکه خود در عمل کردن به آن پیش قدم بوده و با تبلیغ عملی به ترویج آن همت گماشته‏اند.
3. نذر تنها در مصادیق مالی خلاصه نمیشود. بلکه نذر غالبا در قالب اعمال عبادی مانند نماز و روزه یا قرائت قرآن انجام پذیرد. از این رو خلاصه کردن نذر در مصادیق مالی از طرف جریان حلقه، یک گزارش غیر واقعی از تعلیمات دینی و تحریفی دیگر در معارف اسلامی است. در آیۀ ای از زبان حضرت مریم روزه داری به عنوان مصداق نذر معرفی شده است. فَقُولی إِنّی نَذَرْتُ لِلرَّحْمنِ صَوْمًا(26، مریم) من نذر کردم که برای خدای خویش روزه بگیرم.
بنابراین، هر چند که عرفان حلقه و وهابیت در انکار نذر بسیار بهم نزدیک می‌باشند و مغالطۀ صورت گرفته در عرفان حلقه، تکرارِ مغالطه وهابیت و تکفیریهاست ، اما باید گفت عرفان حلقه در دور کردن مردم از این ابزار تعالی بخش و محروم کردن دیگران از این ابزار رحمانی، گوی سبقت را از وهابیت هم ربوده است. اگر وهابیت در این میدان یورتمه رفته، عرفان حلقه چهار نعل تاخته است؛ چرا که وهابی‏ها تنها بخشی از نذرها را ممنوع اعلام کرده ولی عرفان حلقه اساس نذر حتی نذرهای رحمانی را انکار کرده است. در عرفان حلقه مغالطه این گونه است که بی‏نیازی خدا از نذر انسان‏ها را مساوی با بی‏نیازی انسان‏ها از نذر معرفی کرده‏اند؛ یعنی گفته می‏شود چون خدا به نذر ما نیاز ندارد، پس نذر سودی به حال ما هم ندارد. در حالی که در تمامی عبادات و اعمالِ دینی مسئله همین است. خداوند نه به نماز و نه به روزه و نه صدقه و نه هیچ عمل دیگری نیازمند نیست، او بی نیاز مطلق است. در این میان بندگانند که برای رشد و تعالی خویش به این اعمال نیازمندند.
برای اطلاع بیشتر به مصاحبه پیروی «عرفان حلقه» از وهابیت در انحراف از یک بحث اعتقادی، که در سایت نوظهور قابل دسترسی می‌باشد، مراجعه کنید.

تعداد بازدید از این مطلب: 98
موضوعات مرتبط: عرفان , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


فرقه منحرف «ایلیا رام‌الله»

فرقه منحرف «ایلیا رام‌الله»

لطفا نسبت به فعالیت فرقه رام الله و شگردهای این فرقه، توضیح دهید

اگر از نگاه بیرونی به نمودهای بارز فرقه‌ها نظری بیندازیم، درخواهیم یافت که همه فرقه‌ها مجموعه‌ای از صحبت‌های خوب، زیبا و در عین حال عامه پسند هستند. حتی مباحثی که مطرح می‌کنند ممکن است در قالب اصول معنوی هم قابل دفاع باشند. اما آنچه در بررسی فرق از دید پنهان می‌ماند، نه عقاید آنان بلکه روابط و عملکرد تشکیلاتی آنان است که عموماً و بلااستثنا بر پایه مرید و مرادی است. اغلب فرقه‌ها، فعالیت‌هایشان را با ظاهری زیبا و جذاب، حتی در پوشش مؤسسات رسمی و قانونی و دارای مجوز در جامعه ارائه می‌دهند اما با ورود به مراکز فعالیتی و بررسی روند کارها و برنامه‌هایشان، می‌توان به ماهیت فرقه‌ای آنها پی برد. یکی از محققان حوزه فرقه ،«فرقه رام‌الله» را کالبدشکافی کرده است.

اگر از نگاه بیرونی به نمودهای بارز فرقه‌ها نظری بیندازیم، درخواهیم یافت که همه فرقه‌ها مجموعه‌ای از صحبت‌های خوب، زیبا و در عین حال عامه پسند هستند. حتی مباحثی که مطرح می‌کنند ممکن است در قالب اصول معنوی هم قابل دفاع باشند. اما آنچه در بررسی فرق از دید پنهان می‌ماند، نه عقاید آنان بلکه روابط و عملکرد تشکیلاتی آنان است که عموماً و بلااستثنا بر پایه مرید و مرادی است. اغلب فرقه‌ها، فعالیت‌هایشان را با ظاهری زیبا و جذاب، حتی در پوشش مؤسسات رسمی و قانونی و دارای مجوز در جامعه ارائه می‌دهند اما با ورود به مراکز فعالیتی و بررسی روند کارها و برنامه‌هایشان، می‌توان به ماهیت فرقه‌ای آنها پی برد. یکی از محققان حوزه فرقه ،«فرقه رام‌الله» را کالبدشکافی کرده است.
سرکرده فرقه رام‌الله

پیمان.ف، سرکرده فرقه رام‌الله، در کرمانشاه و در خانواده‌ای پر جمعیت به دنیا آمد. او تحصیلات خود را تا دوره راهنمایی و دبیرستان در همان شهر ادامه داد و به دلیل مشکلات عدیده خانوادگی به ویژه جو روانی پرتلاطم و پرتنش خانواده، ترک تحصیل کرد و گوشه نشین و منزوی شد. پیمان.ف با وجود نداشتن تحصیلات رسمی و آکادمیک با مطالعات خود و بهره‌گیری از استعداد نسبی‌اش، خلأ شخصیتی خود را به خوبی پر کرد و به تبع آن، نوع دیگری از زندگی را برگزید.
بزرگ‌ترین مانع مسیر نو و سیمای جدید، نام و نشان و خانوادگی‌اش بود. او با مهاجرت به تهران با عقبه خویش وداع کرد و از خانواده و نام قبلی خود جدا شد و با ادعاهای جدید، زندگی کاملاً متفاوتی را شروع کرد.
نحوه ظهور و شکل‌گیری فرقه رام‌الله

پیمان.ف، معروف به الیا (الیاس) رام‌الله، بین سال‌های ۱۳۷۵ تا ۱۳۸۴ در اماکن عمومی و فرهنگی تهران جلسات سخنرانی در قالب معنوی برگزار می‌کرد و محافل خصوصی را نیز در منازل، باغ‌ها و ویلاهای مریدانش در تهران، مهرشهر(کرج) و شمال تشکیل می‌داد. جلسات وی با عنوان آموزش علوم باطنی، هنرهای ماورایی و الاهیسم نوین بود. او در ادامه برگزاری جلسات، تشکیلاتی را در قالب خدمت به خداوند راه‌اندازی کرد و مریدان را به اخذ مجوز تأسیس انتشارات، مؤسسات،انجمن‌ها و نشریات مجاب کرد.
باید توجه داشت که این کارها فقط بزرگ‌نمایی بود که توسط فرقه انجام می‌شد. قصد نهایی سرکرده از راه‌اندازی این نوع فعالیت ها، تشکیل یک جمعیت فرهنگی، برای دنبال کردن اهداف سیاسی- اقتصادی بود. شاید در ظاهر اعضا را از فعالیت‌های سیاسی منع کرده بود ولی در انتخابات نهم ریاست‌جمهوری، راهی از معنویت به سیاست باز کرد تا از این طریق خود را به جامعه معرفی کند. بنابراین اعضا را به بهانه تشکیل ستادهای انتخاباتی و جمع آوری رأی، به ملاقات کاندیداها می‌فرستاد. اما این کار هم برایش نتیجه‌ای نداشت و هیچ کدام از آنها به دامش نیفتادند.
باید به این نکته توجه داشت که فرقه رام‌الله در قالب آن مؤسسات و شرکت هایی که ثبت شده بود، شروع به تعامل و ارتباط گیری با سازمان‌ها و نهادها کرد تا بتواند برای خود، اعتبار و امتیاز کسب کند و در واقع به دنبال مهر تأیید بود. آنها به تدریج، نامه‌نگاری و ملاقات‌های حضوری با مسئولان رده‌های مختلف را شروع کردند تا فرقه قدرت بیشتری به دست آورد زیرا هر فرقه‌ای برای بقای خود به قدرت نیاز دارد.
تاکتیک‌های فرقه‌ای برای جذب افراد
فرقه‌ها از تاکتیک‌های مختلفی برای جذب استفاده می‌کنند. هر فرقه، برنامه جذب را بر اساس شرایط روحی- روانی و شخصیتی فرد طراحی می‌کند. گاهی از ناآگاهی فرد نسبت به مطلبی، سوءاستفاده می‌کنند، در ذهن افراد دیگر شبهه ایجاد می‌کنند و با بزرگ‌نمایی و رازآلود جلوه دادن مباحث درون فرقه، فرد را جذب می‌کنند. تاکتیک‌های فرقه، ترکیبی از برنامه‌های پیچیده روانشناختی است. فرقه با انواع ادعاها، وعده‌ها، تصویرسازی‌ها و رفتارهای ضد و نقیض، قصد جذب، فعال‌سازی و کنترل افراد را دارد.
مراحل عضوگیری
مراحل عضوگیری در فرقه برای افراد مختلف، متفاوت است. عده‌ای توسط دوستان و بستگان جذب شده و وارد فعالیت تشکیلاتی می‌شوند. برخی هم در قالب تبلیغات و کلاس‌های آموزشی فرقه، جذب می‌شوند که گاهی این افراد بدون اطلاع داشتن از تشکیلات پنهان فرقه، به صورت همکار شروع به فعالیت می‌کنند. در این میان برخی هم در جلسات سخنرانی، دعوت به عضویت می‌شوند.
میزان اشتیاق این افراد پس از طی پروسه اقناع‌سازی در جلسات مختلف، سنجیده می‌شود و کسانی را که اشتیاق بالاتری دارند، جذب می‌کنند. این افراد بنا بر استعداد و توانایی‌شان، وارد گروه‌های فعالیتی می‌شوند و با مشاهده بازخورد اعتماد و اشتیاق در فرد، او را در جایگاه‌های بالاتر فعالیتی قرار می‌دهند. شخص، زمانی چشم باز می‌کند و می‌بیند که تمام وقت خود را برای فرقه گذاشته و حالا دیگر تمام هویتش در فرقه خلاصه می‌شود.
انگیزه‌های جذب به فرقه
افرادی که جذب فرقه می‌شوند، بیشتر از طبقه مرفه و بالای جامعه هستند. از لحاظ سطح تحصیلات، معمولاً افرادی با تحصیلات بالا جذب می‌شوند. از دانشجوی کارشناسی گرفته تا استاد دانشگاه. از لحاظ سنی اکثراً جوانان و نوجوانان را جذب می‌کنند و برای اینکه اعضا وقت بیشتری را برای فرقه بگذارند بیشتر به دنبال جذب افراد مجرد هستند. تا آنجا که گاهی برای ایجاد وابستگی بیشتر، دست به ازدواج درون تشکیلاتی می‌زنند.
القاب سرکرده

در اغلب فرقه‌ها یک نفر در رأس قرار می‌گیرد. سرکرده فرقه ادعا می‌کند، دارای علم ویژه‌ای است که سایرین از آن محرومند و اینکه آنها مأموریت ویژه‌ای برای نجات بشر دارند و فرمول حل همه مسائل و مشکلات بشریت در دست آنهاست. پیمان.ف در رأس فرقه رام‌الله قرار گرفته و از منظر مریدان، به سمت استادی رسیده است. حتی از دیدگاه برخی از اعضا، مقام الوهیت هم دارد. پیمان.ف، خود را شاگرد روح‌القدس و تجسم انسانی خداوند روی زمین می‌داند و ادعا می‌کند که روح القدس در رأس نظام دوازده گانه اساتید حق قرار دارد. هدف اصلی او از همه این فلسفه‌بافی‌ها و لفاظی‌ها، تسلیم شدن مطلق اعضا در برابر خواسته‌هایش بود.
ساختار و روابط بین اعضا

در فرقه‌ها رابطه به شکل هرمی و از بالا به پایین است. فرقه رام‌الله نیز از این قاعده مستثنا نیست. پیمان.ف یا همان حضرت استاد، در رأس روند فرقه و تعالیم قرار داشت و واژه خود ساخته «هماهنگی» را در بین اعضا تئوریزه کرده بود. کسی بدون هماهنگی استاد، جرأت نداشت به جایی برود یا دست به اقدامی بزند. او حلقه‌ها و مدارهای مختلفی را برای پیروان طراحی کرده بود.
مانند حم، یاسین و گروه‌های حرکتی که همه باید برای انجام امور جاری فرقه با مرجع بالاتر هماهنگ می‌کردند و هر کدام از این گروه‌ها برای این منظور، هماهنگ‌کننده‌ای داشتند و نهایتاً کارها با هماهنگی استاد یا مرجع بالاتر- مرجع بعد از استاد یعنی «حم»- هماهنگ می‌شد. حم به عنوان بخش زمینی فرقه رام‌الله و استاد به‌عنوان جنبه آسمانی این فرقه مطرح بود. نظارت بر رفتار و عملکرد مریدان، توسط آنان صورت می‌گرفت. ایشان هم در ناشناختگی محض و زیر نظر حضرت استاد! فعالیت می‌کردند.
اگر برنامه‌ای از سوی حم مطرح می‌شد، آن را وحی دانسته و کسی در برابر آن مطلب و دستور تشکیلاتی، از خود مقاومت نشان نمی داد. اگر آن برنامه، خوب اجرا می‌شد به حساب حم گذاشته می‌شد و اگر در برنامه ضعفی بود، اعضای حوزه یاسین و گروه‌های حرکتی مقصر بودند.
شگردها
اعضا پس از گذراندن پروسه عضوگیری و متقاعدسازی، جذب شده و پس از عمل مجاب‌سازی و نصب نرم‌افزار جدید فکری در ذهن فرد که توسط فرقه انجام شده بود، با اعمال روانشناختی، کنترل می‌شدند.
فرقه رام الله برای نگه داشتن اعضا با تکنیک هایی نظیر بزرگ‌نمایی، جذاب‌سازی، سپردن حجم انبوهی از کار به اعضا، قطع ارتباط فرد با خانواده و دوستان و بستگان، معرفی کردن خود به عنوان مرجع اصلی، القای اینکه تمام رؤیا و رسالت تو در فرقه است، ایجاد ترس و وحشت از فضای بیرون فرقه و اینکه اگر بروی از هدایت محروم می‌شوی، ایجاد رقابت در بین اعضا، استفاده از ادبیات خاص، برانگیختن حس کنجکاوی و به طور کلی مجموعه‌ای از اعمال روانشناختی که در ذهن فریبکارانه خود سرکرده و حلقه‌های رابط او طراحی شده بود، به کنترل اعضا می‌پرداخت .

تعداد بازدید از این مطلب: 84
موضوعات مرتبط: عرفان , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


فرا درمانی و عرفان حلقه

فرا درمانی و عرفان حلقه

لطفا در مورد اثرات فرادرماني و عرفان حلقه كه در بحث هایشان است و ادعا می کنند كه مريض رو از راه انرژي درماني شفا ميدهند توضيح بدهید. آیا به لحاظ شرعی درست که سراغ آن رفت؟

در عرفان حلقه ادعا مي شود علت امراض جسمي و رواني، نيروهاي نامرئي به نام موجودات غير ارگانيك است كه در كالبد انسان ها نفوذ كرده‌اند. به همين دليل به ديگران قول بيرون آوردن اين موجودات داده مي شود و با شعار «برون‌ريزي» به عمليات درمان مي پردازند.

اما بايد ديد آن چه كه به نام دفع نيروهاي غير ارگانيك در جلسات و نشست‌هاي درماني حلقه اتفاق مي‌افتد؛ چيست؟ آيا آنچه كه تحت نام فرادرماني و برون‌ريزي در اين جلسات صورت مي‌پذيرد، درون‌ريزي است يا برون‌ريزي؟ واقيعت اين است كه آنچه در عمل ديده شده و نيز بنابر حكايت افرادي كه در عرفان حلقه تحت درمان رفته‏اند، عمل برون‏ريزي قصه ديگري دارد و لازم است كه ماهيت اتصالات در عرفان حلقه به گونه‏اي ديگر تحليل شود.
مطلب اين است كه هر چند در كوتاه مدت در سايه تلقين و ايجاد ذهنيت و تصرف در هيجانات فرد، نوعي تسكين در درون فرد احساس مي شود، اما بعد از گذشت مدتي، موجوداتي به زندگي اين افراد وارد مي شوند كه منجر به اختلال رواني و دروني و از هم پاشيدگي سلامت رواني ايشان مي گردد. البته بستري كه باعث مي شود اين نيروها بتوانند به راحتي بر ديگران تاثير گذارند همان است كه در عرفان حلقه از آن تحت عنوان «شاهد محض» ياد مي‌شود. به عبارت ديگر اين نيروها كه در سايه «عمل شاهد» و «تسليم و ناظر بودن» در درمان شونده‌ها، قدرت ورود پيدا مي كنند، همان تسلط جنيان و شياطين بر روان افراد است. يعني چيزي كه به نام برون‌ريزي نيروي‌هاي موذي انجام مي‌شود؛ در حقيقت وارد كردن جن و نيروهاي شيطاني به زندگي افراد است. روشن است كه ارتباط با اجنه و ارواح هر چند كه واقعيت دارد اما حقيقت ندارد، به اين معنا كه با واسطه اين قدرت‌ها نمي توان به هيچ تعالي و كمالي دست يافت و اين فرايند صرفا يك تغيير است نه تكامل و رشد روحي. ممكن است كسي از اين كه شياطين هم بتوانند شبيه درمان را ايجاد كنند، ترديد داشته باشد، اما بايد دانست روايات هم اين معنا را پذيرفته‌اند. راوي از امام صادق پرسيد: اصل سحر و جادو چيست؟ و كار جادوگر با تمام عجايبى كه درباره‏اش آمده چگونه است؟ امام فرمود: «‌سحر و جادو چند گونه است: يك نوع آن مانند طبّ و پزشكى است، همانطور كه پزشكان براى هر دارويى درمانى قرار مى‏دهند، همين طور است علم جادو و سحر؛ با فريب براى هر سلامتى آفتى مى‏سازند، و براى هر درمان دردى، و براى هر معنى حيله‏اى.»
بنابراین باید به طور کلی پیرامون انرژی درمانی به چند نکته دقت کرد؛ اولا، بسياري از مدعيان انرژي درماني، توانمندي درمانگري ندارند و يا بسيار كمتر از آنچه ادعا مي كنند؛ مهارت دارند. يعني اگر هم كمي از انرژي درماني اطلاعاتي دارند، به اين حد نيست كه بتوانند مواردي را كه ادعا مي كنند؛ مداوا كنند. چرا كه موارد زيادي مشاهده شده است كه اين افراد با اغراض ناشايستي مانند شهرت و يا كسب پول و يا احيانا تمتعات جنسي از ديگران اين گونه ادعاها را مطرح مي كنند. در موارد ديگري هم افرادي وجود داشته اند كه قدرت‌هاي غير شرعي ديگري غير از انرژي درماني داشته‌اند و افراد ناآگاه چون نمي‌دانسته‌اند كه اين قدرت روحي با انرژي درماني تفاوت دارد؛ به نفع اين افراد تبليغ كرده اند كه فلان فرد انرژي درمانگر است. در حالي كه انرژي درماني نبوده است، بلكه جن گيري بوده است.
ثانیا، اين كه انرژي درماني ـ صرف نظر از مدعيان دروغين زيادي كه الان در بازار مريد پروري فعالند ـ يكي از توان‌مندي‌ها و واقعيت‌هايي است كه خداوند در وجود انسان قرار داده است. يعني مرتبه ضعيفي از انرژي كه قدرت درمان گري دارد؛ در كالبد همه ما وجود دارد. نكته در اين است كه بعضي در سايه تمرين‌هاي تمركزي و روحي مي توانند مقدار بيشتري از اين انرژي را به كار بيندازند. ميزان انرژي كه انسان در حالت عادي مي تواند به كار بگيرد، مقدار كمي است. اما مي توان با تمرين هاي متناسب، هم مقدار بيشتري انرژي جذب كرد و هم مقدار بيشتري انرژي براي ديگران ارسال كرد.
سوم آنکه، انرژي درماني نه يك مسئله معنوي و نه يك قابليت عرفاني كه در حقيقت يكي از مزيت‌هاي جسم انسان است؛ كه خداوند مثل ديگر قابليت هاي جسم به انسان موهبت كرده است. انرژي درماني اساسا ربطي به ايمان و تقواي افراد ندارد؛ يعني يك فرد بي ايمان و حتي يك انسان ضد خدا هم مي‌تواند در صورت تمرين و ممارست از اين قدرت بهره بگيرد.
نتيجه اين كه حتي اگر كسي در درمان‌گري با انرژي راستگو هم باشد، حرف‌ها و ادعاهاي معنوي و به ظاهر عرفاني اش، يك فريب است. به عبارت ديگر ممكن است كسي در قدرت درمان گري راستگو باشد ، اما در ادعاي عارف بودن و مرشد بودن يك شياد و فريبكار از آب دربيايد. به همين علت است در غرب و در اماكن آكادميك با انرژي درماني برخوردي علمي كرده اند و نه روحي. چرا كه انرژي درماني و كار با انرژي را در قالب يك رشته علمي تدوين كرده اند و براي آن ضابطه و شرايط و فيلتر هاي آموزشي قرار داده اند.
نكته ديگر اين كه اين طور نيست كه همه امراض را بتوان با انرژي درماني مداوا كرد. بلکه بيشتر معطوف به جسم و امراض عضلاني و استخواني كاربرد دارد؛ نه اختلالات رواني و روحي.
البته فرادرماني از جهات ديگري نيز مورد نقد و بررسي قرار گرفته و مناظرتي پيرامون آن شكل گرفته است. برای نمونه، در مورد حكم شرعي استفاده از فرادروماني، مراجع و علما مخالف اين روش هستند و حتي برخي شركت در اين مجالس (مجالس فرادرماني) را حرام دانسته اند.

تعداد بازدید از این مطلب: 86
موضوعات مرتبط: عرفان , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


فشار قبر در عرفان حلقه

فشار قبر در عرفان حلقه

فشار قبر که در کتاب موجودات غیر ارگانیک گفته شده آیا نگرشی اسلامی است یا خیر؟

یکی از مرام های نویسنده کتاب مذکور(محمد علی طاهری) این است که بسیاری از حقایق دینی را بی ارتباط با گناه و اعمال صالح تفسیر می کند؛ به گونه ای که این حقایق کمترین ارتباطی با تکالیف دینی پیدا نمی کنند. وی عذاب قبر را نه نتیجه گناهان و معاصی که نتیجه تلاش کالبد ذهنی برای ورود به جسم میت می داند؛ در حالی که بنا به نصوص دینی، اولا فشار قبر مربوط به آلودگی انسان به گناهان و معاصی است و بعلاوه روح بعد از مفارقت از بدن تلاشی برای برگشت به بدن ندارد و از این جهت روح ارتباطش با عالم دنیا قطع می شود. وی در این مورد می گوید: « اگر كالبد ذهني پس از مرگ تلاش كند كه مجددا وارد جسم خود شده و دوباره جسم خود را به حركت در آورد، فشار بسيار زيادي را تجربه مي كند كه به آن فشار قبر مي گويند. این تلاش براي او ناموفق و تجربه سختي است. پس فشار قبر مشمول كساني مي شود كه مي خواهند دوباره وارد جسم مرده خود شوند.»1
از جملات بالا معلوم شد که وی فشار قبر را اولا نتیجه اعمال ناشایست افراد نمی داند. دوم این که فشار قبر را مربوط به بعد از مفارقت روح از بدن می داند، نه هنگام مفارقت. این گونه نگرش کاملا با آیات قرانی و روایات اهل بیت مباین است و هیچ فصل مشترکی در آن‏ها دیده نمی‏شود.
1. همان ص 7
حمزه شریفی دوست

تعداد بازدید از این مطلب: 87
موضوعات مرتبط: عرفان , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


تبصره ای بسیار زیبا در قوانین آخرت


تبصره ای بسیار زیبا در قوانین آخرت

هرکس حسنه بیاورد، یعنی چیز دیگری نیاورد، آشغال نیاورد، اگر خوبی بیاورد. جزایش بهتر از آن است که کرده است. اندازه اش را نگفته است.

در آیه 70 سوره مبارکه زمر می فرماید: «وَ وُفِّیَتْ كُلُّ نَفْسٍ مَّا عَمِلَتْ» در روز قیامت برای هر کسی هر چه کرده، کاملا پرداخت می شود و برگردانده می شود.

در ادامه می فرماید: «وَهُوَ أَعْلَمُ بِمَا یَفْعَلُونَ» او آگاه تر است. خود من هم آگاه می شوم. به آنچه که کرده ام آگاه می شوم. او به آنچه که آنها کرده اند آگاه تر است.

در آیه 7 سوره مبارکه تحریم می فرماید: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ كَفَرُوا لَا تَعْتَذِرُوا الْیَوْمَ إِنَّمَا تُجْزَوْنَ مَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ» ای کسانی که کفر ورزیده اید و با کفر از دنیا رفته اید، عذر نخواهید. امروز جای عذرخواهی نیست.

تنها دنیا است که جای عذرخواهی است. وقتی من دارم در کوچه می روم، می توانم با خدا صحبت کنم. می توانم فارسی هم صحبت کنم. لازم نیست عربی صحبت کنم. وقتی لحاف را روی سرت کشیدی، یک لحظاتی طول می کشد تا خوابت ببرد. می توانی آنجا با خدا صحبت کنی. همین عذرخواهی را آنجا بکنید، اما آن طرف که بروی دیگر نمی پذیرند و عذرها شنیده نمی شود. لذا می گویند «لَا تَعْتَذِرُوا الْیَوْمَ» امروز عذر نخواهید.

چرا این گونه است؟ «إِنَّمَا تُجْزَوْنَ مَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ» ما هر چه کرده اید را به شما جزا می دهیم.

اینجا در این دنیا می گویند که مثلا از چراغ قرمز عبور می کنید و مثلا ده هزار تومان جرمش است. فردا بیست هزار تومان است. پس فردا سی هزار تومان می شود. اما در قیامت این گونه نیست. نه کم می کنند و نه زیاد. عین عمل شما را به شما تحویل می دهند. «إِنَّمَا تُجْزَوْنَ مَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ» ببینید می فرماید: مَا كُنتُمْ یعنی آنچه که کرده اید را به شما می دهیم. نه چیز دیگری.

در آیه 51 سوره مبارکه ابراهیم می فرماید: لِیَجْزِیَ اللَّهُ كُلَّ نَفْسٍ مَّا كَسَبَتْ خدای متعال این کارها را می کند تا هرکسی را به آنچه که کرده است جزا بدهد. در ادامه می فرماید: «إِنَّ اللَّهَ سَرِیعُ الْحِسَابِ».


عالم آخرت چه عالمی است؟ 
هرچه ما مطالعه کنیم باز هم نمی فهمیم. یک عالم دیگری است. یک قوانین دیگری آنجا حاکم است. شرایط این جهانی نیست. ببینید مثل می گویم. روز قیامت صد نفر جهنمی دور من هستند. آنها دارند می سوزند و من یک ذره گرما احساس نمی کنم. مگر خودم کرده باشم. اینجا این گونه نیست. خدایی نکرده اگر یک کسی بسوزد، اگر من هم کنارش باشم، من هم می سوزم. این مربوط به این عالم است. آن عالم داستان خودش را دارد.

در آیه 54 سوره مبارکه یس می فرماید: «فَالْیَوْمَ لَا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَیْئًا» امروز هیچ کس، هیچ ظلمی نخواهد چشید. هیچ ظلمی. «وَلَا تُجْزَوْنَ إِلَّا مَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ» و به آنها جزا داده نمی شود مگر خود آنچه که کرده اند.

می فرماید خود آنچه که کرده اند را جزا می دهیم اما در دنیا همان طور که گفتیم وقتی یک کسی از چراغ قرمز عبور می کند، باید جزای پولی بدهد. ممکن است یک وقتی هم برایش زندان ببرند. جزا غیر از آن کاری است که کرده است. مثلا قدیم دکترها پرهیز می دادند. مثلا من ناپرهیزی می کنم و به عنوان بلایش مریضی می کشم. ناپرهیزی یک کاری است و مریضی یک کار دیگری است. اما اگر سرم را بزنم به دیوار چطور؟ باز ببینید زدن سر به دیوار، با دردش فرق می کند. این عالم این گونه است. آنجا این گونه نیست. همان که کرده ای را می بینی. نه بیشتر و نه کمتر. در آیه 89 سوره مبارکه نمل می فرماید: «مَن جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَیْرٌ مِّنْهَا»

 

تبصره ای بسیار زیبا در قوانین آخرت
آنهایی که خوبی کرده اند، قرآن در آیه 26 سوره مبارکه شوری می فرماید: «وَیَزِیدَهُم مِّن فَضْلِهِ» یکی را ده تا می دهد. این برای همه است. اگر اهل صبر باشد و بلاکش باشد و در بلا صبر کند، آنجا فرموده اند که به غیر حساب جزا می دهند. اگر کسی بر معصیت صبر کرده باشد چطور؟

در صبر این گونه است. صبر است دیگر. صبر بر گناه صبر درجه اول است. «مَن جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَیْرٌ مِّنْهَا» هر کس که حسنه بیاورد. آقا حسنه بیاورد یعنی چه؟ آیات دیگری هم دارد. «مَن جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَیْرٌ مِّنْهَا وَ هُم مِّن فَزَعٍ یَوْمَئِذٍ آمِنُونَ» هرکس حسنه بیاورد، یعنی چیز دیگری نیاورد، آشغال نیاورد، اگر خوبی بیاورد. جزایش بهتر از آن است که کرده است. اندازه اش را نگفته است.

 بزرگترین ترس در قیامت
یک چیزی گفته است که معلوم می شود خیلی مهم است. «وَ هُم مِّن فَزَعٍ یَوْمَئِذٍ آمِنُونَ» روز قیامت یک فزع دارد. ببینید اگر تمام ترس های عالم را جمع کنند، به اندازه یک ذره آنجا نمی شود. قرآن آنجا را فزع اکبر می نامد. بزرگ ترین ترس.

وقتی آدم در تن است، یک درجه از ترس را می تواند تحمل کند. در برابر بیشتر از آن قلبش می ایستد. شادمانی را تا یک اندازه می تواند تحمل کند. در برابر بیشتر از آن قلبش می ایستد. اما وقتی از تن فارغ بود، یا در آن عالم بود، چون آن عالم هم آدم با تن است اما غیر این عالم است، آنجا هرچه بترسانند، می ترسد. یک وقتی فرمودند که یک کسانی شغلشان ترساندن است. خدا برای آدم پیش نیاورد. یک شغلی دارد که در آن شغل مردم را می ترسانند. گفتند آنها را در قیامت هزار سال در زندان ترس حبس می کنند. در قیامت نه جهنم. نمی دانیم یعنی چه. فرمودند مَن جَاءَ بِالْحَسَنَةِ یعنی هرکس خوبی بیاورد.

هرکس خوبی بیاورد، یعنی چه؟
شما، من، خب صدتا کار کرده ام. اینها را جبران کنم. وقتی جبران کردی، دیگر همراهت نمی بری دیگر. مثلا کسی چندین سال خمس نمی داده. خب حالا خمس همه این سال ها را حساب کند و بدهد. حل می شود. بعد هم می گوید خدایا غلط کردم. عقلم نمی رسید. نمی دانستم. خدایی نکرده یک وقت اوایل جوانی و نوجوانی نماز درست نمی خواندم. هر کسی انقدر عقل رس نیست که مثلا از چهارده پانزده سالگی بالغ عقلانی باشد. اگر از نظر عقلانی بالغ باشد، خب خودش کارهایش را درست می کند. اما اگر نباشد چه کار کنیم؟ ممکن است چند سال نمازهایش را با وضوی همین طوری گرفته باشد و شاید یک وقت خدایی نکرده غسل هم بلد نبوده. خب چند سال نمازش از دست رفته. خب اگر من قضای نمازها را بخوانم، جبران می شود دیگر.

اگر روزه ها مشکل داشت، کفاره اش را بدهم و قضایش را بگیرم تا جبران شود. اگر غیبت کسی را کردم، راضی اش کنم. اگر رضایت طلبیدم، خوب جبران می شود و حل می شود، خوب. اگر من همه آنچه که خطا کردم را جبران کردم، خوب است دیگر. دو رکعت نماز خوب هم ببری می گویند کافی است. این خوبی آورده. هیچ بدی ای همراهش نیاورده دیگر. خودش همه بدی هایش را حل کرده و حالا خوبی آورده.

هر کس خوبی بیاورد چه می شود؟
فرمودند فَلَهُ خَیْرٌ مِّنْهَا. در آیه 84 سوره مبارکه قصص می فرماید: «وَمَن جَاءَ بِالسَّیِّئَةِ فَلَا یُجْزَى الَّذِینَ عَمِلُوا السَّیِّئَاتِ إِلَّا مَا كَانُوا یَعْمَلُونَ» هرکس بدی بیاورد، «فَلَا یُجْزَى الَّذِینَ عَمِلُوا السَّیِّئَاتِ» آن کسانی که به سیئات و به بدی عمل کرده اند جزا داده نمی شوند، إِلَّا مَا كَانُوا یَعْمَلُونَ جز همان کاری که کرده اند. همان کار خودشان را به آنها می دهیم. حق شناس

تعداد بازدید از این مطلب: 59
موضوعات مرتبط: گنجینه اخلاق , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


شاه کلید اخلاقی شدن

شاه کلید اخلاقی شدن

تولی و تبری
تولی به معنای دوستی است و در فروغ دین به معنای دوستی با دوستان خداست. امّا برای یک مسلمان کامل بودن تنها تولی کفایت نمی کند بلکه بال دیگر پرواز و اوج گرفتن آدمی تبری است. تبری به معنی دشمنی است و در فروع دین به معنای دشمنی با دشمنان خداست. با دو بال تولی و تبری است که انسان اوج می گیرد و در بعد اجتماعی و روانی به تکامل می رسد. ماه رمضان ماه تولی و تبری است. دوستی با خدا و هر آنچه که او دوست می دارد و دشمنی با دشمنان خدا و هر آنچه که او دشمن می دارد. از این رو باید محوریت اساسی در اخلاق انسان مومن تبری و تولی باشد.

 تولی و تبری در اخلاق
در واقع انسان مومن دوستی با دوستان خدا و دشمنی با دشمنان خدا را ملاک خویش در اخلاقیات قرار می دهد. از این رو می کوشد با تمسّک به برگزیدگان الهی متعلّق به اخلاق الهی شود و از رذایل اخلاقی که دشمن الهی است دوری نماید. در این راستا حسن خلق زیبنده و برازنده مومن است که می کوشد تولی و تبری را در خود مجّلی نماید.

 حسن خلق
خلق به معنی خوی و طبع و عادت است و حسن خلق یعنی خویش خوئی و نیک طبعی. انسان خوش اخلاق کسی است که عادات پسندیده جزء سرشت وی گردیده و نیک طبعی او در گفتار و کردار و معاشرت با دیگران متحلی است. مومن متخلّق به حسن خلق تولی و تبری را در خود به ظهور رسانده است و با الگو و اسوه قرار دادن دوستان خدا و با تشبه به آن ها دوستی ایشان را به ظهور و بروز رسانیده است. چرا که تنها با عمل و تجلی در گفتار و رفتار است که می توان ادعای دوستی واقعی را نمود. دوستی با دوستان خدا تشبه به آن ها در اخلاق و گفتار پسندیده است و دشمنی با دشمنان خدا دوری کردن از عادات ناپسند و غیراخلاقی است.

قرآن کریم به شیوه ای مستدل و دلنشین می فرماید: «ولا تستوی الحسنة و لا السیّئة، إدفع بالّتی هی احسن فاذا الذی بنیک و بنیه عداوه کانّه ولی حمیم؛ بدی و نیکی یکسان نیست. (بدی را) با آنچه نیکوتر است دفع کن. آن وقت آنکه میان تو و او دشمنی ای بود گویی دوستی صدیق است.» (فصلت/ 24)

 عالی ترین نمونه های اخلاق در تولی و تبری
بر این اساس انسان مومن باید بکوشد با الگو قرار دادن و تأسی به برترین های اخلاقی که بهترین دوستان خدایند خود را به زینت تولی و تبری ترین نماید و عالی ترین نمونه های اخلاقی در اهل بیت رسول اکرم (صلی الله علیه واله وسلم) و خود شخص حضرت رسول (صلی الله علیه واله وسلم) متجلی است که قرآن کریم در وصف حضرتش می فرماید: «انک لعلی خلق عظیم؛ تو دارای خلق و خوی بزرگی هستی.» (قلم/ 4). حضرت رسول (صلی الله علیه واله وسلم) خود فرمودند: أحسن الناس ایماناً، أحسنهم أخلاقاً و الطفهم با هله وأنا ألطفکم باهلی؛ نیکوترین مردم از نظر ایمان، نیکوترین شان از نظر اخلاق و مهربان دین آن ها به خانواده اش می باشد و من به خانواده ام از همه شما مهربان ترم.


شاه کلید اخلاق الهی
پیامبر اکرم (صلی الله علیه واله وسلم) و رذیل حدیثی فرمودند: انی بعثت لا تممّ مکارم الاخلاق؛ من برای اتمام مکارم اخلاقی مبعوث شدم. با توجه به این حدیث شریف برای آنکه بتوان اسوه و الگوی نبوی را در زندگی پیاده کرد و از آن طریق با تشبهه به خوبان در اخلاق و کسب حسن خلق و دوری از بدان و دشمنان خدا، تولی و تبری را در نهاد و سرشت خویش تجّلی نمود، خود رسول مهربانی ها یک شاه کلید به دست ما داده است و آن کسب مکارم اخلاقی است! مکارم اخلاقی البته غیر از محاسن اخلاقی است! به راستی چه تفاوتی میان مکارم و محاسن در اخلاق وجود دارد؟!

 مکارم اخلاقی شاه کلید نبوی!
اهل فن مکارم را مرتبه ای برتر از محاسن اخلاقی می دانند. در واقع محاسن اخلاقی به صورت فطری در همه ی انسان ها وجود دارد. تنها کافی است کمی غبار فطرت را بر طرف کرد. آن گاه عقل بشر نیز محاسن اخلاقی را می فهمد و بدان ها ملتزم می شود. امّا مکارم اخلاقی آن سجایای اخلاقی و آن عادات پسندیده ای است که شاید عقل مصلحت اندیش آن ها را عقلانی نپندارد! مثلاً احسان و نیکی به دیگران جزء محاسن اخلاقی است و هر عقلی در صورتی که صادقانه با این مساله مواجه شود آن را نیک می داند.

امّا ایثار در جایی که انسان خودش محتاج و نیازمند است دیگر تنها محاسن اخلاقی نیست بلکه جزء مکارم اخلاقی است. چون چیزی است فراتر از عقل آدمی و مرتبه ای برتر در نهاد آدمی را شکوفا می سازد. از این رو شاه کلید نبوی برای اخلاقی شدن بی تردید کسب کارم اخلاقی است و بس! و از همین شاهراه است که تولی و تبری در بعد اخلاقی انسان متجلی می شود و ماه رمضان فرصتی است دوباره برای جستجوی شاه کلید نبوی!

به ویژه آنکه امام رضا (علیه السلام) به نقل از رسول خدا (صلی الله علیه واله وسلم) فرمودند: «بنده با حسن خلق خود به درجه ی روزه دار نماز خوان می رسد.»

منابع و مآخذ:
1- اخلاق اسلامی- واحد آموزش عقیدتی سیاسی
2- بحارالانوار- علامه مجلسی (ره)
3- وسائل الشیعه
4- تفسیر نمونه- زیر نظر آیت الله مکارم شیرازی
5- اصول کافی- شیخ کلینی (ره)
6- مفردات راغب اصفهانی

تعداد بازدید از این مطلب: 71
موضوعات مرتبط: گنجینه اخلاق , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


3عاملی که دل را سخت می کند

3عاملی که دل را سخت می کند

  

آنچه در پیش رو دارید قسمتی از روایات اهل بیت علیهم السلام است که در ارتباط با آیات شریف قرآن کریم بیان شده است. این روایات گذشته از پیام مستقلی که خود دارند، ما را به فهم و درک بهتر معنای آیه رهنمون می سازند.

ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُکُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِکَ فَهِیَ کَالْحِجارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً (74/ بقره)
سپس دل‌های شما بعد از آن (معجزه و عدم تسلیم در برابر آن) سخت شد همچون سنگ یا سخت تر.
 
عوامل قساوت قلب (سنگدلی)
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند:

لَا تُکْثِرُوا الْکَلَامَ بِغَیْرِ ذِکْرِ اللَّهِ، فَإِنَّ کَثْرَةَ الْکَلَامِ بِغَیْرِ ذِکْرِ اللَّهِ قَسْوَةُ الْقَلْبِ، إِنَّ أَبْعَدَ النَّاسِ مِنَ اللَّهِ الْقَلْبُ الْقَاسِی

در غیر یاد خدا پُرگویی نکنید؛ زیرا پُرگویی  در غیر یاد خدا، سنگدلی می‌آورد و دورترینِ مردم از خدا هم شخص سنگ‌دل است. [1]

توضیح:
منظور از ذکر و یاد خدا  فقط اذکاری مانند سبحان الله و الحمدلله نیست، بلکه هر سخنی که سبب نزدیک شدن بنده به خدا شود ذکر خداست؛ مانند گفتگو درباره احکام و معارف دین.

 سه مورد دیگر
امام صادق علیه السلام فرمود: از اموری که رسول خدا صلی الله علیه و آله به امیرالمومنین علیه السلام سفارش کرد این بود:

ثَلَاثَةٌ یُقَسِّینَ الْقَلْبَ اسْتِمَاعُ اللَّهْوِ وَ طَلَبُ الصَّیْدِ وَ إِتْیَانُ بَابِ السُّلْطَان
سه چیز، دل را سخت می‌گردانَد: شنیدن سخنان بیهوده، شکار کردن و آمد و شد به دربار سلطان [2]

توضیح:
کسی که شغل خود را کشتن حیوانات قرار دهد و پیوسته مشغول این کار باشد، به مرور ترحم  از دلش رفته و سنگدلی جای آن را می گیرد و نیز کسی که مدام به مرکز قدرتی رفت و آمد داشته باشد که در آن حق کشی شده و با چشم خود ببیند که چگونه به مردم ظلم می شود، به مرور این حالت برای او عادی شده و دیگر از این امور متأثّر نمی شود.

 ترک یاد خدا
امام صادق علیه السلام فرمود: خداوند به حضرت موسی علیه السلام وحی کرد که ای موسی!

لا تَفرَح بِکَثرَةِ المالِ و لا تَدَع ذِکری عَلی کُلِّ حالٍ؛ فَإِنَّ کَثرَةَ المالِ تُنسِی الذُّنوبَ و إنَّ تَرکَ ذِکری یُقسِی القُلوب
به دارایی بسیار، شادمان نشو و در هر حالی که هستی دست از یاد من بر ندار؛ زیرا دارایی بسیار، [زشتی] گناهان را از یاد می‌برَد، و ترک یاد من، دل‌ها را سخت می‌گردانَد. [3]

توجه: کسانی که غرق در ثروتند و اعمال ناشایست هستند، خود را به هیچ عنوان بَد نمی دانند و نیز کسانی مانند صهیونیست های آدم کش که در واکنش به کشتار زنان و کودکان بی گناه لبخند می زنند معنای این روایت را به خوبی برای ما روشن می کنند.

 رابطه اشک و قلب و گناه
امیرالمومنین علیه السلام فرمود:
مَا جَفَّتِ الدُّمُوعُ إِلَّا لِقَسْوَةِ الْقُلُوبِ وَ مَا قَسَتِ الْقُلُوبُ إِلَّا لِکَثْرَةِ الذُّنُوب
اشک ها نخشکید، مگر به سبب سختی دل ها و دل ها سخت نشد، مگر به سبب کثرت گناه. [4]

پس گناه زیاد انسان را سنگدل می کند؛ درون سنگ هم که آبی نیست تا از چشمه چشم بجوشد و بر گونه فرو غلطد.

 سرگرم شدن به آرزوهای دست نایافتنی
علی بن عیسی از امام معصوم علیه السلام نقل می کند: از نجواهای خداوند متعال با موسی علیه السلام این بود:

یا موسی! لَا تُطَوِّلْ فِی الدُّنْیَا أَمَلَکَ فَیَقْسُوَ قَلْبُکَ وَ الْقَاسِی الْقَلْبِ مِنِّی بَعِیدٌ
ای موسی! در دنیا، آرزویِ دراز در سر مپروران که دلت سخت می‌شود و سخت‌دل، از من دور است. [5]

توضیح:
داشتن برنامه در زندگی و ترسیم اهداف ممکن و قابل دسترسی، نه تنها نکوهیده نیست بلکه بسیار پسندیده هم هست.

آنچه در این گونه روایات مذمت شده، آرزوهای دست نایافتنی است. این نوع آرزوها که در واقع نوعی خیال پردازی است، انسان را به خود سرگرم کرده و او را از مسیر اصلی و واقعی زندگی جدا می کند و در نهایت سبب می شود که فرد از هدف اصلی زندگی که رسیدن به قرب الهی است باز بماند.

به نظر می رسد یکی از دلایلی که خدا چنین کسی را به دور از خود خوانده است همین باشد.

الَّذینَ آتَیْناهُمُ الْکِتابَ یَتْلُونَهُ حَقَّ تِلاوَتِهِ أُولئِکَ یُۆْمِنُونَ بِه (121/ بقره)
کسانی که کتاب [آسمانی] به آنان داده‌ایم، آن را به طوری که شایسته آن است می‌خوانند آنانند که به آن ایمان می‌آورند.

تلاوت کتاب یعنی پی در پی قرار دادن (خواندن) حروف و کلمات آن. [6]

حق تلاوت
کسانی که پیوسته قرآن می خوانند سه دسته اند:

1. گروهی تمام اصرارشان بر ادای الفاظ و حروف از مخارج آن است. آنها دائماً در فکر وقف و وصل و حروف یرملون و مقدار کشش مدّند و کمترین اهمیتی به محتوا و معنی نمی دهند، تا چه رسد به عمل کردن آن.

قرآن کریم این دسته را باربران کتاب می خواند. [7]

2. گروهی دیگر، از الفاظ فراتر رفته و در معانی دقت می‌کنند و در ریزه‌کاری ها و نکات قرآن می‌اندیشند و از علوم آن آگاهند؛ اما از عمل خبری نیست!

3. ولی گروه سومی هستند که قرآن را به عنوان یک کتاب عمل و یک برنامه کامل زندگی پذیرفته‌اند.

ایشان خواندن الفاظ و اندیشه در معانی و درک مفاهیم این کتاب بزرگ را مقدمه‌ای برای عمل می‌دانند؛ از این رو هرگاه که قرآن می‌خوانند، روح تازه‌ای برای عمل در کالبدشان دمیده می‌شود.

قرآن این دسته را مومنین راستین معرفی کرده و قرآن خواندنشان را حق تلاوت می داند. [8]

امام صادق علیه السلام درباره این حق تلاوت فرمود:
إِنَّمَا تَدَبُّرُ آیَاتِهِ وَ الْعَمَلُ بِأَحْکَامِه

منظور از حق تلاوت، تدبر در آیات قرآن  و عمل به احکام آن است. [9]

حضرت در همین روایت سوگند یاد می کند که منظور از حق تلاوت، حفظ الفاظ قرآن و تلاوت سوره های آن با بی توجهی به معارف و احکام آن نیست.


==================================


 پی نوشت ها:
1.       امالی طوسی (ره)، 3
2.       خصال 1/126
3.       کافی 2/497
4.       علل الشرایع 1/81
5.       کافی 2/329
6.       تلا الشی‌ء: تبعه تلواً (العین 8/134) و فقط برای خواندن کتابهای آسمانی به کار برده می شود؛ نه خوانده هر نوشته ای (المفردات 1/167)
7.       5/ سوره جمعه
8.       برگرفته از تفسیر نمونه 1/431
9.       إرشاد القلوب إلی الصواب 1/78

تعداد بازدید از این مطلب: 79
موضوعات مرتبط: گنجینه اخلاق , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


چرا رنگ كفن سفيد است؟

چرا رنگ كفن سفيد است؟

مستحب است مرده را در زميني كه تا حال در آن كاري انجام نشده دفن كنند تا نيروي ميكروب كشي خاك آن بيشتر باشد.

از ديدگاه اسلام حتي اهميت كفن كردن مرده به اندازه اهميت لباس پوشيدن است و در دفن مرده هم دين اسلام اصول اجتماعي، اقتصادي و بهداشتي را به طور كامل مراعات كرده است. جسد را در دو پارچه تميز مي پيچند و پس از آن در يك پارچه سراسري قرار مي دهند و پارچه سراسري را از بالا و پايين مي بندند تا بدن در پارچه متلاشي شود. پارچه اي كه به عنوان كفن انتخاب مي شوند سفيد است زيرا رنگ سفيد خاصيت فرار دهنده ميكروب ها را دارد و اگر ميكروب بخواهد از بدن خارج شود وقتي به پارچه سفيد مي رسد، به جاي خودش بر مي گردد. چند سال قبل در مصر وبا پيدا شد. ارسال مراسلات پستي به اروپا ممنوع شد. يكي از دانشمندان پاريس اعلام كرد كه اگر پاكت ها سفيد باشد اشكال پيش نمي آيد و آلودگي به بار نمي آيد.

مستحب است مرده را در زميني كه تا حال در آن كاري انجام نشده دفن كنند تا نيروي ميكروب كشي خاك آن بيشتر باشد. . قبر بايد عميق باشد تا به آساني ورود و خروج حشرات صورت نگيرد. اگر قبر عميق نباشد حشرات درون قبر به بيرون مي آيند و آلودگي ايجاد مي كنند و حشرات بيروني به درون قبر مي روند و آلودگي بيرون مي آورند.


 براي اين كه حشرات داخل قبر نتوانند بيرون بيايند مستحب است روي خاك قبر آب بپاشند تا سوراخ ها مسدود شود و علاوه بر اين آب پاشي باعث مي شود كه گرد و غبار به وجود نيايد و در نتيجه مردم از طريق تنفس مبتلا به بيماري نمي شوند. بنابراين فلسفه آب پاشيدن مي تواند همين باشد كه خاك قبر محكم شود و حشرات نتوانند به داخل قبر نفوذ كنند و يا از داخل قبر به بيرون بيايند. قبرها همه مرتب و منظم و رو به يك جهت هستند تا علاوه بر رعايت نظم، زمين كمتري اشغال و آلوده شود. .

قانون قبرسازي در اسلام چنين است كه اول زمين را به اندازه قامت انسان مي كنند. پس از آن در انتهاي گودال رو به قبله به موازات قبر، قسمتي از خاك را بر مي دارند تا مرده را كاملا در آنجا قرار بدهند و با چند خشت جانب حفر شده را مسدود مي سازند تا آن مقدار زمين كه در برابر جسد است سفت و محكم شود و زمين سست برابر سخت ترين اعضا يعني پشت و ستون فقرات، قرار بگيرد و در اين حال بدن فقط از يك طرف با زمين سست سر و كار دارد آن هم طرفي كه كاملا مسدود و پوشيده شده است.

بهتر است دو قطعه چوب تر هم با ميت همراه بكنند. در درجه اول از خرما باشد چوب خرما اسانسي دارد كه حشرات از آن گريزانند. در درجه دوم چوب انار است. در چوب درختان و به خصوص خرما و انار موادي وجود دارد كه در برابر تاريكي محفوظ مي ماند و اين دستور يك نوع ضد عفوني كردن فضاي قبر است. قبر را با همان خاكي كه از قبر بيرون آورده اند پر مي كنند و همين مستحب است چون اين خاك احتمال آلودگي ندارد و دست نخورده است.

 داخل قبر را سفيد كردن و قيراندود كردن ممنوع است و بدن بايد با خاك در تماس باشد نه با موادي كه آتش ديده و قدرت دفاعي خود را از دست داده است. نبش قبر ممنوع است چون احتمال آلودگي زياد است جز در موارد ضروري. بايد مرده پاك و تميز در قبر دفن شود و اگر پس از غسل ها و كفن كردن، جايي از بدن يا كفن آلوده شود بايد شستشو داده شود.

 كسي كه با بدن مرده تماس دارد بايد خودش هم غسل مس ميت بكند تا خطر آلودگي برطرف شود. از آنچه گذشت معلوم شد كه فلسفه پاشيدن آب روي قبر مرده مسدود ساختن سوراخ ها و سفت كردن خاك است و فلسفه گذاشتن چوب تر اين است كه ميكروب هاي بدن مرده توسط حشرات به جاهاي ديگر برده نشود چون حشرات از اسانس موجود در خرما مي گريزند و وقتي كه ميكروب هاي مفيد بدن مرده بر ميكروب هاي مضر غلبه يافتند از آن به بعد، خطر برطرف مي گردد ( اولين دانشگاه و آخرين پيامبر، ج 11، دكتر پاك نژاد، ص 31 - 42 و نيز در جلد دوم اين كتاب در زمينه اين مسائل بحث كرده است).

 همان طور كه مكرر يادآورى كرده ايم , فلسفه قسمتى از احكام فرعى اسلام براى ماروشن نيست ; ولى با گذشت زمان و تكامل عقل بشر و پيشرفت علوم , فلسفه قسمتهاى مهمى روشن شده و در آينده نيز ممكن است اسرار قسمتهاى ديگر واضح و روشن گردد .

دربـاره مطلب مورد سؤال علاوه بر حكمت كه ذكر شد مى توان گفت : موضوع كفن نمودن ميت و غسل ميت و ساير تشريفات مردگان , يك نوع احترام بى آلايش نسبت به مردگان است . بـه عـبـارت ديـگر : اسلام براى انسان ارزشى فوق العاده قائل است و ارزش او را باوسايل و بيانات گـوناگون بالا برده , حتى اين موضوع شامل حال پس از مرگ هم مى شود و از نظر قوانين اسلام هيچ كس مجاز نيست به مرده مسلمانى اهانت كند , حتى نمى تواند به قبر او نيز اهانت نمايد .

مـوضـوع غسل و كفن و دفن مردگان نيز يك نوع احترام به مقام انسان است ; احترامى كه جنبه خرافى ندارد. علاوه بـر ايـن , چـون از نـظر اسلام مرگ پايان زندگى نيست , بلكه دروازه اى نسبت به جهان و زندگى ديگر و نزول در جوار رحمت الهى است , از اين جهت دستور مى دهد كه بايستى مردگان را نظيف و پاكيزه كنند و با لباسى ساده و پاك به خاك سپارند تااين عمل رمز بقاى حيات حقيقى و امتداد زندگى باشد. ايـن نكته نيز كاملا روشن است كه معمولا بدن افراد مرده در اثر بيمارى و براثر مسموميتهاى مـختلف و از دست دادن قدرت دفاعى , آلوده به انواع ميكروبهاست وغـسـل دادن مـرده بـاآب مخلوط به سدر و آب مخلوط با كافور و با آب خالص , خود عامل موثرى بـراى ضـدعـفـونـى و تـمـيـز كردن مرده است و لااقل براى مدتى آن خطراتى كه پيش از غسل وجودداشته , موجود نخواهد بود .

 بـديـهـى است در اين صورت پس از انجام گرفتن مراسم فوق , ميت را در مدت كوتاهى به خاك مى سپارند و احتمال بروز ميكروبهاى جديد و سرايت آن به انسان منتفى خواهدبود . نوشتن وصيت در صورتى واجب است كه حقى از مردم و يا از خداوند بر گردن انسان باشد و او با وصيت بتواند آنها را مشخص كند تا پس از او انجام گردد؛ در غير اين مورد وصيت مستحب است. در وصيت الزاما نبايستى مسائل مالى مطرح باشد وصيت مى تواند مشتمل بر شهادات و بيان عقايد و توصيه ها باشد.

 فلسفه تلقين ميت ازان جاكه روح در بدو ورودبه نظام برزخي با يك عالم ناشناخته وجديد روبرواست دريك وحشت وترس توام باتحير وابهام مخصوصي قرارمي گيرد.دراين وضعيت دوملك نيز مي ايند تاازمون سخت بيگرند .ممكن است روح دراين تحول بزرگ درتذكروياداوري عقايد خود ودرثبات ان ها گرفتار لغزش وتزلزل شود به گونه اي كه حتي نام خودرا نيز فراموش كند.براي كم يابرطرف كردن اين فراموشي واضطراب درمقام پاسخ دهي وازمون برزخي مستحب است كه براي ميت تلقين خوانده شود تاعقايد وافكارش را به خاطر اورد. اين تذكر براي روح درچنين وضعيتي مسلما سودمند است واورا درپاسخ دهي ازعقايدوافكار اماده مي كند وچون روح برزخي با بدن ارتباط وتوجهي دارد واين ارتباط درساعات اوليه بيشتر است طبعا حركت دادن شديد بدن توام با خطاب به روح با اسم ومشخصات توجه روح را جلب واورا متوجه خطاب كننده وگفته هاي اومي كند.

 آنـچـه دربـاره دفن ،غسل، كفن، مردگان و تلقين انها گفته شد , گوشه اى از فلسفه اين احكام است ; ممكن است نكات ديگرى وجود داشته باشد كه هنوز از نظر ما مخفى و پنهان است.

تعداد بازدید از این مطلب: 64
موضوعات مرتبط: گنجینه اخلاق , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


ویژگیهای رجعت



رجعت ويژگي هاي مختلفي دارد که در روايات به آنها تصريح شده است و ما در اينجا آنها را مورد بحث و بررسي قرار مي دهيم.

1- قطعيت

امور آينده بر دو دسته اند: برخي از آنها وعده است و برخي ديگر نشانه. نشانه ها قابل تغييرند و احتمال عدم تحقق آنها وجود دارد، امّا وعده هاي الهي تخلف ناپذيرند و قطعاً تحقق مي يابند چه اينکه قرآن مي فرمايد: (إِنَّ اللَّهَ لاَ يُخْلِفُ الْمِيعَادَ ).(1) حال اگر وعده اي مقدمه لازمي داشته باشد که بدون آن نتواند تحقق يابد، آن مقدمه هم قطعي خواهد بود. نظير اينکه مقدمه قيامت، تعلق روح انسان ها به جسم آنان است تا در پرتو اين تعلق به پا خيزند.
اکنون بايد به اين موضوع بپردازيم که آيارجعت مانند قيامت و ظهور حضرت مهدي (عليه السلام) يک وعده الهي مي باشد و يا مقدمه يک وعده الهي است که تخلف ناپذير باشد و يا نشانه اي از نشانه هاي عصر ظهور و قيامت مي باشد که تغيير پذيرباشد؟
و پاسخ آن اين است که رجعت هم وعده الهي و هم مقدمه لازم براي يکي از وعده هاي خداوند است. امّا درباره ي وعده بودن آن به يک آيه و روايت اشاره مي کنيم. قرآن کريم مي فرمايد:
و روزي که ما از هر امتي گروهي از کساني که آيات ما را تکذيب کردند بر مي انگيزيم و آنها نگهداشته مي شوند.(2)
و امام صادق (عليه السلام) فرمود:
وَاللهِ لا تَذهَبُ الأيَامُ و اللّياليُ حتّي يُحيِيَ اللهُ المَوتي و يُميتَ الأحياءَ، و يَرُدَّ اللهُ الحَقَّ إلي أهلِهِ و يُقِيمَ دينَهُ الّذِي ارتَضاهُ لِنَفسِه و نَبِيِّهِ، فَأَبشِروا، ثُمَّ أبشِرُوا. فَوَ اللهِ ما الحَقُّ إلاّ في أيدِيکُم.(3)
به خدا قسم روزها و شب ها به پايان نمي رسد تا اينکه خداوند مردگان را زنده کند و زنده ها را بميراند و خداوند حقّ را به اهلش بازگرداند و ديني را که مورد رضايت خود و رسولش مي باشد به پا دارد. پس بشارت باد بر شما و بشارت باد بر شما. به خدا قسم که حقّ جز در دست هاي شما نمي باشد.
رجعت مقدمه لازم حاکميت جهاني مؤمنان و پيروزي انبياء (عليه السلام) نيز مي باشد. قرآن کريم مي فرمايد:
خداوند به کساني از شما که ايمان آورده و کارهاي شايسته انجام داده وعده داده است که آنان را به طور قطع حاکم روي زمين قرار دهد.(4)
و در آيه ديگري مي فرمايد:
همانا ما فرستادگان خود و کساني که ايمان آورده اند را در زندگي دنيا و روزي که شاهدان به پا مي خيزند ياري مي کنيم.(5)
تحقق وعده حاکميت مؤمنان و پيروزي انبياء (عليه السلام) نيازمند بازگشت آنها به دنياست؛ بنابراين رجعت مقدمه قطعي اين دو وعده الهي است و مقدمه وعده هاي قطعي هم قطعي خواهد بود.

2- محدوديت

ويژگي ديگر رجعت، محدوديت رجعت کنندگان است. تنها کساني باز مي گردند که به ايمان خالص و يا شرک خالص رسيده باشند. بنابراين مؤمنان و کفار متوسط که اکثريت اهل کفر و ايمان را تشکيل مي دهند باز نخواهند گشت. البته همان گونه که در فصل دوم گذشت کافراني که با عذاب الهي از دنيا رفتند اگر چه کفر آنها خالص بوده است چون طعم تلخ عذاب را در دنيا چشيده اند آنها هم باز نخواهند گشت. امّا دليل محدوديت بازگشت کنندگان رواياتي است که در اين باره وارد شده است.
امام صادق (عليه السلام) فرمود:
إنَّ الرَّجعَةَ لَيسَت بِعامَّةٍ وَ هِيَ خاصَّةُ لايَرجِعُ إلاّ مَن مَحَضَ الايمانَ مَحضاً او مَحَضَ الشِّرکَ مَحضاً.(6)
رجعت عموميت ندارد و خاص مي باشد. کسي به دنيا باز نمي گردد مگر اينکه ايمان يا شرک خود را خالص کرده باشد.
شيخ مفيد در تفسير ايمان و کفر خالص رجعت کنندگان آورده است:
«رجعت کنندگان به دنيا دو دسته اند: يک گروه، کساني هستند که از درجه ي بالاي ايمان برخوردارند و اعمال خير آنها بسيار است و با پرهيز از گناهان بزرگ از دنيا رفته اند. پس خداوند دولت حقّ را به آنها نشان مي دهد و با آن عزيزشان مي گرداند و آنچه از دنيا آرزو مي کردند به آنها عطا مي کند. گروه ديگر کساني هستند که به نهايت فساد رسيدند و تا آخرين حدّ، با اهل حقّ مخالفت کردند و ستم آنان به دوستان خدا زياد بود و مرتکب گناهان مي گرديدند.»(7)

3- اختيار

بازگشت مؤمنان به دنيا يک امر اختياري است؛ زيرا رجعت يک لطف الهي مي باشد که خداوند به دارندگان ايمان هاي خالص اختصاص مي دهد و پذيرش لطف، اجباري نيست. از اين رو رجعت با پيشنهاد فرشتگان صورت مي گيرد و مؤمن در اجابت اين دعوت مختار است.
مفضل بن عمر گويد:
ذَکَرنَا القائمَ (عليه السلام) وَ مَن ماتَ مِن أصحابِنا يَنتَظِرُهُ. فقالَ لَنا ابوعبدالله (عليه السلام): اذا قامَ اُتِيَ المُؤمِنُ في قَبرِهِ فَيُقالُ لَهُ: يا هذا إنَّه قد ظَهَرَ صاحِبُک؛ فَإن تَشَأ اَن تَلحَقَ بِهِ فَالحَق، وَ إن تَشَأ أن تُقِيمَ فِي کَرامَةِ رَبَّکَ فَأ َقِم.(8)
(درمحضر امام صادق (عليه السلام) درباره ي قائم (عليه السلام) و کسي که در انتظار او مي باشد و از دنيا مي رود سخن به ميان مي آورديم، حضرت فرمود: وقتي قائم قيام کند در قبر مؤمن به او گفته مي شود: سرور تو ظهور کرده است اگر مي خواهي به او بپيوندي، بپيوند و اگر هم ميخواهي در کرامت پروردگارت بماني بمان.
اگر چه رجعت اختياري است امّا به نظر مي رسد کسي نباشد که به اين دعوت کريمانه پاسخ مثبت ندهد و براي مشارکت در حاکميت بر زمين و بر پايي دين خدا در جهان، لبيک اجابت سر ندهد، چرا که اين دعوت بر اساس يک وعده الهي ديرينه است که يکي از بزرگ ترين و مقدّس ترين آرزوهاي مؤمنان را تشکيل مي دهد. از اين رو تمام انبياء رجعت مي کنند چنان که بحث آن خواهد آمد و مؤمنان هم مي آيند امّا آمدني که بر سه اصل: لطف، عزّت و اختيار استوار است.
امّا آمدن کفار بر سه اصل تعذيب، ذلت و اجبار است. آنها خود نمي آيند بلکه آنان را از سر اکراه مي آورند تا به برخي از عواقب اعمال دنيوي خود برسانند و کسي توان سرپيچي ندارد. آنها مي آيند تا به خاطر حقوقي که از خدا و مردم ضايع کرده اند مؤاخذه شوند و اين آمدن اجباري است.

4- فراگيري

يکي از مسائل اختلافي رجعت به محدوديت مؤمنان به امّت اسلامي يا فراگيري آنها در همه امّت ها مربوط مي گردد.
شيخ مفيد رجعت را تنها به امّت اسلامي مربوط دانسته و مي نويسد: ان الله تعالي يحيي قوما من امة محمّد بعد موتهم قبل يوم القيامة.(9)
همانا خداوند گروهي از امّت محمّد (صلي الله عليه و آله) را پس از مرگشان و پيش از روز قيامت بر مي انگيزد.
و در جاي ديگر مي نويسد:
ألرَّجعَةُ إنَّما لمُمحِضِي الإيمانِ من اهلِ المِلَّةِ، و لِمُمحِضي النَّفاقِ مِنهُم دونَ مَن سَلَفَ مِنَ الاُمَمِ الخالِيَةِ.(10)
رجعت همانا براي مؤمنان خالص و منافقان خالص از ملّت اسلام خواهد بود نه کساني که از امّت هاي گذشته بودند.
امّا شيخ طوسي رجعت را شامل همه امّت ها دانسته و مي نويسد:
يرجع نبينا و ائمتنا المعصومون في زمان المهدي (عليه السلام) مع جماعة من الامم السابقة و اللاحقة.(11)
پيامبر و امامان معصوم ما با گروهي از امّت هاي گذشته و آينده در زمان مهدي (عليه السلام) بازخواهند گشت.
اکنون بايد بررسي کنيم که آيا دليل قابل قبولي وجود دارد که رجعت به امّت اسلامي محدود گردد؟ بدون شک دليل معتبر و روشني نداريم که چنين دلالتي داشته باشد. آنچه مي تواند به اثبات اين محدوديت مربوط گردد رواياتي است که به امّت اسلامي يا شخصيت هاي مسلمانان اشاره دارند. امّا اين روايات هم محدوديت در رجعت را اثبات نمي کنند و ما براي روشن شدن ميزان دلالت آنها دو روايت را مورد بررسي قرار مي دهيم.
از امام باقر (عليه السلام) نقل شده است که فرمود:
ما فِي هذِهِ الاُمَّةِ أحَدُ بَرُّ وَ لا فاجِرُ إلاّ وَ يَنشَرُ.(12)
هيچ فرد خوب و تبهکاري از اين امّت نيست مگر اينکه زنده مي شود.
و امام صادق (عليه السلام) به مفضل فرمود: اي مفضل تو و چهل و چهار مرد، همراه قائم بر انگيخته مي شويد.(13)
امّا اين گونه روايات تنها به دنبال بيان رجعت عدّه اي از امّت اسلامي و برخي از شخصيت هاي مسلمان مي باشد و هرگز بازگشتِ چهره هاي امّت هاي گذشته را که داراي ايمان يا کفرخالص بوده اند نفي نمي کنند و به تعبير مشهور «اثبات شيء نفي ما عدي نمي کند». اين روايات نسبت به بازگشت امّت هاي پيشين ساکتند و بنابراين ما دليلي بر محدوديت رجعت به امّت اسلامي نداريم و قيد «من اهل الملة» را که شيخ مفيد بيان فرموده است وجهي ندارد. از اين رو اگر دليلي بر رجعت امّت هاي پيشين اقامه شود رجعت آنها به اثبات مي رسد.
امّا دلايل بازگشت امّت هاي گذشته سه دسته از آيات و روايات هستند: 1- روايات بازگشت پيامبران 2- روايات بازگشت مؤمنان امّت هاي پيشين 3- آيات و روايات مطلقي که همه امّت ها را در بر مي گيرند.
امّا به گروه اوّل روايات يعني بازگشت انبياء که در فصل هاي مختلف از جمله فصل نهم و دهم اين کتاب نقل شده اند استدلال نمي کنيم؛ زيرا اين نکته مطرح است که شايد بازگشت پيامبران به خاطر پيامبري آنها باشد و نه اينکه از امّت هاي پيشين هستند.
امّا آنچه به بازگشت مؤمنان امّت هاي گذشته مربوط مي شود تنها روايت مشهور مفضل بن عمر از امام صادق (عليه السلام) است که مي فرمايد:
يَخرُجُ مَعَ القائِم (عليه السلام) مِن ظَهرِ الکُوفَةِ سَبعَ و عِشرونَ رَجُلاً: خَمسَةَ عَشَرَ مِن قَومِ مُوسي (عليه السلام) الَّذينَ کانُوا يَهدُونَ بِالحَقّ ِ وَ بِهِ يَعدِلُونَ.(14)
وَسَبعَةُ مِن أهلِ الکَهفِ وَ يوشَعُ بنُ نونٍ وَ سلمانُ و ابودجّانَةِ الاَنصاري و المِقدادُ و مالِکُ الاشترِ، فيکُونونَ بَينَ يَدَيهِ أنصاراً و حُکَاماً.(15)
بيست و هفت نفر از پشت کوفه با قائم (عليه السلام) خروج مي کنند: پانزده نفر از قوم موسي (عليه السلام) هستند، آنان که به حقّ هدايت مي کردند و به حقّ و عدالت حکم مي کردند.
و هفت نفر از اصحاب کهف مي باشند و يوشع بن نون و سلمان و ابودجانه و مقداد و مالک اشتر؛ آنها نزد او حضور دارند و همگي از ياران و حاکمانند.
امّا گروه سوم روايات، گسترده ترين دليل رجعت براي امّت هاي پيشين اند که بهترين دلايل آن نيز به شمار مي روند و برخي از آيات قرآن که اصل رجعت را به وسيله آنها اثبات کرديم از چنين اطلاقي برخوردارند و ما در اين بحث به يک آيه و دو روايت اشاره مي کنيم.
قرآن کريم مي فرمايد:
(وَ يَوْمَ نَحْشُرُ مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ فَوْجاً مِمَّنْ يُکَذِّبُ بِآيَاتِنَا فَهُمْ يُوزَعُونَ‌) (16)
و روزي که ما از هر امتي گروهي از کساني که آيات ما را تکذيب مي کردند بر مي انگيزيم و آن ها (براي سؤال) نگهداشته مي شوند.
علامه طباطبايي در ذيل اين آيه آورده است.
الحشر ليس مقصوراً علي الامة الاسلامية بل افواج من امم شتي.(17)
رجعت به امّت اسلامي محدود نيست بلکه گروه هايي از امّت هاي مختلف باز مي گردند.
امام صادق (عليه السلام) مي فرمايد:
کُلُّ قَريَةٍ أهلَکَ الله ُ أَهلَها بِالعَذابِ لايَرجِعُونَ فِي الرَّجعةِ وَ امّا فِي القيامَةِ فَيَرجِعُونَ. أمَا غَيرُهُم مِمَّن لَم يَهلِکُوا بِالعَذابِ و مَحَضُوا الکُفرَ مَحضاً يَرجعُونَ.(18)
هر شهر و آبادي که خداوند ساکنان آن را با عذاب به هلاکت رساند در رجعت باز نمي گردند امّا در قيامت باز خواهند گشت ولي کساني که با عذاب الهي به هلاکت نرسيده باشند و کفر خود را خالص کرده باشند بازمي گردند.
و در حديث ديگري فرمود:
إنَّ الرَّجعَةَ لَيسَت بِعامَّةٍ وَ هِيَ خاصَّةُ، لايَرجِعُ إلاّ مَن مَحَضَ الايمانَ مَحضاً أو مَحَضَ الشّرِکَ مَحضاً.(19)
رجعت عموميت ندارد و خاص مي باشد. کسي به دنيا بازنمي گردد مگر اينکه ايمان يا شرک خود را خالص کرده باشد.
آيه و رواياتي که بيان گرديد مطلقند و دليلي نداريم که اطلاقِ آنها را قيد زند؛ بنابراين، رجعت به همه امّت ها تعلق دارد و تفاوتي نيست که از امّت اسلامي بوده و يا از امّت هاي پيشين باشند.

زمان رجعت

زمان رجعت از اسرار الهي است و جز خداي متعال کسي از آن آگاهي ندارد؛ همان گونه که زمان ظهور حضرت مهدي (عليه السلام) و روز پاياني عالم و برپايي قيامت از اسرار خداوند هستند و تا تحقق نيابند زمان آنها براي ما معلوم نخواهد شد. شايد سِرّ مجهول بودن آن هم اين باشد که رجعت از علايم قيامت است و ميان آن و بر پايي قيامت چندان فاصله اي نيست و از آنجا که زمان برپايي قيامت نامعلوم است حوادث مقدماتي آن هم بايد مجهول بمانند تا اين سر الهي محفوظ بماند. علي بن ابراهيم قمي مي نويسد: فَلَمّا أخبَرَهُم رَسُولُ اللهِ ما يکُونُ مِنَ الرَّجعَةِ قالوا: مَتي يَکُونُ هذا؟ قالَ اللهُ: «قُل - يا مُحَمَّدُ - إن اَدري أقَريبٌ ما تُوعَدونَ أم يَجعَلُ لَهُ رَبّي أمَداً».(20)(21)
وقتي رسول خدا (صلي الله عليه و آله) مردم را از رجعت آگاه کرد پرسيدند در چه زماني رخ مي دهد؟ خداوند به رسولش فرمود: بگو -اي محمّد- نمي دانم آنچه به شما وعده داده شده نزديک است يا آنکه پروردگارم مدتي براي آن قرار داده است.

ظرف زماني رجعت

رجعت در عصر ظهور حضرت مهدي (عليه السلام) و يا کمي زودتر از آن خواهد بود. شيخ مفيد رجعت را از علايمي دانسته است که پيش از ظهور تحقيق مي يابد چنان که مي نويسد:
«اخباري درباره علايم زمان قيام مهدي (عليه السلام) و حوادثي که پيش از قيام او و نشانه ها و دلالت هاي ظهورش مي باشد وارد شده است. از جمله ي آنها خروج سفياني... و مردگاني است که در قبرها زنده مي شوند و به دنيا باز مي گردند و يکديگر را شناخته و زيارت مي کنند... در اين هنگام، از ظهور او در مکّه آگاه مي شوند، پس براي ياري آن حضرت به سوي او حرکت مي کنند، چنان که اخباري در اين باره وارد شده است و ما بنابر آنچه در اصول (معتبر شيعه) آمده است آنها را بيان کرديم.»(22)
علائمي را که شيخ مفيد بيان کرده است بزرگان ديگري نظير فتال نيشابوري،(23) علامه حلي، (24) ابوالحسن اربلي، (25) و شيخ طبرسي(26) به همان صورت بيان کرده اند.
آنچه را شيخ مفيد بيان کرده است برگرفته از رواياتي مي باشد که نزد او و در اصول معتبر (27) شيعه بوده است و اکنون برخي از آنها در دست ما نيست از اين رو با اعتماد بر شيخ مفيد، روايت بودن آنها را مي پذيريم. اگر چه اين نکته هم مطرح است که سيّد مرتضي که معاصر شيخ مفيد بوده است تحقق رجعت را در عصر ظهور دانسته و آن را از علايم ظهور معرفي نکرده است. چنان که مي نويسد:
اعلم أنّ الّذي تذهب الشيعة الامامية اليه أنّ الله تعالي يعيد عند ظهور امام الزمان، المهدي عجل الله تعالي فرجه قوماً ممن کان قد تقدم موته من شيعته...(28)
بدان آنچه را که شيعه به آن اعتقاد دارد اين است که خداي تعالي به هنگام ظهور امام زمان عجل الله تعالي فرجه گروهي از شيعيان را که پيش از ظهور او مرده اند به دنيا باز مي گرداند...
اگرچه تفاوت چشمگيري در فاصله زماني پيش از ظهور و عصر ظهور براي تحقق رجعت وجود دارند امّا آنچه از روايات به ذهن تبادر مي کند وقوع آن همزمان با عصر ظهور است و رواياتي هم در اين باره وارد شده است.
مفضل بن عمر گويد: (در محضر امام صادق (عليه السلام)) درباره ي قائم (عليه السلام) و کسي که در انتظار او مي باشد و از دنيا مي رود سخن به ميان آورديم، حضرت فرمود: وقتي قائم قيام کند در قبر مؤمن به او گفته مي شود: سرور تو ظهور کرده است اگر مي خواهي به او بپيوندي بپيوند و اگر هم مي خواهي در کرامت پروردگارت بماني بمان.(29)
و امام باقر (عليه السلام) فرمود:
لَو قَد خَرَجَ قائم اَلِ مُحمّدٍ لَنصَرَهُ اللهُ بالملائکَةِ وَ أوَلُ مَن يَتبَعُهُ محمّدٌ و عَلِيُّ الثّاني.(30)
اگر قائم آل محمّد قيام کند خداوند او را با فرشته ها ياري مي کند و اولين کسي که از پي او مي آيد محمّد و دومين نفر علي است.

مدت رجعت

آنچه از ادله ي رجعت به ذهن تبادر مي کند بازگشت همزمان همه رجعت کنندگان است؛ و همچنين آنچه از آيات و روايات و اجماع به ذهن سبقت مي جويد يک بار رجعت کردن است چه اينکه در معناي لغوي رجعت هم بيان گرديد که رجعت به معناي يک بار بازگشتن است. بنابراين اصل رجعت در همان اوايل عصر ظهور به اتمام مي رسد و استمراري نخواهد داشت. البته امام حسين و اميرالمؤمنين (عليه السلام) و احتمالاً انبيايي که آن حضرت را ياري مي دهند رجعت دوباره اي دارند امّا اين موارد، استثنايي و نادر است و استمرار رجعت مردگان به دنيا به شمار نمي آيند. البته روايتي به رجعت امام حسين (عليه السلام) با يارانش و هفتاد پيامبر در اواخر عمر حضرت مهدي (عليه السلام) اشاره دارد(31) که سند آن ضعيف است؛ زيرا اين روايت مرفوعه است و احمد بن عقبه و پدرش که از روايان آن هستند مجهولند.
در کتاب رجعت يا حيات دوباره صفحه 155 و 156 برداشت هايي از روايات درباره ي زمان و مدت رجعت مطرح شده است که چهار نکته آن را مورد بررسي قرار مي دهيم.
1- رجعت همزمان با ظهور حضرت مهدي (عليه السلام) شروع مي شود و تا عصر حکومت دوم آن حضرت ادامه مي يابد.
2- آخرين رجعت کننده ي معصوم، حضرت مهدي (عليه السلام) است.
3- عدّه اي از رجعت کنندگان جزء ياران اوليه آن حضرت هستند که با او باز مي گردند.
4- رجعت کنندگان بر اساس درجات سعادت و شقاوت و مقدار نقش آنان در تشکيل و گسترش حکومت جهاني و... به تدريج رجعت مي کنند.
همان گونه که در فصل آخر اين کتاب اثبات خواهيم کرد امام زمان (عليه السلام) رجعتي نخواهد داشت؛ زيرا فلسفه رجعت که حاکميت بر جهان و انتقام از ستمکاران است درعصر ظهور به دست او و يارانش انجام مي گيرد و ديگر دليلي بر رجعت آن حضرت و اصحابش نخواهد بود؛ ضمن اين که دليل روشن و معتبري هم درباره ي رجعت او و يارانش وجود ندارد. بنابراين، حضرت مهدي (عليه السلام) آخرين رجعت کننده معصوم نخواهد بود، حکومت دومي هم نخواهد داشت و استمرار رجعت هم تا زمان حکومت دوم او که پذيرفته نشد منتفي مي باشد.
اگر گفته شود بنابر عموم رواياتِ رجعتِ ائمه (عليه السلام)، امام زمان (عليه السلام) هم رجعت مي کند، پاسخ مي دهيم به فرض اثبات رجعت او، حکومت آن حضرت اثبات نمي شود؛ زيرا حکومت او نيازمند دليلِ مستقل مي باشد. آنگاه چنين رجعتي پس از تحقق کامل رجعت و اهداف و برنامه هاي آن، که در عصر ظهور صورت گرفته است چه فلسفه اي از رجعت را با خود به همراه دارد؟ ضمن اينکه عموم روايات، شامل رجعت حضرت مهدي (عليه السلام) نمي شود و ما اين بحث را در اواخر فصل آخر اين کتاب به طور کامل مورد بررسي قرار خواهيم داد.
امّا اينکه برخي از رجعت کنندگان از ياران امام زمان (عليه السلام) باشند و يا بازگشت کنندگان بر اساس سعادت و شقاوت و مقدار نقش آنها در تشکيل حکومت جهاني آن حضرت به تدريج باز مي گردند اموري است که نظير دو نکته قبلي، دليلي در روايات براي اثبات آنها وجود ندارد تا چه رسد مدرک معتبري آنها را تأييد کند.

چگونه زنده مي شوند؟

رجعت يک قيامت کوچک است و مهم ترين وجه مشترک آن با قيامت، زنده شدن مردگان مي باشد. در آستانه ي روز قيامت براي احياء مردگان، اسرافيل در صور مي دمد و مرده ها زنده مي شوند امّا آيا رجعت هم اين گونه است که صوت فرشته اي داراي اين اثر تکويني باشد که حيات را در مردگان بدمد؟
ما دليل روشني براي زنده شدن مردگان در عصر رجعت، آن گونه که درباره ي قيامت به آن تصريح شده است نداريم امّا بدون شک بايد عامل حيات بخشي وجود داشته باشد تا اين احياء عملي گردد؛ حال اين عامل مي تواند صوت اسرافيل يا صوت ديگري باشد. ثعلبي از مفسران اهل سنت درباره ي زنده شدن اصحاب کهف که از رجعت کنندگان مي باشند نکته اي را بيان کرده است که اگرچه اين نکته، حديث نمي باشد امّا يک عامل حيات بخش است که مي تواند براي همه ي رجعت کنندگان مطرح باشد.
او مي نويسد:
يقال: ان المهدي يسلّم عليهم، فيحييهم الله عزّوجلّ.(32)
گفته مي شود: همانا مهدي بر آنان (اصحاب کهف) سلام مي کند پس خداوند آنها را زنده مي کند.
آنچه از احياء مردگان بيان شد همان تعلق روح به جسم آنان مي باشد امّا اين تعلق بدون مقدمه انجام نخواهد گرفت و مقدمه آن آماده شدن بدن براي اين تعلق است. امام صادق (عليه السلام) درباره ي آماده سازي بدن هاي رجعت کنندگان مي فرمايد:
إذا آنَ قِيامُهُ مُطِرَ الناسُ جُمادَي الآخِرةِ و عَشَرَةَ ايامٍ مِن رَجَبٍ مَطَراً لَم يَرَ الخَلائقُ مِثلَهُ، فَيُنبِتُ اللهُ بِهِ لُحومَ المؤمنينَ و أبدانَهم في قُبورِهم، فَکَأنّي أَنظُرُ إلَيهِم مُقبِلينَ من قِبَلِ جُهَينَةَ (33) يَنفُضُون شُعورَهم مِنَ التُّرابِ.(34)
وقتي زمان قيام قائم (عليه السلام) فرا رسد در ماه جمادي الاخرة و ده روز از ماه رجب باراني بر مردم مي بارد که نظير آن را نديده بودند و خداوند با آن باران، گوشت و بدن هاي مؤمنان را در قبرهايشان مي روياند. گويي آنها را مي بينيم که از طرف جهينه مي آيند درحالي که خاکِ موهاي سرشان را مي تکانند.

تشرف به محضر امام زمان (عليه السلام)

امام صادق(عليه السلام) فرمود:
...فَإذا قامَ قائِمُنا بَعَثَهُمُ اللهُ فَأقبَلُوا مَعَهُ يَلُبُّون زُمَراً زُمَراً.(35)
وقتي قائم ما قيام کند خداوند آنها را بر مي انگيزد و آنان دسته دسته لبيک گويان به او رو مي آورند.
و درحديث ديگري فرمود: اي ابابصير! وقتي قائم ما قيام کند خداوند گروهي از شيعيان ما را زنده مي کند در حالي که شمشيرهاي آنها بر دوششان مي باشد. خبر زنده شدن اين مردگان به گروهي از شيعيان ما که نمرده اند مي رسد، مي گويند: فلاني و فلاني و فلاني از قبرهايشان برانگيخته شدند و همراه قائم هستند.(36)
از اين روايت استفاده مي شود که رجعت کنندگان به همان شکلي که در دنيا شناخته مي شدند باز مي گردند امّا با چه مقطعي از عمر گذشته خواهند بود معلوم نيست. و در دعاي عهد به نقل از امام صادق (عليه السلام) آمده است:
أللّهمّ فَأن حالَ بَيني و بَينَهُ المَوتُ الّذي جَعَلتَه علي عِبادِک حَتماً مَقضيّاً فَأَخرِجني مِن قَبري مؤتَزِراً کَفَني شاهِراً سَيفي مُجَرّداً قَناتي مُلَبّياً دَعوةَ الدّاعي في الحاضِرِ وَ البادي.(37)
خدايا اگر مرگي که بر همه بندگانت به طور قطع مقرر کردي بين من و مولايم فاصله اندازد، مرا از قبرم بيرون آورد در حالي که کفنم را به خود پيچيده، شمشيرم را کشيده و نيزه ام را بر آورده ام و نداي دعوت کننده اي را که در شهر و بيابان مردم را فرا مي خواند اجابت مي کنم.
و اميرالمؤمنين (عليه السلام) در روايتي فرمود: و چه شگفتي، شگفت انگيزتر از مردگاني که هرکس با خدا، رسولش و اهل بيت او دشمن است را مي زنند.(38)

طول عمر رجعت کنندگان

اکنون اين سؤال مطرح است که عمر رجعت کنندگان چه اندازه است؟ آيا طول عمر آنها متفاوت است يا همه به يک اندازه زندگي مي کنند؟ تنها روايتي که به اين مسأله اشاره کرده است روايت امام کاظم (عليه السلام) مي باشد که فرمود:
لَتَرجِعَنَّ نُفوسٌ ذَهَبت و لَيَقتَصَّنَّ يَومَ يَقُومُ و مَن عَذِّبَ يَقتَصُّ بِعذابهِ و مَن اُغِيظَ اَغاظَ بغَيظِهِ و مَن قُتِلَ إقتَصَّ بِقَتلِهِ و يُرَدُّ لَهُم أعدائُهُم مَعَهُم حتّي يَأخُذُوا بِثأرِهِم، ثُمَ يُعَمِّرونَ بَعدَهُم ثَلاثينَ شَهراً ثُمَ يَموتون فِي لَيلَةٍ واحِدَةٍ.(39)
همانا عدّه اي ازانسان ها که مرده اند باز مي گردند و در روزي که قائم قيام مي کند دشمنان خود را مورد قصاص قرار مي دهند. کسي که عذاب شده است، عذاب کننده ي خود را، کسي که مورد خشم قرار گرفته است به خشم آورنده خود را و کسي که کشته شده است قاتل خود را قصاص مي کند و دشمنان آنها بازگردانده مي شوند تا مؤمنان انتقام خون خود را بگيرند، آنگاه پس از آنها سي ماه زندگي مي کنند و در يک شب مي ميرند.
بدون شک در اين مدت مسائل مختلف زندگي براي آنها مطرح است امّا از آنجايي که اين مسائل نقش خاصي ندارند در روايات هم به آنها اشاره نشده است. آنچه مهم مي باشد مبارزات و حاکميت آنها در دستگاه حکومت مهدوي است که به صورت کلي بيان شده است و ما در اينجا به مبارزات برخي از شخصيت هاي شناخته شده اي که در ايام رجعت جهاد مي کنند اشاره مي کنيم.
امام صادق (عليه السلام) به مفضل فرمود: اي مفضل! تو و چهل و چهار مرد، همراه قائم برانگيخته مي شويد و تو در سمت راست قائم قرار داري و مردم را امر و نهي مي کني، آنها در آن روز، بيش از امروز تو را اطاعت مي کنند.(40)
داود رقي گويد به امام صادق (عليه السلام) عرض کردم: من پير و فرتوت شده ام و دوست دارم در راه شما کشته شوم. فرمود: شهادت تو حتمي است اگر اکنون نباشد در آينده خواهد بود.(41)
امام صادق (عليه السلام) درباره ي نجم بن اعين فرمود: او از کساني است که در زمان رجعت جهاد مي کند.(42)
همچنين آن حضرت فرمود: من از خدا خواستم که فرزندم اسماعيل را پس از من زنده نگه دارد امّا نپذيرفت و به جاي آن منزلت ديگري به من داد. اسماعيل کسي است که در جمع ده نفر از يارانش رجعت مي کند و از جمله اين ده نفر عبدالله بن شريک است که علمدار او مي باشد.(43)
مفضل بن عمر گويد: شنيدم که امام صادق (عليه السلام) مي فرمايد: سيزده زن با قائم (عليه السلام) رجعت مي کنند. عرض کردم: آنها را بر چه کاري مي گمارد؟
فرمود: مجروحان را مداوا و بيماران را پرستاري مي کنند همان گونه که با رسول خدا (صلي الله عليه و آله) بودند و چنين مي کردند.
عرض کردم: آنها را براي من نام ببر.
فرمود: قنواء دختر رشيد، امّ ايمن، حبابه والبيه، سميه مادر عمار بن ياسر، زبيده، امّ خالد احمسيه، امّ سعيد حنفيه، صبانه ماشطه و امّ خالد جهنيه.(44)
ظاهراً اسامي چهار نفر از آنها از روايت افتاده است.

تکليف در عصر رجعت

يکي از مباحث مربوط به رجعت کنندگان تکاليف ديني آنهاست. آيا رجعت کنندگان مانند ديگران داراي تکليف اند؟
تکاليف بر دو گونه است: انجام واجبات و ترک محرمات. بدون شک ترک محرمات يک وظيفه براي آنها به شمار مي رود؛ زيرا مخالفت با پروردگار عالم موجب هتک حدود الهي است و در هر حال حرام مي باشد امّا در برابر واجبات وظيفه اي ندارند؛ زيرا زمان رجعت پس از عالم برزخ است و از مراتب عالم آخرت به شمار مي رود و پس از مرگ تکليف منتفي خواهد بود.
اگر گفته شود دنيا دار تکليف است پس رجعت کنندگان بايد به واجبات ديني عمل کنند پاسخ مي دهيم: دنيا دار تکليف است امّا براي کساني که براي اولين بار وارد آن مي شوند و آنچه را ادله تکليف به ذهن تبادر مي کند همين معناست.
حال اگر در داشتن تکليف براي رجعت کنندگان شک داشته باشيم تکليفي نخواهند داشت؛ زيرا با مرگ انسان، تکليف از او برداشته مي شود و در زمان بازگشت به دنيا که شک مي کنيم تکليفي دارند يا ندارند وضعيت پس از مرگ را که نداشتن تکليف بود استصحاب مي کنيم.
اگرگفته شود چنانچه تکليفي براي مؤمنان نباشد کارهاي خير رجعت کنندگان بدون امر الهي است و در نتيجه پاداشي ندارد خواهيم گفت: انسان پيش از بلوغ هم تکليفي ندارد امّا ازکارهاي خير خود اجر مي برد و در زمان رجعت هم همين گونه است و مؤمنان از انجام کارهاي صالح خود پاداش مي برند. البته اگرچه رجعت کنندگان تکليفي ندارند امّا با آن ايمان خالص و تديني که دارند بر آنچه خداوند بر مسلمانان واجب کرده است اهتمام مي ورزند؛ زيرا چگونه مي شود بهترين هاي عالم، اعمالي را که مطلوب خداوند است و همه مؤمنان آن ها را انجام مي دهند ترک کنند!
مشرکين هم که رجعت مي کنند تکليفي ندارند و اگر کار خوبي هم انجام دهند مورد قبول نخواهد بود؛ زيرا شرط پذيرش اعمال، ايمان است و کساني که در بالاترين درجه کفر و شرک قرار دارند از شرط قبولي اعمال محرومند و ايمان آوردن آنها هم، چنان که در فصل پاسخ به اشکال ها بحث آن گذشت مورد قبول نمي باشد.
اگر گفته شود مشرکين در دنيا مکلف به فروع اند همان گونه که مکلف به اصول مي باشند خواهيم گفت: تفاوت مشرکين قبل از مرگ و پس از آن در عصر رجعت اين است که پيش از مرگ راه پذيرش اعمال آنها باز است، مي توانند ايمان آورند و عمل صالح انجام دهند و مورد قبول خواهد بود امّا ايمان آوردن آنها پس از مشاهده ي مرگ چه در عالم برزخ يا روزگار رجعت و يا روز قيامت پذيرفته نيست و عمل بدون ايمان هم فاقد شرايط قبول است.

پي نوشت ها :

1- سوره آل عمران، آيه 9.
2- سوره ي نمل، آيه 83.
3- الکافي، ج 3، ص 538.
4- سوره ي نور، آيه 55.
5- سوره غافر، آيه 51.
6- مختصر بصائر الدرجات، ص 34.
7- اوائل المقالات، ص 78و 79.
8- کتاب الغيبة للشيخ الطوسي، ص 459.
9- المسائل السروية، ص 32.
10- المسائل السروية، ص 35.
11- جواهر الفقه، ص 250. قاضي بن برّاج مسائل اعتقادي را که شيخ طوسي نوشته است در اين کتاب خود آورده است.
12- مختصر بصائر الدرجات، ص 17.
13- دلائل الامامة، ص 464.
14- اين بخش از روايت اشاره به آيه 159 سوره ي اعراف دارد که مي فرمايد: (وَ مِن قَومِ مُوسي اُمَّةُ يَهدُونَ بِالحَقِّ وَ بِهِ يَعدِلُونَ).
15- الارشاد، ج 2، ص 386 - دلائل الامامة، ص 463 با کمي تفاوت.
16- سوره ي نمل، آيه 83.
17- الميزان، ج 5، ص 397.
18- تفسير القمي، ج 1، ص 25.
19- مختصر بصائر الدرجات، ص 24.
20- سوره سجده، آيه 25.
21- تفسير القمي، ج 2، ص 391.
22- الارشاد، ج 2، ص 370.
23- روضة الواعظين، ص 263.
24- المستجاد من الارشاد، ص 256.
25- کشف الغمة ، ج3، ص 256.
26- تاج المواليد، ص 74.
27- در فصل دوم معارفي پيرامون اصول معتبر شيعه بيان گرديد.
28- رسائل المرتضي ، ج 1، ص 125.
29- کتاب الغيبة للشيخ الطوسي، ص 459.
30- کتاب الغيبة للنعماني، ص 239.
31- مختصر بصائر الدرجات، ص 48.
32- تفسير الثعلبي، ج 6، ص 157.
33- جهينة از نواحي مدينه است.
34- الارشاد، ج 2، ص 381.
35- الکافي، ج 3، ص 132.
36- الکافي، ج 8، ص 51.
37- المصباح ، ص 551.
38- تأويل الايات، ج 2، ص 684.
39- مختصر بصائر الدرجات، ص 28.
40- دلائل الامامة، ص 464.
41- اختيار معرفة الرجال، ج 2، ص 708.
42- وسائل الشيعه، ج 20، ص 356.
43- بحار الأنوار، ج 53، ص 76.
44- دلائل الامامة، ص 484.

منبع مقاله : 
اکبري، محمد رضا، (1390)، عصر شکوهمند رجعت، قم: انتشارات مسجد مقدّس جمکران، چاپ دوم

تعداد بازدید از این مطلب: 142
موضوعات مرتبط: عصر ظهور , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


اصهب وابقع کیستند؟

اصهب وابقع کیستند؟


1- اصهب

اصهب در لغت به معنای شتر سرخ موست و به رومیان نیز به دلیل رنگ چهره و دشمنی با اسلام گفته می شود (1) و به معنای خاص نام یکی از دو مدّعی قدرت و رقیب سفیانی است. بر اساس روایات اصهب و ابقع دو رهبر مخالف سفیانی اند که سفیانی در منطقه «شام» با آنها به نزاع برمی خیزد و بر آنان چیره می شود. (ابقع در لغت به ابلق یعنی هر شیء سیاه و سفید و به خصوص به کلاغ سیاهی که با سفیدی آمیخته باشد و به هر شخص پلید و به ابرص و شوره زار و کسی که لباس وصله دار و رنگارنگ می پوشد، تعبیر شده است.) روایات درباره او و اصهب به اجمال سخن گفته اند. در این باره به حدیثی از امام باقر (علیه السلام) برمی خوریم که می فرمایند:
«از شرّ اصهب ابرص پرهیز کن!» پرسیدند: اصهب کیست؟ فرمودند: «ابقع». پرسیدند: ابقع کیست؟ فرمودند: «ابرص». سپس فرمودند: «از شرّ سفیانی نیز پرهیز کن» در این حدیث اصهب و ابقع یک نفر معرفی شده (2)؛ اما بر اساس بیشتر احادیث اصهب و ابقع نام دو نفر است.
احتمالاً اصهب غیر مسلمان است؛ زیرا برخی از روایات او را با صفت علج معرفی کرده اند و این تعبیر معمولاً درباره سربازان کافر به کار می رود، از روایاتی که ابقع و اصهب را نکوهش کرده اند، چنین برمی آید که مواضع سیاسی آنان مخالف اسلام و طرفدار دشمنان دین و کافرند. بنابراین معنی اختلاف و درگیری دو گروه نظامی در سرزمین«شام» که در روایات آمده، همان اختلاف دو زمامدار بر سر زمامداری منطقه است. به نظر می رسد که مرکز فرماندهی ابقع، در پایتخت قرار دارد. چون روایات دلالت دارند که قیام اصهب از خارج پایتخت یا مرکز آغاز می شود. هیچ یک از این دو فرمانده نمی توانند بر دیگری پیروزی قاطعی به دست آورند. سفیانی از این فرصت استفاده کرده، از خارج پایتخت دست به یورش می زند و هر دو نفر را تار و مار می کند. (3)
امام علی (علیه السلام) فرمودند:
«از شام سه پرچم برافراشته می شود: پرچم اصهب، ابقع و سفیانی.» (4)
امام رضا (علیه السلام) نیز می فرمایند:
«از نشانه های ظهور آن حضرت، ویرانی شام به هنگام برخورد سه لشکر در زیر پرچم های سفیانی، اصهب و ابقع است.» (5)
سفیانی ابتدا به جنگ با ابقع می پردازد و پس از آن اصهب را سرکوب می کند و بر شام استیلا می یابد؛ چنان که امام باقر (علیه السلام) در حدیث معتبری فرمودند:
«اولین سرزمینی که خراب می شود، سرزمین شام است. در این هنگام سه پرچم (لشکر) با یکدیگر به نزاع برمی خیزند: پرچم اصهب و ابقع و سفیانی. سفیانی با ابقع مواجه می شود و با یکدیگر می جنگند. سفیانی او و یارانش را می کشد و پس از آن، اصهب را می کشد.» (6)
همچنین در روایتی دیگر آمده است:
«هنگامی که کافر در شام به هلاکت برسد، اصهب کافر قیام می کند و تسخیر مرکز (شام) بر او سخت می شود و طولی نمی کشد که او نیز کشته می شود و حکومت به اتراک می رسد و در شام گرانی پدید آید و رویدادها پشت سر هم روی می دهد و در هر قدمی جنگ برپا می شود.» (7)
در حدیث دیگری امام صادق (علیه السلام) می فرمایند:
«در آن هنگام، سه پرچم در شام به اهتزاز درمی آید که پرچم های سفیانی، اصهب و ابقع است و مردم شام زیر این سه پرچم نبرد می کنند.»
این حدیث به روشنی دلالت می کند که خروج اصهب و ابقع با خروج سفیانی هم زمان و با ظهور حضرت بقیه الله (علیه السلام) مقارن است و از نشانه های نزدیک بودن ظهور خواهد بود. بدون تردید شورش سفیانی از روزی که خروج کرده تا روزی که نام و نشانی از او باقی نباشد، از 14 ماه تجاوز نمی کند. (8)
علامه شهید سیدمحمدصادق صدر در سخنانی می فرمایند:
دمشق (شام) در آن زمان میدان جنگ های داخلی و تنازعات مسلحانه میان گروه های سه گانه (تحت فرمان ابقع، اصهب و سفیانی که مانند مرکز ثقل نیروهای سیاسی و نظامی می شود) خواهد شد. هرسه از صراط مستقیم حق منحرف گشته اند و هر کدام تاج و تخت و حکومت را برای خود می طلبند. (روایات تفکرات و عقاید آنها را برای ما به روشنی بیان کرده اند) ابقع و سپاهیانش با سفیانی می جنگند که منجر به پیروزی سفیانی و کشته شدن ابقع و یارانش می شود. در جنگ سفیانی با اصهب هم، چنین اتفاقی تکرار می شود و فاتح نهایی جنگ ها سفیانی است. این اتفاقات مصداق بارز این آیه است که: «فَاخْتَلَفَ الْأَحْزَابُ مِنْ بَیْنِهِمْ فَوَیْلٌ لِلَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ مَشْهَدِ یَوْمٍ عَظِیمٍ‌؛ (9) احزاب با هم بر سر آنچه در میانشان بود، اختلاف کردند؛ پس وای بر آنها (از آنچه) بر قیامت (بر سر آنها خواهد آمد). (10)
در پایان باید گفت درگیری ابقع، اصهب و سفیانی و چیره شدن سفیانی بر آن دو از حوادث پیش از ظهور است که بر اساس روایات گفته شده، به وقوع می پیوندد.

2- ابقع

از رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و ائمه اهل بیت (علیهم السلام) روایت شده است که خروج ابقع در «مصر» و به دنبال دیده شدن ستاره دنباله دار و کسوف خورشید و خسوف ماه خواهد بود که همه اینها در نزدیکی ظهور رخ می دهند. (11)
در روایتی که جابر جعفی از امام باقر (علیه السلام) نقل کرده است، چنین می خوانیم:
«پیوسته بر جای خود باش و بی حرکت بمان تا علامت هایی که بر تو بیان می کنم، مشاهده کنی، اختلاف بین خاندان فلانی و ندای آسمانی و صدایی که از ناحیه «دمشق» بیاید که مژده بخش ظهور است و فرو رفتن آبادی ای از شام که آن را «جابیّه» می نامند و روی آوردن هواداران ترک ها برای ماندن در «جزیره موصل» و مستقر شدن سرکشان رومی در رمله. در آن سال در تمام سرزمین های اسلامی که در ناحیه غرب واقع شده اند، اختلاف بسیار شود. نخستین سرزمینی که نابود گردد، «شام» است که در آن میان، سه لشکر اصهب، ابقع و سفیانی اختلاف شود.» (12)
در روایت دیگری چنین آمده:
«نخستین سرزمینی که در آن کشتار و شورش می شود، شام است که سه لشکر در آن با یکدیگر نبرد می کنند: ‌1. اصهب، 2. ابقع و 3: سفیانی. این سه لشکر با یکدیگر می جنگند تا سفیانی با ابقع درگیر می شود و او را با سپاهیانش می کشد و سپس اصهب را نیز از پای درمی آورد.» (13)
از این روایات برمی آید که پیروز نهاییِ جنگ شام، سفیانی است.

پی نوشت ها :

1. تونه ای، مجتبی، فرهنگ الفبایی مهدویّت، ص 107.
2. روزگار رهایی، ص 993.
3. بحارالانوار، ج 52، ص 212؛ عصر ظهور، ص 106.
4. معجم الاحادیث الامام المهدی (علیه السلام)، ج 3، ص 81؛ سفیانی از ظهور تا افول، ص 58.
5. روزگار رهایی، ج 2، ص 993.
6. الغیبه، نعمانی، ص 391؛ باب 14، ح 67؛ سفیانی از ظهور تا افول، صص 64-65.
7. الزام النّاصب، ص 204؛ روزگار رهایی، ج 2، صص 991-992.
8. روزگار رهایی، ج 2، ص 992.
9. سوره مریم (19)، آیه 37.
10. شش ماه پایانی، ص 77.
11. روزگار رهایی، ج 2، ص 993.
12. همان، ج 1، ص 111.
13. روزگار رهایی، ج 2، ص 995.

منبع مقاله : 
شفیعی سروستانی، اسماعیل؛ (1391)، دانشستان سرزمین های درگیر در واقعه ی شریف ظهور، ج 1، تهران: موعود عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، دوم
تعداد بازدید از این مطلب: 107
موضوعات مرتبط: عصر ظهور , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


جهانِ پس از مهدي (عليه السلام)


جهانِ پس از مهدي (عليه السلام)

با نداهاي آسماني، اطلاع رساني ظهور انجام مي گيرد، شب تار غيبت به پايان مي رسد و سپيده طلوع خورشيد ولايت آشکار مي گردد. آنگاه فاتح بلند آوازه ي زمين حرکت هاي رهايي بخش خود را آغاز مي کند و در زماني کوتاه حاکميت جهاني خود را بر پهنه ي زمين مي گستراند و قريب بيست سال حکومت مي کند.
اکنون اين سؤال مطرح است که پس از عصر ظهور، وضعيت جهان چگونه خواهد بود؟ روايات مختلفي در اين باره وارد شده و نظريات متفاوتي بر اساس آنها مطرح گرديده است. بنابراين وحدت نظري درباره ي وضعيت جهان پس از حضرت مهدي (عليه السلام) وجود ندارد و اهميت اين بحث در تحليل نظريات و گزينش مستدل نظريه صحيحي است که اوضاع مبهم پس از عصر ظهور را روشن سازد.

1- حاکميت دوازده مهدي

رواياتي وارد شده است که پس از حضرت مهدي (عليه السلام) دوازده مهدي خواهند آمد.
1- ابابصير گويد: به امام صادق (عليه السلام) عرض کردم: اي فرزند رسول خدا! از پدرت که درود بر او باد شنيدم که فرمود:
يَکُونُ بَعدَ القائمِ إثنا عَشَرَ مَهديّاً. فقالَ: إنّما قالَ: إثنا عشَرَ مهديّاً و لَم يَقُل إثنا عَشَرَ إماماً، و لکنَّثهم قَومُ مِن شيعتِنا يَدعُونَ الناسَ إلي مُوالاتِنا و مَعرِفَةِ حَقِّنا.(1)
پس از قائم دوازده مهدي خواهند آمد. حضرت فرمود: پدرم فرمود: دوازده مهدي خواهند بود: نفرمود دوازده امام. امّا آنها گروهي از شيعيان ما مي باشند که مردم را به دوستي و شناخت حقّ ما دعوت مي کنند.
امّا سند اين روايت ضعيف است؛ زيرا علي بن ابي حمزه که از راويان اين حديث مي باشد فردي بسيار دروغگوست و رواي ديگر که علي بن احمد بن عمران الدقاق مي باشد مجهول است. بنابراين نمي توان به روايت آنها استدلال کرد ضمن اينکه روايت ياد شده به حکومت دوازده مهدي تصريح ندارد و تنها به تبليغ آنها اشاره کرده است.
2- از امام صادق (عليه السلام) نقل شده است که فرمود:
يا أبا حَمزَةِ إنَّ مِنّا بَعدَ القائمِ أحَدَ عَشَرَ مَهدِيّاً مِن وُلدِ الحُسَينِ (عليه السلام) .(2)
اي اباحمزه! ما پس از قائم يازده مهدي از نسل حسين (عليه السلام) داريم.
سند اين روايت نيز ضعيف است و نمي توان به آن استدلال کرد ضمن اينکه به حکومت دوازده مهدي تصريح ندارد و به جاي دوازده مهدي به يازده مهدي اشاره دارد که با روايات ديگر سازش ندارد.
3- روايت ديگري از امام صادق (عليه السلام) نقل شده است که او از پدرانش، از اميرالمؤمنين (عليه السلام) و آن حضرت از پيامبر (صلي الله عليه وآله) نقل کرده است که فرمود:
يا عَلِيُّ! إنَّهُ سَيَکُونُ بَعدِي إثنا عَشَرَ إمَاماً وَ مِن بَعدِهِم إثنا عَشَرَ مَهدِيّاً .... فَإذا حَضَرَتهُ الوَفاةُ فَلَيُسَلّمُها إلي إبنِهِ أوَّلِ المَهديينَ.(3)
اي علي! پس از من دوازده امام خواهد بود و پس از آنها دوازده مهدي مي باشد...وقتي وفات او (قائم (عليه السلام) فرا رسد خلافت را به فرزندش اولين مهدي تسليم مي کند.
اين تنها روايتي است که به حکومت دوازده مهدي و فرزندان امام زمان (عليه السلام) تصريح دارد امّا در سلسله سند آن راوياني چون احمد بن محمّد بن الخليل و جعفر بن احمد مصري هستند که مجهول مي باشند و در نتيجه ضعيف است و نمي توان به آن استدلال کرد.
بنابر آنچه بيان گرديد سه روايت ياد شده به خاطر ضعف سند توان اثبات حاکميت دوازده مهدي پس از امام زمان (عليه السلام) را ندارند به ويژه آنکه اين روايات با احاديث مشهور و معتبري که وضعيت جهانيِ پس از آن حضرت را به گونه ي ديگري ترسيم کرده اند تعارض دارند.

نظر علامه مجلسي پيرامون روايات دوازده مهدي

علامه مجلسي مي نويسد: اين روايات مخالف مشهور است آنگاه دو راه حل براي توجيه آنها بيان مي کند:
1- مراد از دوازده مهدي، پيامبر و ائمه (عليه السلام) به جز حضرت مهدي (عليه السلام) خواهند بود و سخني از صاحب کتاب مختصر بصائر الدرجات نقل مي کند که او هم دوازده مهدي را به ائمه (عليه السلام) تأويل کرده است که قائم (عليه السلام) هم رجعت کند تا عدد دوازده کامل گردد.
2- اين دوازده مهدي از جانشينان امام زمان (عليه السلام) و هدايت کننده ي مردم در زمان ساير ائمه مي باشند که رجعت مي کنند تا زمين با وجود آنها (ائمه (عليهم السلام) از حجت خالي نماند اگرچه جانشينان پيامبران و امامان هم حجت خدا هستند.(4) (بدون رجعت ساير ائمه با وجود آنها زمين از حجت خالي نيست.)

بررسي نظريه علامه مجلسي

راه حل اوّل علامه مجلسي که مراد از دوازده مهدي، پيامبر و يازده امام پس از او هستند پذيرفته نيست؛ زيرا در حديث اول و سوم تصريح شده است که آنها شيعيان و يا فرزندان امام زمان (عليه السلام) هستند و در روايت دوم آمده است که آنها از فرزندان حسين (عليه السلام) مي باشند و امامان معصوم از فرزندان امام حسين (عليه السلام) نُه امام هستند و نه يازده يا دوازده مهدي.
راه حل دوم هم مورد اشکال است؛ زيرا با رجعت ساير ائمه معصومين (عليه السلام) که به نظر علامه مجلسي به دنيا باز مي گردند تا زمين از حجت خالي نماند، جانشيني ديگران براي امام زمان (عليه السلام) معنا ندارد بلکه ولي امر مردم اماماني خواهند بود که رجعت مي کنند و با وجود امام معصوم، جانشيني ديگران از امام معصوم قبلي منتفي مي باشد. البته ما در بحث رجعت هاي ويژه اثبات کرديم که رجعت ائمه (عليه السلام) در عصر حضرت مهدي (عليه السلام) است و تنها امام حسين و اميرالمؤمنين (عليه السلام) هستند که پس از قائم (عليه السلام) رجعت مي کنند.
بنابر آنچه بيان گرديد خلاف مشهور بودن رواياتِ دوازده مهدي پس از امام زمان (عليه السلام) با مطالب علامه مجلسي توجيه نگرديد. البته نيازي به توجيه روايات ضعيف که با روايات معتبر تعارض داشته باشند نمي باشد.

2- حاکميت حضرت مسيح (عليه السلام)

وضعيت ديگرِ پس از امام زمان (عليه السلام)، حاکميت حضرت مسيح (عليه السلام) است که در روايتي از سوي شيعه و سني بيان شده است. ابن عباس از رسول خدا (صلي الله عليه وآله) نقل کرده که مي فرمايد:
کَيفَ تَهلِکُ اُمَةُ أنَا أَوَّلُها و عيسيَ بنُ مَريمَ فِي آخرِها، و المَهدِيُّ مِن أهلِ بَيتِي فِي وَسَطِها؟(5)
چگونه امتي که من اوّل آن و عيسي بن مريم آخر آن و مهدي از اهل بيت من در وسط آن مي باشد، هلاک مي شود؟
اين روايت با همين الفاظ از طريق اهل سنت هم نقل شده است.(6) و در برخي از منابع شيعي به جاي مهدي (عليه السلام) دوازده امام آمده است.
رسول خدا (صلي الله عليه و آله) فرمود:
کَيفَ تَهلِکُ اُمّةُ أنَا أَوَّلُها و إثنا عشَرَ مِن بعدي مِنَ السُّعداءِ و اُولُوا الألباب و المسيحُ عيسيَ بنُ مريمَ آخِرُها؟(7)
چگونه امتي که من دوازده (جانشين) سعادتمند و صاحب خرد، اوّل آن و عيسي بن مريم آخر آن مي باشد هلاک مي شود؟
علي بن يونس عاملي درباره ي اين حديث مي نويسد:
آنچه از ابن عباس از قول پيامبر (صلي الله عليه و آله) نقل شده و نظير آن از انس روايت شده است «تدلان علي دولة بعد دولته» بر دولتي پس از دولت مهدي (عليه السلام) دلالت دارند.(8)
امّا ظاهر اين روايت افاده ي حاکميت براي مسيح (عليه السلام) نمي کند بلکه مراد اين است که امّت اسلامي با وجود مقدّس رسول خدا (صلي الله عليه و آله) آغاز مي گردد و از اين رو آغاز مبارکي دارد و با ائمه (عليه السلام) استمرار مي يابد و از اين جهت از ميانه مبارکي برخوردار است و در پايان، عيسي (عليه السلام) که از انبياء بزرگ الهي است با نماز خواندن پشت سر حضرت مهدي (عليه السلام) که از نشانه هاي اسلام اوست از پايان مبارکي برخوردار مي باشد. امتي که شخصيت هاي مهم آسماني ياد شده در آغاز، وسط و آخر آن هستند مبارک است و افرادي که در ميان آنها هستند به برکت وجود آنها هلاک نخواهند شد مگر کساني که از پذيرش کامل اسلام و پذيرش بخش ميانه ي امّت که ائمه معصومين (عليه السلام) سرباز زنند.
بنابر آنچه بيان گرديد بحثي از حکومت مسيح (عليه السلام) در اين روايت مطرح نيست.
ابن بطريق در تبيين اين روايت مي نويسد:
پيامبر (صلي الله عليه و آله) اولين دعوت کننده به اسلام و حضرت مهدي (عليه السلام) دعوت کننده ي ميانه و مسيح (عليه السلام) آخرين دعوت کننده به اسلام است.(9)
امّا روايتي از طريق اهل سنت وارد شده است که بر حاکميت مسيح (عليه السلام) صراحت دارد. ابوهريره گويد: رسول خدا (صلي الله عليه و آله) فرمود:
وَاللهِ لَيَنزِلَنَّ ابنُ مريَمَ حَکَماً عادِلاً فَلَيَکسِرَنَّ الصَّلِيبَ وَ لَيَقتُلَنَّ الخِنزِيرَ وَ لَيَضَعَنَّ الجِزيَةَ وَ لَيَترُکَنَّ القِلاصَ فَلا يَسعي عَلَيها وَ لَتَذهَبَنَّ الشَّحناءُ وَ التَّباغُضُ وَ التَّحاسُدُ وَ لَيَدعُونَّ إلَي المالِ فَلا يَقبَلُهُ أَحَدُ.(10)
به خدا سوگند همانا فرزند مريم که حاکم عادلي است فرود خواهد آمد و قطعاً صليب را مي شکند، خوک را مي کشد، جزيه را وضع مي کند و از شترهاي جوان زکات نمي گيرد و تلاشي در گرفتن آن ندارد. دشمني و کينه ورزي و حسادت از ميان مي رود و مردم را به گرفتن مال دعوت مي کند، امّا هيچ کس آن را نمي پذيرد.
امّا چند اشکال بر اين روايت وارد است که نمي توان به آن استدلال کرد و ما به آنها اشاره مي کنيم:
1- بنابر روايات شيعه و سني زمان فرود آمدن عيسي بن مريم (عليه السلام) آغاز عصر ظهور است و بدون شک حاکم زمين در آن زمان حضرت مهدي (عليه السلام) خواهد بود و مسيح (عليه السلام) پشت سر او نماز مي گزارد.
2- جزيه که يک ماليات اسلامي است از سوي امام مسلمين براي اهل کتاب (يهود و نصارا) وضع مي شود در حالي که در اين روايت قرار دادن اين ماليات بر يهوديان و مسيحيان به حضرت مسيح (عليه السلام) نسبت داده شده است.
3- سند اين روايت که راويان آن از جمله ابوهريره عامي مذهب هستند ضعيف مي باشد و اگر محتواي آن هم اشکال نداشت به خاطر ضعف سند نمي توان به آن استدلال کرد.
4- روح معارف اسلام بر تجلي رهبري آل محمّد (عليهم السلام) در مقاطع پاياني عالم است که با حاکميت مسيح (عليه السلام) منافات دارد. چه اين که در يکي از خطبه هاي اميرالمؤمنين (عليه السلام) آمده است:
...ثُمَّ يَمُوتُ عيسي وَ يَبقَي المُنتَظُر المَهديُّ مِن آلِ مُحمّدٍ (صلي الله عليه و آله).(11)
...آنگاه عيسي از دنيا مي رود و مهدي منتظر از آل محمّد (صلي الله عليه و آله) باقي مي ماند.

3- هرج و مرج پنجاه ساله

وضعيت ديگري که براي پس از حضرت مهدي (عليه السلام) مطرح شده است يک مقطع تاريخي پنجاه ساله ي توأم با هرج و مرج است که پس از آن امام حسين (عليه السلام) خواهد آمد.
جابر جعفي گويد: شنيدم که امام باقر (عليه السلام) مي فرمايد: به خدا قسم مردي از ما اهل بيت پس از مرگ خود سيصد و نه سال حکومت مي کند. عرض کردم اين حکومت در چه زماني خواهد بود؟ فرمود: پس از آنکه قائم از دنيا مي رود. عرض کردم: قائم چند سال حکومت مي کند؟ فرمود: از روز قيام او تا زمان رحلتش نوزده سال به طول مي انجامد. عرض کردم: پس از قائم (عليه السلام) هرج و مرج مي شود؟ فرمود: بله، پنجاه سال اين گونه خواهد بود. آنگاه منتصر رجعت مي کند و خون خود و اصحابش را طلب مي کند و مي کشد و به اسارت مي گيرد تا اينکه گفته مي شود اگر او از فرزندان پيامبران مي بود اين همه قتل انجام نمي داد. پس همه مردم از سفيد و سياه دور او جمع مي شوند و جمعيت خود را عليه او افزايش مي دهند تا او را به پناهندگي به خانه خدا مي کشانند.
وقتي بلا و سختي بر او شدت مي يابد و منتصر کشته مي شود سفاح به دنيا باز مي گردد تا انتقام منتصر را بگيرد پس همه دشمنان ما را مي کشد. اي جابر! آيا مي داني که منتصر و سفاح چه کساني هستند؟ منتصر حسين بن علي است و سفّاح علي بن ابي طالب (عليه السلام) مي باشد.(12)
امّا سه اشکال بر اين روايت وارد است:
1- سند آن ضعيف است؛ زيرا بخشي از سلسله سند حذف شده است و تنها دو راوي يعني عمرو بن ثابت و جابر ذکر شده اند و در نتيجه براي اثبات هرج و مرج پس از امام زمان (عليه السلام) نمي توان به آن استدلال کرد. البته اين روايت را با قدري تفاوت امّا با سند موثق در بحث رجعت امام حسين (عليه السلام) نقل کرديم که بحث هرج و مرج پنجاه ساله و برخي از مطالب ضعيف ديگر در آن بيان نشده است.
2- در اين مدتِ پنجاه سال حجتي از سوي خداوند در روي زمين وجود ندارد و اين با معارف شيعه که زمين بدون حجت نمي ماند مخالف است.
3- حاکميت 309 ساله امام حسين (عليه السلام) که پس از قائم (عليه السلام) آغاز مي شود با هرج و مرج پنجاه ساله و کشته شدن آن حضرت سازش ندارد، زيرا اگر حکومت 309 ساله، پس از قائم (عليه السلام) آغاز شود هرج و مرج پنجاه ساله معنا ندارد و اگر پنجاه سال به طول بينجامد تا حکومت آن حضرت آغاز گردد تعبير حکومت پس از قائم بي معنا مي شود. ضمن اينکه کشته شدن آن حضرت با حاکميت طولاني 309 ساله ي او منافات دارد؛ زيرا اگر کشته شود چگونه حکومت کند مگر اينکه کشته شدن او را پس از حکومت او بدانيم که برخلاف ظاهر روايت است.
صحيحِ روايت همان گونه است که با سند موثق نقل گرديد و اين تناقض در آن وجود ندارد.

4- برپايي قيامت

وضعيت ديگرِ پس از حضرت مهدي (عليه السلام) وقوع هرج و مرج و بر پايي قيامت پس از گذشت چهل روز مي باشد.

نظريه شيخ مفيد

برخي بزرگان نظير شيخ مفيد(13) و به دنبال او علي بن عيسي اربلي (14) و علي بن يونس عامل (15) و شيخ طبرسي(16) نوشته اند: پس از حضرت مهدي (عليه السلام) حکومتي نخواهد بود و پس از چهل روز که به هرج و مرج مي گذرد قيامت برپا مي شود.
از آنجا که علماي پس از شيخ مفيد، کلام او را نقل کرده اند ما تنها سخن او را بيان مي کنيم و هر گونه بحثي که درباره ي سخن شيخ مفيد داشتيم درباره ي سخن آنها نيز به همان گونه خواهيم داشت.
شيخ مفيد مي نويسد:
ليس بعد دولة القائم (عليه السلام) لاحد دولة الاّ ما جاءت به الرواية من قيام ولده ان شاء الله ذلک، و لم ترد به علي القطع و الثبات و اکثر الروايات انه لن يمضي مهدي هذه الامّة (عليه السلام) الاّ قبل القيامة باربعين يوماً يکون فيها الهرج، و علامات خروج الاموات، و قيام الساعة للحساب و الجزاء، والله اعلم بما يکون.(17)
پس از دولت قائم (عليه السلام) براي کسي دولتي نخواهد بود مگر آنچه که روايت بر آن وارد شده است که اگر خدا بخواهد فرزندانش به حکومت مي رسند و اين روايت قطعي و يقيني نيست (18) و بيشتر روايات بر آنند که مهدي اين امت چهل روز قبل از قيامت از دنيا مي رود که در اين مدت هرج و مرج و نشانه هاي بيرون آمدن مردگان از قبرها و فرا رسيدن قيامت براي رسيدگي به حساب اعمال مردم و جزاي آنها خواهد بود و خداوند به آنچه پيش مي آيد آگاه تر است.

بررسي نظريه شيخ مفيد

دو نکته مهم در سخن شيخ مفيد وجود دارد:
1- پس از حکومت حضرت مهدي (عليه السلام) حکومتي نخواهد بود.
2- اکثر روايات برآنند که امام زمان (عليه السلام) چهل روز پيش از قيامت رحلت مي کند.
امّا نکته اوّل که پس از حکومت حضرت مهدي (عليه السلام) حکومتي نباشد پذيرفته نيست؛ زيرا روايات مختلفي درباره ي حکومت امام حسين (عليه السلام) وارد شده است که يکي از آنها داراي سند موثق است و بحث آن خواهد آمد و پيش از اين هم به آن اشاره شد.
امّا نکته دوم که اکثر روايات برآنند که امام زمان (عليه السلام) چهل روز پيش از قيامت رحلت کند و پس از او هرج و مرج زمين را فراگيرد هم مورد اشکال است و اکثر روايات چنين معنايي را افاده نمي کنند. علامه مجلسي نظر متفاوتي را در اين باره مطرح کرده و مي نويسد:
ما روي ان بعد القائم (عليه السلام) تقوم الساعة بعد الاربعين يوماً فهو خبر واحد لايعارض الاخبار الکثيرة.(19)
آنچه روايت شده است که چهل روز پس از قائم (عليه السلام) قيامت برپا مي شود خبر واحد است و نمي تواند با اخبار فراوان (20) تعارض داشته باشد.
لازم است در اينجا روايات مورد اشاره شيخ مفيد و علامه مجلسي را نقل و بررسي کنيم تا وجود روايات و تعدد آنها و نسبتي که با يکديگر دارند معلوم گردد و درنتيجه وضعيت جهان پس از حضرت مهدي (عليه السلام) در ارتباط با قيامت روشن شود. در اينجا روايات مربوط به برپايي قيامت پس از حضرت مهدي (عليه السلام) را مورد نقد و بررسي قرار مي دهيم.

روايت اوّل:

عبدالله بن سليمان عامري گويد: امام صادق (عليه السلام) فرمود:
ما زالَتِ الأرضُ إلاّ وَ للهِ تَعالي ذِکرُهُ فِيها جُجَّةُ يَعرِفُ الحَلالَ و الحرامَ وَ يَدعُوا إلي سَبيلِ اللهِ عزّوجَلّ، و لا يَنقطِعُ الحُجَّةُ مِنَ الأَرضِ إلاّ اَربَعينَ يَوماً قَبلَ يَومِ القِيامَةِ، فَإذا رُفُعَتِ الحُجَّةُ أُغلِقَ بابُ التُّوبَةِ وَ لَن يَنفَعَ نَفساً إيمانُها لَم تَکُن آمَنَت مِن قَبلُ أَن تُرفَعَ الحُجَةُ اولئکَ شِرارُ خَلقِ اللهِ، وَ هُمُ الّذِينَ تَقُومُ عَلَيهِمُ القِيامَةُ.(21)
همواره حجتي از سوي خدا بر روي زمين وجود دارد که حلال و حرام را مي شناسد و به سوي خداي عزّوجلّ فرا مي خواند و زمين از حجت خالي نمي شود مگر چهل روز پيش از برپايي قيامت. پس زماني که حجت از زمين برداشته شود درِ توبه بسته مي شود و هر کس تا آن هنگام ايمان نياورده باشد ايمانش براي او سودي ندارد، اينها بدترين خلق خدا هستند و هم اينهايند که قيامت بر آنها فرا مي رسد.
اين روايت که به ضرورت وجود حجت، پيش از چهل روز، به برپايي قيامت اشاره دارد در خصوص فرا رسيدن قيامت پس از حضرت مهدي (عليه السلام) نمي باشد؛ زيرا حجت دراين گونه روايات لقب حضرت مهدي (عليه السلام) نيست بلکه به معناي حجت خداوند است که مي تواند مصداق هاي مختلفي داشته باشد. بنابراين هر امامي که دنيا در عصر او به پايان مي رسد حجت خداوند است که پيش از چهل روز به برپايي قيامت از زمين برداشته مي شود.
از همين رو صاحب کتاب مختصر بصائر الدرجات پس از بيان روايتي که در آن آمده است «آخر من يموت، الامام (عليه السلام)» (آخرين کسي که مي ميرد امام (عليه السلام) است) مي نويسد:
المراد بالامام هنا، الّذي هو آخر من يموت، الحسين (عليه السلام).(22)
دراين روايت مراد از امام که آخرين کسي است که مي ميرد حسين (عليه السلام) است. و در بيان علّت سخن خود مي نويسد:
«في الجمله حجت که با ترساندن و هدايت مردم بر آنها حکومت مي کند حضرت مهدي (عليه السلام) نيست بلکه بنابر روايت معصومين (عليه السلام) حسين بن علي (عليه السلام) است که مهدي (عليه السلام) را غسل مي دهد و پس از او تا زماني که خدا بخواهد حکومت مي کند.»(23)
همچنين امام صادق (عليه السلام) فرمود: رسول خدا (صلي الله عليه و آله) فرمود: خداوند در شعب معراج به من فرمود:
يا محمّد! عليُّ آخِرُ مَن أقبِضُ روحَهُ مِنَ الأئِمَّةِ.(24)
اي محمّد! علي آخرين نفر از ائمه است که جان او را مي گيرم.
نتيجه اينکه روايت ياد شده در مقام بيان وجود حجت خدا چهل روز پيش از قيامت است امّا اينکه اين حجت کدام يک از ائمه (عليه السلام) است به آن اشاره نشده است، احتمال دارد که امام زمان (عليه السلام) باشد و احتمال دارد يکي ديگر از ائمه (عليه السلام) باشد و با وجود احتمال ديگر نمي توان براي اثبات برپايي قيامت پس از حضرت مهدي (عليه السلام) به آن استدلال کرد.
روايتي که مورد نقل و بررسي قرار گرفت در منابع مختلفي نظير محاسن، جلد 1، صفحه ي 236 و دلائل الامامة، ص 434 با کمي تفاوت نقل شده است و اگرچه تفاوت هايي در برخي از روايان سلسله سند آن وجود دارد، امّا نقل کننده ي آن از امام صادق (عليه السلام) همان عبدالله بن سليمان عامري است و بنابراين، يک روايت به شمار مي آيد.

روايت دوم:

شيخ طوسي سخني را از عبدالله بن جعفر حميري نقل مي کند که او مي گويد:
اعتقادي و ديني ان الارض لاتخلو من حجة الاّ اذا کان قبل القيامة باربعين يوماً(25)
اعتقاد و دين من اين است که زمين از حجت خالي نمي ماند مگر چهل روز پيش از برپايي قيامت.
حجت در اين سخن هم که در منابع روايي نقل شده است به معناي حجت خداوند بر روي زمين است که بحث آن گذشت و احتمالاً سخن عبدالله بن جعفر حميري برگرفته از همان روايتي است که عبدالله بن سليمان عامري از امام صادق (عليه السلام) نقل کرده بود و در هر صورت سخن او روايت به شمار نمي آيد.

روايت سوم:

رسول خدا (صلي الله عليه و آله) فرمود:
من و دوازده نفر از اهل بيتم که اولين آنها علي بن ابي طالب است کوه هاي زمين هستيم که خداوند به وسيله آنها زمين را از فرو بردن اهلش نگاه مي دارد. وقتي دوازده نفر از اهل من رفتند زمين اهلش را فرو مي برد و مهلت نخواهند يافت.(26)
اين روايت با کمي تفاوت در کتاب غيبت شيخ طوسي صفحه ي 139 و کافي، جلد 1، صفحه 533 نقل شده است.
اهل سنت حديث مشابهي را نقل کرده اند که رسول خدا (صلي الله عليه و آله) فرمود:
دين (اسلام) پيوسته به دوازده نفر از قريش برپاست وقتي از دنيا رفتند زمين بر اهلش موج مي آورد.(27)
اين گونه روايات در مقام بيان جايگاه امنيت بخش ائمه (عليه السلام) بر روي زمين اند، يعني وجود مبارک آنها اين اثر را دارد که سبب امنيت و آرامش زمين مي گردد، و چون از زمين رخت بربندند هرج و مرج، زمين را فرا گرفته و ساکنان خود را از بين مي برد، امّا اينکه اين هرج و مرج پس از حضرت مهدي (عليه السلام) باشد و چهل روز بعد از او قيامت فرا رسد در اين روايات به آن اشاره اي نشده است و روايات ياد شده با استمرار امنيت زمين با معصوم ديگري پس از امام زمان (عليه السلام) منافاتي ندارند. ترتيبي که ما از دوازده امام معصوم در ذهن داريم که اولين آنها اميرمؤمنان علي بن ابي طالب (عليه السلام) و آخرين آنها حضرت مهدي (عليه السلام) مي باشد سبب گرديده است که آخرين حجت روي زمين را هم امام زمان (عليه السلام) بدانيم در حالي که آخرين امام بودن آن حضرت به معناي آخرين حجت بودن او نيست بلکه آخرين حجت مي تواند اولين يا دومين امام هم باشد و با توجّه به روايات رجعت، آخرين حجت، آخرين امام نخواهد بود چنانچه در ذيل روايت اوّل، رواياتي را در اين باره بيان کرديم. امنيت زمين با هر يک از دوازده امام معصوم برقرار است و هرگاه همه ي آنها رفتند زمين موج مي آورد امّا آيا اين موج آوردن پس از حضرت مهدي (عليه السلام) است، از روايات ياد شده چنين استفاده اي نمي شود.
روايات ديگري وارد شده است که به جاي موج آوردن زمين و فرو بردن ساکنان آن، تغيير هرج و مرج در آنها استفاده شده است. اينها هم نظير روايات گذشته به جايگاه امنيت بخش ائمه (عليهم السلام) اشاره کرده اند که به دو مورد آن ها اشاره مي کنيم.
جابر بن سمرة گويد: رسول خدا (صلي الله عليه و آله) فرمود:
من دوازده جانشين از قريش دارم، وقتي حضرت به منزل خود رفت به طور خصوصي به محضر او رسيدم و پرسيدم پس از آن چه خواهد شد؟ فرمود: آنگاه هرج و مرج مي شود.(28)
راويان اين روايت نظير جابر بن سمرة، زياد بن خيثمه و هيثم بن کميل ضمن عامي مذهب بودن، مجهول و ناشناخته اند و روايت آنها ضعيف است.
وهب بن منبه گويد:
يکون بعدي اثنا عشر خليفة ثمّ يکون الهرج، ثمّ يکون کذا، ثمّ يکون کذا و کذا.(29)
پس از من دوازده جانشين خواهد بود آنگاه هرج و مرج مي شود و بعد هم همين گونه است و پس از آن هم همين گونه و همين گونه است.
سند اين روايت هم ضعيف است. وهب بن منبه فرد ضعيفي است و نام کسي که اين حديث را از وهب شنيده در سلسله سند روايت ذکر نشده است و حتي نام رسول خدا (صلي الله عليه و آله) در اوّل آن نيامده است و صَرف نظر از سند اين روايات آنچه درباره ي روايات پيش از آنها بيان کرديم در اينجا هم بيان مي کنيم.

روايت چهارم:

ابوهريره از رسول خدا (صلي الله عليه و آله) نقل مي کند که فرمود:
....(مهدي عليه السلام) تا هفت يا هشت يا نُه سال همين گونه به عدالت رفتار مي کند آن گاه خيري در زندگيِ پس از او نيست.(30)
مراد از زندگيِ بدون خير و خوبي دراين روايت به قرينه روايات ديگر همان زندگي توأم با هرج و مرج است. اگر چه اين روايت به برپايي قيامت پس از حضرت مهدي (عليه السلام) اشاره دارد، امّا سند آن ضعيف و راويان آن عامي مذهب هستند و با روايت معتبر جابر جعفي که نقل خواهد شد تعارض دارد. از اين رو فاقد اعتبار و شرايط تمسک به آن است. ضمن اينکه اين روايت موافق عقيده ي اهل سنت است که با رجعت و حاکميت امامان شيعه پس از حضرت مهدي (عليه السلام) مخالفت دارند.

روايت پنجم:

روايتي بسيار طولاني درباره ي رجعت و مسائل ظهور از امام صادق (عليه السلام) نقل شده است که در پايان آن مفضل بن عمر درباره ي مدت حکومت امام زمان (عليه السلام) سؤال مي کند و آن حضرت پاسخي مي دهد که از آن استفاده مي شود پس از حکومت آن حضرت قيامت برپا مي شود.(31) اين حديث را «حسين بن حمدان» در کتاب هداية الکبري صفحه 392 نقل کرده است و حسن بن سليمان آن را با تفاوت هايي در کتاب بصائر الدرجات صفحه 179 آورده است و متن آن در بحار الانوار نيز تفاوت هايي با اين دو کتاب دارد امّا در سند آن تفاوتي نيست و بسيار ضعيف است به گونه اي که نمي توان به آن اعتماد کرد. با توجّه به اينکه اين روايت از مطالب گسترده اي درباره ي رجعت و ظهور برخوردار است بررسي ريشه اي سند آن ضروري است که در پاورقي به آن مي پردازيم.(32)

روايت ششم:

فضل بن شاذان در کتاب اثبات الرجعة با سند موثق از رسول خدا (صلي الله عليه و آله) نقل مي کند که فرمود:
أَلا اُبَشّرُکِم أيَّهَا الناسُ بِالمَهدِيِّ؟ قَالُوا بَلي، قَال: فَاعلَمُوا أَنَّ اللهَ تَعالي يَبعَثُ فِي اُمَّتي سَلطاناَ عادِلاَ و إماماً قاسِطاً يَملأُ الأَرضَ قِسطاً وَ عَدلاً کَما مُلِئَت جَوراً وَ ظُلماً وَ هُوَ التَّاسِعُ مِن وُلدِ وَلَديَ الحُسَينِ، إسمُهُ إسمي وَ کُنيَتُهُ کُنيَتي. أَلا و لا خَيرَ فِي الحَياَةِ بَعدَهُ وَ لا يَکُونُ إنتهاءُ دَولَتِهِ إلاّ قَبلَ القِيامةِ بِأربَعينَ يَوماً.(33)
اي مردم! آيا مي خواهيد شما را به مهدي بشارت دهم؟ عرض کردند: آري، فرمود: بدانيد که خداي تعالي، سلطان عادل و پيشواي دادگري را در امّت من بر مي انگيزد که زمين را پر از عدل و داد مي کند همان گونه که پر از ظلم و ستم شده است و او فرزند نهم فرزندم حسين است که نامش نام من و کينه اش کنيه من مي باشد. آگاه باشيد که خير در زندگي پس از او نيست و پايان دولتش جز چهل روز پيش از قيامت نمي باشد.
نتيجه اينکه از شش روايتي که نقل گرديد تنها روايت ششم براي اثبات قيامت پس از حضرت مهدي (عليه السلام) قابل تمسک و استدلال است.
البته پذيرش آن هم در صورتي خواهد بود که روايات ديگري با اين روايت تعارض نداشته باشند که در آن صورت بنابر قواعد باب تعارض روايات، روايتي که داراي مرجح است مقدم خواهد بود و اين بررسي در پايان همين فصل خواهد آمد.

5- حاکميت امام حسين (عليه السلام)

وضعيت ديگري که براي پس از رحلت حضرت مهدي (عليه السلام) مطرح است حکومت امام حسين (عليه السلام) مي باشد که چند روايت هم درباره ي آن وارد شده است. بنابراين روايات، آن حضرت در ايام رجعت خود حاکميت جهان را پس از حضرت مهدي (عليه السلام) در دست مي گيرد و به مدت زيادي حکومت مي کند. در اينجا به بررسي روايات حاکميت امام حسين (عليه السلام) مي پردازيم.

روايت اوّل:

امام باقر (عليه السلام) فرمود:
إنّ أوّلَّ مَن يَرجِعُ لَجارُکُمُ الحُسينُ (عليه السلام) فيَملِکُ حتّي تَقَعَ حاجِباهُ علي عَينَيهِ مِنَ الکِبَرِ.(34)
اولين کسي که بر مي گردد همسايه شما، حسين بن علي (عليه السلام) است و به اندازه اي حکومت مي کند که به خاطر پيري، ابروهايش بر روي چشمانش قرار مي گيرد.
داوود بن راشد که اين حديث را به يک واسطه از امام باقر (عليه السلام) نقل مي کند مجهول است و روايت او ضعيف مي باشد اگرچه همه راويان ديگر اين حديث موثق اند.

روايت دوم:

معلّي بن خنيس و زيد شحّام گويند از امام صادق (عليه السلام) شنيديم که مي فرمايد:
إنَّ اوّلَ مَن يَکِرُّ فِي الرَّجعَةِ الحُسَينُ بنُ عَلِيٍّ (عليهما السلام) وَ يَمکُثُ فِي الأرضِ اَربَعينَ سَنَةً حَتّي يسقُطَ حَاجِباهُ عَلي عَينَيهِ.(35)
اولين کسي که در رجعت باز مي گردد حسين بن علي (عليه السلام) است و چهل سال در روي زمين مي ماند تا اينکه ابروهايش بر روي چشمانش مي افتد.
يکي از راويان اين حديث که با تعبير «عن رجل» از او ياد شده است مجهول است و به خاطر آن، سند روايت ضعيف است اگرچه ساير راويان آن موثق اند.
اشکال ديگري که بر اين روايت وارد شده است اين است که به حکومت آن حضرت تصريح ندارد مگر اينکه به قرينه روايات ديگر «مکث» را حمل بر حکومت کنيم که آن هم دشوار است.

روايت سوم:

جابر جعفي گويد: شنيدم که امام باقر (عليه السلام) فرمود: به خدا سوگند يکي از ما اهل بيت پس از مرگ خود سيصد سال حکومت مي کند و نه سال هم بر آن مي افزايد. عرض کردم: در چه زماني؟ فرمود: پس از قائم. سؤال کردم قائم چند سال حکومت مي کند؟ فرمود: نوزده سال.(36)
اين روايت که متن کامل آن در فصل رجعت امام حسين (عليه السلام) نقل و ترجمه گرديد سند موثقي دارد و در نتيجه حکومت امام حسين (عليه السلام) با آن به اثبات مي رسد. البته اين روايت در کتاب اختصاص، صفحه 257 و تفسير عياشي، جلد 2، صفحه 326 با سند و محتواي ضعيفي نقل شده است که به آن اعتمادي نيست و سند معتبر آن تنها در کتاب غيبت شيخ طوسي (رحمه الله) بيان گرديده است که راويان آن فضل بن شاذان، حس بن محبوب، عمرو بن ابي المقدام و جابر جعفي هستند و همه آنها موثق و اکثر آنها از چهره هاي ممتاز راويان شيعه به شمار مي روند.

جمع بندي روايات

در مباحثي که تاکنون مطرح گرديد پنج وضعيت براي جهان پس از حضرت مهدي (عليه السلام) ترسيم کرديم که درباره ي هر کدام از آنها رواياتي وارد شده بود اين وضعيت ها عبارت بودند از:
1- حاکميت دوازده مهدي.
2- حاکميت حضرت مسيح (عليه السلام).
3- هرج و مرج پنجاه ساله.
4- برپايي قيامت.
5- حکومت امام حسين(عليه السلام).
پنج وضعيت ترسيم شده به گونه اي هستند که امکان جمع آنها ممکن نيست، يعني اگر جهان بخواهد شاهد حاکميت دوازده مهدي پس از امام زمان (عليه السلام) باشد ديگر نمي شود شاهد حاکميت مسيح (عليه السلام) باشد و يا اگر شاهد حاکميت امام حسين (عليه السلام) باشد ديگر شاهد برپايي قيامت نخواهد بود. بنابراين تنها يکي از پنج مورد ياد شده مي تواند عملي شود امّا اين يک مورد، کدام يک از وضعيت هاي پنجگانه است؟
در مباحثي که گذشت معلوم گرديد روايات حاکميت دوازده مهدي يا حکومت فرزندان امام زمان (عليه السلام) يا هرج و مرج پنجاه ساله و همچنين حاکميت مسيح (عليه السلام) ضعيف هستند امّا برپايي قيامت و حاکميت امام حسين (عليه السلام) هر کدام از يک روايت موثق برخوردارند که با يکديگر تعارض دارند. امّا با توجّه به شهرت روايت حاکميت امام حسين (عليه السلام) و مخالفت آن با نظر اهل سنت که به برپايي قيامت پس از حضرت مهدي (عليه السلام) قائلند چنان که روايت آن درهمين مقاله بيان گرديد، روايت حاکميت آن حضرت بر روايت برپايي قيامت مقدم است؛ زيرا احتمال تقيه در صدور روايت موافق آنها وجود دارد و بنابر قواعد باب تعارض روايات، روايتي که با آنها مخالف است مقدم مي باشد و در نتيجه جهانِ پس ازمهدي (عليه السلام) با حاکميت امام حسين (عليه السلام) استمرار مي يابد.

پي نوشت ها :

1- کمال الدين ، ص 358.
2- کتاب الغيبة للشيخ الطوسي، ص 478.
3- مختصر بصائر الدرجات، ص 40.
4- بحار الأنوار، ج 53، ص 148 و 149.
5- دلائل الامامة، ص 443.
6- تفسير الثعلبي، ج 3، ص 82 - تاريخ دمشثق ، ج 47، ص 521.
7- الخصال، ص 476 - عيون اخبار الرضا (عليه السلام)، ج 2، ص 66، ح 18.
8- الصراط المستقيم، ج 2، ص 254.
9- العمدة، ص 439.
10- صحيح مسلم، ج 1، ص 94.
11- معجم احاديث الامام المهدي (عليه السلام)، ج 3، ص 121.
12- الاختصاص، ص 257 و 258.
13- الارشاد، ج 2، صث 387.
14- کشف الغمة، ج3، ص 266.
15- الصراط المستقيم، ج 2، ص 254.
16- اعلام الوري ، ص 295.
17- الارشاد، ج 2، ص 387.
18- اين روايت در بحث حاکميت دوازده مهدي نقل گرديد.
19- بحار الانوار، ج 25، ص 108.
20- مراد علامه مجلسي از اخبار فراوان، اخباري است که بر رجعت يا حکومت ائمه (عليه السلام) پس از حضرت مهدي (عليه السلام) دلالت دارند.
21- کمال الدين، ص 229، ح 24.
22- مختصر بصائر الدرجات، ص 211.
23- همان منبع.
24- همان منبع، ص 36.
25- کتاب الغيبة للشيخ الطوسي، ص 243.
26- الاستنصار، ص 8.
27- کنزالعمال، ج 12، ص 34.
28- الخصال، ص 427، ح 26.
29- الخصال ، ص 474، ح 34.
30- مسند احمد، ج 3، ص 37 - الدرالمنثور، ج 6، ص 57.
31- بحار الانوار، ج 53، ص 35.
32- سلسله ي سند حديث مفضل اين گونه است: عن الحسين بن حمدان، عن محمّد بن اسماعيل و علي بن عبدالله الحسني، عن شعيب محمّد بن نصير، عن عمر بن الفرات، عن محمّد بن المفضل، عن المفضل بن عمر قال: سألت سيدي الصادق (عليه السلام)...
امّا حسين بن حمدان فردي است که نجاشي درباره ي او مي نويسد:
حسين بن حمدان؛ انحراف در مذهب داشت. (رجال النجاشي، ص 67)
و ابن غضائري درباره ي او مي نويسد:
کذاب، فاسد المذهب، صاحب مقالة ملعونة، لايلتفت اليه. (رجال ابن الغضائري، ص 54) يعني، بسيار دروغگو، داراي انحراف در مذهب و صاحب گفتار لعنت شده بود و به نقل او توجّه نمي شود.
علامه حلي نيز نظير سخن ابن غضائري را درباره ي حسين بن حمدان آورده است (خلاصة الاقوال، ص 339).
علي بن عبدالله حسني راوي ديگر اين روايت نيز فردي مجهول و ضعيف است.
محمّد بن نصير هم فردي ضعيف و اهل غلو است که امام هادي (عليه السلام) او را لعنت کرده است.علامه حلي در اين باره مي نويسد: محمد بن نصير النميري، لعنه علي بن محمّد العسکري (عليه السلام) (خلاصة الاقوال، ص 401).
همچنين علامه حلي مي نويسد: شيخ طوسي (رحمه الله) گروهي از راويانِ مذمت شده را معرفي کرده است که يکي از آنان محمّد بن نصير نميري است که در عصر امام حسن عسکري (عليه السلام) بوده است. وقتي آن حضرت از دنيا رفت نميري ادّعا کرد که ابي جعفر محمّد بن عثمان صاحب الزمان مي باشد و خود از سوي او نيابت دارد که خداي تعالي او را مفتضح کرد. و سعد بن عبدالله درباره ي محمّد بن نصير مي گويد: کان يقول بالتناسخ و يغلو في ابي الحسن (عليه السلام) و يقول فيه بالربويية. (او قائل به تناسخ بود و درباره ي امام هادي (عليه السلام) غلو مي کرد و مي گفت: او داراي ربوبيت است). (خلاصة الاقوال، ص 432 و 433).
محمّد بن مفضل راوي ديگر اين روايت نيز فردي مجهول و در نتيجه نقل او ضعيف است.
امّا مفضل بن عمر مورد اختلاف است. برخي او را به شدت تضعيف کرده و عده اي او را به شدت تحسين کرده اند که بحث آن مفصل است و در اين مقال نمي گنجد.
صاحب معالم درباره ي او مي نويسد: ورد في مدحه و ذمه آثار (در ستايش و مذمت او سخناني وارد شده است). (التحرير الطاووسي، ص 537).
33- کتاب سليم بن قيس، ص 478 تحقيق محمّد باقر بهبودي.
34- مختصر بصائر الدرجات، ص 27 و 28.
35- مختصر بصائر الدرجات، ص 18.
36- کتاب الغيبة للشيخ الطوسي، ص 478 ، ح 505.

منبع مقاله : 
اکبري، محمد رضا، (1390)، عصر شکوهمند رجعت، قم: انتشارات مسجد مقدّس جمکران، چاپ دوم
تعداد بازدید از این مطلب: 64
موضوعات مرتبط: عصر ظهور , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


نشانه هایی از پایان
نشانه هایی از پایان

 


در خلال اعصار و قرون، شماری از معلمان روحانی و غیبگویان، بصیرت خاصی نیست به آینده پیدا کرده اند. یکی از عمیق ترین این بصیرتها نسبت به آنچه اتفاق خواهد افتاد، 2000 سال پیش، در دامنه ی کوهی خارج از اورشلیم اعطا شد. گروه کوچکی از حقیقت جویان در گرد معلمشان، عیسای ناصری، جمع شده بودند. سؤالی که از او پرسیدند، جوابی را در پی داشت که سالها و قرنها، تا این زمان که ما در آن زندگی می کنیم، ادامه دارد:
«و همانطور که او [عیسی] بر فراز کوه زیتون ها نشست، حواریون به سوی او آمدند، گفتند: به ما بگو نشانه های آمدن تو و پایان دنیا چه خواهد بود؟»(1)
عیسی(ع) با شماری از مشخصات جوابشان را داد تا مراقب باشند. (عبارت «پایان دنیا» (2) که در اینجا به کار رفته به معنای پایان عمر کره ی زمین نیست، بلکه منظور پایان سلطه ی غیر انسانی بشر بر روی زمین است). اگر چه بسیار از نشانه هایی که او داد، قرنها گریبانگیر دنیا بوده؛ اما جالب توجه آن است که شدت و کثرت این نشانه ها اکنون افزایش یافته است:

1. افزایش جنگها

«از جنگها خواهید شنید و شایعات جنگها؛ زیرا ملتی علیه ملتی بر خواهد خاست، و مملکتی علیه مملکت دیگر.»(3)
هیچ مقطعی از تاریخ مانند قرن بیستم، شاهد افزایش تعداد جنگها نبوده است. طبق برآورد صلیب سرخ جهانی، بیش از 100 میلیون نفر در جنگهایی که از آغاز این قرن به وقوع پیوسته است؛ جان خود را از دست داده اند.
از جنگ جهانی دوم تاکنون، بیش از 150 جنگ عمده و صدها شورش مسلحانه و انقلاب رخ داده است. از پایان جنگ جهانی دوم، ارقام کشته ها در نزاعهای مسحانه، بیش از 23 میلیون نفر است. طبق گزارش واشنگتن پست: «جنگهای قرن بیستم، جنگهای تمام عیاری علیه جنگجویان و غیر نظامیان بوده است... در حالی که در قیاس با آن، جنگهای وحشیانه ی قرون پیشین مانند جنگهای خیابانی بوده است.»

2. گسترش خشکسالی

« و نیز خشکسالی خواهد آمد.»(4)
اواخر سال 1996، بانک جهانی گزارش کرد که روزانه بیش از 800 میلیون نفر گرسنه، در جهان به سر می برند و بیش از 500 میلیون کودک، غذای کافی برای رشد روانی و جسمانی دریافت نمی کنند. معاون بانک جهانی می گوید: «روزانه حدود 40 هزار نفر در جهان، بر اثر گرسنگی می میرند، که غالباً در مناطق روستایی رخ می دهد.»

3. شیوع بیماریهای مهلک

«و نیز بیماریهای مهلک خواهد بود.»(5)
کمتر از 20 سال پیش، حرفه ی پزشکی مدعی بود که بر بسیاری از بیماریهای باکتریایی و ویروسی فائق آمده است، اما امروزه مواردی از بیماریهای عفونی بیداد کرده است.
خبرگزاری آسوشیتد پرس گزارش می دهد: « ظهور انواع باکتریهایی که نمی توان با آنتی بیوتیکهای فعلی آنها را از بین برد، می تواند خود، تبدیل به تهدیدی علیه سلامت عمومی و بدتر از بیماری ایدز شود. بیماریهایی که اخیراً گمان می رفت بر آنها فائق آمده باشند، رفته رفته مهار ناشدنی می شوند... دانشمندان انتظار چیزی کمتر از یک فاجعه ی پزشکی ندارند.»
UN AIDS، برنامه ی مشترک سازمان ملل علیه ویروس ایدز، در گزارش پایان سال خود در دسامبر 1996، عنوان کرد که در آن سال، 1/3 میلیون مورد جدید از آلودگی به ویروس اچ. آی. وی. در تمام دنیا رخ داده است. در سال 1996، یک و نیم میلیون نفر از بیماری ایدز مردند که مجموع کسانی که تاکنون در ارتباط با این بیماری مرده اند به 6/4 میلیون نفر می رسد. بر اساس همین نوشتار، افزون بر 24 میلیون نفر مبتلا به ویروس اچ. آی. وی. یا بیماری ایدز، اکنون در تمام دنیا زندگی می کنند؛ این آمار و ارقام به خوبی می رساند که از سال 1981 - که این بیماری برای اولین بار شناسایی شد- تاکنون بالغ بر 30 میلیون نفر به آن مبتلا شده اند. سازمان بهداشت جهانی می گوید: « در تمام دنیا، روزانه بیش از 6000 نفر به این بیماری مبتلا می شوند و این سرایت روز به روز بدتر می شود.»

4. فراوانی زمین لرزه

« و در جاهای متعدد زمین لرزه خواهد بود.»(6)
سالنمای جهانی به ما می گوید که بین سالهای 1000 تا 1800 میلادی، تنها 21 زمین لرزه عمده وجود داشت. اما بین سالهای 1800 تا 1900 تعداد آن 18 واقعه بود. بین سالهای 1900 تا 1950، 33 زمین لرزه ی بزرگ به وقوع پیوست؛ تقریباً به اندازه ی آنچه در طی 1850 سال گذشته رخ داده است!
بین سالهای 1950 تا 1991، 93 زمین لرزه بزرگ اتفاق افتاد، تقریباً 3 برابر تعداد آن در نیم قرن گذشته، و 1/3 میلیون نفر از مردم را در سراسر جهان، به کام مرگ فرستاد. بسیاری از دانشمندان هشدار می دهند که ما در حال حاضر به دوره ای از بلایای زمین لرزه ای وارد می شویم.

5. گسترش خشونت

دنیایی «پر از خشونت»(7)
یکی دیگر از شرایطی که به گفته ی عیسی (ع) درست در زمان پیش از بازگشتش رواج خواهد داشت، خشونت وحشیانه است.
«همانطور که در ایام [دوره ی] نوح بود، در زمان آمدن پسر انسان نیز چنین خواهد بود.»(8)
در دوره ی نوح، «زمین در برابر خداوند فاسد و پر از خشونت بود.»(9)
روزنامه های امروز پر از تیترهایی از ماجراهای غم انگیزی از خشونتهای بی رحمانه است. امروزه میزان آدم کشی و خودکشی سالانه در آمریکا، تقریباً به اندازه ی مجموع کشته شدگان امریکایی در طول جنگ ویتنام است. تنها در 30 سال گذشته، خودکشی و قتل، جان بیش از یک میلیون و دویست هزار امریکایی؛ یعنی بیش از تمام مردانی را که در کل جنگهای تاریخ امریکا کشته شده اند، گرفته است.

6. ابلاغ مژده انجیل

«سرانجام وقتی مژده ی انجیل به گوش همه ی مردم جهان رسید و همه از آن باخبر شدند، آنگاه دنیا به آخر خواهد رسید.»(10)
برخلاف رشد غم انگیز جنگها، خشکسالی، طاعون و زمین لرزه هایی که به گفته عیسی (ع)، «آغاز غمها»(11) است، ابلاغ موعظه ی انجیل به تمام ملتها، نشانه ای ویژه برای زمانی است که دنیا حقیقتاً به پایان خود برسد.
هیچ گاه در طول تاریخ مانند امروز، انجیل در سراسر دنیا و برای کل ملتها خوانده نشده بود؛ اگر چه مستقیماً به وسیله ی مبلغان مسیحیت انجام نمی گیرد، اما با وسایل ارتباط جمعی نوین از قبیل: رادیو، تلویزیون، و ارتباطات راه دور، انجام می گیرد. طبق سالنامه ی جهان مسیحیت، پیام انجیل، هم اکنون برای 4 میلیارد نفر؛ یعنی عملاً برای تمام کشورها موعظه شده است. «آنگاه پایان فرا خواهد رسید.»

7. افزایش مسافرتها

«بسیاری به جلو و عقب خواهند دوید.»(12)
حوالی 534 پیش از میلاد مسیح، خداوند به پیامبرش دانیال گفت: « در آخر زمان، بسیاری به جلو و عقب خواهند دوید و دانش زیاد خواهد شد.»(13) عبارت «بسیاری به جلو و عقب می دوند»، به لحاظ لغوی یعنی «به سرعت در اطراف در تکاپو هستند» یا به قول لیوینگ بایبل(14): «مسافرتها افزایش خواهد یافت.»
در نظر بگیرید وسایل حمل و نقل مردم، هزاران سال بود که تغییر اساسی نکرده بود، با این نگرش اهمیت این پیشگویی آشکار می شود. امروزه می توانند ظرف 24 ساعت دور دنیا را طی کنند. فضا پیما قادر است در 80 دقیقه کره ی زمین را دور بزند!
تعداد مردمی که امروزه اقدام به سفر می کنند، بی سابقه است. به گفته ی متخصصان اقتصادی، مسافرت و گردشگری، امروزه «بزرگ ترین و پر انرژی ترین صنعت در دنیاست.»

8. فزونی دانش

«دانش زیاد خواهد شد.»(15)
افزایش دانش در سالهای اخیر، تقریباً خارج از تصور ماست! واژه ی «بار سنگین اطلاعات» برای نسل ما وضع شده است. هم اکنون روزانه، معادل بیش از 300 میلیون صفحه اطلاعات، به شبکه ی اینترنت فرستاده می شود. هم اکنون هشتاد درصد از کل دانشمندان، در قید حیات هستند و در هر دقیقه، 2000 صفحه به علوم بشر اضافه می کنند. حدوداً نیمی از دانش پزشکی، هر ده سال یک بار منسوخ شده از دور خارج می شود.
فناوری رایانه، انفجار دانشی را که در زیر بار آن قرار داریم ترسیم می کند. در سال 1948، ترانزیستور یا واحد ساختمانی اصلی رایانه ها، در آزمایشگاه های بل ابداع شد. در سال 2000، هر تراشه ی پردازشگر، شامل یک میلیارد ترانزیستور خواهد بود.

9. ظهور ضد مسیح

«ضد مسیح می آید»(16).
نشانه ی با اهمیت و پایانی آخر زمان - که چندین فصل انجیل به آن اختصاص یافته است. ظهور حکومت واحد جهانی به سرکردگی یک مستبد اهریمنی، موسوم به ضد مسیح یا «جانور» است. به گفته ی کتاب مکاشفه، تمام دنیا، شیطان را در قالب این رهبر حیوان منش جهانی، پرستش خواهد کرد.
به گفته ی انجیل، «پیمان» یا موافقت نامه ی صلح ابتکارآمیزی به مدت هفت سال، نقشی محوری در ادعای ضد مسیح در رهبری جهان دارد. این توافقنامه، بحران خاورمیانه را موقتاً با صلحی میان اسرائیل و کشورهای عرب همسایه، حل خواهد کرد. کوه موریاه در اورشلیم (بیت المقدس)، که زمانی معبد یهودیان در آن قرار داشت و همانجا که قبه الصخره مسلمانان هم اکنون وجود دارد، نقطه ی کانونی خواهد بود.
سه سال و نیم پس از وضع پیمان، ضد مسیح آن را لغو خواهد کرد. آنگاه بیت المقدس را پایتخت بین المللی خود خواهد نمود و غیر از پرستش خود و تصویر عرفانی اش، تمام ادیان را ممنوع خواهد کرد. این تصویر به طریقی نیرو می گیرد تا هم صحبت کند و هم سبب کشته شدن کسانی شود که از پرستش او سرباز می زنند.(17) عیسی (ع) گفت این هنگام، زمان «مصیبت بزرگ است، آن چنان که از زمان پیدایش جهان وجود نداشته است.»(18)

10. پیدایش نشانه ی جانور

«او موجب می شود تا همگان نشانی بر روی دست راست یا روی پیشانی شان دریافت دارند، به طوری که هیچ کس نمی تواند بخرد یا بفروشد مگر کسی که نشان یا نام جانور، یا شماره ی اسم او را داشته باشد...شماره ی او 666 است.»(19)
این پیشگویی مطلبی را توصیف می کند که تا پیش از این هیچ گاه امکان پذیر نبود. دو هزار سال پیش، یوحنای حواری، ماهی گیری ساده، پیشگویی کرد که روزگاری، نظام اقتصادی جهانی ای ظهور خواهد کرد که هر کس در لوای آن مجبور است شماره ای دریافت کند. و بدون آن قادر به خرید و فروش نخواهد بود. تنها از زمان پیدایش رایانه ها و بانکداری الکترونیکی، چنین اتفاقی، امکان رخ دادن داشته است.

11. ظهور ثانوی [مسیح]

«بلافاصله پس از مصیبت [بزرگ].... آنها پسر انسان را خواهند دید که در میان ابرهای آسمان، با قدرت و شکوهی خیره کننده می آید و او برگزیدگان خود را گرد هم خواهد آورد.»(20)
تیره ترین ساعت دنیا به ناگاه با طلوع سپیده دم روز روشنی که عیسی مسیح باز می گردد، پایان می یابد. تمام کسانی که به او تعلق دارند، به طور معجزه آسایی به بدنهای مافوق طبیعی تبدیل شده، از آزار دهندگان ضد مسیح خود، رهایی می یابند و به تماشایی ترین جشن پیروزی ای که تا به حال برگزار شده است، به «شام ازدواج بره» در بهشت، انتقال خواهند یافت! (21)
در آن زمان خشم خوفناک خدوند بر ضد مسیح و پیروان اهریمنی او خواهد افتاد و منجر به بازگشت عیسی(ع) به زمین می شود تا امپراتوری واحد جهانی آنها را، در مواجه ای بهت انگیز، موسوم به نبرد آرمگدون، شکستی تمام عیار داده، نابود سازد.
و این چنین، حکمرانی بی رحمانه ی انسان بر روی زمین، پایان می پذیرد و عیسی و نیروهای مافوق بشری، دنیا را در اختیار گرفته و با عشق بر آن سلطنت و حکومت خواهند کرد. بدین ترتیب دوره ای موسوم به هزاره، یا هزار سال صلح و فراوانی و بهشت، برای همگان آغاز خواهد شد.(22)

پی نوشت ها :

1. این مطلب مقاله ای است با عنوان Sings of the End برگرفته از سایت اینترنتی The Family در سال 1997 به نقل از کتاب. نشانه های پایان، علی فاطمیان.
2. متی 3:24.
3. همان، 24:6.
4. همان؛ 24:7.
5. همان، 24:7.
6. همان، 24:7.
7. پیدایش؛ 11:6.
8. متی 24:37.
9. پیدایش، 11:5:6.
10. متی، 14:24.
11. ماتیو 24:8.
12. دانیال 12:4.
13. همان، 12:4.
14. The Living Bible
15. دانیال، 12:4.
16. اول یوحنا، 2:18.
17. مکاشفات، 14:13- 15.
18. متی، 15:24، 21.
19. مکاشفات، 18- 13:15.
20. متی 29:24 - 31.
21. مکاشفات، 14:14 - 15؛ 6:19 - 9.
22. همان، 11:19- 21؛ 20: 1 - 4.

منبع :پیشگویی ها و آخر الزّمان(جلد 1و2)، (1385)، تهران: نشر موعود عصر(عج)، چاپ دوم1387.
تعداد بازدید از این مطلب: 72
موضوعات مرتبط: عصر ظهور , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


نشانه هاي ظهور

نشانه هاي ظهور

معني نشانه در اصطلاح ديني:

اصطلاح نشانه در متون ديني در چند مورد به کار رفته که به بعضي از آنها اشاره مي کنيم:
1- نشانه اي که در کتاب هاي آسماني همچون تورات و انجيل آمده و صفات رسول اکرم صلي الله عليه و آله را بيان مي کند و بشارت نام دارد.
خداي تعالي فرمايد: (وَمُبَشِّرًا بِرَسُولٍ يأْتِي مِنْ بَعْدِي اسْمُهُ أَحْمَدُ؛ و به فرستاده اي که پس از من مي آيد و نام او «احمد» است بشارتگرم). (1)
در تفسير قمي به نقل از حضرت امام صادق عليه السلام در تفسير آيه شريفه: (الَّذِينَ آتَينَاهُمُ الْكِتَابَ يعْرِفُونَهُ كَمَا يعْرِفُونَ أَبْنَاءَهُمْ؛ کساني که به ايشان کتاب [آسماني] داده ايم، همان گونه که پسران خود را مي شناسند، او [محمد] را مي شناسند)(2) آمده: «لِأنَّ اللهَ عَزَّوَجَلَّ قَد أنزَلَ عَلَيهِم فِي التَّوارةِ وَ الزَّبُور وَ الاإنجِيل صِفَةَ مُحَمَّدٍ صلي الله عليه و آله وَ صِفَةَ أَصحابِهِ...؛ زيرا خداي عزوجل در تورات و زبور و انجيل، ويژگي محمد و اصحابش را بر آنان نازل کرده است». (3)
در کافي نيز از حضرت امام صادق عليه السلام روايت شده است که فرمودند: «فَلَمّا أَن بَعَثَ اللهُ عَزَّوجَلَّ المَسيحَ عليه السلام قالَ المَسيحُ لَهُم: إِنَّهُ سَوفَ يَأتِي مِن بَعدِي نَبِيُّ اسمُهُ أَحمَدُ مِن وُلدِ إِسمَاعِيلَ عليه السلام يَجِيءُ بِتَصديِقي وَ تَصدِيقِکُم وَ عُذرِي وَ عُذرِکُم؛ چون خدا مسيح عليه السلام را بر مردم مبعوث کرد؛ مسيح عليه السلام به مردم فرمود: همانا بعد از من پيامبري از نسل اسماعيل عليه السلام خواهد آمد که نامش احمد است؛ وي کتابي خواهد آورد که من و شما را تصديق کرده و معذورمان خواهد داشت». (4)
از حضرت امام باقر عليه السلام نيز روايت شده که فرمودند: «فَلَم تَزَلِ الأَنبِيآءُ تُبَشِّرُ بِمُحَمَّدٍ صلي الله عليه و آله حَتّي بَعَثَ اللهُ تَبارَکَ وَ تَعالي المَسيحَ عيِسَي ابنَ مَريَمُ فَبَشَّرَ بِمُحَمَّدٍ صلي الله عليه و آله وَ ذلکَ قَولُهُ تَعالي: (يَجِدُونَهُ) يَعنِي اليَهُودَ وَ النَّصاري (مَکتُوباً) يَعني صِفَةَ مُحَمَّدٍ صلي الله عليه و آله (عِندَهُم) يَعني فِي التَّوراةِ وَ الإِنجيِلِ (يَأمُرُهُم بِالمَعرُوفِ وَ يَنهاهُم عَنِ المُنکَرِ)؛ پيامبران هميشه بشارت به محمد مي دادند تا اينکه خداوند تبارک و تعالي حضرت مسيح؛ يعني عيسي بن مريم عليه السلام را فرستاد و او به رسالت حضرت محمد صلي الله عليه و آله بشارت داد و اين معناي سخن خدا است که فرمود: يهود و نصاري ويژگي هاي محمد را (در نزد خود) يعني در تورات و انجيل (نوشته مي يابند که آنان را به خوبي ها فرمان داده و از بدي ها باز مي دارد...)»(5) اين حديث طولاني است و در منابع مختلف نقل شده و مطالب سودمندي دارد که ما به مقدار نياز از آن نقل کرديم.
قرآن کريم، اهل کتاب از يهود و نصاري را که از پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله فرمان نمي بردند و دعوت ايشان را اجابت نمي کردند، چنين مورد خطاب قرار مي دهد: (يا أَهْلَ الْكِتَابِ قَدْ جَاءَكُمْ رَسُولُنَا يبَينُ لَكُمْ كَثِيرًا مِمَّا كُنْتُمْ تُخْفُونَ مِنَ الْكِتَابِ؛ اي اهل کتاب! پيامبر ما به شما آمده است که بسياري از چيزهايي از کتاب [آسماني خود] را که پوشيده مي داشتيد براي شما بيان مي کند). (6)
در روايت ديگري نقل شده که: حضرت امام رضا عليه السلام در مناظره با جاثليق مسيحي به او فرمود: «فَخُذ عَليَّ السِّفرَ الثّالِثُ الَّذِي فِيهِ ذِکرُ مُحَمَّدٍ وَ بَشارَةُ عيِسَي بِمُحَمَّدٍ؛ سفر سوم از انجيل را باز کن [ تا من از حفظ بخوانم]؛ آنجا که از محمد و بشارت عيسي به محمد ياد شده»، چاثليق گفت: بخوان. حضرت رضا عليه السلام شروع به خواندن آن سِفر از انجيل نمود تا به جايي رسيدذکه نام محمد ذکر شده بود، آن گاه به چاثليق فرمود: «يا جاثَليِقُ! مِن هذَا المَوصُوفُ؛ اي جاثليق، کسي که در اين قسمت توصيف شده چه کسي است»؟ جاثليق گفت: او را توصيف کن. آن حضرت فرمودند: «لا أَصِفُهُ إِلّا بِما وَصَفَهُ اللهُ تعالي، هُوَ صاحِبُ النّاقَةِ وَ العَصا وَ الکِساءِ (النَّبِيُّ الأُمِّيُّ الَّذِي يَجِدُونُهُ مَکتُوباً عِندَهُم فِي التَّوارةِ وَ الإِنجِيلِ يَأمُرُهُم بِالمَعرُوفِ وَ يَنهاهُم عَنِ المُنکَرِ وَ يُحِلُّ لَهُمُ الطَّيِّباتِ وَ يُحَرِّمُ الخَبائِثُ وَ يَضَعُ عَنهُم إِصرَهُم وَ الأَغلالَ الَّتِي کانَت عَلَيهِم) يَهدِي إِلَي الطَّرِيقِ الأَفضَلِ وَ المِنهاجِ الأَعدَلِ وَ الصِّراطِ الأَقوَمِ...؛ من او را توصيف نخواهم کرد جز به همان صفاتي که خداوند تبارک و تعالي او را بدان توصيف فرموده است، او است صاحب شتر ماده، عصا و کساء؛ (پيامبر درس نخوانده اي که [نام] او را نزد خود، در تورات و انجيل نوشته مي يابند؛ [همان پيامبري که] آنان را به کار پسنديده فرمان مي دهد، از کار ناپسند باز مي دارد، براي آنان چيزهاي پاکيزه را حلال و چيزهاي ناپاک را حرام مي گرداند، و از [دوش] آنان قيد و بندهايي را که بر ايشان بوده است بر مي دارد)؛ پيامبري که به سوي برترين راه، عادلانه ترين شيوه و محکم ترين طريقه هدايت مي کند...»(7)
2- نشانه هاي مصلح جهاني در کتاب هاي آسماني
در سخن خداي تعالي آمده: (َلَقَدْ كَتَبْنَا فِي الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ يرِثُهَا عِبَادِي الصَّالِحُونَ؛ و در حقيقت، در زبور پس از تورات نوشتيم که زمين را بندگان شايسته ي ما به ارث خواهند برد)؛(8) آنجا که پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله اين آيه را بر بدترين دشمنان خود که يهوديان بودند تلاوت مي کرد و آنها در برابر او ايستاده بوده؛ اما سکوت اختيار مي کردند و سکوت هم علامت رضايت است؛ چون اگر اين سخنان در تورات نبود، يهوديان که منتظر فرصتي براي اعتراض بر آن حضرت بودند، قطعاً بانگ اعتراض برمي آوردند و سخن ايشان را نفي مي کردند و اگر چنين کاري انجام شده بود، به يقين در تاريخ و اخبار براي ما نقل مي شد.
3- نشانه هاي روز قيامت خود بر دو نوع است:
نوع اول: نشانه هايي که قبل از رسيدن و برپا شدن قيامت به وجود مي آيد که به آن اشراط الساعة مي گويند. در روايات، نمونه هاي بسياري از اين نشانه ها ذکر شده مانند: بعثت پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله، شکافته شدن سد و خارج شدن يأجوج و مأجوج، آمدن دودي آشکار از آسمان، فرود آمدن حضرت مسيح عليه السلام، خارج شدن جنبنده اي از زمين، قيام فاطمي و کشته شدن دجال.
عبدالوهاب شعراني در کتاب "اليواقيت و الجواهر في بيان عقايد الأکابر" مي نويسد: تمام نشانه هاي رسيدن قيامت که توسط شارع به ما خبر داده شده است، حقيقت داشته و به يقين، همه آنها قبل از رسيدن قيامت واقع خواهد شد؛ اموري از قبيل قيام مهدي عليه السلام، خروج دجّال، فرود آمدن عيسي عليه السلام، خروج دابّه، طلوع خورشيد از مغرب و باز شدن سدّ يأجوج و مأجوج، که اگر از عمر دنيا تنها يک روز باقي مانده باشد، همه اينها به وقوع خواهد پيوست.(9)
همچنين خداي متعال فرموده است: (َفهَلْ ينْظُرُونَ إِلَّا السَّاعَةَ أَنْ تَأْتِيهُمْ بَغْتَةً فَقَدْ جَاءَ أَشْرَاطُهَا؛ آيا [کافران] جز اين انتظار مي برند که رستاخيز به ناگاه بر آنان فرا رسد؟ در حالي که نشانه هاي آن اينک پديد آمده است)(10) اشراط جمع شَرَط، به معناي نشانه و علامت است و بنابراين، اشراط الساعة اشاره به نشانه هاي نزديک شدن روز قيامت است. بيشتر مفسران بر اين عقيده اند که مراد از اشراط الساعة، ظهور شخص بني اکرم صلي الله عليه و آله است؛ چرا که آن حضرت خود فرمودند: «بُعِثتُ أَنَا وَ السّاعَةُ کَهاتَينِ؛ در حالي مبعوث شدم که با قيامت نسبتي چون اين دو انگشت دارم (و دو انگشت سبابه خود را به هم چسباند)».(11)
احاديث متعددي در بيان نشانه هاي قيامت وارد شده است، از قبيل شيوع بسياري از گناهان در ميان مردم، در اين باره از رسول خدا صلي الله عليه و آله وارد شده: «إِنَّ مِن إَشراطِ السّاعَةِ أَن يُرفَعَ العِلمُ وَ يَظهَرَ الجَهلُ وَ يُشرَبَ الخَمرُ وَ يَفشُو الزِّنا؛ همانا از نشانه هاي قيامت اين است که دانش رخت بربسته، ناداني آشکار مي شود، شراب نوشيده شده و آشکارا زنا مي کنند». (12)
از ابن عباس وارد شده است که گفت: حجّة الوداع را با پيامبر صلي الله عليه و آله به جا مي آورديم که آن حضرت دست به حلقه ي درِ کعبه انداخت و فرمود: «مَعاشِرَ النّاسِ! أَلا أُخبِرُ کُم بِأَشراطِ السّاعَةِ؟؛ اي مردم! آيا از نشانه هاي قيامت به شما خبر ندهم»؟ در اين وقت سلمان رحمه الله نزديک ترين کس به آن حضرت بود، لذا عرضه داشت: بله اي رسول خدا، آن حضرت فرمودند: «مِن أَشراطِ السّاعَةِ إِضاعَةُ الصَّلَواتِ وَ اتِّباعُ الشَّهَواتِ وَ المَيلِ مَعَ الأَهواءِ وَ تَعظِيمُ أَصحابِ المالِ وَ بَيعِ الدِّينِ بِالدُّنيا فَعِندَها يَذُوبُ قَلبُ المُؤمِنُ فِي جَوفِهِ کَما يُذابُ المَلحُ فِي المآءِ مِما يَري مِنَ المُنکَرِ فَلا يَستَطيِعُ أَن يُغَيِّرَهُ...؛ از نشانه هاي قيامت است: ضايع کردن نماز، پيروي از شهوات، گرايش به هوس ها، گرامي داشت صاحبان مال و فورختن دين به دنيا، در اين زمان است که قلب مؤمن از ديدن گناهاني که مي بيند اما قدرت تغيير آنها را ندارد، در سينه اش آب مي شود، چنان که نمک در آب ذوب مي گردد»(13) اين حديث طولاني است.
نوع دوم: نشانه ها و حوادثي که در هنگام برپايي قيامت روي مي دهد؛ مثل توخالي شدن نظام هستي، درهم پيچيده شدن نظام کنوني، پيدايش يک نظام جديد، چنان که در سوره هاي مبارکه ي تکوير، زلزال، انشقاق و انفطار بيان شده است.
4- نشانه هاي ظهور حضرت حجت عليه السلام
طوايف مسلمانان با همه اختلافي که در ميان آرا و عقايدشان وجود دارد، احاديث بسياري از رسول خدا صلي الله عليه و آله درباره مهدي عليه السلام و نشانه هاي ظهورش و آنچه در زمان حکومتش واقع خواهد شد، نقل کرده اند. از اهل بيت عصمت و طهارت نيز رواياتي در همين زمينه نقل شده است.
روايت شده که: از حضرت امام صادق عليه السلام درباره ظهور قائم پرسيدند؛ آن حضرت آهي کشيده و سپس فرمودند: «يا لَها مِن طامَّةٍ؛ چه حادثه عظيمي»! آن گاه گريستند و سپس فرمودند: «إِذا حَکَمَت فِي الدَّولَةِ الخِضيانُ وَ النِّسوانُ وَ السُّودانُ، وَ أَخَذَت الإِمارَةَ الشُّبّانُ وَ الصِّبيانُ، وَ خَرِبَ جامِعُ الکُوفَةِ مِنَ العِمرانِ وَ انعَقَدَ الجِسرانِ، فَذلِکِ الوَقتُ زَوالُ مُلکِ بَنِي عَمِّيَ العَبّاسِ وَ ظُهُورُ قآئِمِنا أَهلِ البَيتِ؛ آن گاه که زنان و خواجگان و سياهان در دولت حکم راني کنند و کودکان و جوانان به امارت برسند و ديگر کسي ويراني مسجد کوفه را تعمير نکند و دو پل به هم متصل شود؛ پس آن وقت پايان يافتن حکومت پسر عموهاي ما بني عباس و زمان ظهور قائم ما اهل بيت عليهم السلام است».(14)
در برخي روايات ديگر، نشانه هاي ظهور چنين بيان شده: خسف (فرو رفتن زمين) در بغداد، خسف روستاي جابيه در شام، خسف در بصره، آتشي که در مشرق به صورت طولي پيدا مي شود و سه يا هفت روز در آسمان باقي مي ماند، آتشي که در آذربايجان پيدا مي شود که هيچ چيز در برابر آن تاب مقاومت ندارد، ويران شدن سرزمين شام، بند آمدن پلي که از بغداد به سمت کرخ است، بالا گرفتن طوفان سياه در بغداد در ابتداي روز، و زلزله اي که بسياري از مردم را در کام زمين فرو مي برد، اختلاف دو گروه از عجم و ريخته شدن خون هاي بسياري در ميان آنها، مسلط شدن بردگان بر شهرهاي شام، بلند شدن صدايي از آسمان که همه اهل زمين آن را به زبان خود مي شنوند و ... (15)
از ديگر رواياتي که به ذکر نشانه هاي ظهور پرداخته، اين روايت است: «خُرُوجُ رايَةٍ مِنَ المَشرِقِ وَ رايَةٍ مِنَ المَغرِبِ وَ فِتنةٌ تُضِّلُ أَهلُ الزَّوراءِ وَ خُرُوجُ رَجُلٍ مِن وُلدِ عَمِّي زَيدٍ بِاليَمَنِ وَ انتِهابُ سِتارَةِ البَيتِ؛ بيرون آمدن پرچمي از مشرق و پرچمي از مغرب و فتنه اي که اهل زوراء را گمراه مي کند و قيام مردي از اولاد عموميم زيد در يمن و ربوده شدن پرده کعبه». (16)
حضرت امام باقر عليه السلام در همين باره فرمودند: «لابُدَّ أَن يَملِکُ بَنُوالعَبّاسِ فَإِذا مَلَکُوا وَ اختَلَفُوا وَ تَشَتَّتَ أَمرُهُم خَرَجَ عَلَيِهِمُ الخُراسانِيُّ وَ السُّفيانِيُّ، هَذا مِنَ المَشرِقِ وَ هَذا مِنَ المَغرِبِ...؛از حکومت بني عباس گريزي نيست پس چون حکومت کردند و کارشان به جدايي و اختلاف کشيد، خراساني و سفياني يکي از مشرق و ديگري از مغرب بر آنان خواهند شوريد...».(17)
گاه نيز نشانه هاي ظهور به چند گونه تقسيم مي شوند: نشانه هاي حتمي (قابل بداء(18)) و غير حتمي، نشانه هاي دور و نزديک، نشانه هاي قبل از عصر ظهور و بعد از آن نشانه هاي طولي و عرضي، نشانه هايي که به وقوع پيوسته و به وقوع نپيوسته، نشانه هايي که با نشانه هاي روز قيامت تداخل دارد و آنها که مختص به ظهور قائم است، نشانه هايي که جنبه ي عموميت دارد و آنها که ندارد، نشانه هايي که در رواياتِ متعدد تکرار شده و آنها که تنها در بعضي از روايات بيان شده و سرانجام، نشانه هايي که روايات بر انحصاري بودن آنها دلالت کرده و نشانه هايي که در روايات به عنوان انحصار ذکر نشده است.
کتاب هاي اهل سنّت نيز نشانه هاي ظهور حضرت مهدي عليه السلام را ذکر کرده اند؛ کتاب هايي چون: سنن ابن ماجه، سنن ابي داود، کتاب هاي سيوطي، طبراني، شافعي و ... .
در نتيجه، به اين نکته اشاره مي کنيم که: اگر بنا است درباره نشانه هاي ظهور پژوهشي صورت گيرد، بايد همان گونه باشد که در دو مورد ديگر (يعني بشارت به بعثت پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله و نشانه هاي قيامت) انجام مي شود.

فلسفه بيان نشانه ها

براي پزوهش درباره فلسفه بيان اين نشانه ها بايد چند نکته را در نظر داشت:
1- هدف از بيان نمونه هايي از اين نشانه ها، هشدار به اين نکته است که: اصطلاحِ علايم يا نشانه ها، منحصر به قضيه حضرت مهدي عليه السلام نيست؛ بلکه مسايل ديگري هم در اين ويژگي شبيه آن هستند و تأکيد بر اينکه بازخواني نشانه هاي ظهور بايد عليرغم ملاحظه تفاوت ها، به وزن و اتفاق تحقيق درباره آن نشانه ها باشد.
2- تعدادي از نشانه هاي ظهور همان نشانه هاي قيامت هستند.
3- نشانه هاي ظهور همه در يک رتبه و جايگاه نيستند؛ بلکه برخي از اين نشانه ها (نشانه هاي عام) قبلاً به وقوع پيوسته اند، جتي اگر وقوعي در مرتبه پايين تر باشد؛ چون اين نشانه ها شدت و ضعف دارند (نسبي هستند) مثل اين نشانه که گفته شده: ظهور پس از اين است که (زمين پر از ظلم و جور شده باشد) يا گرايش به هوس ها يا فروختن دين به دنيا. گفتني است که يکي از نشانه هاي ظهور، بعثت پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله و نشانه ي ديگرِ آن، سقوط حکومت بني عباس است و بنابر اينکه حکومت بني عباس ديگر باز نخواهد گشت، نتيجه مي گيريم که به وقوع پيوستنِ يک نشانه، دليل بر اين نيست که بايد حتماً ظهور به دنبال آن بيايد.
4- بعضي از اين نشانه ها داراي جنبه ي اعجاز بوده و ايمان به ظهور مهدي عليه السلام را زياد مي کند؛ اما بعضي ديگر داراي اين ويژگي نيستند؛ البته اين تقسيم بندي در نشانه هاي همزمان با ظهور است نه نشانه هاي پيش از ظهور.
کشف ظهور آن دسته از نشانه ها که جنبه ي اعجاز دارند، منحصر به اشخاص متخصص است نه عموم مردم؛ زيرا نشانه داراي دو جنبه است (واقعي يا غير واقعي)، حتي در نشانه هاي حتمي نيز تنها يک متخصص حاذق مي تواند اين دو را از يکديگر تميز دهد، چه اينکه در حديث مفضّل- که قبلاً گذشت- آمده؛ آنان که به زيديه شهرت يافته اند [وقتي به همراه سيد حسني به سوي سپاه حضرت مهدي عليه السلام آمده و سيد حسني با سپاهش با آن حضرت بيعت مي کنند، اين گروه از بيعت خودداري کرده و] مي گويند: اين نيست جز سحري بزرگ؛ مانند بشارت هاي پيامبر صلي الله عليه و آله.
روايت مفضّل از حضرت امام صادق عليه السلام نيز همين نکته را تأکيد مي کند؛ آنجا که فرمود: «وَ يَتَّصِلُ بِهِ وَ بِأَصحابِهِ خَبَرُ المَهدِيِّ؛ و خبر [ظهور] حضرت مهدي عليه السلام به آنها مي رسد»؛ يعني به سيدِ حسني و اصحاب او که گنج هاي خدا هستند؛ گنج هايي نه از طلا و نقره؛ بلکه مرداني چون پاره هاي آهن. «و آنها مي گويند: اي فرزند رسول خدا، اين چه کسي است که اينک بر ما نازل شده است؟ وي در پاسخ مي گويد: بياييد تا به نزدش برويم و ببينيم که او چه کسي است و چه هدفي دارد. البته او خود مي داند که آن شخص حضرت مهدي عليه السلام است...».(19)
ظاهرِ اين خبر اين است که: وقتي خبر ظهور آن حضرت به اصحاب حسني مي رسد که گنج هاي خدا(20) هستند و قطعاً با اين نشانه ها نيز آشنايي دارند، فوراً پذيرفته نمي شود؛ بلکه انان براي اينکه ببينند او کيست و چه مي خواهد به نزدش مي روند. پس خبر داشتن چيزي است و اينکه چه مي خواهد چيزي ديگر. پس لازمه رسيدن خبر، اين نيست که بايد هم شخص و هم برنامه آن حضرت براي هر کس کاملاً آشکار باشد.
5- يکي از اسرار بيان بشارت ها، چنان که در خبر آمده: «بِتَصديِقي وَ تَصدِيقِکُم وَ عُذري وَ عُذرِکُم, من و شما را تصديق کرده و معذورمان خواهد داشت»(21) تصديقِ اعجاز ائمه عليهم السلام در خبر دادن از ويژگي هاي مهدي و اثبات حقّانيت آن بزرگواران است و در ضمن، تصديقِ شخصِ مهدي عليه السلام هم هست. به عبارت ديگر: ما وقتي مي بينيم اخبار غيبت، که ائمه عليهم السلام از آن خبر داده اند، به وقوع پيوسته، آنها را تصديق مي کنيم و از آن نشانه ها به تصديق حضرت مهدي عليه السلام مي رسيم؛ پس اذعان به کليات و نشانه ها و آنها را به جاي فرد و مصداق و مادّه نشاندن، دليلي است که مي توان در بحث با ديگران از آن استفاده کرد و چنين است که مي تواند سبب پذيرفته شدن عذر باشد.
6- بايد براي جمع کردن بين دو ويژگي راهي پيدا کرد: يکي ناگهاني بودن ظهور و ديگري وجود نشانه هاي ظهور؛ چنان که آيه شريفه به اين امر اشاره دارد: ( فَهَلْ ينْظُرُونَ إِلَّا السَّاعَةَ أَنْ تَأْتِيهُمْ بَغْتَةً فَقَدْ جَاءَ أَشْرَاطُهَا ؛ آيا [کافران] جز اين انتظاري دارند که رستاخيز به ناگاه برپا شود [آن گاه ايمان آورند]؟ در حالي که هم اکنون نشانه هاي آن پديد آمده است).(22)
سرّ اين مطلب در اين است که: "ينظرون" از مادّه انتظار است و اشراط جمع شَرَط به معني علامت و نشانه است و مراد از اشراط الساعة نشانه هاي نزديک شدن قيامت است [نه برپا شدن قيامت]. پس مراد خداي تعالي از اين عبارت که فرمود: (در حالي که هم اکنون نشانه هاي آن پديد آمده است)، اين نيست که همه نشانه ها به وقوع پيوسته است؛ بلکه مراد اين است که بعضي از آن نشانه ها آشکار شده است؛ يعني پيدا شدنِ مشروط نزديک است.(23) اين آيه در واقع، درصدد بيان اين نکته است که آمدن قيامت، ناگهاني است. نه اينکه آنها منتظر هستند تا قيامت به صورت ناگهاني بيايد تا ناگهاني بودن، قيدِ انتظار باشد.(24) بنابراين، برپا شدنِ قيامت ناگهاني است و اينکه آنها مي پندارند که مي توانند [هم زمان با برپا شدن قيامت] ناگهان ايمان بياورند، غلط است؛ بلکه لازم است آنان از همان اول که نشانه ها آشکار مي شود، ايمان بياورند، نه وقتي که خود مشروط هم بعد از نشانه ها آمده باشد.
البته مشروط در اين آيه، "ساعت" است که هم به معني روز قيامت است و هم طبق روايتي که در مختصر بصائر الدرجات(25) آمده، به معني حضرت مهدي عليه السلام است. هم چنين در روايت نبوي از پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله نقل شده که فرمود: «إِنَّما مَثَلُهُ کَمَثَلِ السّاعَةِ لا يَأتِيکُم إِلا بَغتَةً؛ همانا مثَلِ او (مهدي) مثَلِ ساعت (قيامت) است که فقط به طور ناگهاني بر شما وارد مي شود». (26)
بنابراين، ساختار آيه در مقام تحقير و مسخره کردن کافران است، به اين معني که وقتي قيامت به ناگاه فرا برسد، ديگر چگونه ممکن خواهد بود کافران از ذکر (هدايت الهي) بهره اي ببرند؟! چون در آن زمان ديگر فرصتي براي عمل باقي نخواهد بود و سود بردن از هدايت الهي تنها در اين زمان که نشانه هاي قيامت و مهدي آشکار شده؛ اما مشروط -که قيامت يا حضرت مهدي عليه السلام باشد- هنوز نيامده امکان پذير است، پس بعد از اينکه با ديدن نشانه ها به اصل وجود قيامت و نزديک بودن آن و مهدي يقين نموديد، چاره اي نداريد جز اينکه در همين وقت عمل کنيد؛ زيرا بايد هر لحظه احتمال بدهيد که قيامت برسد و ديگر عمل برايتان سودي نداشته باشد. اين آيه در مقام اصالت بخشيدن به عمل و سرعت در انجام آن است و به اين نکته اشاره دارد که نبايد کار را پس از آشکار شدن نشانه ها به تأخير انداخت. بنابراين، اگر چه نشانه ها شرط وجوب هستند؛ اما در متن تکليف داخل نيستند. به عبارت ديگر: ايتنها شرط وجوب نيستند تا تکليف به آنها نيز تعلق بگيرد و فارهم آوردن آنها واجب باشد. مانند اين امثال که شارع فرموده (اگر آفتاب به وسط آسمان رسيد، نماز ظهر واجب است) در اينجا به وسط آسمان رسيدن آفتاب اگرچه شرط وجوب است؛ اما آنچه مهم است و تکليف به آن تعلق مي گيرد، اصل نماز و تهيه مقدمات وجوديِ آن همچون وضو و طهارت و ساير مقدماتي است که براي اين عمل عبادي لازم است؛ اما رسيدن خورشيد به وسط آسمان چيزي نيست که در تکليف اشخاص باشد. در حج نيز چنين است، لذا کسي که بايد حج به جا بياورد، واجب است از هم اکنون تا قبل از روز نهم ذي حجّه همه مقدمات را فراهم کند تا بتواند عمل را در آن وقت معين انجام دهد.

همين مسئله، در مهدويت چگونه است؟

از آنچه درباره قيامت گفتيم، چگونگي کار در قضيه حضرت مهدي عليه السلام نيز روشن مي شود:
الف) وقتي حضرت مهدي عليه السلام ظهور مي فرمايد، کار او بر هيچ کس مخفي نمي ماند؛ زريا نشانه هاي ظهور قبلاً بيان شده و بلکه -بعضي پيش از آن و برخي همزمان با آن- آشکار شده است و فلسفه اين نشانه ها نيز- چنان که در آيه ذکر شده- ايجاد روح انتظار است.
ب) «المَهدِيُّ مِنّا أَهلُ البَيتِ يُصلِحُ اللهُ لَهُ أَمرَهُ فِي لَيلَةٍ؛ مهدي از ما اهل بيت است و خداوند کار او را در شبي اصلاح مي کند» و در روايت ديگري آمده: «يُصلِحُهُ اللهُ فِي لَيلَةٍ؛ خداوند او را در شبي اصلاح مي کند»؛(27) يعني ظهور، ناگهاني است. و گفتيم که: ناگهاني بودنِ ظهور، منافاتي با اعلام نشانه ها ندارد.
ج) در مختصر بصائر الدرجحات روايتي است که شيوه ي برخورد با جريان مهدويت را بيان مي کند، اين روايت در ذيل آيه شريفه: (إَلا إِنَّ الَّذِيِنَ يُمارُونَ فِي السّاعَةِ لَفِي ضَلالٍ بَعيدٍ؛ بدان که آنان که در مورد قيامت ترديد مي ورزند، قطعاً در گمراهي دور و درازي هستند) وارد است که راوي گويد: از حضرت امام صادق عليه السلام پرسيدم: معني «يُمارُونَ؛ ترديد مي ورزند» در اين آيه چيست؟ فرمود: «يَقُولُونَ مَتي وُلِدَ وَ مَن رَأي وَ أَينَ يَکُونُ وَ مَتي يَظهَرُ؟ وَ کُلُّ ذلِکَ الستِعجالاً لِأَمرِ اللهِ وَ شَکّاً فِي قَضآئِهِ وَ دُخُولاً فِي قُدرُتِهِ؛ مي گويند: کِي به دنيا آمده؟ چه کسي او را ديده؟ الآن کجا است؟ کي ظهور خواهد کرد؟ همه اينها عجله کردن در کار خدا و شک در قضا و حکم الهي و دخالت در قدرت او است». (28)
ديگر اينکه: معلوم نبودن ظمان ظهور براي مردم و اينکه به صورت ناگهاني انجام مي شود، اين احتمال را ايجاد مي کند که در هر وقتي ممکن است ظهور اتفاق بيفتد. پس بايد انتظارش را داشته باشند و خود را براي آن آماده کنند پس همين ندانستن تأثير مثبت آشکار در نفوس مردم دارد.
7- لسان بعضي از روايات چنين است، مثل اين روايت: «لَو لَم يَبقَ مِنَ الدُّنيا إِلّا لَيلَةٌ لَمَلَکَ فِيها رَجُلٌ مِن أَهلِ بَيتِي؛ اگر از عمر دنيا جز شبي نمانده باشد، به يقين کسي از اهل بيت من در همان يک شب به حکومت خواهد رسيد»(29) اين نوع بيان در روايات درباره چند موضوع تکرار شده که يکي از آنها مسئله ي حضرت مهدي عليه السلام است. نمونه ديگري از اين روايات، اين حديث است که روزي رسول خدا صلي الله عليه و آله با مردم ديدار داشت و مردي که از آنجا مي گذشت عرضه داشت: اي رسول خدا صلي الله عليه و آله! قيامت چه وقت خواهد آمد؟ آن حضرت پاسخ داد: «مَا المَسؤِولُ عَنهُ بِأَعلَمَ مِنَ السّائِلِ وَلَکِن سَأُحَدِّثُکِ عَن أَشراطِها؛ در اين مورد، آن کس که از او پرسيده شده داناتر از کسي که سوال کرده نيست؛ اما مي توانم نشانه هاي آن را براي تو بيان کنم». (30)
و اين، مانند رواياتِ نهي از توقيت (تعيين وقت) است و اينکه وقت ظهور امام براي کساني همچون پيغمبر و امام نيز مخفي و پوشيده است. در روايتي از مفضّل که در مختصر بصائر الدرجات نقل شده، آمده است: به آن حضرت عرضه داشتم: آيا براي آن (ظهور) وقتي معيّن نمي کنيد؟ فرمودند: «يا مُفَضَّلُ! لا أُوَقِّتُ لَهُ وَقتاً وَ لا يُوَقَّتُ لَهُ وَقتٌ إِنَّ مَن وَقَّتَ لِمَهدِيِّنا وَقتاً فَقَد شارَکَ اللهَ تَعالي فِي عِلمِهِ وَ ادَّعي أَنَّهُ ظَهَرَ عَلي سِرِّهِ؛ اي مفضل! من براي آن وقتي معين نمي کنم و وقتي براي آن تعيين نشده است. هر کس براي مهدي ما وقت معين کند، خود را در علم خدا شريک دانسته و ادعاي دست يافتن به اسرار الهي را کرده است». اين نوع دليل که در روايت آمده، اين را مي رساند که دانستن آن تاريخ عليرغم علم ائمه [به امور غيبي]، حتي براي آن بزرگواران نيز منتفي است. (31) و الله العالم.
و از همين قبيل است سخن خداي متعال: (يَسْأَلُونَكَ عَنِ السَّاعَةِ أَيانَ مُرْسَاهَا قُلْ إِنَّمَا عِلْمُهَا عِنْدَ رَبِّي؛ از تو درباره قيامت مي پرسند [که] وقوع آن چه وقت است؟ بگو: ـ علم آن، تنها نزد پروردگار من است)(32) و بخش ديگري از همين آيه که فرمايد: (يسْأَلُونَكَ كَأَنَّكَ حَفِي عَنْهَا؛ از تو مي پرسند گويا تو از [زمان وقوع] آن آگاهي)، چنان که در تفسير کشّاف نوشته زمخشري آمده برخي گفته بودند که: پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله زمان قيامت را به نزديکان خود گفته است؛(33) اما ظهورِ اين آيه شريفه، اين است که: پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله خود نيز زمان قيامت را نمي دانسته، چه رسد به اينکه آن را به نزديکان خود گفته باشد.
8- در خبر آمده است: (مَن سَرَهُ إَن يَنظُرَ إِلَيَّ يَومَ القِيامَةِ کأَنَّهُ رَأيُ عَينٍ فَليَقرَأُ (إِذا الشَّمسُ کَوِّرَت)؛ هر کس شادمان مي شود که در روز قيامت مرا به چشمان خود ببيند، سوره تکوير را بخواند»؛(34) زيرا اين سوره نشانه هاي قيامت را بيان کرده است و پيدا است که ايمان به روز قيامت مقتضي است که مکلف خود را براي اين سفر آماده کند، خصوصاً اينکه ناگهاني هم باشد.
نيز درباره نشانه هاي ظهور مي توان گفت: نگاه به اين نشانه ها نگاهي استقلالي نيست و موضوعيتي ندارد؛ بلکه آنچه موضوعيت دارد نگاه به صاحب الامر است پس نشانه هاي ظهور را بايد مورد مطالعه قرار داد تا به لحاظ عقل عملي موجب ايمان و اذعان شود؛ اما نه در دايره عقل نظري، چه اينکه اگر از معصومين عليهم السلام وارد شده که زياد ذکر خدا کردن مانند الله اکبر، سبحان الله يا الحمد لله مستحب است، هدف -حسب ظاهر- اين است که عقل عملي تحريک شود و انسان به ساحل ايمان و اذعان رسيده و در دلش پيماني بسته شود و فکرش نوراني گردد.
9- تاريخ نشان نداده مکتبي در اسلام بوده باشد که سعي در ايجاد نشانه هاي قيامت کرده باشد؛ يعني تلاش کرده باشد تا نشانه ها را فراهم کند که قيامت زودتر بيايد. ما هم بايد در نشانه هاي ظهور چنين روشي داشته باشيم، پس اين سخن که بايد براي تعجيل در فرج و ظهور امام سعي کنيم تا گنهان هرچه سريع تر افزايش يابد، سخني مزخرف است. اين نشانه ها -چنان که گذشت- مقدمات وجوبيه هستند نه مقدمات وجوديه، و ايجاد کردنِ آنها قطعاً واجب نيست. و اگر بنا هست تلاشي صورت پذيرد، شايسته است در تعجيل خودِ ظهور باشد نه در راه تعجيل نشانه ها؛ که فرق بين اين دو آشکار است.
10- مردي اعرابي(35) به نزد پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله آمد و از آن حضرت پرسيد: قيامت کي قيام مي کند؟ رسول خدا صلي الله عليه و آله به او فرمود: «چه چيز براي آن اماده کرده اي؟» اعرابي عرضه داشت: از فراواني اعمالي چون نماز و روزه چيزي ندارم؛ جز اينکه خدا و رسول خدا را دوست مي دارم. پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله فرمودند: «المَرءُ مَعَ مَن أَحَبَّ؛ انسان با هر کسي است که دوستش دارد».(36)
آن حضرت صلي الله عليه و آله با تغيير دادن پاسخِ پرسش، از (چه وقت) به (چه چيز)، نوعِ مناسب پرسش در اين زمينه را بيان کرده است؛ و اين همان نهي از تعيين وقت است و اينکه پرسش از تاريخ و زمان صحيح نيست. اين اول.
دوم اينکه: پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله تأييد فرمودند: مهم اين است که شخص، حق را بشناسد و جق و اهل حق را دوست بدارد تا در نتيجه اين کار، با حق و اهل حق محشور شود.
سوم اينکه: زمان پايان دنيا نامعلوم است و اين تاريخي است که خداوند به جهت علمي که به مصلحت خلق در ادامه تکليف دارد، براي پايان اين دوره قرار داده است.
چهارم: تأکيد بر ناگزير بودن اين امر.
پنجم: اهتمام به جنبه تربيتيِ توجه به نشانه ها؛ زيرا به مقتضاي اطلاق مقامي و بودنِ گوينده در مقام بيان، چيزي که سزاوارِ پرسيدن مي شود، پرسش درباره آمادگيِ عملي است. پيدا است که عدم بيانِ نشانه ها و بردنِ تمام اهمّيت روي پرسش از آنچه آن شخص براي قيامت مهيّا کرده، اين را مي رساند که تنها چيز مهم در اين قضيه همين است و لاغير.
از اينجا فهميده مي شود که حديث عمر بن ابان از حضرت امام صادق عليه السلام که فرمود: «اِعرِفِ العَلاَمَةَ فَإِذا عَرَفتَهُ لَم يَضُرَّکَ تَقَدَّمَ هذَا الأَمرُ أَو تَأَخَّر؛ نشانه را بشناس که اگر آن را شناختي زود يا دير آمدنِ اين امر به تو زباني نخواهد رساند»(37) نيز از همين قبيل است، مؤيّد اين نکته است که: تحقق بعضي از اين نشانه ها با مفهوم انتظار جمع مي شود و بعد از تحقق نشانه، فايده آن -از باب سالبه به انتفاي موضوع- از بين مي رود. پس آنچه لازم است که همواره همراه انسان باشد، انتظار است و تکليف روي اين جنبه آمده است. در اين صورت، آنچه در نگاه دين مهم است، فعال کردن پديده انتظار و آمادگي براي فرج بوده و دانستن نشانه ها جز به همان اندازه که در کشف و ايمان و اذعان به اصل مطلب کمک کند، اهمّيت چنداني ندارد.
11- درباره احاديثي که در باب خبر دادن از آينده و بيان نشانه هاي ظهور وارد شده، يک احتمال هم اين است که: اين اخبار در سياق معجزه و خبر دادن از غيب داخل بوده و فايده داشتن يا نداشتنشان بايد با معيارهاي خاص اين گونه احاديث سنجيده شود.
12- بايد به اين نکته توجه داشت که: پاره اي از مردمان ساده دل، وقتي با حوادث بزرگ رو به رو مي شوند، چه عکس العملي از خود بروز مي دهد، آنها بيشترين همت خود را به قضيه حضرت مهدي عليه السلام و نشانه هاي ظهورش ابراز مي کنند و به دنبال چيزهايي هستند که بارقه اميدي برايشان داشته باشد. برخي از نويسندگان نيز سعي کرده اند تا در راستاي عملي کردن اين خواسته کار کنند؛ آنها تلاش فراواني کردند تا بر اساس آنچه از متون روايي برداشت مي شود، تصويري از آينده ترسيم کنند. رواياتي که برخي از آنها پيچيده و برخي در پرده ي ابهام قرار دارند؛ صحيح شان با ناصحيح درهم آميخته، بيشترشان دستخوش تحريف شده، گاه چيزي بر آنها افزوده شده يا از آن کاسته گرديده يا تقطيع شده اند؛ لذا سزاوار است مؤمن با لذّتِ انتظار زندگي کند، و اين است معناي حديث شريفي که فرمود: «اِعرِفِ العَلاَمَةَ فَإِذا عَرَفتَهُ لَم يَضُرَّکَ، تَقَدَّمَ هذَا الأَمرُ أَو تَأَخَّرَ؛ نشانه را بشناس که اگر آن را شناختي زود يا دير آمدن اين امر به تو زباني نخواهد رساند»(38)
اما اين مطلب که برخي گفته اند: "چون شناخت شخص امام واجب است، و اين کار جز با شناختن نشانه هاي ظهور ممکن نيست، پس شناخت نشانه ها هم واجب است". صحيح نيست و چند اشکال بر آن وارد است:
1- اين دليل در نشانه هاي غير حتمي و نيز در نشانه هايي که قبل از ظهور آن حضرت واقع مي شوند، کاربرد ندارد.
2- شناخت شخص امام منحصر به شناختن اين نشانه ها نيست، حتي اگر اين نشانه ها حتمي بوده يا مقارن با ظهور آن حضرت باشند، چنان که مسلمانان در هنگام بعثت پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله در عين اينکه از بشارت هاي کتاب هاي آسماني پيشين اطلاعي نداشتند؛ اما در عين حال آن حضرت را شناختند؛ به علاوه که امام عليه السلام به همراه خود معجزاتي دارد که به واسطه آنها مي توان او را شناخت به اضافه ميراث پيامبران که با آن حضرت است.
و اما صيغه امر در حديث فوق (نشانه را بشناس) که دلالت بر وجوب يا استحباب مي کند ظهورش در اين است که امر ارشادي است نه نفسي.(39)
13- در مجموعه روايات مهدويت، واژگاني هست که لازم است قدري بيشتر به آنها پرداخته شود:
- بيعت: در صحيح مسلم از رسول خدا صلي الله عليه و آله روايت شده است که فرمود: «مَن ماتَ وَ لَيسَ فِي عُنُقِهِ بَيعَةٌ ماتَ مِيتَةً جاهِلِيَّةً؛ هر کس بميرد و در گردن او بيعتي نباشد به مرگ جاهليت مرده است».(40) هم چنين وارد شده: «اَللّهُمَّ إِنِّي إُجَدِّدُ لَهُ فِي صَبِيحَةِ يِومِي هذا وَ ما عِشتُ مِن أَيّامِي عَهداً وَ عَقداً وَ بَيعَةً لَهُ فِي عُنُقِي؛ خداوندا! من در صبح امروز و هر روزي که زنده باشم با او تجديد عهد و بيعت مي کنم؛ بيعتي که در گردنم باشد».(41)
- مودّت و دوست داشتن آن حضرت: اين مسئله بر اساس سخن خداي متعال است که فرمايد: (قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى؛ بگو: «به ازاي آن [رسالت] پاداشي از شما خواستار نيستم، مگر دوستي درباره يخويشاوندان»).(42) و در حالات حضرت امام صادق عليه السلام آورده اند که: چون در خلوت بر آن حضرت وارد شدند، ديدند که گريه مي کند و چنين مي گويد: «سَيِّدِي غَيبَتُکَ نَفَت رُقادِي؛ سيد و مولاي من، غيبت تو خواب از چشمانم ربوده است»، بايد در سخن آن حضرت که به غيبت امام اشاره مي فرمايد دقت کرد که فقرات پاياني همين حديث است: «نَظَرتُ فِي کِتابِ الجَفرِ صَبِيحَةَ هذَا اليَومِ وَ هُوَ الکِتابُ المُشتَمِلُ عَلي عِلمِ المَنايا و البَلايا و الرَّزايا وَ عِلمِ ما کانَ وَ ما يَکُونُ إِلي يَومِ القِيامَةِ الَّذي خَصَّ اللهُ تَقَدَّسَ اسمُهَ بِهِ مُحَمَّداً وَ الأَئِمَةَ مِن بَعدِهِ عَلَيهِ وَ عَلَيهِمُ السَّلامُ وَ تَأَمَّلتُ فِيِه مَولِدِ قائِمِنا وَ غِيبَتَهُ وَ إِبطاءَهُ وَ طَولَ عُمُرِهِ وَ بَلوَي المُؤمِنِينَ بِهِ مِن بَعدِهِ فِي ذلِکَ الزَّمانِ فَأَخَذَتنِي الرِّقَّةُ وَ استَولَت عَلَيَّ الأَحزانُ؛ امروز صبح در کتاب جفر مي نگريستم که کتابي است مشتمل بر علم بلايا و منايا و رزايا و علم آنچه تاکنون بوده و تا روز قيامت خواهد بود، و خدا اين کتاب را به محمد و امامان پس از او اختصاص داده است و چون در آن تأمل کردم، به ولادت قائمِ ما و غيبت او وکُندي و طول کشيدن آن و ابتلاي مؤمنان در آن زمان رسيدم، دلم شکست و اندوه بر من چيره گشت». (43)
- دعا برا آن حضرت: از جمله: «اًللّهُمَّ أَيِّدَهُ بِنَصرِکَ وَ انصُر عَبدَ کَ وَ قَوِّ أَصحابَهُ وَ صَبِّرهُم وَافتَح لَهُم مِن لَدُنکَ سُلطاناً نَصيِراً وَ عَجِّل فَرَجَهُ وَ أَمکَنِهُ مِن أَعدآئِکَ وَ أَعدآءِ رَسُولِکَ يا أَرحَمَ الرّاحِمِينَ؛ خداوندا، او را با ياري خود نصرت فرما؛ بنده ات را ياوري کن، يارانت را نيرو بخش و آنان را صبور قرار ده و از نزد خود سلطنتي پيروزمند برايشان بگشا؛ فرجش را نزديک کن و او را بر دشمنانت و دشمانش و دشمنان پيامبرت پيروز گردان! اي رحم کننده ترين رحم کنندگان!». (44)
- سلام بر آن حضرت: مانند زيارت آل ياسين.

پي نوشت ها :

1- صف: 6.
2- بقره: 146.
3- تفسير قمي: 33/1.
4- کافي: 293/1 باب الإشارة و النصّ علي أمير المؤمنين عليه السلام ح3.
5- کافي: 117/8 باب امره سبحانه رسوله بالوصيّة... ح 92 و آيه در سوره ي اعراف: 157.
6- مائده: 15.
7- الثاقب في المناقب: 190 باب 2 ح (1/171).
8- انبيا: 105.
9- نگ: الإمام الثاني عشر: 42، نوشته ي سيد محمد سعيد موسوي به نقل از منبع مذکور.
10- محمد: 18.
11- امالي مفيد: 211 و 212 ح1. مرحوم علّامه مجلسي قدس سره در توضيحِ نسبت بين بعثتِ ايشان با قيامت چنين نوشته: شايد به اين معني باشد که دين و شريعت آن حضرت تا قيامت ادامه دارد و. در اين فاصله هيچ آيين آسماني ديگري آن را نسخ نخواهد کرد و اينکه قيامت نزديک شده (ر.ک: بحار الأنوار: 264/2) و نيز شايد همين جهت باشد که بعثت پيامبر اکرم را از نشانه هاي قيامت يا اشراط الساعة دانسته اند. (ر.ک: تفسير نمونه 44921). ((مترجم)
12- روضه الواعظين: 485.
13. تفسير قمي: 303/2- 307.
14- الملاحم و الفتن: 361 ح 542.
15- الملاحم و الفتن: 370.
16- بحار الأنوار: 63/83 ح1.
17- غيبت نعماني: 267 باب 14 ح 18.
18- بداء يکي از اعتقادات شيعه است که به معناي تغيير درخواست خدا است. در جاي خود بحث و اثبات شده که در شرايط خاص و معيني ممکن است خواست و مشيت خدا از چيزي به چيز ديگر تغيير پيدا کند. ر.ک: بداء در قرآن کريم نوشته ي عبدالکريم بهبهاني، ششمين جلد از مجموعه ي در مکتب اهل بيت عليهم السلام از انتشارات مجمع جهاني اهل بيت (قابل دريافت از سايت مجمع). (مترجم)
19- الهداية الکبري: 403.
20- تعبير «گنج هاي خدا» براي اصحاب حسني، از حضرت امام صادق عليه السلام است و در همين روايت چند سطر قبل از عبارتي که در متن آمده بيان شده است: «فَتُجِبُهُ کُنُوزُ اللهِ بِالطّاقات کُنُوزاً وَ أيُّ کُنُوزٍ؟ لَيسَت مِن فِضَّةٍ وَ لا مِن ذَهَبٍ بَل رِجالٌ کَزُبُرِ الحَدِيدِ».(مترجم).
21- کافي: 293/1 باب الإشارة و النصّ علي أميرالمؤمنين عليه السلام ح3.
22- محمد: 18.
23- نشانه هاي يک چيز را از آن جهت اشراط مي گويند که آنها شرط پيدايش آن هستند و آن چيز به شرط وجود آنها پيدا مي شود از همين روي شايد بتوان گفت: اگر نشانه ها اشراط باشند، آن چيز مشروط است. ر.ک: تفسير الميزان: 236/18. (مترجم)
24- اين ايه، حال آن منافقان يا کافران را چنين توصيف مي کند که: آنها چون به قيامت شک دارند از ايمان و عمل سرباز مي زنند؛ اما در عين حال، منتظر هستند تا اگر قيامتي بود ايمان بياورند. سپس اين انديشه ي آنان را به ريشخند مي گيرد که با آمدن نشانه هاي قيامت، ديگر جاي درنگ و انتظار براي آمدن خود قيامت نيست؛ چون وقتي که قيامت بيايد، کار از کار گذشته و ايمان آوردن ديگر سودي براي آنان نخواهد داشت. ر.ک: تفسير الميزان: 236/18 و 237. (مترجم)
25- از مفضل بن عمر نقل است که گفت: از سرورم حضرت امام صادق عليه السلام پرسيدم: آيا آن امامي که همه به او اميد بسته و منتظرش هستيم، وقت معيّني دارد که در آن وقت قيام کند و مردم از آن آگاه شوند؟ فرمود: « حاشَ للهِ أَن يُوَقِّتَ ظُهُورَهُ بِوَقتٍ يَعلَمُهُ شِيعَتُنا؛ حاشا که خداوند براي ظهور او وقتي قرار داده باشد که شيعيان ما از آن باخبر باشند». عرضه داشتم: براي چه مولاي من؟ فرمودند: «لِأَنَّهُ هُوَ السّاعَةُ الَّتِي قالَ اللهُ تَعالي: (يسْأَلُونَكَ عَنِ السَّاعَةِ أَيانَ مُرْسَاهَا قُلْ إِنَّمَا عِلْمُهَا عِنْدَ رَبِّي لَا يجَلِّيهَا لِوَقْتِهَا إِلَّا هُوَ ثَقُلَتْ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ...؛ از تو درباره قيامت مي پرسند [که] وقوع آن چه وقت است؟ بگو: «علم آن، تنها نزد پروردگار من است. جز او [هيچ کس] آن را به موقع خود آشکار نمي گرداند. [اين حادثه] بر آسمان ها و زمين گران است)». تا پايان آيه . (اعراف: 187- مختصر بصائر الدرجات: 179).
26- از احمد بن منذر ابن حيفر نقل شده که گفت: حضرت امام حسن بن علي عليهماالسلام فرمودند: «سَألتُ جَدِّي رَسُولَ اللهِ صلي الله عليه و آله عَنِ الأَئِمَّةِ بَعدَهُ. فَقالَ صلي الله عليه و آله: الأَئِمَّةُ بَعدِي عَدَدَ نُقَباءِ بَنِي إِسرائِيلَ اثنا عَشَرَ أَعطاهُمُ اللهُ عِلمِي وَ فَهمِي وَ أَنتَ مِنهُم يا حَسَنُ. قُلتُ: يا رَسُولَ اللهِ، فَمَتَي يَخرُجُ قائِمُنا أَهلِ البَيتِ؟ قالَ: إِنَّما مَثَلَهُ کَمَثَلِ السّاعَةِ (ثَقُلَت فِي السَّماواتِ وَ الأَرضِ لا تَأتِيکُم إِلّا بَغتَة)؛ از جدم رسول خدا صلي الله عليه و آله درباره امامانِ پس از ايشان پرسيدم. فرمود: امامانِ پس از من به تعداد نُقَباي بني اسرائيل دوازده نفر هستند که خداوند متعال علم و فهم مرا به آنان عطا فرموده و تو اي حسن يکي از آنها هستي. عرض کردم: قائم ما چه وقت ظهور خواهد کرد؟ فرمود: اي حسن! همانا مثَلِ او (مهدي) مثَلِ ساعت (قيامت) است که ( [ اين حادثه] بر آسمانها و زمين گران است)» (اعراف: 187- کفاية الأثر: 168).
27- کمال الدين: 152 باب 6 ح15.
28- مختصر بصائر الدرجات: 179.
29- کشف الغمة: 273/3 و بحار الانوار: 83/51.
30- صحيح بخاري: 20/6 و 21.
31- ر.: کتاب حقيقه علم آل محمد و جهاته، نوشته سيد علي عاشور.
32- اعراف: 187.
33- کشاف: 135/2.
34- الدر المنثور: 318/6.
35- عرب صحرانشين . (مترجم)
36- علل الشرايع: 139/1 و 140 باب 119 ح2.
37- کافي: 372/1 باب أنه من عرف إمامه... ح7.
38- غيبت نعماني: 352 باب 25 ح6.
39- معناي ارشادي را در پاورقي مبحث ابزار شناخت بودن سنّت بيان داشتيم. (مترجم).
40- از عبدالله بن مطيع نقل است که گفت: از رسول خدا صلي الله عليه و آله شنيدم که مي فرمود: «مَن خَلَعَ يَداً مِن طاعَةٍ لَقِيَ اللهَ يَومش القِيامَةِ وَ لا حُجَّةَ لَهُ، وَ مَن ماتَ وَ لَيسَ فِي عُنُقِهِ بَيعَةٌ ماتَ مِيتَةً جاهِلِيَّةً؛ هر کس از پيروي و اطاعت حق شانه خالي کند در روز قيامت حجت و دليلي نخواهد داشت و هر کس بميرد و در گردن او بيعتي نباشد به مرگ جاهليت مرده است» (صحيح مسلم: 22/6 باب من فرَّق امر المسلمين).
41- بحار الانوار: 96/53 ح 110 دعاي عهد.
42- شوري: 23.
43- کمال الدين: 353 و 354 باب 33 ح 50.
44 - مصباح المتهجد: 61 ح (69.96).

منبع مقاله : 
اشکوري، احمد؛ (1390)، مباني اعتقاد به مهدويت، کاظم حاتمي طبري، قم: مسجد مقدس جمکران، چاپ اول
تعداد بازدید از این مطلب: 82
موضوعات مرتبط: عصر ظهور , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


ملک عبدالله پادشاه عربستان

ملک عبدالله پادشاه عربستان

سرزمین «حجاز» (عربستان کنونی) در روایات مربوط به آخرالزمان، آبستن حوادث بسیار مهمی است. از مهم ترین این حوادث می توان به اختلافات داخلی در خاندان پادشاهی حجاز، درگیری های نظامی در این سرزمین، قتل نفس زکیّه در «مسجد الحرام»، خسف یا فرورفتن سپاهیان سفیانی در بیابان «بیداء» و مهم تر از همه، ظهور حضرت مهدی (عج الله تعالی فرجه الشریف) از شهر «مکّه» اشاره کرد.
بسیاری از نشانه ها و وقایع نام برده شده، مربوط به سال ظهور یا اندکی پس از ظهور حضرت مهدی (علیه السلام) است که به همین دلیل بررسی آنها در حال حاضر امکان پذیر نیست؛ اما در این میان، وقایع مربوط به اختلافات خاندان پادشاهی حجاز و مرگ آخرین پادشاه مقتدر این خاندان به نام عبدالله، نشانه ای است که در سال های نزدیک به ظهور اتفاق می افتد و نشانه ی مهمی برای نزدیکی زمان ظهور است.
همان گونه که ذکر شد، در روایات مربوط به آخرالزمان، سخن از اختلاف در پادشاهی حجاز به میان آمده است. نکته ی بسیار جالب و عجیبی که دیده می شود، این است که در عضر حاضر که اکثریت کشورها، حکومت جمهوری را پذیرفته اند و حتی تعدادی از کشورهای عربی، همچون «عراق»، «سوریه»، «مصر»، «الجزایر» و... نیز صاحب حکومت جمهوری شده اند، کماکان کشور «عربستان» توسط حکومت پادشاهی اداره می شود و این نکته از نظر انطباق با روایات، بسیار مهم و قابل توجه است؛ زیرا در روایات مربوط به ظهور، به این نکته به کرات اشاره شده که حکومت «حجاز» در عصر ظهور، در دست خاندان بنی فلان یا آل فلان است. (1)
از آنجا که در روایات، سخن از یک خاندان شده است (آل فلان یا بنی فلان)، می توان دریافت که حکومت حجاز در عصر ظهور، قاعدتاً باید پادشاهی باشد تا افراد مختلفی که همگی به یک خاندان تعلق دارند، در رأس حکومت قرار گیرند؛ زیرا احتمال اینکه در یک حکومت جمهوری، افراد متعددی از یک خاندان بتوانند رئیس جمهور شوند، بسیار بعید است. (توجه کنید که گفتیم چند نفر، نه 2 نفر از یک خاندان؛ زیرا گه گاه دیده شده است که یک پدر و یک پسر توانسته اند رئیس جمهور یک کشور شوند؛ مثل بوس پدر و بوش پسر که به ریاست جمهوری رسیدند، یا در «سوریه» که حافظ اشد و بشار اسد، رئیس جمهور گشته اند، اما در هر صورت تا به حال دیده نشده است که افراد متعددی از یک خاندان رئیس جمهور شوند.»
همان گونه که ذکر شد، در تعدادی از روایات، سخن از بنی فلان یا آل فلان به میان آمده است. به این روایت توجه کنید: از ابوبصیر نقل شده است که گفت:

خدمت امام صادق (علیه السلام) عرض کردم: ابوجعفر (امام باقر (علیه السلام)) می فرمود: قائم آل محمّد (عج الله تعالی فرجه الشریف) دو غیبت دارد که یکی طولانی تر از دیگری است. فرمودند: «آری. این امر تحق نیابد مگر آنکه در خاندان فلان اختلاف به وجود آید و حلقه تنگ شود و سفیانی ظهور کند و بلا سخت گردد و مرگ و کشتار، مردم را فراگیرد و آنان به حرم خدا و پیامبرش پناهنده شوند.» (2)

روایت دیگری را نیز بَزَنطی از حضرت رضا (علیه السلام) روایت می کند که فرمودند:

«از جمله نشانه های فرج، حادثه ای است که بین دو حرم مکه و مدینه رخ دهد.» پرسیدم آن حادثه چیست؟ فرمودند: «تعصّب قبیله ای بین حرم به وجود آید و فلانی از خاندان فلان، رئیس قبیله را به قتل رساند.» (3)

در روایت های ذکر شده، ملاحظه فرمودید که از آخرین خاندان پادشاهی «حجاز»، با عنوان بنی فلان یا آل فلان نام برده شده است.
یکی از دلایلی که ائمه ی اطهار (علیهم السلام) عبارت بنی فلان یا آل فلان را برای آخرین خاندان پادشاهی «عربستان» برگزیده اند و صریحاض به نام دقیق این خاندان اشاره نکرده اند، می تواند این مسئله باشد که ذکر نام صریح این خاندان، موجب می شده است تا خاندان های پادشاهی که در عربستان حکومت کرده اند، هیچ کدام نام ذکر شده در روایات را بر خود ننهند؛ زیرا قاعدتاً هیچ خاندانی دوست ندارد که نامش، هم نام آخرین خاندان پادشاهی حجاز باشد که در روایت های ذکر شده از معصومان (علیهم السلام) آمده است؛ زیرا در صورت همنام بودن نام این خاندان ها با آخرین پادشاهی عربستان در روایات، موجب عکس العمل شیعیان می شد.
با این حال، درباره ی آخرین خاندان پادشاهی حجاز، روایات ذکر شده از معصومین (علیهم السلام)، تنها به ذکر عبارت بنی فلان اکتفا نکرده و مختصات دقیق تری از آخرین پادشاه مقتدر عربستان را هم ارائه کرده اند. به طوری که برخی از روایات، نام آخرین پادشاه عربستان را عبدالله عنوان کرده اند. روایت زیر از آن جمله است:
امام صادق (علیه السلام) فرمودند:

«هر کس مرگ عبدالله را برای من تضمین کند، من ظهور قائم را برای او تضمین می کنم.»

سپس فرمودند:

«وقتی عبدالله بمیرد، مردم برای حکومت با کسی توافق نکنند و این اختلاف و درگیری به خواست خدا تا ظهور صاحب الامر (عج الله تعالی فرجه الشریف) ادامه یابد. حکومت های چند ساله پایان یافته و تبدیل به حکومت چند ماهه و چند روزه شود.»
راوی می گوید: سؤال کردم: آیا این ماجرا به طول می انجامد؟ فرمودند: «هرگز». (4)

همان گونه که ملاحظه فرمودید، در این روایت از پادشاهی به نام عبدالله نام می برد که مرگ او در ایام نزدیک به ظهور اتفاق می افتد. نکته ی مهم اینکه، اولین عبارت این روایت، حالت شرطی داشته و مرگ عبدالله را پیش زمینه ی ظهور حضرت قائم (عج الله تعالی فرجه الشریف) معرفی می کند:

«... هر کس مرگ عبدالله را برای من تضمین کند، من ظهور قائم (عج الله تعالی فرجه الشریف) را برای او تضمین می کنم...»

همچنین ادامه ی روایت بیان می دارد که بعد از مرگ عبدالله، اختلافات زیادی بر سر به دست گیری قدرت پدید می آید و این مسئله تا ظهور حضرت قائم (عج الله تعالی فرجه الشریف) ادامه می یابد. با توجه به این مطالب، به وضوح می توان دریافت که عبدالله حاکم «حجاز» است و مرگ او منجر به اختلافات داخلی در حکومت حجاز شده و ضعف و اختلافات داخلی در حکومت فاسد حجاز، زمینه را برای ظهور حضرت مهدی (عج الله تعالی فرجه الشریف) و به دست گیری حکومت حجاز توسط ایشان و سپس بسط این حکومت به کل دنیا مهیا می نماید.
در عصر حاضر که بنا به نظر بسیاری از علما و محققان، «عصر الظهور» است، تعداد زیادی از نشانه های ظهور به صورت پی در پی محقق شده اند. با توجه به این مسئله، ضرورت دقت در وضعیت سیاسی و نظامی کشورهای منطقه و تطبیق احتمالی (نه قطعی) حوادث منطقه ی «خاورمیانه» و جهان بر روایات مربوط به آخر الزمان، بیش از پیش آشکار می گردد. در این میان، وقایع کشور «عربستان» به دلیل اهمیت شهر «مکه» در مسئله ی ظهور حضرت مهدی (عج الله تعالی فرجه الشریف) و تحرّکات وهّابی ها در قرن اخیر، از اهمیت بسیاری برخوردار است.
نکته ی عجیب تر اینکه، حوادث سال های اخیر عربستان و به حکومت رسیدن پادشاه جدید این کشور، لزوم توجه ویژه به روایات آخرالزمانی درباره ی وضعیت «عربستان» را دو چندان می نماید.
ملک عبدالله بن عبدالعزیز در سال 1924 م. به دنیا آمد. پدر او ملک عبدالعزیز بن عبدالرحمن آل سعود و مادرش فهده بنت عاصی نام داشتند. ملک عبدالله پنجمین پسر ملک عبدالعزیز بود که مطابق قانون اساسی «عربستان» پس از برادر ناتنی اش ملک فهد و هنگامی که 81 سال از عمرش می گذشت، بر سمند پادشاهی عربستان تکیه زد. از سال 2005 م. تاکنون، ملک عبدالله پادشاه عربستان است.
این مسئله که بعد از قرن ها، شخصی به اسم عبدالله، حکومت و سلطنت را در «حجاز» بر عهده گرفته است، از اهمیت بسیاری برخوردار است؛ زیرا همان گونه که ذکر کردیم، آخرین پادشاه مقتدر حجاز قبل از ظهور حضرت مهدی (عج الله تعالی فرجه الشریف) نیز عبدالله نام دارد. بنابراین احتمال دارد ملک عبدالله فعلی، همان عبدالله ذکر شده در روایات باشد. (البته فقط احتمال دارد؛ زیرا ممکن است در سال های آینده، افراد دیگری با نام عبدالله هم بر مسند قدرت در عربستان تکیه بزنند).
در روایات از اختلاف و کشمکش در آخرین خاندان پادشاهی حجاز در زمان نزدیک به ظهور سخن به میان آمده است. عجیب اینکه خاندان پادشاهی آل سعود نیز کم کم می رود تا شرایط ذکر شده در روایات را تجربه کند و دچار اختلافاتی در رأس حکومت شود. گرچه ملک عبدالله به دلیل به دست گیری عملی قدرت از سال 1996 م. تاکنون، توانسته است حکومت عربستان را با اقتدار حفظ نماید؛ اما وضعیت خاندان آل سعود بسیار شکننده است و بنابر نظر اکثر کارشناس مسائل سیاسی، در آینده ای نزدیک، خاندان آل سعود دچار بحران جدی در به دست گرفتن قدرت خواهد شد.
یکی از معضلات بزرگی که خاندان آل سعود در طیّ دهه های اخیر با آن روبه رو بوده است، این است که مطابق قانون اساسی کشور عربستان، تنها پسران ملک عبدالعزیز، حق دارند پادشاهی عربستان را به دست گیرند و بعد از مرگ یکی از پسران او، پسر دیگر عبدالعزیز باید پادشاهی «عربستان» را در دست گیرد. با توجه به اینکه پسران عبدالعزیز همگی مسن هستند، احتمال اینکه در طی مدت کوتاهی یکی پس از دیگری فوت نمایند و تمام پسران عبدالعزیز از بین بروند، زیاد است.
این مسئله حتّی در مورد انتخاب ملک عبدالله نیز مشکلاتی ایجاد کرده بود که در نهایت حل شد؛ اما این نگرانی را در بین مسئولان «عربستان» ایجاد کرد که پادشاه آینده نیز ممکن است به مشکل ملک عبدالله گرفتار شود.
جریان این مشکل از این قرار است که تمامی پسران عبدالعزیز که واجد شرایط پادشاهی هستند، حداقل 70 سال سن دارند و فاصله ی سنی این پسران نیز از یکدیگر بسیار کم است. برای مثال ملک عبدالله که بعد از برادرش ملک فهد به حکومت عربستان رسید، بنا به قولی تنها چند ماه و بنا به قول دیگری سه سال از فهد کوچک تر بود و فاصله ی سنی عبدالله با برادر کوچک ترش شاهزاده سلطان بن عبدالعزیز نیز بسیار کم است. بنابراین این اختلافات سنی کم، خود از یک سو موجب اختلافات شدید بین ملک عبدالله و شاهزاده سلطان بر سر جانشینی ملک فهد شده بود؛ اما به هر حال به دلیل اینکه ملک عبدالله عملاً قدرت را از سال 1996 م. در دست داشت، مشکل چندانی در بحث جانشینی فهد، پیش نیامد؛ اما با توجه به اینکه ولیعهد کنونی عربستان؛ یعنی شاهزاده سلطان نیز در حدود 85 سال سن دارد و وضعیت سلامتی اش نیز نامناسب است، احتمال اینکه در طی سال های آینده فوت نماید، زیاد است. بقیه ی پسران عبدالعزیز نیز همگی مسن هستند و به احتمال زیاد تعداد زیادی از آنان در عرض چند سال آینده فوت خواهند کرد. بنابراین به زودی باید شاهد انتقال قدرت از پسران ملک عبدالعزیز به نوادگان عبدالعزیز باشیم که این مسئله نیز خود به زودی بحران ها واقعی و منازعات و اختلافات داخلی شدیدی را در خاندان آل سعود پدید خواهد آورد.
این مسئله حتی از چشم خبرنگار روزنامه ی مشهور «فیگارو» نیز دور نمانده و این خبرنگار در مقاله ای با عنوان «عربستان: آبستن اختلافات داخلی آل سعود» به آن اشاره کرده است. بدین ترتیب هیچ بعید نیست که پس از مرگ ملک عبدالله که در سنین کهولت و پیری به سر می برد، عربستان صحنه ی کشمکش و درگیری خاندان آل سعود شود. این مسئله با روایات اسلامی که درباره ی آخرین خاندان پادشاهی «حجاز» قبل از ظهور حضرت مهدی (عج الله تعالی فرجه الشریف) بیان شده اند، مطابقت زیادی دارد؛ زیرا در یکی از روایات آمده است:

«... وقتی عبدالله بمیرد، مردم برای حکومت باکسی توافق نکنند و این اختلاف و درگیری به خواست خدا تا ظهور صاحب الامر (عج الله تعالی فرجه الشریف) ادامه یابد. حکومت های چند ساله پایان یافته و تبدیل به حکومت های چند ماهه و چند روزه شود...» (5)

بدین ترتیب همان گونه که بیان شد، به نظر می رسد که وضعیت خاندان پادشاهی آل سعود در «عربستان»، شباهت بسیار زیادی با آخرین خاندان پادشاهی «حجاز» در روایات مربوط به آخرالزمان دارد. گرچه این تطبیق قطعی و صددرصد نیست؛ اما توجه به آن و پی ریزی مناسبات سیاسی و نظامی شیعیان با عربستان بر پایه ی آن، خالی از اهمیت نیست. بدین صورت که با توجه به شباهت های یاد شده، شیعیان باید وضعیت داخلی خاندان پادشاهی عربستان را به دقت زیر نظر گیرند تا اختلاف ها و جنگ های داخلی این کشور در سال های آینده، گریبان گیر آنها نشود. از سوی دیگر، با مشاهده ی اختلافات داخلی در خاندان پادشاهی عربستان، باید بیش از پیش احتمال نزدیکی ظهور حضرت مهدی (عج الله تعالی فرجه الشریف) را داد و مطابق این احتمال، آمادگی ها را در جهت استقبال از آن حضرت و دوری از فتنه های آخرالزمان، افزایش داد.
البته لازم به ذکر است که واقعاً ممکن است ملک عبدالله، پادشاه کنونی عربستان و خاندان آل سعود (خاندان پادشاهی عربستان)، آخرین پادشاه و آخرین خاندان پادشاهی حجاز نباشند و در آینده نیز پادشاهان دیگری در عربستان حکم برانند؛ اما به هر حال نمی توان شباهت ملک عبدالله و خاندان آل سعود را با روایت های ذکر شده درباره ی آخرین خاندان پادشاهی حجاز، نادیده گرفت. بنابراین بهتر است که توجه ویژه ای به وضعیت عربستان سعودی در عصر حاضر داشته باشیم.
البته توجه ما به این مسئله، به معنای دخالت در امور داخلی عربستان نیست؛ بلکه تنها گوش به زنگ بودن و آمادگی در برابر فتنه های آخرالزمان مدّ نظر ما است. در روایات نیز تمام اتفاقات مربوط به اختلافات داخلی منطقه ی «حجاز» در زمان نزدیک به ظهور، تنها گریبان گیر خاندان پادشاهی حجاز و ستمگران این سرزمین خواهد شد و شیعیان و سایر مسلمانان آزاده ی این خطه، تحت تأثیر این فتنه ها قرار نخواهند گرفت. بلکه اینان در کمال سلامت و آمادگی، مهدی موعود (عج الله تعالی فرجه الشریف) را در حرکت جهانی شان یاری می نمایند. درباره ی اینکه اختلافات داخلی بر سر قدرت در «عربستان»، تنها گریبان گیر ظالمان این سرزمین می شود، روایتی از امیرمؤمنان، حضرت علی (علیه السلام) نقل شده است. ایشان می فرمایند:

«برای قیام قائم نشانه ها و علامت هایی است: نخست محاصره ی کوفه به وسیله ی کمین و خندق و به اهتزاز در آمدن درفش ها پیرامون مسجد بزرگتر. در این پیکار، قاتل و مقتول هر دو در آتش دوزخند...» (6)

طبق نظر علما از جمله حجت الاسلام کورانی، مراد از مسجد بزرگ تر «مسجد الحرام» است، نه «مسجد کوفه» و درفش های مخالف در «مکه» و حجاز با یکدیگر درگیر می شود و پرچم حقی میان آنها وجود ندارد. (7)
از روایت بالا می توان دریافت که فتنه های پیش آمده در حجاز بر سر به دست گیری قدرت، تنها در میان ستمکاران و گروه های اهل باطل پدید خواهد آمد. با توجه به نفوذ وهابیت در شبه جزیره ی عربستان طی قرون اخیر مفهوم روایت یاد شده، بهتر قابل درک است؛ زیرا با توجه به باطل بودن فرقه ی وهابیت و نفوذ فراوان این فرقه در بین مردم عربستان، می توان دریافت که احتمالاً مقصود امیرمؤمنان (علیه السلام) از درگیری های حجاز، درگیری بین بزرگان آل سعود و طرفدارانشان است (که عمدتاً وهابی هستند). با توجه به فرمایش معصومان (علیه السلام) از جمله روایت فوق از امیرمؤمنان (علیه السلام) می توان دریافت که به امید خدا شیعیان و سایر برادران اهل تسنن آزاده ی عربستان که گرفتار فتنه ی وهابیت نشده اند، در این فتنه ی بزرگ نیز آسیبی نخواهند دید.
روایتی را از یک کتاب عربی به نام «مائتان و خمسون علامه حتی ظهور الامام المهدی (عج الله تعالی فرجه الشریف)» (8) بیان می کنیم که در صورت صحت آن، اطلاعات بسیار ارزشمندی را درباره ی وضعیت «عربستان» در نزدیکی زمان ظهور به دست می دهد. (9) در صفحه ی 122 این کتاب، حدیثی از حضرت محمد (ص) بیان شده است که به قرار زیر است: (10)

«عن مسند احمد عن النبی صلی الله علیه و آله و سلم: یحکم الحجاز رجل اسمه علی اسم حیوان، إذا رأیته حسبته فی عینه الحول من البعید و اذا اقتربت منه لا تری فی عینیه شیئاً، یخلفه أخ له إسمه عبدالله، ویل لشعیتنا منع؛ اعادها ثلاثاً: بشرونی بموته ابشرکم بظهور الحجه، بشرونی بموته ابشرکم بظهور الحجه، بشرونی بموته ابشرکم بظهور الحجه؛ (11)

از مسند احمد از پیامبر (ص) نقل شده است: «مردی در حجاز حکومت خواهد کرد که اسمش چون اسم حیوان است؛ هنگامی که او را از دور بینی، تصور می کنی که در چشمش انحراف وجود دارد و هنگامی که به او نزدیک می شوی، در چشمش چیزی نمی بینی؛ بعد از او برادرش که نامش عبدالله است، خلافت می نماید؛ وای بر شیعه ی ما از او... سپس سه مرتبه تکرار کردند: خبر مرگش را به من بشارت دهید تا من ظهور حجت را به شما بشارت دهم.»
شایان ذکر است که در کتاب یاد شده درباره ی این حدیث گفته شده: «هذا الخبر نقله إلیَّ أحد الفضلاء المطلعین؛ این خبر را یکی از انسان های فاضل و مطّلع برایم نقل کرده است.»
در صورتی که حدیث ذکر شده، حدیثی معتبر باشد و دقیقاً به همین شکل که بیان شد، در منبع اصلی اش نیز به همین ترتیب ذکر شده باشد، اطلاعات ارزشمندی را می توان از دل این روایت استخراج کرد. به طور مثال روایت ذکر می کند که در «حجازب شخصی که نامش همچون نام حیوان است، حکومت را به دست می گیرد؛ نکته ی عجیب اینکه پادشاه سابق «عربستان»؛ یعنی ملک فهد که تا قبل از سال 1382 ه‍.ش. یا سال 2005 م. سلطنت عربستان را به عهده داشت، انطابق بسیار زیادی با این بخش از روایت دارد؛ چرا که کلمه ی فهد در فرهنگ لغت عربی، به معنای یوزپلنگ است. (12)
عجیب تر اینکه روایت فرمودند: بعد از پادشاهی که نامش همچون حیوان است، برادرش عبدالله به پادشاهی می رسد. در عربستان کنونی نیز ملک عبدالله که برادر ملک فهد (فهد: یوزپلنگ) است، سلطنت را از سال 2005 م. و به دنبال فوت ملک فهد به عهده گرفته است. روایت ذکر شده در ادامه باین می دارد: «ویل لشیعتنا منه؛ وای بر شیعه ی ما از او». اما آیا ملک عبدالله سزاوار چنین توصیفی است؟
اگرچه در ماه های اول سلطنت ملک عبدالله بیان می شد که وی شخص معتدل و میانه رویی است و با ملک فهد که در زمان او حجاج شیعه در روز برائت از مشرکان به خاک و خون کشیده شدد، تفاوت دارد؛ اما گذشت زمان ثابت کرد که نه تنها خطر او برای شیعیان و سایر مسلمانان آزاده از ملک فهد کمتر نیست؛ بلکه ملک عبدالله به مراتب خطرناک تر بوده است.
با آنکه ملک عبدالله در طیّ سال های حکومتش تلاش نمود تا در ظاهر و در جریان مناسبات سیاسی با کشورهای منطقه، خود را فردی صلح طلب معرفی نماید؛ اما شواهد امر دقیقاً خلاف این نکته را ثابت کرده است؛ به طوری که از زمان آغاز رسمی سلطنت ملک عبدالله، حملات گروه های تکفیری تحت حمایت «عربستان» به شیعیان «عراق»، افزایش یافت و حتی هتک حرمت این گروه های تکفیری به «عتبات عالیات» و حرم ائمه (علیه السلام) در «عراق» بیشتر شد. از زمان آغاز سلطنت ملک عبدالله، مفتیان وهابی «عربستان» که تحت حمایت کامل خاندان آل سعود بوده و هستند، فتواهای بی شرمانه ای صادر نمودند که این فتواها به دست گروه های تکفیری عراقی تحت حمایت دولت عربستان سعودی اجرا و منجر به کشتارهای هر روزه ی شیعیان عراقی و انهدام زیارتگاه های معصومان (علیهم السلام) شد. علاوه بر این ملک عبدالله ارتباط بسیار قوی با «آمریکا» و اسرائیل برقرار نموده و بدین ترتیب به مسلمانان خیانت کرده است. این ارتباط تا بدانجا بوده که سران سعودی در زمان سلطنت ملک عبدالله، با جرج بوش رقص شمشیر و می گساری نمودند.
همچنین فارهای زیادی بر حجاج ایرانی به حدی بوده است که برخی از علما از جمله آیت الله مکارم شیرازی، بحث احتمال تحریم حج عمره را مطرح نمودند.
یکی از آخرین شاهکارهای ملک عبدالله در خیانت به شیعیان، دست داشتن دستگاه های اطلاعاتی عربستان سعودی به همراه دستگاه اطلاعاتی کشور خائن «اردن» در ترور شهید حاج عماد مُغْنیه بود که این مسئله خود یکی از ننگین ترین جنایات ملک عبدالله است.
جنایات دیگر این رژیم در سال های 1387 و 1388 ه‍.ش. در شهر مقدس «مدینه» به دست دستگاه های اطلاعاتی و امنیتی عربستان و نیز نیروهای افراطی وهابی موسوم به نیروهای امر به معروف و نهی از منکر وابسته به دولت عربستان انجام شد و در طی آنها تعداد زیادی از شیعیان به شهادت رسیدند و تعداد دیگری نیز زخمی شدند. با توجه به مسائل گفته شده، به راحتی می توان دریافت که عبارت «ویل لشیعتنا منه» در روایت ذکر شده، کاملاً برازنده ی ملک عبدالله است.

پی نوشت ها :

1. عصر ظهور، مترجم: مهدی حقّی، صص 219، 220 و 221.
2. بحارالأنوار، ج 52، ص 157؛ عصر ظهور، صص 268.
3. بحارالأنوار، ج 52، ص 210؛ عصر ظهور، صص 267 و 268.
4. بحارالأنوار، ج 52، ص 210؛ عصر ظهور، ص 266.
5. بحارالأنوار، ج 52، ص 210؛ عصر ظهور، ص 266.
6. بحارالأنوار، ج 52، ص 273؛ عصر ظهور، ص 268.
7. عصر ظهور، ص 268.
8. حسنی طباطبایی، سید محمّدعلی، مائتان و خمسون علامه حتّی ظهور الامام المهدی (عج الله تعالی فرجه الشریف) «دویست و پنجاه علامت تا زمان ظهور امام مهدی (عج الله تعالی فرجه الشریف)».
9. http://www.noaim.net/vb/showthread.php?t=19569
http://www.aljnan.net/forum/showthread.php?t=964
http://www.waffaa.net/vb/showthread.php?t=5623
http://www.sharq1.com/vb/showthread.php?p=38668
مائتان و خمسون علامه حتّی ظهور الامام المهدی (عج الله تعالی فرجه الشریف)، ص 122.
10. همان، ص 122.
11. همان.
12. انطون الیاس، فرهنگ نوین عربی - فارسی، مترجم: سید مصطفی طباطبایی، ص 515.
http://ar.wikipedia.org/wiki/%D9%81%D9%87%D8%AF

منبع مقاله : 
شفیعی سروستانی، اسماعیل؛ (1391)، دانشستان سرزمین های درگیر در واقعه ی شریف ظهور، جلد دوم (عراق، عربستان و یمن)، تهران: موعود عصر (عج)، چاپ دوم

تعداد بازدید از این مطلب: 89
موضوعات مرتبط: عصر ظهور , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


اشراف اطلاعاتی کامل سپاه بر تروریست‌ها
جانشین فرمانده کل سپاه پاسداران گفت: نظام مقدس جمهوری اسلامی توانسته در نبرد با قدرت‌های جهانی، اراده امت اسلامی را به آن‌ها تحمیل و اجازه به ثمر نشستن سیاست‌های ضد اسلامی و انسانی را به آنها ندهد.
 سردار حسین سلامی امروز در پنحمین همایش سالگرد شهدای وحدت در محل تیپ 110 سلمان فارسی زاهدان، اظهار کرد: استان سیستان و بلوچستان و مردمانش همواره و در ‌طول تاریخ برای کشور بزرگ ایران و تمدن اسلام جایگاه و منزلت رفیعی داشته است.

وی افزود: امروز در نگاه نظام رئوف و کریم اسلامی جمهوری اسلامی ایران، رفاه، سربلندی، امنیت و پیشرفت مردم در دستور کار جدی و اولویت اساسی است.

جانشین فرمانده کل سپاه پاسداران بیان کرد: برای این منظور سپاه پاسداران انقلاب اسلامی زیباترین دسته‌های گل خود را تقدیم این مردم کرد، شهید شوشتری برای ما یک اسطوره بود، تراکم یک دوره سخت جهاد و یک قهرمان شجاع میدان‌های سخت بود.

وی افزود: شهید محمدزاده نیز همین طور، آنان در دامان تعالیم مکتب انسان‌ساز اسلام و در مکتب رسول خدا (ص) و اهل بیت مکرم او، تعلیم یافته بودند.

سردار سلامی با اشاره به اینکه شهید شوشتری، محمدزاده و شهدای وحدت، صحنه‌های سختی از مبارزه با جهاد در راه خدا را طی کرده بودند، گفت: در درون قلب و ذهن آنان دنیایی از معرفت و عاطفه و احساس باور موج می‌زد.

جانشین فرمانده کل سپاه پاسداران بیان کرد: شهید شوشتری در جایگاه پدر برای فرزندان محروم و یتیم این سامان نقش آفرینی داشت و دست نوازش بر سر آنان می‌کشید، او دوستدار فقرا بود و عشق او خدمت و آرزوی شهادت در خدمت به خلق بود.

وی گفت: آنها این سرزمین را برای این انتخاب کردند تا درون خانه قلب مردم ساکن شده و آنها را به سوی آرزوهایشان پیش ببرند.

سلامی عنوان کرد: در حالی که آنان می‌توانستند همچون دیگران به زندگی خود مشغول و به زندگی آرام بپردازند اما آنقدر که مردمان سرزمین‌های مختلف جنوب و جنوب شرق را دیده بودند، فرزندان خود را نمی‌دیدند.

جانشین فرمانده کل سپاه پاسداران تصریح کرد: واقعه شهدای وحدت نقطه شکل‌گیری وحدت پایدار و غیرقابل شکست شد به طوری که خون مردمان جای جای میهن در هم آمیخت و پیمان خون بسته شد و این پیمان پایدار است.

سلامی خاطرنشان کرد: پیام خون 43 شهید آن واقعه باشکوه است، آن حادثه وفاداری، میهمان‌نوازی و همراهی مردم این سرزمین را با فرماندهان سپاه به خوبی نشان داد.

وی گفت: بخش اعظم شهدا، مردم این سامان هستند و صحنه‌های روشن و نورانی آنان همواره زنده و پایدار است.

جانشین فرمانده کل سپاه پاسداران عنوان کرد: ثمرات آن خون‌های پاک روی زمین در حقیقت تفسیر آیات آسمانی بود چراکه ایمان مردم ما، بسیجیان و طوایف عزیز و شریف سیستان و بلوچستان به ظلم آغشته نشد و خدا امنیت را بر این سرزمین جاری کرد و ناامنی به کاشانه‌ بدخواهان نظام رفت و انتقام خون آنها گرفته شد.

سلامی گفت: امروز دشمنان خدا ‌و متحدانان آنان در التهاب، اضطراب و ذلت فرو رفته‌اند و شجره طیبه انقلاب میوه‌های پر ثمری را داشت به طوری که طوایف بزرگ می‌دانستند که باید ‌مقابل سیاست‌های استکباری قدرت‌های بزرگ چون آمریکا باید ایستاد.

وی افزود: نزدیک به 40 سال است که بسیاری از بلاد اسلامی زیر آتش مستکبران و دولت‌های مرتجع و متحد آنها قرار دارد و منطقه‌ای نیست که از گلوله‌ها و آتشباری‌ها، فتنه‌ها و توطئه آنان در امان باشد.

جانشین فرمانده کل سپاه پاسداران تصریح کرد: جمهوری اسلامی ایران از جمله استثنائاتی است که با وجود 8 سال با سنگین‌ترین تهاجمات جهان از زمین خود مواجه بوده است اما به پشتوانه حضور همه‌جانبه مردم و رهبری داهیانه انقلاب مصون مانده است.

سلامی بیان کرد: اکنون هواپیماهای بدون سرنشین در کشورهای همسایه، آرامش را از مردم گرفته‌اند و آنها را قربانی می‌کنند به طوری که مردم و نوامیس در التهاب هستند، در هر نقطه از کشورهای اسلامی با فتنه‌انگیزی‌های مختلف نمی‌خواهند مسلمانان امنیت، قدرتمند و رفاه و استقلال داشته باشند و از هویت اسلامی خود برخوردار باشند.

وی افزود: آنان ثروت و نفت کشورهای اسلامی را به تاراج می‌برند و معیارهای فرهنگی و اسلامی از جمله حجاب را نشانه رفته‌اند.

جانشین فرمانده کل سپاه پاسداران خاطرنشان کرد: شهیدان در نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران به میدان آمدند تا مصونیت ایجاد کنند، از جسم خود سپر و از سینه‌های خود صخره ایجاد کرده تا به جای اینکه گلوله‌ها به مردم اصابت کند به آنان بخورد و این جریان ادامه دارد.

سردار سلامی گفت: سران طوایف با غیرت دینی و تعصب ملی و مشارکت آحاد مردم و حضور آنان در میدان‌های مختلف به گرفتن سلاح توسط آنان و رصد شبانه‌روزی سرزمینی سبب شد تا هیچ بدخواهی قادر نباشد از چشمان تیزبین آنان عبور کند و آرامش و عزت آنان را مخدوش کند.

وی افزود: سرزمین شما در مسیر آبادانی و پیشرفت و ترقی است و بر شماست تا با غیرت و تعصب، همیت، ایمان، شجاعت و رشادت از امنیت، آزادگی و حریت این خطه دفاع کنید.

جانشین فرمانده کل سپاه پاسداران بیان کرد: نظام مقدس جمهوری اسلامی توانسته در نبرد با قدرت‌های جهانی، اراده امت اسلامی را به آن‌ها تحمیل و اجازه به ثمر نشستن سیاست‌های ضد اسلامی و انسانی را به آنها ندهد و قدرت آنها را تحقیر کرده است به طوری که آنها امروز به گوشه تحولات منطقه فراری داده شده‌اند و اراده آنان دیگر جاری نیست.

سلامی تصریح کرد: نظام جمهوری اسلامی در طول حیات خود دست به اقدامات بزرگی زده است، هنر این نظام با رهبری بی‌نظیرش هست به طوری که ابهت و هیمنه قدرت‌های بزرگ را شکسته است.

جانشین فرمانده کل سپاه پاسداران گفت: هنر نظام مقدس جمهوری اسلامی، فراری دادن سیاست‌های دشمنان از سرزمین‌های اسلامی است که متکی بر اندیشه‌های الهی است و ایران اسلامی امروز بیش از هر زمان دیگری قدرتمند و دشمنانش بیش از هر زمان ضعیف‌ترند.

وی عنوان کرد: برای دفاع از ارزش‌‌ها، آرمان‌ها، منافع، آزادی و استقلال کشور هیچ نگرانی وجود ندارد چون ملت در صحنه و گوش به فرمان رهبر است و آماده است تا با فرمان او در راه خدا علیه دشمنان جهاد کنند.

سلامی افزود: دشمن امروز می‌خواهد با به جان هم انداختن مسلمانان، صهیونیست‌ها را به آرامش رسانده و فلسطینیان را قتل عام کند و ثروت مادی و معنوی آنان را به یغما ببرند که این مسئله نظام اسلامی ایران به خوبی درک کرده است.

جانشین فرمانده کل سپاه پاسداران گفت: به فضل خدا، صفوف دشمنان را می‌شکنیم، راه شهیدان شوشتری، محمدزاده و شهدای بلوچ و سیستانی، مازندرانی، خوزستانی و همه شهدای راه وحدت ادامه خواهد داشت و خداوند وعده کرده است که اگر دین او را یاری دهید، او شما را یاری خواهد کرد.

تعداد بازدید از این مطلب: 60
موضوعات مرتبط: تحلیل روز , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


سومین پیروزی راهبردی نزدیک است

سومین پیروزی راهبردی نزدیک است

از دستاوردهای چنین قطب قدرتی، شکل‌گیری تمدن نوین اسلامی و به حاشیه رفتن تمدن غرب خواهد بود

صحنه کشورهای غرب آسیا و شمال آفریقا (خاورمیانه) شاهد تحولات سنگین و بنیادین است. شکل‌گیری ائتلاف نمایشی ضد داعش و صف‌آرایی‌های جدید در منطقه، از شکست و ناکامی جبهه غربی، عبری، عربی و ترکی بحران‌آفرین در منطقه طی چهار سال اخیر با شروع بحران در سوریه حکایت می‌کند. هدف راهبردی و مشترک تمامی کشورهای عضو این جبهه با محوریت دولت ایالات متحده، جلوگیری از رقم خوردن سومین پیروزی راهبردی برای انقلاب اسلامی و ایران است. ملت رشید، مومن و انقلابی ما با انقلاب اسلامی موفق شد نظام مردم‌سالاری دینی را در کشور راهبردی و با موقعیت فوق‌العاده ایران مستقر کند. انقلاب اسلامی با پرچمداری حضرت امام خمینی(ره) و مقام معظم رهبری، طی ۳۶ سال گذشته به برکت دستاوردهای گوناگون و شگفت‌‌انگیز در داخل ایران، موفق به کسب دو پیروزی راهبردی در مقیاس بین‌المللی شده است. تمامی منازعات یک دهه اخیر در منطقه راهبردی غرب آسیا که از پی حوادث یازده سپتامبر با لشکرکشی به افغانستان تحت‌عنوان مبارزه با تروریسم آغاز شده و اکنون در قالب ائتلاف ضدداعش ادامه پیدا کرده، جلوگیری از دستیابی ایران به پیروزی راهبردی سوم است پیروزی‌های اول و دوم عبارت است از:
۱ ـ فروریختن نظام دوقطبی؛ انقلاب اسلامی در فضای نظام دوقطبی حاکم برجهان، با شعار نفی هر دو قطب قدرت (شعار نه شرقی، نه غربی، جمهوری اسلامی) به پیروزی رسید. ماهیت انقلاب اسلامی و شعارهای برخاسته از این ماهیت، هر دو قطب قدرت را در برابر ملت ایران در یک جبهه واحد قرار داد و قدرت‌های غربی و شرقی به‌ویژه در دوران جنگ تحمیلی در کنار صدام از هیچ کوششی برای شکست انقلاب اسلامی و فروپاشی جمهوری اسلامی فروگذار نکردند، اما در نهایت این انقلاب و جمهوری اسلامی بود که علاوه بر پیروزی در جنگ تحمیلی و رقم زدن دوران دفاع مقدس، موفق شد با متزلز�� ساختن پایه‌های نظری سوسیالیسم و اندیشه‌های الحادی آن، فروریختن بلوک شرق و شوروی سابق و پایان دادن به نظام دوقطبی حاکم بر جهان را سرعت بخشد. بنابراین فرو ریختن نظام دو قطبی، اولین پیروزی انقلاب اسلامی پس از پیروز شدن در ایران در مقیاس جهانی است. این پیروزی راهبردی پیامدها و آثار بسیار فراوان داشت که طرح آن در این مقال نمی‌گنجد.
۲ ـ شکست نظام نوین آمریکایی؛ پس از فروپاشی بلوک شرق و پایان یافتن دوران نظام دو قطبی، آمریکایی‌ها با تصور رسیدن به یک پیروزی راهبردی با این تحول، با طرح نظم‌نوین آمریکایی‌، رویای پیروزی بزرگ‌تر، یعنی شکل‌دهی به یک نظام تک‌قطبی سلسله مراتبی با رهبری دولت ایالات متحده آمریکا را در سرپروراندند. در حالی که بسیاری از قدرت‌های شرقی و غربی جهان پذیرش رهبری حاکم را به‌عنوان یک واقعیت غیرقابل‌انکار پذیرفته‌ بودند، این بار نیز جمهوری اسلامی و جریان انقلاب اسلامی در برابر این زیاده‌خواهی آمریکایی‌ها تمام‌قد ایستاد. امروز تمامی کارشناسان و صاحب‌نظران بر دو نکته کلیدی تأکید دارند:
الف‌ـ نظم نوین آمریکایی فروریخته و جهان دوران گذار را طی می‌کند. اکنون این اتفاق‌نظر وجود دارد که آمریکایی‌ها با وجود تحمل هزینه‌های سنگین خصوصاً با لشکرکشی به منطقه راهبردی غرب آسیا و اشغال کشورهایی چون عراق و افغانستان، هرگز نتوانستند به آنچه تحت‌عنوان «نظم نوین جهانی» مطرح کرده بودند، برسند.
ب ـ جمهوری اسلامی نقش اصلی را در به شکست رساندن آمریکایی‌ها در تحقق نظم نوین موردنظرشان داشته است.
اکنون این اتفاق‌نظر وجود دارد که روند تحولات به‌گونه‌ای است که بلوک‌های قدرت در حال شکل‌گرفتن است و از مختصات نظام آینده جهان تحت‌عنوان «نظم جدید جهانی» شکل‌گیری قطب قدرت جهان اسلام با محوریت جمهوری اسلامی پس از چند صدسال خواهد بود. تمامی تلاش‌های آمریکا و متحدانش در منطقه راهبردی غرب آسیا به‌ویژه در کشورهای سوریه و عراق، جلوگیری از تحقق چنین نظمی در آینده جهان است. به طور قطع شکل گرفتن قطب قدرت جهان اسلام با محوریت جمهوری اسلامی، با توجه به مجموعه‌ای از دلایل، این قطب قدرت را به قطب قدرت برتر در عرصه بین‌الملل تبدیل خواهد کرد. از دستاوردهای چنین قطب قدرتی، شکل‌گیری تمدن نوین اسلامی و به حاشیه رفتن تمدن غرب خواهد بود. عمده‌نگرانی آمریکایی‌ها و ارزیابی‌ها به واقعیت پیوستن تمدن نوین اسلامی است. پی‌ریزی تمدن نوین اسلامی از آرمان‌های اصلی انقلاب اسلامی بوده و ملت ایران و جمهوری اسلامی برای تحقق این‌آرمان جدی است. دو روند بیداری اسلامی و جریان مقاومت در منطقه نوید این را می‌دهد که طرح‌های جبهه غربی، عبری، عربی و ترکی برای جلوگیری از رقم خوردن پیروزی سوم برای انقلاب اسلامی با شکست مواجه خواهد شد و ان‌شاء‌الله به‌زودی ملت ایران و تمامی مستضعفان جهان شاهد سومین پیروزی راهبردی برای انقلاب اسلامی خواهند بود. دکترجوانی

تعداد بازدید از این مطلب: 64
موضوعات مرتبط: تحلیل روز , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


فسادزنان بدنام قبل ازانقلاب

 فسادزنان بدنام قبل ازانقلاب

 پری‌بلنده، اشرف‌چهارچشم، مژگان کچل و دیگران!


مانور زنان بدنام از 28 مرداد تا بهمن 57
سیاست‌های طاغوتی و ضددینی، همیشه یک دستاویز و عامل میدانی دائمی داشته‌اند: «فحشا». تاریخ معاصر ما هم از نمونه‌های این سیاست فحشا و فحشای در خدمت سیاست، کم به چشم خود ندیده است. از کودتای بیست و هشتم مرداد 1332 که گروهی از اراذل و اوباش به سرکردگی شعبان جعفری دست به دامان زنان بدنام شهر شدند تا دولت مصدق را سرنگون کنند، تا بهمن 57 که انقلاب اسلامی مردم ایران طومار محله بدنام شهرنو(1) و بدکاره‌ها و قوادان(2) آن را برای همیشه جمع کرد، فحشا به سیاست طاغوتیان خدمت کرده است. قلعه شهرنو و «خانم‌رییس»هایش مهم‌ترین بازیگران این سیاست بودند. عمده متن زیر از کتاب «خاطرات من و فرح پهلوی»، نوشته اسکندر دلدم، خبرنگار و کارمند پیشین روزنامه اطلاعات و نویسده کتاب‌های تاریخی برداشته شده است.
«پری بلنده» از خانم رییس‌های بسیار ثروتمند قلعه شهرنو بود. او زن لاغر و سبزه‌رویی بود که در خیابان اول قلعه شهرنو دو خانه بسیار بزرگ داشت و با مقامات بالای کشور صمیمیتی به هم رسانده و حتی با آن‌ها رفت و آمد می‌کرد. یک اتومبیل شورولت (مدل ایمپالا) سفید رنگ داشت که هر روز صبح راننده‌اش او را به شهرنو می‌آورد و شب‌ها هم پس از کار روزانه با همین اتومبیل به خانه‌اش می‌رفت.
پری بلنده با اداره تشریفات نخست وزیری و وزارت امور خارجه همکاری داشت و برای میهمانان خارجی که به دعوت رسمی شاه و یا نخست وزیر و یا وزارت امور خارجه به ایران می‌آمدند بساط فساد می‌چید و زنان و دخترانی را که در اختیار داشت به میهمانی‌های دربار و نخست‌وزیری و پارتی‌های مربوط به رجال و سردمداران رژیم می‌فرستاد.
 پری‌بلنده، اشرف‌چهارچشم، مژگان کچل و دیگران!
تصویری از یکی از کاباره‌های قلعه شهرنو
در برابر ارائه این خدمات، پری بلنده و سایر سردسته‌های شهرنو از حمایت مسئولین بلندپایه کشور و روسای شهربانی و ساواک برخوردار بودند و هیچ کس جلودار آن‌ها نبود و هر کاری که می‌خواستند آزادانه انجام می‌دادند. دختران و زنانی که به لطایف‌الحیل وارد شهرنو می‌کردند مدت زیادی دوام نمی‌آوردند و به دلیل آنکه این بیچارگان از ساعات اولیه صبح تا نیمه‌شب مورد سوءاستفاده جنسی قرار داشتند دچار پیری زودرس شدهو اکثریت قریب به اتفاق آن‌ها از فرط تالمات روحی به مواد مخدر (بیشتر استعمال هروئین) روی می‌آوردند و ظرف مدت کوتاهی چنان درب و داغان می‌شدند که زن بیست ساله، چهل ساله به نظر می‌رسید.
به همین دلیل زنانی که وارد قلعه شهرنو می‌شدند پس از یک سال یا حداکثر دو سال که فرسوده می‌شدند و دیگر قادر به جلب مشتری نبودند توسط سردسته‌ها از خیابان‌های شهرنو رانده شده و به کوچه‌ پس کوچه‌های انتهای خیابان دوم که مأمن فواحش هروئینی و اکثرا آلوده به بیماری‌های مقاربتی بود پناه می‌بردند. 
سردسته‌ها برای جایگزین کردن زنان رانده شده به زنان جدید نیاز داشتند و به همین دلیل دور تسلسل فساد ادامه می‌یافت و هر روز به طرق مختلف دختران و زنان جدیدی را وارد این محله نفرین‌شده می‌کردند. در خانه‌های بعضی از این سردسته‌ها قلعه شهرنو نظیر پری بلنده، اشرف چهارچشم و شهلا آبادانی همیشه دختران و زنان کم سن و سال و جدید الورود حضور داشتند و هیچکس از این سردسته‌ها سوال نمی‌کرد که شما این زنان را از کجا وارد قلعه کرده‌اید؟
 پری‌بلنده، اشرف‌چهارچشم، مژگان کچل و دیگران!
گردانندگان قلعه پس از انقلاب دستگیر و روسای
اصلی آن به حکم دادگاه انقلاب، اعدام شدند
من [اسکندر دلدم] پس از پیروزی انقلاب، وقتی پری بلنده، اشرف چهارچشم و چند تن دیگر از سردمداران فساد در قلعه شهرنو را به حکم آیت‌الله خلخالی دستگیر و بازداشت کردند با این افراد مصاحبه کردم و این اطلاعات را آن‌ها در اختیارم گذاشتند. همچنین وقتی کاخ ثابت پاسال، سرمایه‌دار معروف یهودی در انتهای خیابان جردن –نرسیده به چهارراه پارک وی به محل نگهداری و بازپروری زنان فریب‌خورده و جمع‌آوری‌شده از شهرنو اختصاص یافت، به آنجا رفت و با تعداد زیادی از آن‌ها گفتگو کردم.
اکثر این زن‌ها با دادن نشانی و آدرس‌های دقیق می‌گفتند که شهربانی و ماموران رژیم نه تنها از کارهای غیرقانونی آن‌ها ممانعت نمی‌کردند بلکه با دریافت مبالغ ثابتی حق و حساب و رشوه در طول ماه از زنان سردسته و خانه‌دارهای محله بدنام به صورت نوعی حقوق ماهیانه برای آن‌ها درآمده بود، زنان و دخترانی را که به هر علتی پایشان به کلانتری رسیده بود به سردسته‌های شهرنو معرفی می‌کردند. 
در سال‌های دهه 1350، وزارت دادگستری برای حل و فصل دعواهای خانوادگی و رسیدگی به پرونده‌های کم‌اهمیت در کنار کلانتری‌ها، مراکزی به نام «شورای داوری» ایجاد کرده بود تا این گونه پرونده‌ها در همان کلانتری‌ها رسیدگی و حکم صادر شود و به این ترتیب از ازدحام در دادگستری و محاکم قضائی کاسته شود شاید باورنکردنی نباشد اگر بگویم که رییس شورای داوری کلانتری خیابان جمشید (که به خانه انصاف هم معروف بود) یکی از قوادین پرسابقه محله بدنام شهرنو بود. 
سردسته‌های شهرنو در کلانتری‌ها و شوراهای داوری، عواملی داشتند که زنان مستعد و گرفتار مسائل خانوادگی و یا مشکلات مالی را شناسایی و در مدت رفت و آمد به کلانتری‌ و شورای داوری تحت تاثیر قرار داده و آن‌ها را تحریک به طلاق گرفتن کرده و نهایتا به فساد سوق می‌دادند. بی‌تفاوتی رژیم در برابر وجود یک مرکز بزرگ فساد در مرکز پایتخت و حتی حمایت مسئولین و افراد متنفذ از گردانندگان آن، روز به روز باعث جری‌تر شدن سردسته‌ها و قوادین شده و این اواخر حتی به طور علنی برای استخدام زنان و دختران درروزنامه‎های کثیرالانتشار آگهی دادند.
 پری‌بلنده، اشرف‌چهارچشم، مژگان کچل و دیگران!
برخی از دختران جوان، با هزار فریب به قلعه آورده می‌شدند
در آن سال‌ها، موسسه اطلاعات نشریه‌ای هفتگی به نام جوانان امروز منتشر می‌کرد که یک نشریه جنجالی و عوام‌پسند حاوی مطالب سینمایی، ورزشی، اخبار و مطالب حادثه‌ای بود. [در سال 1356]، یک زن فریب‌‌خورده به دفتر مجله جوانان تلفن می‌کند و به سردبیر مجه جوانتان اطلاع می‌دهد که سفارش‌دهنده الان آگهی استخدام که هر شب در صفحه نیازمندی‌های یکی از رونامه‌ها چاپ می‌شود کسی نیست جز «پری بلنده»، سردسته معروف قلعه شهرنو! همین تلفن‌کننده ناشناس با اضطراب و با عجله توضیحات مختصر دیگری می‌دهد و تلفن را قطع می‌کند.
براساس اطلاع او، پری بلنده شب‌ها در روزنامه‌های کثیرالانتشار و پرتیراژ کشور آگهی استخدام ماشین‌نویس، تلفنچی و منشی زن و دختر می‌داده و وقتی زنان و دخترکان جویای کار برای استخدام به محلی که برای به فریب کشاندن زنان و دختران معصوم تدارک دیده شده بود مراجعه می‌کردند، پری بلنده و عواملش این زنان و دخترکان را بازی می‌دادند و می‌آوردند و می‌بردند تا سرانجام به مقصود خود برسند و طعمه به دام افتاده را وارد قلعه شهرنو کنند.
در دفتر مجله جوانان امروز، دختر جوانی به عنوان تلفنچی و منشی تحریریه کار می‌کرد به نام «سلیقه». خانم سلیقه را مامور می‌کنند تا با تلفن مندرج در آگهی روزنامه تماس بگیرد و تقاضای کار کند. خانم سلیقه که به خوبی توجیه شده بود نقشش را خوب بازی می‌کند و جهت مصاحبه حضوری دعوت می‌شود. محمدرضا رفیع‌زاده و کاویانی [خبرنگار و عکاس اطلاعات] هم دورادور و دوربین به دست خانم سلیقه را تحت نظر داشتند.
در محل ملاقات با خانم سلیقه، مذاکرات مختصری انجام می‌شود و بدون پرده‌پوشی لب کلام را با وی در میان گذاشته و او را دعوت به کار خلاف می‌کنند! شرح این ماجرا همراه با عکس‌های مستند، دوشنبه همان هفته در مجله جوانان امروز چاپ [شد] و معلوم می‌شود پ ری بلنده از طریق دادن آگهی در جراید کشور تعداد زیادی از دختران و زنان جویای کار را فریفته و از طریق پشت بام کاباره شکوفه نو (در خیابان سی متری) که مشرف به خیابان اول شهرنو بود و استفاده از راه‌پله‌های خانه‌های واقع در شهرنو وارد این مجله فساد کرده است.
 پری‌بلنده، اشرف‌چهارچشم، مژگان کچل و دیگران!
زنان و دختران در منجلاب محلات فاسد، خیلی زود پیر و فرتوت می‌شدند
چاپ این گزارش چهارصفحه‌ای در یک مجله پرتیراژ هفتگی کشور همراه با عکس و اسناد و اعترافات مستند باعث جریحه‌دار شدن احساسات عمومی شد و عمق فساد و تباهی را در گنداب متعفن رزیم شاهنشاهی نشان داد. اما حتی باعث یک روز بازداشت عامل اصلی ان (پری بلنده) نگردید!
بعدها مظفر بالایی (معاون سردبیر مجله جوانان امروز) به من گفت وزارت اطلاعات از ادامه انتشار این گزارش جلوگیری کرده و از دفتر مخصوص فرح و دفتر مخصوص اشرف و از دفتر رییس شهربانی کل کشور و حتی ساواک به مجله تلفن کرده و ضمن گفتن بد و بیراه فراوان، نشریه و گردانندگان آن را مورد تهدید قرار داده‌اند. «محمد بهرامی» یکی دیگر از خبرنگاران آن زمان مجله جوانان امروز نیز به من گفت که پری بلنده توسط محافل دربار حمایت می‌شده و به خاطر وابستگی‌هایش نه تنها مورد مواخذه و مجازات قرار نگرفته بلکه مدعی مجله هم شده بود! (که لابد چرا آبرویش را در مجله ریخته‌اند!)
در اینجا برای پی‌بردن به درجه وقاحت این زن لازم است خاطره‌ای را از خانم شمس‌الملوک مصاحب بیاورم: خانم دکتر شمس‌الملوک مصاحب در اوایل سال 1358 به دلیل عضویت در مجلس سنا دستگیر و برای مدت کوتاهی بازداشت می‌شود. دکتر مصاحب می‌گوید: «وقتی مرا دستگیر کردند به سلولی انداختند که در آن همین پری بلنده، اشرف چهارچشم و چند تن دیگر از سردمداران قلعه شهرنو و عوامل باسابقه فساد و فحشا زندانی بودند.
هنگامی که وارد سلول شدم پس از دقایقی همان طور که رسم زندان است هم‌سلولی‌ها دور هم جمع شدند تا علت بازداشت و زندانی شدنم را بپرسند. پری بلنده جلو آمد و پرسید: شما را برای چه گرفته‌اند؟ گفتم: من سناتور مجلس سنا بوده‌ام! پری بلنده در حالی که قیافه حق به جانبی گرفته بود و دیگر زنان زندانی (همکاران سابقش) هم حرف‌هایش را تایید می‌کردند خطاب به من گفت: «شما لااقل یک کاری کرده‌اید، ما را برای چه گرفته‌اند و اینجا آورده‌اند؟» 
علاوه بر «پری بلنده» و «اشرف چهارچشم» ، زنان قواد معروف دیگری هم بودند که همراه با بیش از 1200 نفر زنان ناباب جمع‌آوری شده و از محله جمشید به مجتمع پرورشی و اصلاح اخلاقی منتقل شدند (پری بلنده و اشرف چهارچشم به واسطه نقش وسیعی که در به گمراه کشاندن دختران و زنان داشتند به اعدام محکوم و تعدادی دیگر نظیر شهلا آبادانی که با مقادیر زیادی مواد مخدر دستگیر شده بودند به خاطر فعالیت‌ در شبکه‌های قاچاق مواد مخدر به دار مجازات آویخته شدند.)
یکی از زنان سرشناس، «پری سیاه» بود که با پری بلنده رقابت داشت. پری سیاه شش خانه بزرگ را در رابطه مستقیم با فحشا اداره می‌کرد و مالک آن‌ها بود. دو خانه در کوچه کریم گاوکش، دو خانه در کوچه مشکین، یک خانه در خیابان حر و یک منزل هم در کوی گیشا ( که خیابان حر و گیشا تلفنی بودند.)
و باز زنی بود به نام «مژگان سوخته» که از قوادین باسابقه قدیمی بود و خاطرات زیادی از علیرضا پهلوی(3) (برادر شاه) داشت و تعریف می‌کرد که چگونه علیرضا پهلوی و عواملش در جلوی مدارس دخترانه تهران کشیک می‌کشیدند و هر دختری را که می‌خواستند روز روشن می‌ربودند و به کاخ می‌بردند. مژگان سوخته ده‌ها زن فریب‌خورده را تحت سلطه خود داشت و آن‌ها را استثمار می‌کرد.
 پری‌بلنده، اشرف‌چهارچشم، مژگان کچل و دیگران!
یک سردسته معروف دیگر، شیرین سلطانی معروف به ناهید بود که پس از دستگیری معلوم شد ارمنی است و همیشه خود را مسلمان معرفی کرده است. «ناهید» قبل زا آمدن به تهران سال‌ها از سردسته‌های معروف محله بدنام خرمشهر و اهواز هم بوده است. «منیژه کچل»، یکی دیگر از سردسته‌های محله جمشید بود که خود را فامیل فرح دیبا معرفی می‌کرد و نفوذ زیاد در دستگاه‌های دولتی داشت.
یکی از دختران فریب‌خورده که تحت سلطه این زنان سردسته قرار داشت و در سال 1358 پس از تعطیل محله شهرنو دستگیر شد، دانشجوی رشته پزشکی از آب درآمد و از خانواده خیلی محترمی هم بود. این دختر دانشجو به خاطر اختلافات خانوادگی و بی‌تجربگی و نادانی از خانه پدری فرار کرده و پس از مدت کوتاهی به دام رابطین محله بدنام می‌افتد. ابدا از وی در خانه‌های تلفنی بهره‌برداری می‌کنند و پس از مدت کوتاهی تصمیم می‌گیرند تا او را وارد محله بدنام کنند. دختر بیچاره مخالفت می‌کند و تصمیم می‌گیرد به خانه خود برگردد ولی متاسفانه خانه‌اش از قبول وی امتناع می‌کنند... سردسته‌ها در بیشتر جلسات و میهمانی‌های خود این دختر دانشجو را برای تحریک سایر دختران مطرح می‌کردند که چه اشکالی دارد اگر او درس خود را رها کرده و در جمشید کار می‌کند او اگر دکتر هم می‌شد بیش از این درآمد نداشت(!) و با این حرف‌ها و مثال‌ها برای دیگر زنان و دختران پاک‌باخته دلگرمی به وجود می‌آوردند.
در تحقیقات دیگری که پس از دستگیری زنان منحرف به عمل آمد با زنی برخورد شد که پس از اختلاف ساده‌ای که با شوهرش پیدا کرده بود از روی خامی و ناپختگی و بی‌تجربگی خانه را ترک گفته و در خیابان به دام یکی از عوامل محله بدنام افتاده و سرانجام پایش به شهرنو کشیده شده بود... پس از آنکه شوهر، زن فراری را پیدا می‌کند و می‌خواهد او را با خود از شهرنو بیرون بیاورد، خانم رییس‌ها اراذل و اوباش محله بدنام را به سر آن شوهر بخت‌برگشته ریخته و جلوی چشم ماموران کلانتری او را مضروب و مصدوم می‌کنند.
 پری‌بلنده، اشرف‌چهارچشم، مژگان کچل و دیگران!
زنان بدکار، پس از مدتی بیکار و درمانده می‌شدند
و برای تامین مخارج خود گدایی می‌کردند
خانم‌رییس‌ها برای این مواقع همیشه مشتی باج‌خور و چاقوکش در اطراف خود داشتند که این افراد امنیت منطقه و خانه‌های فساد را حفظ می‌کردند و حتی طرف مزاحم را در ملاء عام به قتل می‌رساندند و در هیمن محل دفن می‌کردند! که پس از تخریب محله جمشید جمجمه‌های انسان و اجساد زیادی از زیر خاک منطقه بیرون کشیده شد.
خانم رییس‌ها عاقبت خوشی نداشتند و پس از اینکه پا به سن پیری می‌گذاشتند دیگر از این کار طرد شده و به عنوان «ننه» در خانه‌های فساد «اسپند» دود می‌کردند و در پایان عمر کاسه گدایی به دست گرفته و زندگی را در پناه سکه‌هایی می‌گذراندند که مردان هوسران از روی ترحم در کف دست آن‌ها می‌انداختند.
 پری‌بلنده، اشرف‌چهارچشم، مژگان کچل و دیگران!
 پری‌بلنده، اشرف‌چهارچشم، مژگان کچل و دیگران!
ملکه اعتضادی؛ از گردانندگان محلات بدنام تهران و همکاران
شعبان جعفری در هیاهوی کودتای 28 مرداد 1332
شهرنو در زمان کودتای 28 مرداد 1332 هم نقش بسیار پررنگی در حواث سیاسی کشور داشت. شعبان بی‌مخ، گروهی از این زنان را اجیر کرد و آن‌ها هم در همراهی با کودتاچیان و با سردادن شعارهای «زنده باد شاه» و «مرگ بر توده‌ای» و «مرگ بر مصدق» از جنوب شهر به خانه مصدق در انتهای خیابان فلسطین و سپس تا خیابان پاستور قشون‌کشی کردند. در میان آن‌ها چند تن از سرکردگان محلات بدنام هم بودند که«ملکه اعتضادی» سرشناس‌ترین آن‌ها بود.
درباره ملکه گفته‌اند که زنی بسیار زیبا بود که حتی عشاقی در میان افسران بالارتبه ارتش شاهنشاهی مانند سروان خسروانی -که بعدها ژنرال شد- یا رئیس سازمان ورزش ایران و یا حتی برخی اعضای دربار داشت.پس از کودتا، هدایای سلطنتی از راه رسید و این زنان فاسد، صاحب چند صد متر زمین در همین محله شدند که خیلی زود بازار کسب و کارشان را رونق داد و محله بدنام، وسیع‌تر شد.

پي‌نوشت‌ها:

1. محله جمشید یا شهرنو؛ واقع در خیابان جمشید، محله بدنام تهران بود که با پیروزی انقلاب تخریب شد. هم‌اکنون در این محل پارک رازی احداث شده است.
2. قوادی یعنی واسطه‌گری برای رابطه غیرشرعی میان انسان‌ها از گناهان کبیره است. رجوع کنیده به گناهان کبیره نوشته شهید آیت‌الله دستغیب و نیز گناه‌شناسی تالیف مرحوم آیت‌الله مجتهدی تهرانی.
3. علیرضا پهلوی برادر کوچکتر محمدرضا پهلوی بود که در آبان 1333 به طرز مشکوکی در یک سانحه هوایی کشته شد.
* تصاویر قلعه شهرنو، اثر مرحوم کاوه گلستان است.

تعداد بازدید از این مطلب: 364
موضوعات مرتبط: تحلیل روز , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


حکايت هايي از نواب اربعه
حکايت هايي از نواب اربعه
 حکايت هايي از نواب اربعه

نويسنده: شيخ محمد سند
مترجم: احمد خوانساري

حکايت اول

شيخ طوسي نقل مي کند که شيخ حسين بن روح (رحمه الله) کتاب تأديب را به قم ( مرکز محدثان ) فرستاد و به عده اي از فقيهان قم نامه نوشت: « اين کتاب را مطالعه کنيد و در مورد آن نظر خود را بگوييد. ايشان در جواب نوشتند: تمامي آن صحيح است مگر يک مورد که درباره زکات فطره آمده که نصف صاع را طعام بايد پرداخت شود، در حالي که به نظر ما بايد يک صاع طعام مانند جو پرداخت شود. »(1)

حکايت دوم

هم چنين شيخ طوسي از ابونصر هبة الله، نوه ي نائب دوم امام زمان (عجل الله تعالي فرجه الشريف)، از ام کلثوم دختر نائب سوم نقل مي کند که مي گفت: « جناب ابوالقاسم حسين بن روح سال هاي زيادي نماينده امام حسن عسکري (عليه السلام) بود و بر املاک آن حضرت نظارت مي کرد و اسرار آن حضرت را به رؤساي شيعه منتقل مي نمود و از ياران خاص امام بود، تا آن حد که امام مسائل خانوادگي خود را نيز به دليل انس و نزديکي که او با امام (عليه السلام) داشت به او مي گفتند... و غير از اموالي که از سوي وزيران و رؤساي شيعه مثل آل فرات به دليل موقعيت اجتماعي اش به او مي رسيد، هر ماه سي دينار نيز براي هزينه هاي شخصيِ امام مي فرستاد؛ لذا به جايگاهي بلند نزد شيعيان رسيد؛ زيرا نزديکي پدرم به امام و امانت و وثاقتش نزد امام و فضيلت و دينش را همه مي دانستند و زمينه آماده گشت تا وصايت و نيابت امام ( حضرت مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف)) کتباً به او رسيد... بنابراين هيچ کس در وصايت او شک نکرد مگر کسي که او را نمي شناخت و هيچ شيعه اي در نيابت او ترديد نداشت و من اين را از چندين نفر از آل نوبخت (2) مانند ابوالحسن بن کرياء و ... شنيده ام ».(3)

حکايت سوم

شيخ طوسي از برادر شيخ صدوق که هر دو برادر، به دعاي امام عسکري (عليه السلام) به دنيا آمدند و پدرشان وکيل آن امام بود، نقل مي کند که جماعتي از اهالي قم مانند عمران صفار و ديگران نقل کردند که در سال وفات پدرم علي بن بابويه در بغداد بوديم. علي بن محمد سمري نائب چهارم امام زمان در مورد او سؤال کرد. گفتيم: کتابي روايي نوشته است. حتي روزي که به سوي بغداد مي آمديم از او ( محمد سمري ) سؤالي پرسيديم و جواب داد (4) و فرمود: خداوند به شما در مورد علي بن بابويه اجر دهد که الآن از دنيا رفت. جماعت قمي ها تاريخ ساعت و روز و ماه را يادداشت کردند. پس از هفده يا هجده روز خبر رسيد که علي بن بابويه در همان تاريخي که شيخ ابوالحسن سمري فرموده بود از دنيا رفته است.(5)
همين کرامت را نيز شيخ صدوق ( فرزند علي بن بابويه ) از عده اي ديگر نقل کرده است.(6)

حکايت چهارم

شيخ صدوق از ابوعلي بغدادي نقل مي کند: « در بخارا بودم. شخصي به نام معروف بن جاوشبر ده کيسه طلا به من داد تا به دست شيخ ابوالقاسم حسين بن روح ( نائب امام زمان) برسانم. در بين راه در شهر آمل يکي از آن کيسه ها گم شد و من متوجه نشدم، تا اين که به بغداد رسيدم. آن جا متوجه شدم يک کيسه طلا گم شده است. هم وزن آن، کيسه اي تهيه کردم و نزد جناب حسين بن روح رفتم و کيسه هاي طلا را جلوي او گذاردم. فرمود: آن کيسه اي که خريدي بردار که به دست ما رسيده است. سپس همان کيسه را نشان داد که در آمل گم شده بود. نگاه کردم ديدم دقيقاً همان است. »(7)

حکايت پنجم

ابوعلي بغدادي مي گويد: همان سال در بغداد زني در مورد وکيل مولايمان سؤال کرد؟ برخي از قمي ها جناب حسين بن روح را معرفي کرده بودند. نزد جناب حسين بن روح بودم که آن زن وارد شد و به او گفت: اي شيخ، چه چيزي در دست من است؟ فرمود: هر چه همراهت است در دجله بينداز و بيا تا بگويم چه بوده است. مي گويد: زن رفت و آن را در رود دجله انداخت و برگشت، جناب حسين بن روح به کنيزش فرمود: آن کيسه را بياور و بعد رو به زن کرد و فرمود: اين همان کيسه است که در دجله انداختي، بگو: چه چيزهايي درون آن بود؟ زن گفت: شما بفرماييد. فرمود: در اين کيسه يک جفت دستبند طلا و حلقه ي بزرگ جواهر نشان و دو حلقه ي کوچک و دو انگشتر يکي فيروزه و ديگري عقيق مي باشد. بعد کيسه را باز کرد و دقيقاً همان چيزها درون کيسه بود. بسيار خوشحال شديم که به حقيقت رسيده بوديم.

حکايت ششم

شيخ طوسي از ابوالحسن دلال قمي نقل مي کند: « روزي خدمت جناب محمد بن عثمان نايب دوم (رحمه الله) رسيدم. چوبي در دستش ديدم که برخي آيات قرآن و اسامي ائمه را بر حواشي آن مي نويسد. گفتم: آقاي من اين تختّه چوب چيست؟ فرمود: براي قبرم آماده کردم تا در آن قرار داده شود و من در هر روز يک جزءقرآن درون آن مي خوانم. تاريخ و روز و ماه و سال را نيز نوشته بود که من يادداشت کردم. بعد از مدتي در همان تاريخ فوت کرد و در همان مکان دفن شد. »(8)
شيخ طوسي بعد از بيان اين قضايا مي گويد: اين قضاياي اندکي است از آنچه در مورد نواب اربعه در غيبت صغري ( 239-260ه.ق) رخ داده است... و از نايب دوم امام دلايل واضح و معجزاتي رخ داد که بصيرت شيعه را در اين امر زياد کرد و آن قضايا در نزد شيعيان مشهور است.(9)
طبرسي مي گويد: نواب اربعه به تصريح صاحب الامر (عجل الله تعالي فرجه الشريف) و نصب نايب قبلي امور را بر عهده مي گرفتند و شيعيان تنها پس از مشاهده ي معجزاتي از هر کدام که دلالت بر راست گويي و صحت بابيت آن ها داشت، گفتارشان را مي پذيرفتند.(10)
گفتني است نايب اول، وکيل خاص امام هادي (عليه السلام) و سپس امام عسکري (عليه السلام) بوده است که بعد به نيابت امام زمان (عليه السلام) نيز مفتخر مي گردد و نايب دوم نيز چنان که گذشت روايتي صريح در مورد نيابتش از امام عسکري وجود دارد؛ بنابراين روشن شد که اثبات نيابت نواب اربعه چگونه بوده و ابتدا و انتهاي آن نزد شيعيان و بزرگان شيعه به چه کيفيتي بوده است.

پي نوشت ها :

1.شيخ طوسي، الغيبة، ص 240
2.آل نوبخت، خاندان جليل القدري بودند که نايب سوم امام زمان يعني ابوالقاسم حسين بن روح نوبختي در آن رشد نمود و از اين خاندان دانشمندان زيادي در رشته هاي مختلف علمي به خصوص در علم کلام بيرون آمده اند. اين خاندان، ساليان متمادي رياست کلام، ستاره شناسي و ... را ميان شيعيان بر عهده داشت.
3. شيخ طوسي، همان، ص 227
4.مراد اين است که با همه کهولت سن هنوز مشغول کار علمي است.
5.شيخ طوسي، الغيبة، ص 243
6.شيخ صدوق، کمال الدين و تمام النعمة، ص 518
7.نعماني، الغيبة، ص 242
8.شيخ طوسي، الغيبة، ص 222
9.همان، ص 221
10.طبرسي، احتجاج، ص 297

منبع مقاله : 
سند، شيخ محمد؛ (1391) نيابت امام زمان (عج) در دوران غيبت، ترجمه احمد خوانساري، قم: مؤسسه بوستان کتاب، چاپ اول
تعداد بازدید از این مطلب: 84
موضوعات مرتبط: گنجینه اخلاق , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


بدترین و خطرناکترین حالت انسان !

 بدترین و خطرناکترین حالت انسان !


غرور و تکبر یکی از بدترین رذایل اخلاقی است که یک انسان می تواند داشته باشد، تا اسم تکبر می آید ناخودآگاه اسم شیطان هم در ذهن تداعی می شود، چون شیطان اولین مغرور و متکبر عالم بود. غرور خانه خراب کن است، شیطانی شدن است، خطرناک است.


غرور

بدترین و خطرناک ترین حالت تکبری که افراد به خود می گیرند زمانی است که اشخاص در برابر خدای متعال و فرمان او ابراز خود برتر بینی و استکبار داشته باشد که بهترین شاهد مثال قرآنی این مورد را می توان شیطان و فرعون معرفی کرد.

یکی از اقسام تکبر ورزیدن و کبر که آن را کفر می‌دانند، تکبر در برابر خداوند قادر متعال است و این خود دارای انواعی است.

1- گاهی به انسان جاهل و مغرور حالتی دست می‌دهد که در آن حال، خود را ‏مستقل دانسته، هستی و تمام شئون خود را از خودش می‌داند و حاضر نیست خود را مخلوق و تحت تدبیر و تربیت ‏خدا بداند و در اثر توانائی محدود و ظاهری و مستی مال و جاه، خدائی و پروردگاری آفریدگار را تصدیق نمی‌کند و ‏ظلمت کفر تمام دلش را می‌گیرد. خداوند بزرگ در قرآن مجید می‌فرماید: «کسانى که در آیات خداوند بدون هیچ‌گونه دلیلى که ‏براى آنها آمده باشد، ستیزه‌جویى مى‌کنند، در سینه‌هایشان فقط تکبر (و غرور) است، و هرگز به خواسته خود ‏نخواهند رسید، پس به خدا پناه بر که او شنوا و بینا است!».[1]

2- گاهی این غرور و نخوت و کبر شدیدتر شده و از ‏خودش تجاوز می‌کند و نسبت به دیگران هم ادعای ربوبیت و الوهیت می‌کند ‏‎‎ چنانچه فرعون گفت: «… ‏من پروردگار برتر شما هستم»؛[2] هم‌چنین: «فرعون گفت: اى جمعیت اشراف! من خدایى جز خودم براى شما سراغ ندارم».[3]

‎3- شکل دیگرى از تکبر در برابر خدا، تکبر در برابر اوامر و نواهی خداوند است. ‎در حقیقت ترک عبادت و اطاعت از روی کبر و ‏سرکشی، کفر و انکار الوهیت و ربوبیت خداوند است؛ به این معنا که او را سزاوار ستایش و پرستش نمی‌‏داند؛ زیرا کسی‌که خود را به بندگی و خدا را به خدائی شناخت و تمام شئون خود را مخلوق او دانست، محال است در ‏برابر او سرکشی کند. هر گناهی که از روی کبر و سرکشی باشد، قابل آمرزش نیست؛ زیرا نشانه کفر صاحبش می‌‏باشد و از اینجا کفر ابلیس ظاهر می‌شود که در مقابل فرمان خداوند سرکشی کرد. ترک عبادت به‌خاطر تکبر، گاهی در ‏اهل معصیت رخ می‌دهد؛ مثلا حج را ترک می‌کند براى آنکه اعمال آن را از قبیل لباس احرام و غیره مناسب خود نمی‌‏بیند، نماز را ترک می‌کند؛ زیرا که وضع سجده را با مقام خود مناسب نمی‌بیند. گاهى هم در بین بعضی اهل عبادت و دیانت پیدا می‌شود؛ مثلا به‌خاطر تکبر، اذان گفتن را ترک می‌کند و از اقامه نماز جماعت در مسجد کوچک و ‏برای عده کم خودداری می‌کند، اگرچه می داند که رضاى خداوند در آن است‎.

همیشه خوبی ها را به خدا نسبت بدهیم و بدی ها را به خودمان نسبت بدهیم. این ادب ورزی، انسان را از غرور و کبر دور می کند. غرور توفیقات انسان را سلب می کند. خیلی از افراد بخاطر غرور از کارهای خیر باز می مانند. راهکار دیگر عملی مبارزه با تکبر و غرور این است که انسان در مقام عمل خودیت هایش را بشکند

‎4- دعا نکردن و ترک عبادت خدا نیز اگر از روی کبر باشد؛ یعنی خود را نیازمند او نبیند موجب کفر و خلود در آتش است. ‏قرآن کریم مى‌فرماید: «و پروردگارتان گفت: بخوانید مرا تا اجابت کنم شما را، کسانى که از عبادت من سر باز زده و تکبر مى‌ورزند به زودى با ‏کمال ذلت داخل جهنم خواهند شد»؛[4]

‏‎چون حقیقت دعا؛ (یعنی سۆال در حال احتیاج و از روی عجز)، عبودیت ‏و پرستش خداوند است، پس کسی که از روی کبر دعا را ترک کند؛ یعنی خود را نیازمند او نداند، خدا را سزاوار ‏پرستش ندانسته و آن کفر محض و موجب خلود در آتش است. بعضی از فلسفه‌های امروز، ایستادن در مقابل خدا را ‏عالی‌ترین کمال انسان می‌شمارند. حرفشان این است که تکبر، تسلیم نبودن و عصیان حتی در مقابل خدا، کمال ‏انسانیت است. شیطان شدن و نه گفتن، سجده نمی‌کنم، امرت را اطاعت نمی‌کنم، این کمال است؛ چون در مقابل ‏او هم باز از خودش خود نشان می‌دهد، شخصیت نشان می‌دهد، بی شخصیتی نشان نمی‌دهد که بگوید: بله.

مثلا ‏فلسفه اگزیستانسیالیسم، منکر هر نوع تعیُّن و رنگ و شکلی برای انسان می‌شود و هر گونه تقید و پایبندی را، بر ضد ‏انسانیت انسان می‌داند و تنها بر آزادی و بی‌قیدی و تمرد و عصیان تکیه می‌کند. از جمله ایرادهایی که بر این فلسفه گرفته‌اند، این است که ‏لازمه آن، هرج و مرج اخلاقی و بی‌تعهدی و نفی هر گونه مسئولیت است[‎.[5  

 

چگونه با این حالت مبارزه کنیم؟

یکی از راه های مبارزه با کبر و غرور ذکر خدا، رفتن و استغاثه کردن به در خانه ی خداست. در قرآن داریم: ای پیامبر صبر کن، صبرت تو هم از جانب خداست. ما می توانیم این آیه را در همه ی امور توسعه بدهیم مثل عبادت کن و عبادت تو از جانب خداست. ازدواج، کار، معنویت و رزق را هم خدا باید جور کند.

راه کار دیگر این است که همیشه خوبی ها را به خدا نسبت بدهیم و بدی ها را به خودمان نسبت بدهیم. این ادب ورزی، انسان را از غرور و کبر دور می کند.

دعا نکردن و ترک عبادت خدا نیز اگر از روی کبر باشد؛ یعنی خود را نیازمند او نبیند موجب کفر و خلود در آتش است. ‏قرآن کریم مى‌فرماید: «و پروردگارتان گفت: بخوانید مرا تا اجابت کنم شما را، کسانى که از عبادت من سر باز زده و تکبر مى‌ورزند به زودى با ‏کمال ذلت داخل جهنم خواهند شد»

در خطبه ی قاسعه 192، وقتی حضرت در مورد غرور شیطان و باطل شدن شش هزار سال عبادت شیطان صحبت می کند می فرماید: تواضع و فروتنی را روی سرخودتان قرار بدهید یعنی رفتار عملی شما فروتنی باشد. همیشه تواضع روی سر شما باشد و تکبر را زیر پای تان خُرد کنید. گردن بند غرور که به خودمان آویزان کرده ایم مثلا دکتر یا مهندس هستیم را پاره کنیم. سلاحی که می تواند بین ما و شیطان قرار بگیرد تا شیطان را از ما دور کند، تواضع و افتادگی در مقابل خدا و حق است. حاج آقا دولابی می فرمود: ما نباید وابسته به چیزی باشیم که نتوانیم از آن دل بکنیم. دندان طمع را باید کند. دوست داشتن اشکالی ندارد ولی وابستگی بد است.

راه کار دیگر از بین بردن غرور، مجالست با افراد فقیر است. منظور ما از فقرا افراد متکدی نیست، منظور افرادی مستضعفی است که در فامیل و محل هستند و شغل های پایین دارند ولی افراد شریفی هستند.

 

پی نوشت ها:

[1]. غافر، 56

[2]. نازعات، 24

[3]. قصص، 38

[4]. غافر، 60

[5]. برگرفته از موسسه فرهنگی جام طهور.  

تعداد بازدید از این مطلب: 87
موضوعات مرتبط: گنجینه اخلاق , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


كربلا از منظر انديشمندان جهان

كربلا از منظر انديشمندان جهان
 
حسين عليه السلام از نظر مسيو ماربين آلماني 
مسيو ماربين آلماني درباره امام حسين عليه السلام و علل قيام آن حضرت و نتايج حاصله از آن چنين مي نويسد: " حسين بن علي سلام الله عليه نبيره محمد سلام الله عليها كه از دختر محبوبه اش فاطمه سلام الله عليها متولد شده، تنها كسي است كه در چهارده قرن در برابر حكومت جور و ظلم قد علم كرد، اخلاق و صفاتي كه در دوران حكومت عرب پسنديده و قابل احترام بود، در فرزند مولاي متقيان مشاهده مي شد. 
حسين شجاعت و دلاوري را از پدر خود به ارث برده بود، به دستورات و احكام اسلام تسلط كاملي داشت، درسخاوت و نيكوكاري نظير نداشت، در نطق و بيان زبردست بود و همه را مجذوب بيانات خود مي ساخت، مسلمانان جهان عقيده و ارادت زائدالوصفي به حسين عليه السلام دارند و هر ساله در ماه معيني( منظور ماه محرم است) براي او عزاداري مي كنند. كتب بسياري از فضائل و مناقب حسين عليه السلام توسط مسلمانان نوشته شده و از ملكات حسنه و سجاياي پسنديده او گفتگو مي شود، موضوعي را كه نمي توان ناديده گرفت، اين است كه حسين عليه السلام اول شخص سياستمداري بود كه تا به امروز احدي چنين سياست مؤثري اختيار ننموده است. 
براي اثبات اين نكته بايد توجه نمود به تاريخ قبل از اسلام. بني اميه و بني هاشم دو طايفه اي بودند كه با هم قرابت و خويشاوندي داشتند زيرا اميه و هاشم پسران عبدمناف بودند و قبل از اسلام بين اين پسرعموها نقار و كدورت برقرار بود و مكرر با يكديگر نزاع مي نمودند و به اصطلاح اعراب خونخواه يكديگر بودند ، درعرب طايفه قريش و در قريش بني هاشم و بني اميه عزيز و محترم بودند. 
بني اميه از لحاظ ثروت و رياست و بني هاشم از لحاظ علم و معنويت. در صدر اسلام كدورت بني هاشم و بني اميه بالا گرفت تا وقتي كه محمد صلي الله عليه و آله مكه را فتح نمود و طايفه قريش را در دست گرفت، بدين لحاظ بني هاشم تفوق و برتري پيدا كردند و بني اميه مجبور شدند از بني هاشم اطاعت نمايند. 
اين پيش آمد آتش حسد را در سينه بني اميه شعله ور ساخت و درصدد كشيدن انتقام از بني هاشم برآمدند تا پس از رحلت حضرت محمد صلي الله عليه و آله موقع را مغتنم شمرده با كمال قوا كوشيدند كه جانشيني محمد صلي الله عليه و آله با اصول ولايتعهدي(1) صورت نگيرد. بالاخره براي تعيين جانشين اكثريت آراء مردم را انتخاب كردند و چون بني اميه از لحاظ ثروت و رياست در بين مردم نفوذ كاملي داشتند، بني هاشم غلبه پيدا نمودند و عثمان به خلافت رسيد. به مناسبت همين خليفه تراشي بني اميه مقام بلندي حاصل كرده جاده را براي آينده خويش هموار كردند، هر روز اين جانشينان به ناحق محمد صلي الله عليه و آله بر جاه و جلال خود افزودند و در امور اسلام مداخلات ناروائي مي نمودند. عثمان كه مردي بي اطلاع و جاه طلب بود، هر روز ابزار دست ديگران قرار مي گرفت. 
بني اميه از موقعيت استفاده كرده و براي آينده خود جايگاه محكم و استواري به وجود آوردند و بنابر عادت ديرين خود كه دشمن بني هاشم بودند كمتر خلوص عقيده و نيت پاك به اسلام ابراز مي داشتند و در باطن ننگ مي دانستند كه پيرو دين اسلام باشند، زيرا دين اسلام از فداكاري ها و جانبازي هاي بني هاشم پابرجا مانده بود ، ولي چون مسلمين نفوذ كاملي داشتند، بني اميه صلاح را در اين ديدند كه در سايه پيروي از اسلام مقاصد خويش را عملي سازند ، همين كه در دستگاه حكومت و خلافت وارد شدند و پايه جاه و جلال خويش را محكم نمودند، علناً به مخالفت با اسلام برخاستند و اسلام را به باد سخريه گرفتند. 
بني هاشم كه كار را بدين منوال ديدند و از خيالات بني اميه واقف شدند، سكوت را جايز ندانسته و حركت عثمان را به مردم نشان دادند و مسلمانان كه اين حركات را مشاهده كردند بر عثمان شوريدند و او را به قتل رسانيدند و اكثريت آراء، خلافت علي عليه السلام را تصويب كرد و علي به خلافت رسيد، پس از اين واقعه بني اميه يقين كردند كه باز بني هاشم داراي سيادت و عظمت اوليه مي شوند، اين بود كه دوباره حكومت هاي سابق بني اميه كه موقعيت خود را در خطر ديدند دست به تظاهرات شديدي زدند و حاكم شام( معاويه) كه يك جرثومه شيطنت بود به بهانه قتل عثمان و به ادعاي اينكه كشته شدن عثمان با اشاره علي بوده، علم مخالفت را برافراشت و اختلاف شديدي بين مسلمانان بروز كرد و مانند عهد جاهليت شمشيرها بين اعراب به كار افتاد و جنگ هاي متعددي به وقوع پيوست تا اينكه علي عليه السلام را در محراب مسجد شهيد كردند. از آن به بعد كاملاً معاويه غالب و حسن فرزند علي عليه السلام و برادر بزرگ حسين عليه السلام با وي صلح كرد و جانشيني محمد صلي الله عليه و آله دوباره به دست بني اميه افتاد. 
معاويه از يك طرف اقتدار مي يافت و از طرف ديگر با تدابير عملي در نابودي بني هاشم مي كوشيد و در نابودي و محو ابدي آنان دقيقه اي فروگذار نمي نمود. 
حسين عليه السلام به شعار هميشگي خود مي گفت من در راه حق و حقيقت كشته مي شوم و دست به ناحق نخواهم داد. بني اميه از اين شعار حق و حقيقت مي ترسيدند، اين جنگ و جدال باقي بود تا اينكه امام حسن و معاويه درگذشتند و يزيد جانشين معاويه گرديد، حسين عليه السلام ديد از يك طرف حركات بني اميه كه( قدرت) مطلقه داشتند و دستورات اسلام را پايمال مي كردند، نزديك است يكباره پايه هاي استوار و مستحكم اسلام را در هم ريزد و از طرف ديگر مي دانستند كه به فرض اينكه از يزيد اطاعت بكند يا با او مخالفت ورزد، بني اميه نظر به عداوت و دشمني ديرينه خود از محو و نابودي بني هاشم دست بردار نيستند و اگر بيش از اين مسامحه كند، نام و نشاني از اسلام و مسلمانان باقي نخواهد ماند. اين بود كه تصميم گرفت در برابر حكومت جور و ظلم قدعلم كند و براي پايدارداشتن پرچم اسلام، پرچمي كه بافداكاري و از خودگذشتگي هاي جدش و با ايثار خون پاك صدها مسلمان غيرتمند برافراشته شده بود، جان و مال و خانواده و دوستان خود را فدا نمايد. 
اين سرباز رشيد عالم اسلام به مردم دنيا نشان داد كه ظلم و بيداد و ستمگري پايدار نيست و بناي ستم هر چند ظاهراً عظيم و استوار باشد، در برابر حق و حقيقت چون پركاهي برباد خواهد رفت. 
پيروان وجدان اگر با نظر دقيق اوضاع و احوال آن دوره و پيشرفت مقاصد بني اميه و وضع( حكومت) و دشمني و عداوت آنها را با حق و حقيقت بنگرند، بدون تأمل تصديق خواهند كرد كه حسين عليه السلام با قرباني كردن عزيزترين افراد خود و با اثبات مظلوميت و حقانيت خود به دنيا درس فداكاري و جانبازي آموخت و نام اسلام و اسلاميان را در تاريخ ثبت و در عالم بلندآوازه ساخت. اگر چنين حادثه جانگدازي پيش نيامده بود، قطعاً اسلام به حالت كنوني خود باقي نمي ماند و ممكن بود يكباره اسلام و اسلاميان محو و نابود گردند. 
حسين بن علي عليهما السلام كه بعد از پدر مصمم در اجراي اين مقصود عالي بود، بعد از برقراري يزيد به جاي معاويه از مدينه بدين قصد حركت كرد كه در مراكز مهم اسلام مانند مكه و عراق اين خيال بزرگ و ايده آل مهم خويش را منتشر سازد و به جهان و جهانيان بگويد: بايد در راه دفاع از حق و حريت جانبازي كرد و مرگ را به اسارت ترجيح داد. در هر كجا كه حسين عليه السلام قدم مي گذارد و حقانيت اسلام را آشكار مي ساخت در قلوب مردم يك نفرت و انزجار شديدي نسبت به بني اميه توليد مي شد. يزيد هم كه از اين نكات باريك بي خبر نبود، دانست كه اگر در يك نقطه از كشورش صحبت از حق و حقيقت به ميان آيد و حسين در برابر او پرچم مخالفت را برافرازد با آن همه نفرتي كه مسلمانان از وضع سلوك و حكومت بني اميه پيدا نموده بودند و آن همه مهر و محبتي كه نسبت به حسين عليه السلام ابراز مي داشتند زوال( حكومت) او در خواهد رسيد، اين بود كه پس از نشستن بر اريكه " قدرت " قبل از هر اقدام مصمم قتل حسين عليه السلام گرديد و اين بزرگترين خبطهاي سياسي بني اميه بود و به واسطه يك خطاي سياسي نام و نشان خود را از صفحه عالم محو كردند. 
حسين عليه السلام از شهيد شدن خود قبل از مرگش خبر مي داد و از آن ساعتي كه از مدينه حركت كرد، بدون پروا و وحشتي با صداي رسا مي گفت كه من براي كشته شدن مي روم و به همراهان خود محض اتمام حجت چنين گفت: " هر كس به طمع جاه و جلال همراه من است، ترك همراهي كند، زيرا من براي مبارزه با ظلم و جور حركت مي كنم و كشته شدن من در راه حق و حقانيت مسلم است. " 
اگر منظور حسين عليه السلام اين موضوع نبود به كشته شدن تن نمي داد و در جمع نمودن لشكر كوشش مي كرد نه اينكه جماعتي را كه همراه داشت متفرق سازد، چون قصدي جز كشته شدن كه مقدمه يك نهضت عظيم و عالي بود، نداشت. بزرگترين وسيله را بي كسي و مظلومي مي دانسته و آن را اختيار كرد تا مصائب وي در قلوب عالم مؤثر واقع گردد. حسين عليه السلام به هفتاد و دو تن از ياران خود چنين گفت: " من ننگ دارم كه پسر معاويه شراب مي خورد و اشعار هوس آلود مي سازد و قبايل بيمناك اسلام را با زر و زور مي ترساند و پايه حكومت بيداد را استوار مي كند و دين خدا بي پناه باشد، من بايد قيام كنم و با خون خود دين اسلام را آبياري نمايم. اگر شما از اين راه پرخطر مي ترسيد، فوراً برگرديد و مرا به حال خود گذاريد. ولي يارانش كشته شدن و فداكاري را بر زندگي ترجيح دادند. 
حسين عليه السلام مي دانست كه بعد از كشته شدن، زنان و اطفال بني هاشم( كه آل محمد بودند) اسير خواهند شد و اين واقعه در مسلمانان خاصه درعرب بيش از آنچه به تصور آيد، مؤثر است. چنانچه حركات و رفتار ظالمانه بني اميه و سلوك بي رحمانه آنان نسبت به اهل بيت حسين عليه السلام به اندازه اي در قلوب مسلمانان مؤثر افتاد كه اثرش از كشته شدن حسين عليه السلام و همراهانش كمتر نبود و عداوت بني اميه را با خاندان محمد صلي الله عليه و آله و عقايد آنها را با اسلام و رفتارشان را با مسلمانان آشكار ساخت. اين بود كه حسين به دوستان خود كه او را ممانعت از اين سفر مي نمودند، مي گفت: " من براي كشته شدن مي روم " دوستان حسين چون خيالاتشان محدود و از مقاصد عاليه حسين عليه السلام بي اطلاع بودند در منع مسافرت او اصرار مي كردند، حسين به آنها گفت: " خدا چنين خواسته و جدم چنين امر فرموده. " 
ياران حسين چون چنين ديدند، به حسين عليه السلام پيشنهاد كردند و گفتند : حال كه براي كشته شدن مي روي زنان و بچه ها را همراه مبر. حسين در پاسخ آنها فرمود): خدا عيال مرا اسير خواسته) و اين سخنان چون مسلم شد، آنها فهميدند كه حسين عليه السلام جز اجراي اوامر خداوند مقصد يگري به خاطر ندارد. اين بود كه فرمود: چون قيام من به واسطه جلوگيري از ظلم و جور است، بعد از كشته شدن من و تحمل مصائب جانكاه، خداوند جماعتي را برانگيزاند كه حق را از باطل جدا مي سازد و قبول ما را زيارت مي كنند و بر مصائب ما گريه مي نمايند و دمار از روزگار دشمنان آل محمد صلي الله عليه و آله برمي دارند. درست اگر در كلمات و گفتار حسين عليه السلام دقت شود، معلوم خواهد شد كه هدف و ايده آل حسين عليه السلام جلوگيري از ظلم و ستم بوده و اين همه قوت قلب و از خودگذشتگي را در راه مقصود عالي خويش به خرج داده است. 
حتي در آخرين دقايق زندگي، طفل شيرخوار خود را قرباني حق و حقانيت نمود و با اين عمل انديشه فلاسفه بزرگان عالم را متحير ساخت، كه چگونه در اين دم آخر با آن همه مصائب جانكاه و افكار متراكم و عطش و كثرت جراحات باز هم از مقصد عالي خود دست برنداشت و با اينكه مي دانست بني اميه ستمگر، بر فرزند صغيرش رحم نخواهند كرد، محض بزرگ نمودن مصائب خود، او را هم بر سر دست گرفت و به ظاهر تمناي آب براي طفلش نمود، ولي با تير جواب شنيد، گويا حسين عليه السلام از اين حركت قصدش اين بود كه جهانيان بدانند عداوت بني اميه با بني هاشم تا چه حد است، و مردم گمان نبرند كه يزيد براي دفاع از خود ناچار به اين اقدامات سبعانه دست زده ، زيرا كشتن طفل شيرخواره در چنين حال با آن وضع دهشتناك جز عداوت سبعانه كه منافي با قواعد هر دين و مذهبي است، چيز ديگري نبود و همين نكته مي تواند پرده از روي قبايح اعمال و نيات فاسده و عقايد بني اميه بردارد و بر جهانيان، خاصه مسلمانان ظاهر شود كه بني اميه نه تنها بر خلاف احكام اسلام حركاتي مي كردند، بلكه از روي عصبيت جاهلانه مي خواستند كه از بني هاشم خاصه بازماندگان محمد صلي الله عليه و آله حتي يك طفل شيرخواره باقي نماند. 
با اين خيالات عالي كه حسين عليه السلام در نظر داشت و با آن همه دانش و سياستي كه در او بود، تا موقعي كه شهيد گرديد مرتكب امري نگرديد كه بهانه اي به دست بني اميه بيايد و آن را دليل بر كشتن حسين بدانند. حسين بن علي عليه السلام با آن عظمت و اقتدار و نفوذ كلمه اي كه داشت شهري از شهرهاي اسلام را مسخر نكرد و بر حكومتي از حكومت هاي يزيد حمله ننمود، با اين وصف وي را به دستور يزيد در بيابان لم يزرعي محاصره كردند. 
حسين عليه السلام فقط فجايع بني اميه و نابودي اسلام را از رويه آنان گفته و از قتل خود خبر مي داد و از مظلوميت خود دلشاد بود، همين نكته است كه سلامت نفس حسين عليه السلام را مي رساند و منتهي درجه اثر را در قلوب مسلمانان بر عليه بني اميه مي بخشيد. 
تاريخ عاشورا كاملاً نشان مي دهد كه هيچ يك از شهيدان كربلا عمداً خود را به كشتن نداده اند، يعني هر يك از كشته شدگان را دشمنان بر سر آنان تاخته و مظلومانه از پاي درآورده اند و به اندازه مظلوميتشان بر عظمت و بزرگي اسلام افزوده شده، ولي شهادت حسين عليه السلام از همه مهمتر و از روي دانش و بصيرت و سياست انجام گرفت و اين شهادت و شهامت در تاريخ بشريت نظير ندارد. 
حسين عليه السلام مدتها بود كه خود را آماده پيكار كرد و در انتظار چنين روزي دقيقه شماري مي كرد و مي دانست كه زنده ماندن نام جاويدان اسلام و قرآن مستلزم آن است كه او را شهيد كنند و با خون مقدسش درخت اسلام آبياري شود. 
مصائبي كه حسين عليه السلام در راه احياي دين جدش بر خود وارد ساخت، او را بر شهيدان پيش از او برتري داد و بر احدي از گذشتگان چنين مصائبي وارد نيامده، اگر چه گفته مي شود كه ديگران هم در راه ديانت اسلام جان دادند، ولي به وضع حسين كه جان شيرين خود و فرزندان عزيز و برادران و برادرزادگان و دوستان و خويشاوندان و مال و عيال خود را در راه ديانت اسلام داده، نبوده و اين مصائب به طور ناگهاني و غيرمنتظره به وقوع نپيوسته كه در حكم واقعه غيرمنتظره بوده باشد، بلكه به مرور زمان و يكي بعد از ديگري اين مصائب به وقوع پيوست. 
در تاريخ دنيا ، هجوم اين گونه مصائب پي در پي مخصوص حسين عليه السلام است، اين است كه به مجرد اينكه حسين شهيد گرديد و زن و فرزند او را اسير كردند و آن واقعات دردانگيز پيش آمد، يك مرتبه قبايح و فجايع اعمال بني اميه ظاهر شد و يك مرتبه جنبش و نهضت عظيمي در مسلمانان پيدا و عليه ( حكومت) يزيد و آل اميه قيام كردند. و بني اميه را مخرب اسلام دانستند و آنها را ظالم و غاصب ناميدند و برعكس بني هاشم را مظلوم و شايسته خلافت دانسته و حقيقت اسلام را رونقي تازه دادند، مسلماناني كه جنبه روحانيت اسلام را به يكباره فراموش نموده بودند با يك جنبش روشني به دنبال حق و حقيقت رفتند و نهضتهاي عظيم اسلامي شروع شد و دنباله آن تا به امروز امتداد يافت و روز به روز واقعه بزرگ كربلا اهميت و درخشندگي بيشتري يافت. 
مهم ترين اثر اين نهضت اين بود كه رياست روحاني كه در عوالم سياست اهميت شاياني داشت، مجدداً به دست بني هاشم افتاد و به ويژه در بازماندگان حسين عليه السلام مسلم گرديد. چندي طول نكشيد كه ( حكومت) ظلم و جور معاويه و جانشينان او منهدم شد و در كمتر از يك قرن قدرت از بني اميه سلب گرديد. منهدم شدن( قدرت) از بني اميه به قسمي شد كه امروز نام و نشاني از آنها نمودار نيست و اگر در متن كتب تاريخي نامي از اين قوم ذكر شده در تعقيب آن هزاران نفرين و ناسزا هم نوشته شده و اين نيست، مگر به واسطه قيام حسين و ياران با وفاي او. 
مي توان ادعا نمود كه تا به امروز تاريخ بشريت نظير چنين شخص مالانديش و فداكار به خود نديده و نخواهد ديد. هنوز اسراي حسين عليه السلام نزد يزيد نرسيده بودند كه علم خون خواهي حسين عليه السلام برافراشته شد و نهضت عظيمي عليه يزيد آغاز شد، مظلوميت حسين عليه السلام بر همه ثابت شد و پرده از روي نيات و جنايات بني اميه برداشته شد و كار به جايي رسيد كه خاندان و حرمسرايان يزيد زبان شماتت بر او دراز كردند و با اينكه ممكن نبود نام حسين و خاندان علي عليه السلام در اطراف و جوانب يزيد به نيكوئي برده شود. پس از اين واقعه در " پايتخت " يزيد، همه جا صحبت از مظلوميت حسين و ياران او بود و خاندان علي عليه السلام را به تقديس و عظمت ياد مي كردند و با اينكه يزيد ياراي شنيدن چنين كلماتي را نداشت، جز سكوت چاره اي نديد و براي تبرئه نمودن خود قصور و گناه را به امراي خود نسبت داد و گفت: خدا لعنت كند پسر مرجانه را زيرا من به او دستور دادم كه اگر مي تواند از حسين عليه السلام بيعت بگيرد نه اينكه او را شهيد نمايد و از بس مدح و ثناي حسين عليه السلام را پس از واقعه كربلا شنيد، روزي گفت: "( حكومت) وسيع بني اميه منقرض گرديد و به قسمي آنها را از ميان برداشتند كه حتي نام و نشاني از آنها باقي نماند. فقط چند نفري از آنها يكي بعد از ديگري در آندلس حكومت مي كردند. 
امروزه از آن ( قدرت) و جاه و غرور يك نفر ولو اينكه گمنام باشد، پيدا نمي شود و اگر پيدا شود از بس مورد سرزنش مردم مي باشند، ننگ دارند كه خود را معرفي نمايند.(2)

نهضت حسين از نظر مهاتما گاندي 
 

من زندگي امام حسين عليه السلام آن شهيد بزرگ اسلام را به دقت خوانده ام و توجه كافي به صفحات كربلا نموده ام و بر من روشن است كه اگر هندوستان بخواهد يك كشور پيروز گردد، بايستي از سرمشق امام حسين عليه السلام پيروي كند.(3)

محمدعلي جناح درباره حسين سخن مي گويد 
 

هيچ نمونه اي از شجاعت بهتر از آنكه امام حسين عليه السلام از لحاظ فداكاري و تهور نشان داد در عالم پيدا نمي شود، به عقيده من تمام مسلمين بايد از سرمشق اين شهيدي كه خود را در سرزمين عراق قربان كرد، پيروي نمايند.(4)

حادثه طف از نظر لياقت عليخان 
 

اين روز ( عاشورا) براي مسلمانان در سراسر جهان معناي بزرگ دارد، در اين روز يكي از حزن آورترين و تراژيك ترين وقايع اسلام اتفاق افتاد. شهادت حضرت امام حسين در عين حزن، نشانه فتح نهايي روح واقعي اسلامي بود، زيرا تسليم كامل به اراده الهي به شمار مي رفت، شهادت يكي از عظيم ترين پيروان اسلام مثل درخشنده و پايدار براي همه ما است. اين درس به ما مي آموزد كه اشكال و خطرات هر چه باشد نبايد از راه حقيقت و عدالت منحرف شود.(5)

پورشو تامداس توندون(6) حسين را مي ستايد 
 

شهادت امام حسين عليه السلام از همان زمان كه طفلي بيش نبودم در من تأثير عميق و حزن آوري مي بخشيد. من اهميت برپا داشتن اين خاطره بزرگ تاريخي را مي دانم. اين فداكاري هاي عالم از قبيل شهادت امام حسين عليه السلام سطح بشريت را ارتقاء بخشيده است و خاطره آن شايسته است هميشه بماند و يادآوري شود.(7)

اثر نهضت حسين از نظر گيبون مورخ مشهور 
 

در طي قرون آينده بشريت و در سرزمين هاي مختلف شرح صحنه حزن آور مرگ حسين موجب بيداري قلب خونسردترين قارئين خواهد شد.(8)

چارلز ديكنز درباره نهضت حسين اينگونه مي گويد 
 

اگر منظور امام حسين جنگ در راه خواسته هاي دنيائي خود بود، من نمي فهمم چرا خواهران و زنان و اطفالش به همراه او بودند، پس عقل چنين حكم مي نمايد كه او فقط به خاطر اسلام فداكاري خويش را انجام داد.(9)

حسين عليه السلام از نظر توماس كارلايل 
 

بهترين درسي كه از تراژدي كربلا مي گيريم، اين است كه حسين و يارانش ايمان استوار به خدا داشتند، آنها با عمل خود روشن كردند كه تفوق عددي در جائي كه حق با باطل روبه رو مي شود، اهميت ندارد و پيروزي حسين با وجود اقليتي كه داشت باعث شگفتي من است.(10)

سخنان پروفسور ادوارد براون درباره حادثه طف 
 

آيا اقليتي پيدا مي شود كه وقتي درباره كربلا سخن مي شنود، آغشته با حزن و الم نگردد، حتي غيرمسلمانان نيز نمي توانند پاكي روحي را كه اين جنگ اسلامي در تحت لواي آن انجام گرفت، انكار كنند.(11)

نهضت حسين از نظر فردريك جمس 
 

درس امام حسين عليه السلام و هر قهرمان شهيد ديگري اين است كه در دنيا اصول ابدي عدالت و ترحم و محبت وجود دارد كه تغيير ناپذيرند و همچنين مي رساند كه هرگاه كسي براي اين صفات ابدي مقاومت كند و بشر در راه آن پافشاري نمايد، آن اصول هميشه در دنيا باقي و پايدار خواهد ماند.(12)

ل. م. بويد 
 

در طي قرون افراد بشر هميشه جرات و پردلي و عظمت روح و بزرگي قلب و شهامت رواني را دوست داشته اند و در همين هاست كه آزادي و عدالت هرگز به نيروي ظلم و فساد تسليم نمي شود. اين بود شهامت و اين بود عظمت امام حسين عليه السلام و من مسرورم كه با كساني كه اين فداكاري عظيم را از جان و دل ثنا مي گويند، شركت كرده ام، هر چند كه 1300 سال از تاريخ آن گذشته است.(13)

حسين از نظر واشنگتن ايروينك مورخ آمريكايي 
 

براي امام حسين عليه السلام ممكن بود كه زندگي خود را با تسليم شدن اراده يزيد نجات بخشد، ليكن مسئوليت پيشوا و نهضت بخش اسلام اجازه نمي داد كه او يزيد را به عنوان خلافت بشناسد. او به زودي خود را براي قبول هر ناراحتي و فشاري به منظور رها ساختن اسلام از چنگال بني اميه آماده ساخت. در زير آفتاب سوزان سرزمين خشك و در روي ريگ هاي تفتيده عربستان روح حسين فناناپذير است. اي پهلوان و اي نمونه شجاعت و اي شهسوار من، اي حسين.(14)

توماس ماساريك درباره حادثه كربلا سخن مي گويد 
 

بسياري از مورخين ما از كم و كيفيت اين رسم و ازدياد عزاداري واقف نبوده، جاهلانه سخن مي گويند و وضع عزاداري پيروان حسين عليه السلام را مجنونانه مي پندارند و ابداً بدين نكته پي نبرده اند كه اين مسئله در اسلام چه تحولاتي را به وجود آورده و با جنبش و نهضت مذهبي كه از تعزيه داري در اين قوم پيدا شده در هيچ يك از اقوام و ملل ديگر عالم پيدا نشده با يك نظر دقيق در ترقيات دويست ساله پيروان علي عليه السلام در هندوستان كه عزاداري را شعار خود نموده اند تصديق خواهيم كرد كه بزرگترين عالم اصلي مزيت را آنها پيروي مي كنند. 
دويست سال پيش پيروان علي و حسين عليها السلام در سرتاسر هندوستان در اقليت بودند و همين حال را ممالك ديگر داشتند. امروزه در ممالك مترقي و ثروتمند مسيحي اگر بخواهند چنين ماتم و عزاداري را به پا نمايند با صرف ميليونها دلار باز هم به تأسيس چنين مجامع و مجالس عزاداري موفق نخواهند شد. گرچه كشيشان ما هم از ذكر مصائب حضرت مسيح ، مردم را متأثر مي سازند، ولي آن شور و هيجاني كه در پيروان حسين عليه السلام يافت مي شود، در پيروان مسيح يافت نخواهد شد و گويا سبب اين باشد كه مصائب مسيح در برابر مصائب حسين عليه السلام مانند پركاهي است در مقابل يك كوه عظيم پيكر.(15)

موريس دوكبري مي نويسد: 
 

اگر مورخين ما، حقيقت اين روز را مي دانستند و درك مي كردند كه عاشورا چه روزي است اين عزاداري را مجنونانه نمي پنداشتند، زيرا پيروان حسين به واسطه عزاداري حسين مي دانستند كه پستي و زيردستي و استعمار واستثمار را نبايد قبول كنند، زيرا شعار پيشرو و آقاي آنها ندادن تن به زيربار ظلم و ستم بود. 
قدري تعمق و بررسي كنيم كه در مجالس عزاداري حسين عليه السلام چه نكات دقيق حيات بخشي مطرح مي شود! در مجالس عزاداري حسين گفته مي شود، كه حسين عليه السلام براي حفظ شرف و ناموس مردم و بزرگي مقام و مرتبه اسلام، از جان و مال و فرزند گذشت و زيربار استعمار و ماجراجوئي يزيد نرفت. 
پس بيائيد ما هم شيوه او را سرمشق قرار داده از زيردستي استعمارگران( بيگانگان) خلاصي يابيم و مرگ باعزت را بر زندگي با ذلت ترجيح دهيم زيرا مرگ با عزت و شرافت بهتر از زندگي با ذلت است. مسلم است ملتي كه از گهواره تا گور تعليماتش چنين است داراي چه مقام و مرتبي است، داراي هر گونه شرافت و افتخاري است، همه سرباز حقيقي عزت و شرافتند. علاوه بر منافع سياسي كه ذكر شد و اثراتش طبيعي است. بزرگترين پاداش اخروي را مسلمانان در اين عمليات( يعني تعزيه داري حسين مي دانند) آشنايان به تاريخ تصديق خواهند نمود كه اصلاح اخلاق و تعليمات بين المللي جز به وسيله مذهب امروزه بلكه در قرنها در ملل خاورميانه غيرممكن است. جمعيت تسليح اخلاقي به خوبي بدين نكته پي برده كه وطن خواهي و اتحاد و اتفاق را در سايه دين و مذهب و ديانت ملل خاور زمين به دست آورده اند. امروزه در ممالك متحده آمريكا مردم را به نام خدمت به وطن دعوت مي كنند، ولي در آسيا مي توان خدمات شاياني را به نام دين و مذهب حاصل نمود. 
اگر مسلمانان مذهب را ناديده انگارند و به نام وطن خواهي بخواهند ترقيات سياسي حاصل كنند، بجاي نفع، زيان خواهند برد. زيرا اگر تعليمات سربازي را با دين توأم سازند، سربازان تا خون در بدن دارند، حاضر نيستند حتي يك وجب از خاك مقدس وطن را تسليم اجانب نمايند. امروز اگر استقلالي در مسلمانان مشاهده مي شود، عامل اصلي آن پيروي از دستورات قرآن و اسلام است و خواهيم ديد روزي را كه سلطنت هاي اسلامي در سايه همين نكته اساسي قوت گيرند و بدين وسيله مسلمانان عالم در سايه اتحاد و اتفاق واقعي مانند صدراسلام ممالك مشرق و مغرب عالم را مطيع اوامر خود سازند، حسين عليه السلام شبيه ترين روحانيين به حضرت مسيح است، ولي مصائب او سخت تر و شديدتر است.(16)

عاشورا از نظر دكتر ژوزف فرانسوي 
 

دكتر ژوزف مورخ معروف فرانسوي در كتاب " اسلام و اسلاميان " مي نويسد: بعد از رحلت بنيان گذار اسلام يعني محمدبن عبدالله صلي الله عليه و آله اختلاف كلمه و عقيده در تابعين و جانشينان وي پيدا شد. دسته اي به خلافت دامادش علي بن ابي طالب قائل و دسته ديگري خلافت پدرزن او ابوبكر را قبول نمودند، دسته اول را شيعه و دسته دوم را سني ناميدند. 
وقتي علي عليه السلام به خلافت رسيد و عايشه زوجه حضرت محمد صلي الله عليه و آله و دختر ابوبكر بر مخالفت او برخاست و معاويه برادرزن ديگر محمد صلي الله عليه و آله در شام پرچم پادشاهي را برافراشت. در اين موقع سه دستگي به وجود آمد و جنگهاي شديدي برپا شد و عده زيادي مقتول و مجروح گرديدند. زماني كه زمامدار شام( معاويه) به قتل و غارت پيروان علي عليه السلام پرداخت و دستور داد كه نام علي عليه السلام را به زشتي ياد كنند در منابر و مساجد نسبت به علي عليه السلام اهانت نمايند. 
عداوت و دشمني بين دو دسته شيعه و سني بيش از پيش شد و شيعيان از زيربار اطاعت بزرگان سنت بيرون آمده و تنفر و انزجار خود را از آنها ابراز داشتند. ولي حكومت و اقتدار در دست تسنن بود. از بعد از زمان خلافت، شيعيان از ترس حكومت هاي جابر هيچگونه ابراز عقيده اي نمي نمودند و اين شيوه برقرار بود تا واقعه عاشورا كه در اين روز به دستور حاكم شام( يزيد بدن معاويه) حسين عليه السلام و يارانش را در حوالي كوفه به قتل رسانيدند و اين واقعه حائز اهميت شاياني گرديد و پيروان علي عليه السلام برآشفته و موقع را مغتنم شمرده مشغول پيكار شدند و جنگ ها نموده و خونها ريخته شد و عزاداري برپا گرديد و كار بجائي رسيد كه شيعيان، عزاداري نوه محمد يعني حسين بن علي عليه السلام را جزو مذهب خود قرار دادند و از آن روز تاكنون به پيروي از بزرگان دين خود كه آنها را دوازده نفر از اولاد علي و فاطمه عليها السلام مي دانند و گفتار و رفتار و كردار هر يك از آنها را در مرتبه گفتار و كردار خدا و رسول و تالي قرآن مي شمارند، در عزاداري حسين عليه السلام شركت كرده و رفته رفته اين عزاداري از اركان مذهب شيعه قرار گرفت. با ترقيات سريع السيري كه شيعيان در اندك مدتي كردند مي توان گفت در دو قرن ديگر عدد آنها بر ساير فرق مسلمانان بيشتر خواهد شد و علت اين امر به واسطه سوگواري حسين عليه السلام است. 
امروز در هيچ نقطه اي از جهان نيست كه براي نمونه دو الي سه نفر شيعه يافت شوند و اقامه عزاداري ننمايند. 
" در بندر مارسيل، عربي را ديدم كه پيرو مذهب تشيع بود و گويا تبعيت بحرين را اختيار نموده بود. در مهمانخانه جنب اتاق من مسكن داشت در روز عاشوراي حسين عليه السلام به تنهايي احوالات حسين را مي خواند و گريه مي كرد و سپس مقداري آش كه با شكر و برنج تهيه نموده بود بين فقرا تقسيم مي نمود. "
شيعيان عقيده دارند كه در روزهاي عاشورا و تاسوعا بايستي فقرا را اطعام نمود از اين جهت همه ساله از اموال خود به قدر استطاعت خويش به فقرا كمك مي نمايند و بعضي اوقات اين كمك ها از ميليونها دلار هم مي گذرد. دسته ديگري از شيعيان براي اقامه مجلس سوگواري وقفياتي نموده اند كه ارزش آن بالغ بر ميليونها دلار مي گردد. بايد اعتراف نمود كه شيعيان از بذل جان و مال خود در راه مذهب و سوگواري حسين عليه السلام دريغ ندارند. 
امروز در هر نقطه از عالم مسلمانان شايسته ترين افرادي مي باشند كه به معرفت علم واقف شده و به خصوص فرقه شيعه بر ساير فرق اسلام مزيت و برتري دارند. (17)

پى‏نوشتها:
 

1- انتخاب دوازده جانشين( علي و فرزندانش) براي پيغمبر در اعتقاد شيعه و طبق مدارك قطعي و علمي از جانب خداوند بوده است، نه بخواست و اراده پيامبر. 
2- قيام حسين و يارانش، صص 2 تا 17، به نقل از ريدرز دايجست، چاپ نيويورك. 
3- مجله نور دانش، شماره 3، سال 1341 شمسي . 
4 و5- مجله نور دانش، شماره 3. 
6-Pursho Ttamdas Tondon 
7- مجله نور دانش، شماره 3. 
8 و9 و10و11- مجله نور دانش، شماره 3. 
12و13و14- مجله نور دانش، شماره 3. 
15- قيام حسين و يارانش، ص 20. 
16- همان، ص 21. 
17- قيام حسين و يارانش، ص 24، به نقل از ريدرز دايجست، چاپ نيويورك. 
 

منبع:سايت حوزه 
* ارسال مقاله توسط عضو محترم سایت با نام کاربری : samsam
تعداد بازدید از این مطلب: 57
موضوعات مرتبط: عاشورا , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


آیه ای که گره فکریتان را باز می کند

آیه ای که گره فکریتان را باز می کند

خیلی وقت ها میشه که انسان در زندگیش دچار خطا و شکست میشه و در برابر، خیلی وقت ها نیز هست که موفق به انجام کارهای خوب می‌گردد. همه ما از این تجربه ها زیاد داریم! اما آنچه اهمیت دارد این است که در تحلیل خوبی و بدی دچار اشتباه نشویم.


مشکل

افراد زیادی هستند که با اینکه مسلمانند اما خدا در زندگی آنها فقط علت بدی‌ها و بد بختی‌هاست.

هر وقت اشتباهی می‌کنند و مرتکب خطائی می‌گردند یاد خدا  می‌افتند که مگر دیواری کوتاه تر از دیوار ما پیدا نکردی؟!

در مقابل هنگامی که موفق به هر کار درست و خوبی می‌شوند، خویشتن را منشأ و علت آن می‌دانند و دچار عجب و غرور فزون‌تر می‌گردند.

قرآن کریم از قارون به عنوان ثروتمندی که باور داشت که خودش سبب آن مال و ثروت هنگفت است به بدی یاد می‎‌کند که «قَالَ إِنَّمَا أُوتِیتُهُ عَلَى عِلْمٍ عِندِی»:[1] [قارون‏] گفت: «من اینها را در نتیجه دانش خود یافته‏ام.»

تفکر قارونی ممکن است حتی در بین بسیاری از قاریان قرآن کریم هم وجود داشته باشد و بپندارند که علم، مال، مقام، زیبایی و دیگر خوبی‌ها را خودشان به دست آورده‌اند.

خوشبختانه در فرهنگ و معارف پربار دینی ما درباره این موضوع هشدارهای لازم داده شده است.

«خود پرستی» نقطه مقابل «خداپرستی» است. هر چه توجه و علاقه به خدا خوب است، توجه و علاقه به نفس مذموم می‌باشد.

در روایت معروف پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله نفس انسان به عنوان دشمن‌ترین دشمنان او معرفی شده است که: «اعدی عدوک نفسک التی بین جنبیک.»[2]

آیه بسیار مهمی درباره این موضوع در قرآن کریم است که توجه به آن می‌تواند گره فکری ما را در این باب بگشاید:

«مَا أَصَابَكَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّهِ وَ مَا أَصَابَكَ مِنْ سَیِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِكَ وَ أَرْسَلْنَاكَ لِلنَّاسِ رَسُولاً وَ كَفَى بِاللَّهِ شَهِیداً»[3]

هر چه از خوبی ها به تو مى‏رسد از جانب خداست و آنچه از بدى به تو مى‏رسد از خود توست و تو را به پیامبرى، براى مردم فرستادیم، و گواه بودن خدا بس است.

درباره نکات این آیه مباحث زیادی مطرح است که نیازی به پرداختن به همه آنها نیست و فقط به چند نکته اشاره می کنیم:

اول اینکه «حسنه» شامل هر کار نیکی می ‍ شود. هر کاری که برای فرد و اجتماع مفید است، هر کاری که برای جسم و روح انسان مفید و سازنده باشد، هر کاری که به درد دنیا و آخرت بخورد مصداق «حسنة» است.

اگر همه خوبی‌ها و بدی‌ها را از خدا دانستیم به معنای نقش و تاثیری است که خدا در خلقت و اداره جهان دارد و این منافاتی ندارد که در مورد انجام بدی‌ها، هر انسانی مسئولیت اصلی را به عهده داشته باشد چرا که اختیار او سبب می‌شود که کار بد به خودش مرتبط گردد. توضیح بیشتر بحث را در تفاسیر مطالعه نمایید

در برابر هر کار زشتی که برای فرد و جامعه مضر و مفسد است، هر کار خطایی که سبب ناراحتی ما می‌شود «سیئة» می‌باشد.

لغت شناس معروف عرب، راغب اصفهانی می‌نویسد: «الحسنةُ یعبّر عنها عن كلّ ما یسرّ من نعمة تنال الإنسان فی نفسه و بدنه و أحواله، و السیئة تضادّها.»[4] حسنه هر نعمتی است که سبب شادمانی انسان می‌گردد چه در مورد جان او باشد و چه در مورد بدن و حالات او و در برابر این کلمه سیئه می‌باشد.

بنابراین نباید این دو واژه را تنها به ثواب و گناه تفسیر نمود.

دوم: اینکه این آیه کلیدی مربوط به خوبی‌ها و بدی‌های اختیاری است. کارهایی که افراد به اختیار خود انجام می‌دهند اگر به خوبی منتهی شود، علت اصلی اش خداست چرا که با فراهم کردن زمینه خیر و خوبی در وجود فرد و نیز فراهم کردن شرایط خارجی در محیط اطراف او، اصلی ترین علت تحقق آن خوبی- حسنه- بوده است.

اما در مورد بدی چون خداوند هرگز به بدی و زشتی فرمان نداده بلکه از آن نهی نیز کرده است که «وَیَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاء وَالْمُنكَرِ وَالْبَغْیِ»[5]: و از كار زشت و ناپسند و ستم باز مى‏دارد، بنابراین چون انسان با داشتن عنصر گرانبهای اختیار خود، به اراده خویشتن آن کار بد را انتخاب کرده است حق ندارد خدا را متهم کند و او را علت گناه و اشتباهی که کرده قلمداد کند.

سوم: ذاتی که همه وجودش خیر و خوبی است جز خیر و خوبی را اراده نخواهد کرد. توجه به آیات پایانی سوره مبارکه حشر در این زمینه موثر است:

«اوست خدایى كه غیر از او معبودى نیست، داننده غیب و آشكار است، اوست رحمتگر مهربان. اوست خدایى كه جز او معبودى نیست همان فرمانرواى پاك سلامت [بخش، و] مومن [به حقیقت حقّه خود كه‏] نگهبان، عزیز، جبّار [و] متكبّر [است‏].

پاك است خدا از آنچه [با او] شریك مى‏گردانند. اوست خداى خالق نوساز صورتگر [كه‏] بهترین نام ها [و صفات‏] از آنِ اوست. آنچه در آسمان ها و زمین است [جمله‏] تسبیح او مى‏گویند و او عزیز حكیم است.»[6]

چنین خدای بزرگ و مهربانی نمی‌تواند علت بدی قلمداد شود. اما نفس غیر مهذّب که تعلقات دنیوی و مادی از یکسو و تبعیت از شیطان رجیم از سوی دیگر شعار و همت او گردیده است.

با نهایت فریبکاری تلاش می‌کند تا مسئولیت خود را در زمینه بدی به فراموشی سپارد. «قَدْ أَفْلَحَ مَن زَكَّاهَا* وَقَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا»[7]: كه هر كس آن را پاك گردانید، قطعاً رستگار شد. و هركه آلوده‏اش ساخت، قطعاً درباخت.

«خود پرستی» نقطه مقابل «خداپرستی» است. هر چه توجه و علاقه به خدا خوب است، توجه و علاقه به نفس مذموم می‌باشد. بلکه در روایت معروف پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله نفس انسان به عنوان دشمن‌ترین دشمنان او معرفی شده است که :« اعدی عدوک نفسک التی بین جنبیک»

چهارم: نکته آخر هم اینکه مقصود این آیه کریمه این نیست که در نظام هستی کاری بدون اراده تکوینی خدا واقع می‌شود؛ چرا که در نظام توحیدی اسلام همه افعال و حرکات به نحوی به خداوند متصل می‌گردد و نظام علیت هرگز از علت اولی و اصلی خود جدا نمی‌گردد. لذا در آیه قبل صریحاً همه خوبی‌ها و بدی‌ها را از خدا دانست «قُلْ كُلًّ مِّنْ عِندِ اللّهِ»[8] بگو: «همه از جانب خداست.»

مفسران در زمینه تفاوتی که در این دو آیه که پشت سر هم آمده‌اند زیاد گفتگو کرده‌اند.

اگر همه خوبی‌ها و بدی‌ها را از خدا دانستیم به معنای نقش و تأثیری است که خدا در خلقت و اداره جهان دارد و این منافاتی ندارد که در مورد انجام بدی‌ها، هر انسانی مسئولیت اصلی را به عهده داشته باشد چرا که اختیار او سبب می‌شود که کار بد به خودش مرتبط گردد. توضیح بیشتر بحث را در تفاسیر مطالعه نمایید.

امید است که این مختصر بحث قرآنی برای تربیت ما موثر باشد و اگر تاکنون خدا را مقصر بدی‌های خود می‌دانستیم، به خود آییم و خویشتن را متهم کنیم.

 

پی نوشت ها:

[1] - سوره مبارکه قصص 78. ترجمه تمام آیات در این نوشتار از مرحوم دکتر فولادوند است.

[2] - میزان الحکمة 6/2439 حدیث شماره12057.

[3] - سوره مبارکه نساء 79.

[4] - مفردات راغب 225.

[5] - سوره مبارکه نحل 90.

[6] - سوره مبارکه حشر 22-24.

[7] - سوره مبارکه شمس 9-10.

[8] - سوره مبارکه نساء 78.

سید محمد مهدی رفیعی پور

تعداد بازدید از این مطلب: 78
موضوعات مرتبط: گنجینه اخلاق , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


استقامت حسيني
 
عاشورا پيامها و درسهايي دارد. عاشورا درس مي دهد که بايد براي حفظ دين فداکاري کرد. در راه قرآن بايد از همه چيز گذشت. درس مي دهد که در ميدان نبرد حقّ و باطل، کوچک و بزرگ، زن و مرد، پيرو جوان، شريف و وضيع، امام و رعيّت، همه با هم در يک صف قرار مي گيرند و جبهه ي دشمن با همه ي تواناييهاي ظاهري، بسيار آسيب پذير است. همچنان که جبهه ي بني اميّه به وسيله ي کاروان اسيران عاشورا در کوفه آسيب ديد، در شام و در مدينه آسيب ديد، بالاخره هم به فناي جبهه ي سفياني منتهي شد. درس مي دهد که در ماجراي دفاع از دين، بيشتر از همه چيز براي انسان بصيرت لازم است. بي بصيرتها فريب مي خورند و در جبهه باطل قرار مي گيرند، بدون اين که خود بدانند. همچنان که در جبهه ي ابن زياد کساني بودند که از فسّاق و فجّار نبودند، بلکه از بي بصيرتها بودند. 
اينها درسهاي عاشورا است. البتّه همين درسها کافي است که يک ملت را از ذلّت به عزّت برساند. همين درسها مي تواند جبهه ي کفر و استکبار را شکست بدهد. درسهاي زندگي سازي است (1) 

استقامت حسيني 
 

درمورد امام حسين عليه السلام استقامت به اين صورت است که او تصميم گرفت تسليم يزد و حکومت جابرانه ي او نشود. مبارزه از اين جا شروع شد؛ عدم تسليم در مقابل حاکميت فاسدي که راه دين را بکلّي منحرف مي کرد. امام که از مدينه حرکت فرمود، با اين نيّت بود. بعد که در مکّه احساس کرد ياور دارد، آن وقت اين را با قيام هم همراه کرد؛ و الّا جوهر اصلي اعتراض و حرکت در مقابل حکومتي بود که بر طبق موازين حسيني، اين حکومت قابل تحمّل و قابل قبول نبود. اوّل، امام حسين عليه السلام در مقابل اين حکومت ايستاد. هنوز خبري نبود و مشکلات خودش را نشان نداده بود. بعد، امام حسين عليه السلام با مشکلات يکي پس از ديگري مواجه شد: مسأله ي ناگزيري خروج از مکّه و سپس درگيري در کربال و فشاري که درحادثه ي کربلا بر شخص امام حسين عليه السلام وارد آمد. 

عذرهاي شرعي سدّ راه انسان 
 

يکي از چيزهايي که در کارهاي بزرگ جلوي انسان را سدّ مي کند، عذرهاي شرعي است. کار واجب و تکليفي را انسان بايد انجام بدهد، ولي وقتي انجام اين کار مستلزم اشکال بزرگي است - فرضاً عدّه ي زيادي کشته خواهند شد -در اين جا انسان احساس مي کند که ديگرتکليف ندارد. شما ببينيد در مقابل امام حسين عليه السلام از اين گونه عذرهاي شرعي که يکي پس از ديگري پديدار مي شد و مي توانست هر انسان ظاهر بيني را از اين راه منصرف بکند، چه قدر بود. اوّل، اعراض مردم کوفه و کشته شدن مسلم بود. در اين جا بايد امام حسين مي فرمود که ديگر عذر شرعي است و تکليف ساقط شد. ما مي خواستيم با يزيد بيعت نکنيم، ولي معلوم گرديد که در اين اوضاع و احوال نمي شود چنين کاري نکرد، مردم تحمل نمي کنند. پس، تکليف ساقط است و از روي اجبار و ناچاري بيعت مي کنيم. 
مرحله ي دوم، خود حادثه ي کربلاست. در اين جا امام حسين مي توانست در مواجهه ي با يک مسأله، به صورت انساني که مي خواهد حوادث بزرگ را با اين منطقها حل بکند، بگويد اين زن وبچه دراين صحراي سوزان طاقت ندارند. بنابراين، تکليف برداشته است و طبيعتاً تسليم بشود و آن چيزي را که تا آن وقت قبول نکرده بود، قبول کند. يا بعد از آن که روز عاشورا شد و حمله ي اينها شروع گرديد و عدّه ي زيادي از اصحاب امام حسين عليه السلام به شهادت رسيدند، دراين جا مشکلات بيشتر خود را به امام حسين عليه السلام نشان مي داد و مي توانست آن بزرگوار بگويد که حالا ديگر معلوم شد که نمي شود مبارزه کرد و نمي شود پيش برد و نتيجتاً عقب بکشد. يا آن وقتي که معلوم گرديد امام حسين عليه السلام شهيد خواهد شد و بعد از شهادت او، آل الله و حرم اميرالمؤمنين و حرم پيامبر، در دست مردان نامحرم در بيابان تنها خواهند ماند، اين جا ديگر مسأله ي ناموس پيش مي آيد. امام حسين عليه السلام در اين جا هم به عنوان يک انسان غيرتمند مي توانست با خود بفرمايد که ديگر تکليف برداشته است. اگر اين راه را ادامه بدهيم و کشته بشويم، زنهاي خاندان پيامبر و دختران اميرالمؤمنين و پاکيزه ترين و طيّب و طاهرترين زنان عالم اسلام، به دست دشمنان و مردهاي بي سر و پايي که از شرف و ناموس هيچ چيز نمي فهمند، خواهند افتاد. پس، تکليف برداشته است. 
برادران و خواهران! توجه کنيد، اين مطلب مهمي است که بايد در حادثه ي کربلا، بر اين اساس و از اين ديدگاه دقت بشود که اگر امام حسين عليه السلام مي خواست در مقابل حوادث بسيار تلخ و دشوار - مثل حادثه ي شهادت علي اصغر و اسارت زنان و تشنگي بچه ها و کشته شدن همه ي جوانها و حوادث فراوان ديگري که در کربلا قابل احصاست - با ديد يک متشرّع معمولي نگاه کند و عظمت رسالت خود را به فراموشي بسپرد، هر قدم به قدم مي توانست عقب نشيني کند و بگويد ديگر تکليف نداريم. حالا با يزيد بيعت مي کنيم، چاره چيست. «الضّروات تبيح المحذورات ». اما امام حسين عليه السلام چنين نکرد. اين، «استقامت » امام حسين است. استقامت، يعني اين. 

استقامت در برابر عذرهاي شرعي 
 

استقامت، همه جا به معناي تحمل مشکلات نيست. تحمل مشکلات براي انسان بزرگ آسانتر است تا تحمل آن چيزهايي که بر حسب موازين شرعي و عرفي و عقلي ساده، ممکن است خلاف مصلحت به نظربيايد. تحمل اينها از تحمل دشوارتر مشکلتر است. يک وقت به کسي مي گويند اين راه را نرو، ممکن است شکنجه بشوي. انسان قوي مي گويد شکنجه بشوم، چه مانعي دارد؟راه را مي روم. يا مي گويند نرو، ممکن است کشته بشوي. انسان بزرگ مي گويد کشته بشوم، چه اهميت دارد؟ مي روم. يک وقت صحبت کشته شدن و شکنجه شدن و محروميت کشيدن نيست. مي گويند نرو، ممکن است که گروهي از مردم به خاطر اين حرکت تو کشته بشوند. در اين جا ديگر پاي جان ديگران در بين است. نرو، ممکن است بسياري از زنان و مردان و کودکان، به خاطر پيش رفتن تو سختي بکشند. اين جاست که آن کساني که کشته شدن برايشان مهم نيست، پايشان مي لرزد. آن کسي پايش نمي لرزد که اوّلاً در حدّ اعلي بصيرت داشته باشد. و بفهمد چه کار بزرگي را انجام مي دهد. ثانياً قدرت نفس داشته باشد و ضعف نفس گريبان او را نگيرد. اين دو خصوصيت را امام حسين در کربلا نشان داد. لذا حادثه ي کربلا مثل خورشيدي بر تارک تاريخ درخشيد. هنوز هم مي درخشد و تا ابد الدّهر هم خواهد درخشيد (2)

پي نوشت ها :
 

1-ديدار با فرماندهان گردانها، دسته هاي عاشوراي نيروي مقاومت بسيج71/4/22.
2-روزنامه جمهوري اسلامي، 1375/3/16. 
 

منبع: منبع : شخصيت و سيره ي معصومين(علیهم السلام)در نگاه رهبر انقلاب اسلامي(جلد 5)،( شخصیت و سیره امام حسین (علیه السلام))
تعداد بازدید از این مطلب: 67
موضوعات مرتبط: عاشورا , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


نهضت عظیم حسینی
 
ازسه بعد و با سه ديدگاه، اين نهضت عظيم حسيني را که در تاريخ اين طور ماندگار شده است، مي شود نگاه کرد؛ در هر سه بعد، آنچه که بيش از همه چشم را خيره مي کند، احساس عزت و سربلندي و افتخار است. 
يک بعد، مبارزه ي حق در مقابل باطل مقتدر است که امام حسين و حرکت انقلابي و اصلاحي او چنين کرد. يک بعد ديگر، تجسم معنويت و اخلاق در نهضت حسين بن علي است؛ در اين نهضت عرصه ي مبارزه يي وجود دارد که غير از جنبه ي اجتماعي و سياسي و حرکت انقلابي و مبارزه ي علني حق و باطل مي باشد و آن، نفس و باطن انسانهاست. آن جايي که ضعفها، طمعها، حقارتها، شهوتها و هواهاي نفساني در وجود انسان، او را از برداشتن گامهاي بلند باز مي دارد، يک صحنه ي جنگ است؛ آن هم جنگي بسيار دشوارتر. آن جايي که مردان و زنان مؤمن و فداکار پشت سر حسين بن علي عليه السلام راه مي افتند؛ دنيا و مافيها، لذتها و زيباييهاي دنيا، در مقابل احساس وظيفه از چشم آنها مي افتد؛ انسانهايي که معنويت مجسم و متبلور در باطنشان، برجنود شيطاني- همان جنود عقل و جنود جهلي که درروايات ما هست - غلبه پيدا کرد و به عنوان يک عده انسان نمونه، والا و بزرگ، در تاريخ ماندگار شدند. بعد سوم که بيشتر در بين مردم رايج است، فجايع، مصيبتها، غصه ها، غمها و خون دلهاي عاشوراست. ليکن در همين صحنه ي سوم، باز هم عزت و افتخار هست. کساني که اهل نظر و فکر و تأملند، بايد هر سه بعد را دنبال کنند. 

عزّت و افتخار در حرکت انقلابي 
 

در آن بعد اول که امام حسين يک حرکت انقلابي به راه انداخت، مظهر عزت و افتخار بود. نقطه ي مقابل حسين بن علي چه کسي بود؟ آن حکومت ظالم فاسد بدکاره يي بود که «يعمل في عبادالله بالاثم و العدوان »(1) نمودار اصلي اين بود که در جامعه يي که زير قدرت او بود، با بندگان خدا و انسانها با ستم، عدوان، غرور، تکبر، خودخواهي و خودپرستي رفتار مي کرد؛ اين خصوصيت عمده ي آن حکومت بود. چيزي که برايشان مطرح نبود، معنويت و رعايت حقوق انسانها بود. حکومت اسلامي را به همان حکومت طاغوتي که قبل از اسلام و در دورانهاي مختلف در دنيا وجود داشته است، تبديل کرده بودند. در صورتي که بارزترين خصيصه ي نظام اسلامي، حکومت است؛ برجسته ترين بخشهاي آن جامعه ي ايده آلي که اسلام مي خواهد ترتيب بدهد، شکل و نوع حکومت و رفتار حاکم است. 
به تعبير بزرگان آن روز، امامت را به سلطنت تبديل کرده بودند. امامت يعني پيشوايي قافله ي دين و دنيا؛ درقافله يي که همه به يک سمت و هدف والايي در حرکتند، يک نفر بقيه را راهنمايي مي کند و اگر کسي گم شود، دست او را مي گيرد و بر مي گرداند؛ 
اگر کسي خسته شود، او را به ادامه ي راه تشويق مي کند؛ اگر کسي پايش مجروح شود، پاي او را مي بندد و کمک معنوي و مادي به همه مي رساند؛ اين در اصطلاح اسلامي اسمش امام - امام هدايت - است؛ و سلطنت نقطه ي مقابل اين است. سلطنت به معناي پادشاهي موروثي، فقط يک نوع از سلطنت است. لذا بعضي سلاطين در دنيا هستند که اسمشان سلطان نيست، اما باطنشان تسلط و زورگويي برانسانهاست. هر کس و در هر دوره يي از تاريخ - اسم او هر چه مي خواهد باشد - وقتي به ملت خود يا به ملتهاي ديگر زور بگويد، اين سلطنت است. اين که رئيس جمهور يک دولتي-که در همه ي زمانها دولتهاي مستکبر بوده اند و امروز مظهر آن، امريکاست - به خود حق بدهد که بدون هيچ استحقاق اخلاقي، علمي و حقوقي، منافع خود و کمپانيهاي پشتيبان خود را بر منافع ميليونها انسان ترجيح دهد و براي ملتهاي دنيا تکليف معين کند، اين سلطنت است؛ حالا اسمش سلطان باشد يا نباشد!
در دوران امام حسين، امامت اسلامي را به چنين چيزي تبديل کرده بودند؛ «يعمل في عبادالله بالاثم و العدوان ». امام حسين در مقابل چنين وضعيتي مبارزه مي کرد؛ مبارزه ي او بيان کردن، روشنگري، هدايت ومشخص کردن مرز بين حق و باطل- چه در زمان يزيد و چه قبل از او - بود. منتها آنچه در زمان يزيد پيش آمد و اضافه شد، اين بود که آن پيشواي ظلم و گمراهي و ضلالت، توقع داشت که اين امام هدايت پاي حکومت او را امضاء کند؛ «بيعت » يعني اين. مي خواست امام حسين را مجبور کند به جاي اين که مردم را ارشاد و هدايت کند و گمراهي آن حکومت ظالم را براي آنان تشريح کند، بيايد حکومت آن ظالم را امضا و تأييد هم بکند؛ قيام امام حسين از اين جا شروع شد. اگر چنين توقعي بي جا و ابلهانه اي از سوي حکومت يزيد نمي شد، ممکن بود امام حسين همچون زمان معاويه و ائمه ي بزرگوار بعد از خود، پرچم هدايت را بر مي افراشت؛ مردم را ارشاد و هدايت مي کرد و حقايق را مي گفت. منتها او بر اثر جهالت و تکبر و دوري از همه ي فضايل و معنويات انساني يک قدم بالاتر گذاشت و توقع کرد که امام حسين پاي اين سيه نامه ي تبديل امامت اسلامي به سلطنت طاغوتي را امضاء کند؛ يعني بيعت کند. امام حسين فرمود که «مثلي لا يبايع مثله »(2)؛ حسين چنين امضايي را نمي کند؛ امام حسين بايد تا ابد به عنوان پرچم حق باقي بماند؛ پرچم حق نمي تواند در صف باطل قرار گيرد و رنگ باطل را بپذيرد. اين بود که امام حسين فرمود: «هيهات منّا الذّلّة ». حرکت امام حسين، حرکت عزت بود؛ يعني عزت حق، عزت دين، عزت امامت و عزت آن راهي که پيغمبر ارائه کرده بود. امام حسين مظهر عزت بود و چون ايستاد پس مايه ي فخر و مباهات هم بود. اين عزت و افتخار حسيني است، يک وقت کسي حرفي را مي زند، حرف را زده و مقصود را گفته است، اما پاي آن حرف نمي ايستد و عقب نشيني مي کند؛ اين ديگر نمي تواند افتخار کند. «افتخار» متعلق به آن انسان، ملت و جماعتي است که پاي حرفشان بايستند و نگذارند پرچمي را که آنها بلند کرده اند، طوفانها از بين ببرد و بخواباند. امام حسين اين پرچم را محکم نگه داشت و تا پاي شهادت عزيزان و اسارت حرم شريفش ايستاد. عزت و افتخار در بعد يک حرکت انقلابي اين است. 

تبلور معنويت و فضيلت 
 

در بعد تبلور معنويت هم همين طور است؛ بارها اين را گفته ام، خيليها به امام حسين مراجعه و او را بر اين ايستادگي ملامت مي کردند. آنها مردمان بد و يا کوچکي هم نبودند؛ بعضي جزو بزرگان اسلام بودند؛ اما بد مي فهميدند و ضعفهاي بشري بر آنها غالب شده بود؛ لذا مي خواستند حسين بن علي را هم مغلوب همان ضعفها کنند؛ اما امام حسين صبر کرد و مغلوب نشد و يکايک کساني که با امام حسين بودند، در اين مبارزه ي معنوي و دروني پيروز شدند. آن مادري که جوان خود را با افتخار و خشنودي به طرف اين ميدان فرستاد، آن جواني که از لذات ظاهري زندگي گذشت و خود را تسليم ميدان جهاد و مبارزه کرد، پيرمرداني مثل حبيب بن مظاهر و مسلم بن عوسجه که از راحتي دوران پيرمردي و بستر گرم و نرم خانه ي خودشان گذشتند و سختي را تحمل کردند، آن سردار شجاعي که در ميان دشمنان جايگاهي داشت - حر بن يزيد رياحي - و از آن جايگاه صرف نظر کرد و به حسين بن علي پيوست، همه ي آنها در اين مبارزه ي باطني و معنوي پيروز شدند. 
آن روز کساني که در مبارزه ي معنوي بين فضايل و رذايل اخلاقي پيروز شدند و در صف آرايي ميان جنود عقل و جنود جهل توانستند جنود عقل را بر جنود جهل غلبه دهند، عده ي اندکي بيش نبودند؛ اما پايداري و اصرار آنها بر استقامت در آن ميدان شرف، موجب شد که در طول تاريخ، هزاران هزار انسان آن درس را فراگرفتند و همان را ه را رفتند. اگر آنها در وجود خودشان فضيلت را بر رذيلت پيروز نمي کردند، درخت فضيلت در تاريخ خشک مي شد؛ اما آن درخت را آبياري کردند و شما در زمان خودتان خيليها را ديديد که در درون خود فضيلت را بر رذيلت پيروز کردند؛ هواهاي نفساني را مقهور احساسات و بينش و تفکر صحيح ديني و عقلاني کردند. همين پادگان دو کوهه و پادگانهاي ديگر و ميدانهاي جنگ و سرتاسر کشور، شاهد دهها و صدها هزار نفر از آنها بوده است. امروز هم ديگران از شما ياد گرفته اند؛ امروز در سرتاسر دنياي اسلام آن کساني که حاضرند در درون خود و در صف آرايي حق و باطل، حق را بر باطل پيروز کنند و غلبه دهند، کم نيستند؛ پايداري شما - چه در دوران دفاع مقدس و چه در بقيه ي آزمايشهاي بزرگ اين کشور - اين فضيلتها را در زمانه ي ما ثبت کرد. زمانه ما زمانه ي ارتباطات نزديک است، اما اين ارتباطات نزديک هميشه به سود شيطان و شيطنتها نيست؛ به سود معنويتها و اصالتها هم هست. مردم دنيا خيلي چيزها را از شما ياد گرفته اند؛ همين مادري که در فلسطين جوان خودش را مي بوسد و به طرف ميدان جنگ مي فرستد، اين يک نمونه است. فلسطين سالهاي متمادي، زن و مرد و پير و جوان داشت، اما بر اثر ضعفها و به دليل آن که در ميدان صف آرايي معنوي، جنود عقل نمي توانست بر جنود جهل پيروز شود، فلسطين دچار ذلت شد و اين وضعيت برايش پيش آمد و دشمنان بر آن مسلط شدند. اما امروز وضعيت فلسطين، به گونه ي ديگري است؛ امروز فلسطين به پا خواسته است امروز ملت فلسطين- زن و مرد - در صف آرايي معنوي در درون خود توانسته اند جانب معنويت را غلبه بدهند و پيروز کنند؛ و اين ملت پيروز خواهد شد. 

جوهره عزّت در مصيبت هاي عاشورا 
 

در آن صحنه ي سوم هم که صحنه ي فاجعه آفريني هاي عاشوراست، آن جا هم باز نشانه هاي عزت مشاهده مي شود؛ آن جا هم سربلندي و افتخار است؛ اگر چه مصيبت و شهادت است، اگر چه شهادت هر يک از جوانان بني هاشم، کودکان، طفلان کوچک و اصحاب کهنسال در اطراف حضرت ابي عبدالله الحسين عليه السلام يک مصيبت و داغ بزرگ است، اما هر کدام حامل يک جوهره ي عزت و افتخار هم هست (3)

پي نوشت ها :
 

1- بحار الانوار، ج44، ص382.
2-بحار الانوار، ج44، ص325.
3-در جمع راهيان نور و قشرهاي مختلف مردم در پادگان دو کوهه، 1381/1/9. 
 

منبع: منبع : شخصيت و سيره ي معصومين(علیهم السلام)در نگاه رهبر انقلاب اسلامي(جلد 5)،( شخصیت و سیره امام حسین (علیه السلام))
تعداد بازدید از این مطلب: 91
موضوعات مرتبط: عاشورا , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


عاشورا در کلام معصومين(ع)

عاشورا در کلام معصومين(ع) 
 

از امام صادق(ع) پرسيدند: چرا روزعاشورا سوگناک ترين روز به حساب آمده است، نه روز رحلت پيامبر اکرم(ص) وحضرت فاطمه(س) و روز شهادت حضرت علي(ع) و امام حسن(ع)؟
حضرت فرمود: «به اين دليل روز [شهادت] حسين (ع) سوگناک ترين روزهاست که اصحاب کسا، اين گرامي ترين آفريدگان نزد خداي تعالي، پنج نفر بودند...
چون امام حسين(ع) کشته شد، ديگر کسي از اهل کسا باقي نماند که بعد از او مايه تسلاي خاطر مردم باشد. بنابراين ، رفتن امام حسين(ع) به منزله رفتن همه آنهاست، همچنان که ؛ باقي بودن ايشان مثل اين بود که همه اهل کسا زنده هستند(1).
امام رضا(ع) «کسي که در روز عاشورا از انجام دادن کارهاي مورد نياز خود بپرهيزد، خداوند نيازهاي دنيا وآخرت او را برآورده مي کند. کسي که روز عاشورا را روز سوگواري واندوه وحزن قرار دهد، خداوند روز قيامت را روز شادي و سرور او قرار مي دهد(2).

عاشورا،فرهنگ باشکوه
 

عاشورا، نام دهمين روز از ماه محرم ومهم ترين روز در واقعه کربلاست .واقعه عاشورا، بزرگ ترين حادثه مصيبت بار در تاريخ صدر اسلام است که در آن، حضرت حسين بن علي(ع) امام سوم شيعيان به همراه يارانش درنبردي نابرابر با سپاه يزيد بن معاويه، به شهادت رسيد. حادثه دردناک عاشورا در روز دهم محرم سال61 هجري اتفاق افتاد وحضرت اباعبدالله(ع) درآن روز،در56 سالگي به شهادت رسيد. به گراميداشت اين واقعه مهم، پيروان و شيعيان امام حسين(ع) هر ساله گرد هم مي آيند و با حزن واندوه عزاداري مي کنند.
امروزه عاشورا با همه عظمت آن تنها يک واقعه تاريخي نيست، بلکه فرهنگي باشکوه وغني است که به انسان درس چگونه زيستن مي دهد وچشمه اي جوشان است که هر که ازآن نوشيده، به راه سعادت رهنمون شده است. 
فرهنگ عاشورا درس ها وپيام هايي راستين و انساني داردکه عمل به آنها حيات فردي و اجتماعي انسان را در برابر ستم ها و ناملايمت ها و ناشايستگي هاي روزگار بيمه مي کند وگوهر وجود او را آشکار مي سازد.

عوامل جاودانگي عاشورا
 

نهضت عاشورا ويژگي هاي برجسته اي دارد که موجب ماندگاري و جاودانگي آن شده است. برخي از اين ويژگي ها عبارتند از : 
1. مصونيت رهبري نهضت عاشورا از اشتباه : امام حسين(ع) به عنوان رهبر نهضت بزرگ عاشورا از عالي ترين ويژگي هاي انساني برخوردار بود و از همه مهم تر ، معصوم؛ يعني از اشتباه وخطا مصون بود. از اين رو، حماسه عاشورا الگويي تمام عيار براي همه انسان ها و جوامع است. 
2. هدف عاشورا؛ احياي اسلام و دفاع از دين: هدف نهضت عاشورا، منفعت طلبي ودستيابي به قدرت و رقابت حزبي و قوم و قبيله اي نبود، بلکه هدف، دفاع از دين و احياي سنت نبوي است .
3. پيروي از اصول و آموزه هاي ديني: يکي از ويژگي هاي حماسه عاشورا،انطباق کامل مجموعه حرکت امام حسين(ع) با قوانين ديني وحدود الهي و آموزه هاي اخلاقي بود.
4. اوج ايثار و فداکاري: حضور رهبر قيام؛ يعني امام حسين (ع) با تمام هستي وسرمايه خود؛ [يعني برادران،خواهران و عزيزان و يارانش و ارزشمندترين سرمايه اش که جان پاک او بود]، ازديگر ويژگي هاي نهضت عاشورا بودکه در تاريخ بي نظيراست(3).

آموزه هاي عاشورا
 

در بررسي حماسه حسين وفرهنگ عاشورا به آموزه هايي بر مي خوريم که هر يک دريايي از معرفت را به روي تشنگان مي گشايند . اين آموزه ها به ملت وقوم ومذهب خاصي منحصر نيست، بلکه فرا انساني و الگويي براي همه انسان هاست. از اين رو، بسياري از بزرگان غير مسلمانان در عظمت ودرس آموزي واقعه عاشورا وتأثير آن در روح و روان انسان ها و فعاليت هاي سياسي و اجتماعي شان سخن هاي بسياري گفته اند.
برخي از آموزه هاي عاشورا عبارتند از: 
1.ضرورت بصيرت ديني وسياسي: عاشورا به ما مي آموزد که در دفاع از دين، بينش، بيش از ديگر موارد براي انسان لازم است. افراد بي بصيرت بدون آنکه بدانند، فريب مي خورند و در جبهه باطل قرار مي گيرند. 
2. فداکاري براي حفظ دين: امام حسين(ع) با دين زدايي امويان روبه رو بود و اين بزرگ ترين خطر براي اسلام و امت پيامبر(ص) بود.آن حضرت، جان خود و خانواده اش را سپر تهاجم عليه دين قرار داد. و بر همين اساس فرمود:«سنت رسول خدا(ص) مرده است و بدعت در دين رواج يافته است. » اين خطر ممکن است در هر عصر ونسلي با شيوه هاي متفاوت ظهور کند. بنابراين، تنها با الگو گرفتن از آموزه هاي عاشورايي و فداکاري مي توان با آن مقابله کرد. 
3. اطاعات از رهبري و وفاداري به آن:
در قيام عاشورا از يک سو قهرمانان کربلا را مي بينيم که با اطاعت همه جانبه از رهبري امام حسين(ع) حماسه عاشورا را آفريدند. و به سعادت جاويدان نائل شدند و از ديگر سو با مردم سست عنصر وعهد شکن کوفه روبه رو مي شويم که در سايه نافرماني از دستورهاي امام حسين(ع) گرفتار نکبت دنيا و عذاب آخرت شدند.از اين رو، درس ديگر عاشورا اين است که سعادت دنيا وآخرت درگرو پيروي از رهبري امام عادل، وضلالت وگمراهي نيز در نافرماني از دستورهاي چنين رهبري است.
4. عمل به تکليف: رخداد عاشورا يکي از جلوه هاي عمل به وظيفه بود. شرايط و شناخت زمينه ها ، اقتضاي عمل به چنين تکليفي را از سوي امام معصوم(ع) داشت. از اين رو، از ديدگاه تکليف مدارانه امام حسين(ع) جبهه حق چه در صورت کشته شدن ويا کشته نشدن پيروز ميدان بودند.عاشورا از اين جهت نيز الگو دهنده است وانسان را به شناخت تکليف وعمل به تکليف هدايت مي کند.

کلاس عاشورا
 

عاشورا، هميشه ما را به فکر کردن وا مي دارد و مثل يک کلاس پربار يا يک استاد بزرگ حقايقي را به ما مي آموزد؛ که چگونه زندگي کنيم .عاشورا فکر را به اين پرسش متوجه مي کند که هدف قيام امام حسين(ع) چه بود؟ چه هدف بزرگي وجود داشت که آن بنده صالح خدا، براي تحقق آن ، خود وهستي اش را فدا کرد؟ در اين باره، در مجالس عزاداري ، مطالب بسياري شنيده يا درکتاب ها خوانده ايم، ولي هيچ حقيقتي صريح تر وآشکارتر از سخن خود سيدالشهدا نيست که فرمود:«من براي اصلاح امت جدم قيام کرده ام و مي خواهم امر به معروف ونهي از منکر کنم.» پس هدف سالار شهيدان، اصلاح امور امت از راه امر به معروف و نهي از منکر بود.
پرسش ديگري که در بررسي واقعه عظيم عاشورا با آن روبه رو مي شويم، اين است که چرا حضرت، خود و خانواده اش را به خطر انداخت؟چرا با ياران اندک خود، با قدرت طاغوتي و شيطاني و بي رحم يزيد رو به رو شد؟ همچنان سخن برحق امام حسين(ع) پاسخ گوي اين پرسش ماست که فرمود:«مگر نمي بينيد که به حق عمل و از باطل جلوگيري نمي شود؟»
آن امام شهيد به ما مي آموزد جامعه اي که در آن حق، اجرا و از باطل جلوگيري نشود، تحمل پذير نيست ومسلمان ها بايد در برابر باطل مقاومت کنند. براين اساس، پيرو امام حسين(ع) نبايد فقط عزاداري کند، بلکه بايد به هدف عالي آن حضرت، يعني امر به معروف و نهي از منکر عمل نمايد.

اولين ها 
 

در روز عاشورا، نخستين کسي که از آل ابي طالب به شهادت رسيد، علي اکبر(ع) بود.سپس عبدالله بن مسلم بن عقيل و پس از او، عَدي بن عبدالله بن جعفر طيار و پس از او قاسم بن حسن بن علي(ع) به شهادت رسيدند. 
درآغاز جنگ روز عاشورا، نخست، حمله ها به صورت گروهي بود و در نخستين حمله ها، بسياري از ياران امام حسين(ع) کشته شدند.اين حمله، به حمله «اولي» معروف است و بر اساس برخي روايت هاي تاريخي، تا پنجاه نفر از ياران امام حسين(ع) در اين حمله به شهادت رسيدند. پس ازآن، ياران آن حضرت به صورت فردي يا گروه هاي دو نفري به مبارزه مي رفتند وچنين نقل شده است که اغلب، دو به دو به شهادت رسيده اند. 

سخن بزرگان 
 

امام خميني (ره)
 

«دستور آموزنده «کل يوم عاشورا وکل ارض کربلا»،بايد سرمشق امت اسلامي باشد .قيام همگاني در هر روز و در هر سرزمين، عاشورا قيام عدالت خواهان با عددي قليل وايمان وعشقي بزرگ، در مقابل ستمگران کاخ نشين و مستکبران غارتگر بود و دستور آن است که اين برنامه ، سرلوحه زندگي است درهر روز و در هر سرزمين...
اين دستورآموزنده، تکليفي است ومژده اي .تکليف از آن جهت که مستضعفان، اگر چه با عده اي قليل، عليه مستکبران، گرچه با ساز و برگ مجهز و قدرت شيطاني عظيم، مأمورند چونان سرور شهيدان قيام کنند ومژده که شهيدان ما را در شمار شهيدان کربلا قرار داده است ومژده که شهادت رمز پيروزي است (4).

مقام معظم رهبري
 

امام حسين(ع) براي يک واجب قيام کرد .اين واجب درطول تاريخ، متوجه به مسلمان هاست وبه يکايک مسلمان ها واين واجب هم عبارت است از اينکه هر وقت ديدند نظام جامعه اسلامي دچار يک فساد بنياني شده است وبيم آن هست که به کلي احکام اسلام تغيير پيدا کند، هر مسلماني بايد قيام کند»(5).

پي نوشت : 
 

1-ميزان الحکمه،ج8، ص 3783،ح13010.
2-همان، ح13011.
3-علي سعيدي، معارف عاشورا، درس ها و پيام ها، صص12و13.
4-صحيفه امام،ج9،ص445.
5-سيد علي خامنه اي، امانت داران عاشورا در بيانات مقام معظم رهبري،ص 14.

سهیلا بهشتی

 
تعداد بازدید از این مطلب: 56
موضوعات مرتبط: عاشورا , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


لزوم بررسی عبرت‌های نهضت حسینی علیه السلام

«بسم الله الرحمن الرحیم

قال الله تعالی:

«لقد کان فی قصصهم عبرة لأولی الالباب»(۱)

لزوم بررسی عبرت‌های نهضت حسینی علیه السلام

یکی از شعبّ مهم و متعدّدی که محقّقان در واقعه بی‌نظیر و تاریخی عاشورا باید به تفصیل در آن بحث و بررسی نمایند، عبرت‌های بسیاری است که از عاشورا برداشت می‌شود و پیام‌های حوادث و وقایع آن است که دانستن آنها برای همگان از هر طبقه، سودمند، معرفت بخش و آموزنده است.

تأمّل در وقایع عاشورا هر چه ژرف‌تر و گسترده‌تر گردد، ثمرات فکری، تربیتی و ایمانی آن بیشتر خواهد بود.

جامعه به چیزی مانند این عبرت‌ها، پیام‌ها و درس‌های عاشورا نیازمند است؛ این پیام‌ها و عبرت‌ها باید به همگان ابلاغ شود؛ در منابر، سخنرانی‌ها، مقالات و تألیفات و در ضمن اشعار و مراثی باید تکرار گردد؛ باید عاشورا را با این معانی عالی و با این عبرت‌ها تبلیغ نمود، تا همگان به خصوص‌ نسل آگاه جوان، درس‌های آن را برنامه عمل و حرکت خود قرار دهند.

درس‌هایی که باید آموخته شود

امتناع امام از بیعت با یزید و سخنان آن حضرت در جواب ولید، حاکم مدینه و مروان و هجرت آن یگانه تاریخ از مدینه به مکّه عبرت انگیز و پر از معانی و هدایت‌های عالی است.

توقّف آن حضرت در مکه معظّمه نیز متضمّن پیام‌هایی است که همه موضع شکست‌ناپذیر و غیر قابل برگشت آن حضرت را اعلام می‌کرد.

خروج امام از مکّه در زمانی که مردم از اطراف، بلاد و شهرها برای حج آمده بودند و آن خطبه تاریخی و پر از ابلاغ و ارشاد و انذار، عبرت‌انگیز، آموزنده و سازنده بود. اعزام شخصیتی مانند مسلم بن عقیل و پذیرفتن دعوت مردم کوفه و حوادثی که در کوفه اتفاق افتاد و به شهادت حضرت مسلم منتهی گردید و اتّفاقاتی که بین راه مکه تا کربلا و روبه روشدن با حر واقع شد و آن خطبه رسا متضمّن آن جمله‌های پر از پیام و احیا‌گر روح غیرت و شهامت که هر صاحب بصیرت را تکان می‌دهد، هشیار و بیدار باشی است که تا این زمان و زمان‌های بعد، عالم انسانیت را بیدار و آگاه می‌سازد و این جمله مقاومت‌آموز «إنّی لا اری الموت الا سعادة ولا الحیاة مع الظالمین الا برماً‌»(۲) همواره باید ورد زبان مردم آزادی‌خواه و ستم‌ستیز باشد.

اقتدای حرّ به امام در نماز، عاقبتِ خیر و فرجام کار او درس عبرت است. ملاقات امام با عبیدالله حرجعفی و خود‌داری او از قبول دعوت امام و گرایش و انقلاب فکری زهیر در یک ملاقات کوتاه با امام نیز عبرت و راهنمای مردم بر گزینش آخرت بر دنیا، و شهادت و حیات جاودانی بر حیات فانی است.

یاران اهل بیت علیهم السلام اینگونه‌اند

ورود امام به کربلا همراه با اهل بیت، آن شخصیت‌هایی که برای خدا، خلقی و بنده‌ای عزیز‌تر از آنها در روی زمین نبود، ملحق شدن‌ افرادی معدود از نخبگان و فرهیختگان عالم اسلام به آن حضرت، مواضع اصحاب تا روز عاشورا، نیل به شهادت، شور و شوق و استقامت و پایداری آنها که اگر جانشان هزار جان بود و جان‌نثاری در راه دین و نصرت امام هزار بار بیشتر ممکن بود شیفته و مشتاق آن بودند، همه برای عالم انسانیت، عبرت، درس و دستور زندگی شرافتمندانه و خداپسندانه است.

مواقف بی‌مانند و حساس و استقبال آنان از تیغ، تیر، شمشیر، مرگ و شهادت، موقف حبیب، موقف عابس، موقف مسلم بن عوسجه، مواقف آن رجال بی‌نظیر که خود امام در وصف آنها فرمود: «من اصحابی با وفاتر و نیکوکارتر از اصحاب خود نمی‌شناسم»(۳)، مواقف بنی‌هاشم، موقف و بلکه مواقف حضرت ابی‌الفضل، موقف حضرت علی‌ اکبر و موقف قاسم هر کدام مواقفی است که تاریخ بشریت به آن افتخار می‌نماید و آیه کریمه:‌ «إنّی أعلم ما لا تعلمون»(۴) را تفسیر می‌کند.

در این میان، مواقف بانوان هم بزرگ و عظیم بود؛ همه کوه استقامت و صبر و تحمل، ذلت‌ناپذیر، پا برجا، امیدوار بر غلبه حق و موفقیت خود و مغلوبیت حقیقی دشمن بودند.

آن سی هزار یا بیشتر لشکر خون‌ آشام، اگر چه همه اصحاب را به شهادت رساندند امّا از رخنه در قدرت روحی آنها ناتوان ماندند.

این مواضع برای بشر، عبرت است باید در طول قرون و اعصار بگویند و بنویسند، در مدرسه‌ها و مکتب‌ها این ایستگاه‌های درخشان را بیاموزند‌ و درس بدهند تا بشر، خود و گوهر پاکش را بشناسد و خود را به جیفه دنیا نفروشد و معنای این کلام بزرگ علوی را درک کند: «ألا حرّ یدع هذه اللّماظة لاهلها انه لیس لانفسکم ثمنٌ الا الجنة فلا تبیعوها الّا بها»(۵)

حسین علیه‌السلام، قهرمان عظمت‌ها بود


امّا زبان و قلم از بیان عظمت موقف شخص الهی امام علیه‌السلام و آن قهرمان بزرگ فضایل ملکوتی، خصایص قدوسی و مقامات سبّوحی، عاجز و ناتوان است و مثل توصیف ذرّه و کمتر از آن از آفتاب جهان تاب، و سراب از اقیانوس‌های آب است.

نواحی عظمت و موجبات بصیرت و عبرت در وجود امام، کار، قیام، مواضع و مواقف عالی و متعالی آن حضرت، بسیار و بی‌شمار است.

اتّصال قدرت امام به قدرت لایزال الهی در آن موضع‌گیری‌های محیّر العقول مشهود است و حقیقت معنای صانع «وجهاً‌ واحداً‌ یکفیک الوجوه» از آن ظاهر و معلوم است.

در این سیر الی الله، اوج علوّ قدر انسان خلیفة الله که از ملائکه، ارفع و انبل است آشکار می‌گردد. حقیقت آن سیر و حرکت، سیر به سوی کمال بی‌نهایت و تقرّب بیشتر و بیشتر از کسی بود که حائز عالی‌ترین رتبه کمال و تقرّب به اوست.

تمام آن چه افتخار انسانیت است؛ مانند ایمان، اخلاص، صبر، ایثار، پاسداری از شرف، عزّت، حمیت، حقوق ضعفا، نفی استبداد، ظلم، استکبار و استحقار عبادالله در این برنامه الهی درخشان است.

حسین علیه السلام، مسلمانان را بیدار کرد

امام علیه‌السلام برای حفظ دین خدا و نجات امّت، مصائب جانکاهی را از داغ جوانان و برادران، اسارت بانوان و شهادت اصحاب، پذیرا شد و میان آخرت، دنیا، خدا، خلق، عزت و ذلت و در نهایت میان بهشت و دوزخ و بین شهادت خود و همه بستگان عزیز اسارت اهل بیت و بیعت و تسلیم، مخیّر شد و با آن تصمیم قاطع و عزم راسخ و غیر قابل بازگشت، خدا، قرآن، اسلام و حمایت از حقوق جامعه و شهادت خود و همه آن مصیباتی را که هر کدامش برای اینکه تهمتن‌ترین افراد را به تسلیم وادار کند، اختیار فرمود و صدای بلند و رسای او «َلا إِنَّ الدَّعِی بْنَ الدَّعِی قَدْ رَکَزَ بَیْنَ اثْنَتَیْنِ بَیْنَ السِّلَّةِ وَ الذِّلَّةِ وَ هَیْهاتَ مِنَّا الذِّلَّةُ یَأْبَی اللّهُ لَنا ذلِکَ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤمِنُونَ وَ حُجُورٌ طابَتْ وَ طَهُرَتْ وَ أُنُوفٌ حَمِیَّةٌ وَ نُفُوسٌ آبِیَةٌ مِنْ أَنْ نُؤْثِرَ طاعَةَ اللِّئامِ عَلی مَصارِعِ الْکِرامِ» عالم به خواب خفته اسلام را بیدار کرد.

حماسه‌هایی که از عاشورا سرچشمه می‌گیرد

وقایع بعد از شهادت و اسارت اهل بیت علیهم‌السلام و حضور آنان در مجلس ابن زیاد و یزید و فرصت‌های دیگر، عبرت‌انگیز، سرمشق، آموزنده و سازنده است.

آن پاسخ‌های شجاعانه و پرمعنای حضرت زینب سلام الله علیها به ابن زیاد و خطبه تاریخی آن حضرت در مجلس یزید که از معجزات بزرگ به شمار می‌رود برای همیشه عبرت است؛ حقایقی که در این خطبه در چنان مجلسی بیان فرمود و توبیخ ‌و تحقیر قدرتمندانه یزید، نیروبخش مظلومان در برابر ستمگران است. خطبه حضرت سجاد علیه‌السلام و درنهایت پیامدهای واقعه جانسوز عاشورا مانند «واقعه توابین» و استمرار یاد این افتخارات که تا عصر ما و اعصار آینده به صورت مجالس روضه و هیئت‌های عزا ادامه می‌یابد برای بشریت عبرت است و دلیل قدرت حقّ و سستی باطل می‌باشد.

پی‌نوشت‌ها:

۱. سوره یوسف، آیه ۱۱۱

۲. ذخائر العقبی، ص۱۵۰

۳. امّا بعد فأنی لا اعلم اصحاباً اوفی و لا خیراً من اصحابی.

۴. سوره بقره، آیه ۳۰

۵. نهج البلاغه، حکمت ۴۵۶

تعداد بازدید از این مطلب: 75
موضوعات مرتبط: عاشورا , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


7 درس از درسهاي عاشورا

7 درس از درسهاي عاشورا

1-عاشورا و انسانيت

يکي از ماندگارترين پيام هاي عاشورا که براي تمام بشريت در طول تاريخ،چه مسلمان و چه غيرمسلمان،آموزنده و زندگي سازاست،اين جمله امام(ع) است که فرمودند: «اگر دين نداريد، لااقل آزاده باشيد.» امام(ع) در اين جمله به اين نکته اشاره مي کند که انسانيت يک ملاک بسيار ارزشمند است که جداي از هر دين و مسلک که انسان ها از آن پيروي مي کنند و مؤمن به خداوند که يا کافر هستند، يک گوهر دروني در وجود تمام آنهاست که به نام انسانيت که اگر هر فرد به آن مراجعه کند، مي تواند راه درست و حقيقت را پيدا کند و حق و ناحق را به واسطه همين گوهر دروني تا حدود زيادي تشخيص دهد. در جاي ديگرايشان فرمودند: «دين لغلغه دهان شما نباشد.» يعني به مسايل دين به صورت ظاهري نگاه نکنيد بلکه تلاش کنيد تا آن را در زندگي خود متبلور و متجلي کنيد. نمود حضور دين در زندگي ايشان،بزرگي روح، عزت و کرامت انساني، به اسارت نگرفتن روح انسان در دام خواهش ها و وسوسه ها و تسليم نشدن در برابر آنچه انسانيت و روح انساني را ذليل مي کند، خواهد بود. به همين دليل است که امام(ع) مي فرمايد: «مرگ در مسير عزت،حيات جاودان است.»

2-عاشورا و اميد

امام حسين(ع) در آن شرايط سنگين قبل از شهادتش، خانواده اش را جمع مي کند و به ايشان مي فرمايد: «براي سختي ها و مشکلات آماده باشيد و مطمئن باشيد که خداوند، شر دشمنان را از شما دور مي کند.»
امام(ع) با اينکه مي داند چه شرايط سختي در انتظار خانواده اش است آنها را براي چنين مصايبي آماده مي کند و به عنوان بزرگ ترين خانواده،اعضاي خانواده اش را متوجه رحمت و عنايت خداوند مي کند و اينکه همه چيز در اراده خداوند است. اين يک پيام خانوادگي دارد براي تمام کساني که در زندگي با مشکلاتي رو به رو مي شوند و به سرعت دچار افت روحيه مي شوند يا عنان اختيار از کف مي دهند. 
امام(ع) در سخت ترين شرايط به خانواده اش روحيه مي دهد و زماني که حضرت زينب(س) بي تابي مي کند، امام(ع) دست روي سينه خواهرش مي گذارد و مي فرمايد: «مبادا شيطان صبر و شکيبايي تو را از بين ببرد». اينها همه درس هايي است که ما ازاين واقعه عاشورا مي گيريم و مي توانيم در زندگي، از آنها استفاده کنيم.

3-عاشورا و عبوديت

يکي از مهم ترين پيام هاي واقعه عاشورا،بحث توحيد است. اينکه تمام سختي ها و مصايب عاشورا به دليل اين بود که امام حسين(ع) فقط تسليم امر خداوند بوده تا جاهليت به وجود آمده را از بين ببرد. اگر در جملات آخر امام(ع) قبل از شهادت تأمل کنيم،مي بينيم که ايشان مي فرمايند: «خداوندا من تسليم امرتو هستم و به قضاي تو رضايت دارم و معبودي جز تو نمي شناسم و پرستش نمي کنم. و فريادرس فريادرسان هستي.»
توجه کنيد که در نمازهاي يوميه که هر روز مي خوانيم مي گوييم: «اياک نعبدواياک نستعين». چند نفر از ما به اين جمله توجه مي کنيم؟ در حالي که پيام امام(ع) در آخرين لحظات زندگي اش همين آيه است. اين همان چيزي است که به عنوان سلامت معنوي از آن نام مي برند. سلامت معنوي يعني اينکه زندگي ما رنگ خدايي بگيرد و به آزادي معنوي دست پيدا کنيم که از غيرخدا جدا شويم و به توحيد فکري و عملي ناب برسيم. متأسفانه افرادي هستند که در زندگي وقتي با يک مشکل رو به رو مي شوند اولين چيزي که فراموش مي کنند خداست و براي حل مشکل خود دست به دامان اين و آن مي شوند. پيام عاشورا استقامت، صبر و اميد است و اينکه خداوند قادر بر تمام مسايل است. انساني که به اين مراحل برسد و اين پيام را در زندگي خود متجلي کند، هيچ گاه در برابر زور و باطل قد خم نمي کند و سازش نمي پذيرد چون به خداوند تکيه دارد و ايمان دارد که حق و حقيقت،نهايتاً پيروز است. به اين صورت است که پيام امام حسين(ع) و عاشورا، جهت زندگي انسان ها را تغيير مي دهد و اتفاقاً در تحمل سختي هاي دنياي امروز هم راه گشاست. 

4-عاشورا و آزادگي

بحث بسيار مهم ديگري که از پيام هاي بزرگ پديده عاشورا است، بحث آزادي افراد در انتخاب و تصميم گيري است. آنجا که امام(ع) در شب عاشورا تمام يارانش را جمع کرد و به ايشان فرمود: «من تکليف دارم و اين دشمنان با من سروکار دارند و اگر شما هم بمانيد،کشته خواهيد شد. هيچ تکليفي بر شما نيست» و چراغ ها را خاموش مي کند و مي فرمايد: «هر کس که مي خواهد از همين راه که آمده است، بازگردد.» آيا شما آزادي عمل و اختياري بيش از اين در طول تاريخ سراغ داريد؟ وقتي که امام(ع) مي فرمايد: «من بيعت خودم را از شما برمي دارم.» يعني از آنچه که خود ايشان صاحب حق و اختيار است هم کوتاه مي آيد و از حق خودش نيز مي گذرد. فقط به اين دليل که به اصل آزادمنشي و آزادي در تصميم گيري و تفکر افراد احترام مي گذارد. امام(ع) با اين کار قصد داشت فقط افرادي را در کنار خود نگه دارد که به اهميت موضوع و باطن اعمال ايشان آگاهي داشتند و نه از روي جهل و يا اجبار در کنارامام(ع) مانده بودند. به همين دليل فرمودند: «آن تعداد معدود افرادي که با من هستند، بايد از آگاه ترين انسان ها باشند.» افرادي که عقيده کامل داشتند که امام(ع) براي رضاي خداوند و اجراي تصميم الهي دست به اين کار زده است نه از روي قدرت طلبي و حرص دنيوي.

5-عاشورا و اتمام حجت

گاهي در مورد برخي از حوادث عاشورا و اعمال و سخنان امام(ع) صحبت هايي مي شود که حق مطلب را ادا نمي کند. يکي از آن موارد بردن کودک چند ماهه به نزديک خيمه گاه دشمن و طلب آب کردن از دشمن براي آن نوزاد است. 
شايد در يک نگاه ظاهري و دنيوي همه افراد نيز در شرايط مشابه چنين عملي را انجام دهند و براي نجات فرزند خود از لشکر دشمن تقاضاي آب نمايند اما اگر در اين مسايل دقيق شويم،متوجه مي شويم که امام(ع) با اين کار خود حجت را بر جاهلان تمام کرد و به تمام افراد در طول تاريخ نشان داد که چه کساني در برابر او صف آرايي کرده بودند. اين يک حرکت سمبوليک براي آشکار شدن نوع عملکرد و تفکر افرادي بوده که دربرابر امام(ع) صف آرايي کرده بودند. امام حسين(ع) در شديدترين شرايط طوري رفتار کردند که امروز براي بشريت هيچ نقطه مبهم و تاريکي باقي نماند و ايشان مي دانستند که چه گروه جاهل و متحجر و دنياطلبي در برابرش صف کشيده اند. آنها همان قاسطين، مارقين و ناکثين بودند که در برابر پدر ايشان ايستاده بودند. اگر کمي دقت کنيد، مي بينيد که کسي که سر امام(ع) را از تن جدا مي کند از خوارجي بوده که در برابر امام علي (ع) مي جنگيد. بنابراين امام(ع) به خوبي لشکريان جاهل دشمن را مي شناخت و با اين عمل خود هويت اين جاهلان را براي تمام آيندگان روشن ساخت. 

6-عاشورا و کنترل اجتماعي

از ديگر پيام هاي عاشورا، بحث امر به معروف و نهي از منکر است که امروز در دنيا به عنوان کنترل اجتماعي از آن ياد مي شود. از آنجايي که جامعه يک سيستم است و تمام سيستم ها نياز به نگهداري و کنترل و نظارت دارند، جامعه نيز از اين موضوع مستثنا نيست و اين بحث کنترل اجتماعي را به وجود مي آورد. اين کنترل بايد بر مبناي علم، منطق و اخلاق باشد که ما در اسلام آن را مي بينيم، وقتي به بيانات امام(ع) دقت مي کنيم،ايشان مي فرمايند: «هدف قيام من قدرت طلبي نيست.» اين يک پيام و آموزه مهم براي مديران و مسؤولان است. امام(ع) از روي ظلم،خشونت و قدرت طلبي قيام نکرد بلکه هدف ايشان نشان دادن راه درست از بيراهه ها به امت جدش رسول خدا(ص) بود. اين همان کنترل اجتماعي است که امروزه از آن ياد مي شود. با کمي دقت مي بينيم که اين امر به معروف و نهي از منکر از نهاد خانه و خانواده آغاز مي شود. از وقتي که شما به کودک خود سلام کردن مي آموزيد و به او ياد مي دهيد که دروغ نگويد،اولين اصول امر به معروف و نهي از منکر را به او آموزش داده ايد. 

7-عاشورا وشفا بخشي

ويکتور فرانکل در کتاب خود به نام «انسان در جستجوي معنا» به اين نکته اشاره دارد که تمام زندگي انسان ها داراي معنا و مفهوم است. انسان بايد اين معاني را دريابد،بياموزد و از آنها در جهت رسيدن به پيشرفت و تعالي بهره مند شود. وقتي ما در زندگي انسان هاي بزرگي همچون امام حسين(ع) فکر کنيم و با آن ارتباط معنايي پيدا کنيم، ديگر صورت ظاهر را رها خواهيم کرد و به آنجايي مي رسيم که مي توانيم ذره اي از اين عظمت و شکوه را دريابيم و روح خويش را به سطوح بزرگ تر ارتقا دهيم. وقتي که شما تصميم مي گيريد با استفاده از آموزه هاي زندگي اين بزرگان به سمت خداوند نزديک شويد و در جهت اين تصميم گيري تلاش مي کنيد، به طور قطع عنايات الهي شامل حال شما خواهد شد و شما در تمام امور زندگي خود آثار آن را احساس خواهيد کرد. 
همان طور که در طول تاريخ پيامبران و اولياي الهي از حضرت آدم(ع) تا ديگر پيامبران معجزات بي شماري را به مردم نشان داده اند،شکي نيست که با برقراري يک ارتباط معنوي قوي با روح بزرگوار امامان(ع) مي توان آثار عظيم آن را در زندگي فردي شخصي مشاهده کرد. بسياري افراد که پيرو اديان ديگر هستند،وجود دارند که ارادت خاصي نسبت به امام حسين(ع)،حضرت ابوالفضل(ع) و ديگر شهداي واقعه عاشورا دارند،چرا که توانسته اند اين ارتباط معنوي را ايجاد کنند، برقراري اين گونه ارتباطات نيازمند مسلمان بودن نيست چون امام حسين(ع) محدود به مسلمانان و شيعيان نيست و اين همان روح بلند امام(ع) و شهداي واقعه عاشورا است که در تمام تاريخ و انسان ها سايه گسترده است و هر انساني با توجه به ميزان تلاش و ارادت خود مي تواند از آن بهره مند شود.
منبع: نشريه سلامت (ويژه نامه عاشورا)،شماره 250
تعداد بازدید از این مطلب: 77
موضوعات مرتبط: عاشورا , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


درس‏های قیام خونین عاشورا


درس‏های قیام خونین عاشورا
اشاره
عاشورا، مائده بزرگ روح انسان است در تداوم اعصار، تجسّم اعلای وجدان بزرگ است در دادگاه روزگار، صلابت شجاعت انسان است در تجلّیگاه ایمان، طواف خون است در احرام فریاد، تجلّی کعبه است در میقات خون، نقش بیدار گذرها و رهگذرهاست در کاروان دراز آهنگ زندگی‏ها و عبورها. 
عاشورا، رواق سرخ حماسه است در تاریکستان سیاهی و بیداد، قلب تپنده دادخواهان است در محکمه بشرّیت، طنین بلند پیروزی است در گوش آبادی‏ها، عطشی است دریاآفرین در اقیانوس حیات، رسالتی است بزرگ بر دوش اسارتی رهایی‏بخش.
عاشورا، رکن کعبه است و پایه قبله و عماد امّت و حیات قرآن و روح نماز و بقای حج و صفای صفا و مروه و جان مشعر و منا.
و عاشورا ، هدیه اسلام است به بشریت و تاریخ ...

درآمدعاشورا، سراسر مدرسه عشق است و آموزگار هدایتگر آن، حسین بن علی علیه السلام. این واقعه سترگ، در تاريخ بشرى موجى ‏پديد آورد و مسلمان و غيرمسلمان را با ارزش‏هاى متعالى و مفهوم حيات هدفدار آشنا ساخت. هر اندازه كه انسان‏ها با درس‏هاى نهفته در آن حركت ‏خونين و ژرف آشناتر گردند، به همان ميزان عزّتمند خواهند زیست و پايه‏هاى حكومت طاغوت‏ها را خواهند لرزاند. 
درس‏هايى كه از عاشورا مى‏توان گرفت، در گفتار و کردار امام حسين علیه السلام و يارانش دیده می‏شود و كسى كه ‏به دقت در مجموعه اين واقعه بنگرد و آن را فرا راه خود قرار دهد، با اين درس‏های انسان‏ساز آشنا مى‏گردد. در این نوشته برآنیم تا برخی از این درس‏ها را برشماریم.

توکّلامام محمد باقر علیه السلام در سخنی گهربار فرمودند: «کسی که به خدا توکّل کند، شکست نمی‏خورد»[1] و قیام خونین عاشورا، سرشار از این آموزه نیک الهی است که فرجامی جز پیروزی حق بر باطل را نوید نبخشید. امام حسین علیه السلام گرچه به استناد دعوت‏نامه‏های کوفیان به سمت آنان حرکت کرد، ولی توکّل آن حضرت به خداوند متعال بود. به همین دلیل، وقتی میان راه، خبر بی‏وفایی مردم و شهادت مسلم بن عقیل علیه السلام را شنید، تصمیم خویش را تغییر نداد و برای انجام تکلیف، با توکل به خدا راه خود را ادامه داد. نیز بر این اساس بود که صبح عاشورا و با شروع حمله همه‏جانبه و بی‏رحمانه دشمن، در نیایشی به درگاه خدا، اعتماد به پروردگارش را چنین بیان فرمود: 
خداوندا! تو تکیه‏گاه من در هر اندوه، و امید من در هر سختی هستی. تو در هر پیشامدی تکیه‏گاه و مایه پشت‏گرمی منی.[2] 

رضا و تسلیمیکی از آموزه‏های کربلا، راضی بودن به رضای الهی است. هدف امام حسین علیه السلام فقط خشنودی خدا و پیامبر او بود. اگر در آن قیام خونین، جان عزیزش را نثار کرد، اگر سخت‏ترین مصیبت‏ها را به جان خرید، و اگر خاندان گرامی‏اش را به دست اسارت سپرد، هدفی جز کسب رضای الهی نداشت. امام حسین علیه السلام هنگامی که می‏خواست از مکه به سمت عراق خارج شود، خود در خطبه‏ای به این ویژگی اشاره فرموده است:
ما اهل بیت به آنچه خدا راضی است، راضی و خشنودیم. در مقابل بلا و امتحان او، صبر و استقامت می‏ورزیم . او اجر صبرکنندگان را به ما عنایت خواهد فرمود.[3]

عمل به تکلیفاز آموزه‏های ارزشمند کربلا، عمل به تکلیف است. هنگامی که دعوت‏نامه‏های پیاپی مردم کوفه به امام حسین علیه السلام رسید، ایشان هرچند از سست‏عهدی کوفیان آگاه بود، ولی آن اعلام حمایت‏ها را تکلیف‏آور دانست و به سوی آنان حرکت کرد. امام خمینی رحمه الله که خود سال‏ها بعد با همین انگیزه، قیامی عزّت‏آفرین را پایه ریخت، در سخنانی درباره این آموزه عاشورایی می‏فرماید:
· اینکه حضرت ابی عبداللّه علیه السلام قیام کرد با عدد کم، برای اینکه گفتند تکلیف من این است که نهی از منکر کنم.[4]
· حضرت سیدالشهدا علیه السلام تکلیف برای خودشان دانستند که بروند و کشته هم بشوند و محو کنند آثار معاویه و پسرش را.[5] 
· لکن تکلیف بود که قیام بکند و خونش را بدهد تا اینکه ملت را اصلاح کند و عَلَم یزید را بخواباند.[6] 

آزادگیعاشورا، نماد آزادگی است و حضرت سیدالشهدا علیه السلام سرور آزادگان. همو که در پاسخ کسانی که بیعت با یزید را از ایشان می‏خواستند تا در امان بماند، می‏فرمود:
آگاه باشید! ناپاک زاده فرزند ناپاک زاده، مرا میان دو چیز مجبور کرده است: بین مرگ و ذلت، ولی هیهات که ما ذلت و خواری را بپذیریم. خداوند پذیرش ذلت را بر ما و بر پیامبر و مؤمنان روا نداشته است و دامن‏های پاک و دارای اصالت و شرف و خاندان دارای همت والا و عزّت نفس ما هرگز اجازه نمی‏دهد اطاعت فرومایگان را بر مرگ شرافتمندانه ترجیح دهیم.[7]

اخلاصاخلاص سیدالشهدا علیه السلام و یاران آن حضرت، مهم‏ترین عامل جاودانگی قیام حسینی است. از زمانی که حضرت از مدینه حرکت کرد، تا مکّه و سپس کربلا، بسیار کسانِ مدّعی با ایشان همراه شدند و به ظاهر خود را حسینی نشان دادند، ولی هیچ‏کدام بر حرف خود نایستادند و در نهایت، سرور شهیدان را تنها رها کردند. 
در روز عاشورا و صحنه نبرد کربلا نیز، تنها خون بود و شمشیر و زخم و درد و شهادت، و از مدال و پول و امتیازهای اجتماعی و مقام‏های دنیوی خبری نبود. از این رو، ماندگان و مقاومان، تنها با نیروی اخلاص به جهاد در راه حضرت دوست ادامه می‏دادند و یکی یکی شربت شهادت می‏نوشیدند.

ایثاراز بارزترین درس‏های عاشورای حسینی، ایثار و مقدّم داشتن دیگری بر خود است. در صحنه کربلا، نخستین ایثارگر، خود سیدالشهدا علیه السلام بود که حاضر شد خود و خاندانش را فدای دین خدا کند و رضای او را بر همه چیز برگزیند. حتی زمانی که یاران حضرت به شهادت رسیدند و نوبت به جان‏فشانیِ بنی‏هاشم رسید، امام حسین علیه السلام ابتدا فرزند دلبندشان، علی اکبر علیه السلام را برای شهادت در راه خدا فراخواند.
جلوه دیگر ایثار در کربلا، در کار زیبای حضرت ابوالفضل علیه السلام بود. آن حضرت که با لب تشنه وارد فرات شد، چون خواست آب بنوشد، یاد لب‏های تشنه امام حسین علیه السلام و کودکان تشنه‏کامش افتاد و به خود نهیب زد که: آیا آب می‏نوشی، در حالی که برادر و مولایت حسین علیه السلام تشنه و در آستانه شهادت است؟ پس آب را ننوشید و بازگشت و لب‏تشنه به شهادت رسید.
مفهوم بلند آفتابی عباس از گریه کودکان کبابی عباس
از تشنگی‏ات فرات دلخون گردید والله که آبروی آبی عباس

امر به معروف و نهی از منکراز آموزه‏های ارزنده نهضت حسینی، توجه به دو فریضه مهم امر به معروف و نهی از منکر است. امام حسین علیه السلام در وصیت‏نامه‏ای که هنگام خروج از مدینه و در زمان وداع با برادرش محمد بن حنفیه برای وی نوشت، هدف از حرکت خویش را چنین برشمرد:
من نه از روی سرمستی وگستاخی، و نه برای فساد و ستمگری حرکت کردم، بلکه تنها برای طلب اصلاح در امت جدم حرکت کردم. می‏خواهم امر به معروف و نهی از منکر کنم و به سیره جدم و پدرم علی بن ابی‏طالب عمل نمایم.[8]
حضرت سیدالشهدا علیه السلام در جای دیگری نیز فرموده بودند:
بارخدایا! من به معروف اشتیاق، و از منکر تنفّر دارم.[9]
بر این اساس، در زیارت‏های گوناگونی که درباره امام حسین علیه السلام از پیشوایان معصوم t وارده شده، این تعابیر دیده می‏شود:
گواهی می‏دهم تو نماز را به پا داشتی و زکات دادی و امر به معروف نمودی و نهی از منکر کردی.[10]

نفی نژادپرستیشهید، شهید است، چه تفاوت دارد که از چه نژاد و رنگ و زبانی باشد؛ سفید و سیاه، عرب و عجم، رومی یا زنگی. ملاک ارزش در اسلام، عقیده و ایمان است.
شهادتکده کربلا، بزمگاه عشق است و همه‏گونه شهیدی دارد؛ جوان، پیر، خردسال، شیرخوار، سیاه، سفید، عرب و عجم. آنجا، یگانگی است و از نابرابریِ نژادی اثری نیست. پیشوای شهیدان، حسین علیه السلام در صحنه نبرد، این آموزش دینی و انسانی را به کار گرفت و سپاس و ستایشی همسان به همه یارانش، از پیرمرد تا نوجوان، و از رئیس قبیله تا غلام سیاه روامی‏دارد.

پای‏بندی به اصول انسانی و اخلاقینهضت عاشورا، مظهر ارزشگذاری به حقوق انسانی است. یاران امام حسین علیه السلام در بین راه کربلا، با لشکریان حرّ بن یزید ریاحی برخوردند که راه را بر آن حضرت و یارانش بستند. برخی از یاران امام پیشنهاد مبارزه و نابودی آنها را دادند و دلیل آوردند که قدرت نبرد با ایشان را داریم، ولی امام مدارا کرد و یاران را به صبر دعوت فرمود. 
همچنین صبح عاشورا که شمر جلو آمد و به آن حضرت اهانت کرد، مسلم بن عوسجه، از یاران امام خواست با تیری او را از پای درآورد که حضرت مانع شد.

منابع1. امام خمینی، صحیفه نور، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی.
2. دشتی، محمد، فرهنگ سخنان امام حسین علیه السلام، قم، مؤسسه فرهنگی تحقیقاتی امیرالمؤمنین علیه السلام، چاپ سوم، بهار 1384.
3. ربّانی، هادی و سید محسن موسوی، آینه یادها: مناسبت‏های شمسی و قمری در قرآن و حدیث، قم، دارالحدیث، 1382. 
4. گروهی از تاریخ‏پژوهان، تاریخ قیام و مقتل جامع سیدالشهداء، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، 1390.





[1] آینه یادها: مناسبت‏های شمسی و قمری در قرآن و حدیث، ص183، حدیث721.

[2] تاریخ قیام و مقتل جامع سیدالشهداء، ج1، ص743.

[3] همان، ج1، ص624.

[4] صحیفه نور، ج4، ص16.

[5] همان، ج8، ص12.

[6] همان، ج2، ص208.

[7] فرهنگ سخنان امام حسین q، ص165.

[8] تاریخ قیام و مقتل جامع سیدالشهداء، ج1، ص295.

[9] همان.

[10] همان، ص296.

تعداد بازدید از این مطلب: 138
موضوعات مرتبط: عاشورا , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


اثار و برکات زيارت عاشورا

اثار و برکات زيارت عاشورا

·   سفارش امام صادق (ع)

امام صادق عليه السلام به صفوان مي فرمايند:

زيارت عاشورا را بخوان و از آن مواظبت کن، به درستي که من چند چيز براي خواننده آن تضمين مي کنم:

1 - زيارتش قبول شود.

2 - سعي و کوشش او مشکور باشد.

3 - حاجات او هر چه باشد از طرف خداوند بزرگ برآورده شود و نااميد از درگاه خدا برنگردد...

بعد فرمود: اي صفوان! هرگاه حاجتي براي تو به سوي خداوند متعال روي داد، پس به وسيله اين زيارت به سوي آن حضرت توجه کن از هرجا و مکاني که هستي و اين دعا را بخوان و حاجتت را از پروردگار خود بخواه که برآورده مي شود و خداوند وعده خود را خلاف نخواهد کرد.

آري، هر کس حاجت بزرگي داشته باشد حوايج و خواسته هايش با چهل روز خواندن زيارت عاشورا برآورده مي شود. تجربه گواه هر عارف و عامي است که ما در اين جا نمونه هايي از حکايات را خواهيم آورد  .

·   سيره شيخ مرتضي انصاري (ره)

در شرح احوال مرحوم شيخ انصاري آورده اند که؛از جمله عاداتش خواندن زيارت عاشورا بوده که هر روز، دو بار صبح و عصر آن را مي خواند و بر آن بسيار مواظب مي نمود. بعد از وفاتش کسي او را در خواب ديد و از احوالش پرسش کرد؛در جواب سه مرتبه فرمود: عاشورا، عاشورا، عاشورا،.

·    سيره ميرزاي قمي

اين مرد بزرگ، هرگز نماز شب و زيارت عاشورا و نماز جماعت را ترک نکرده، و هرگاه به مسجد نمي رفت، در منزل با زن و فرزند خود نماز جماعت مي خواند. بسيار با انصاف بود و با افراد مستمند مواسات مي ورزيد. و در اصلاح امور مسلمان ها، اهتمامي عجيب داشت. حاکم شهر خوانسار دستور داد مخصوص وي، يک مسجد جامع ساختند که هميشه نماز جمعه و جماعتش در آن مسجد برپا مي شد.

·     سيره شهيد قدوسي

شهيد آيت الله قدوسي (ره) به خاندان عصمت و طهارت عشق مي ورزيدن، به زيارت جامعه و عاشورا، و توسل به خاندان پيغمبر و شرکت در جلسات روضه و سوگواري حضرت سيدالشهداء عليه السلام مقيد بود.

مرحوم قدوسي مي فرمود: علامه طباطبايي، به اين معنا تاکيد دارد و در ايام محرم و صفر، زيارت عاشورايش ترک نمي شود و به زيارت جامعه اهتمام دارد.

·   دريافت علوم خاص

يکي از دوستان مرحوم قدوسي مي نويسد.

... ظاهرا ايشان نسبت به زيارت عاشورا مواظبت داشت. چون، موقعي که دادستان کل بود، من در خواب ديدم که بر اثر خواندن زيارت عاشورا، به ايشان علوم خاصي داده شده، وقتي به ايشان عرض کردم، متاثر شد و گفت: مدتي است توفيق پيدا نکرده ام. و اين براثر کثرت کارشان در دادستاني بود، و آن کارها را اولي مي دانست، از اين رو بود که فرمود: مدتي است که به خواندن زيارت عاشورا موفق نشده ام.

·   سيره ميرزاي محلاتي

مرحوم ميرزاي محلاتي سي سال آخر عمرش، زيارت عاشورا را ترک نکرد و هر روز که به سبب بيماري يا امري ديگر نمي توانست بخواند، نايب مي گرفت.

· رفع بيماري و بلا

شهيد دستغيب مي نويسد. از مرحوم آيه الله  حاج شيخ عبدالکريم حايري نقل شده است: اوقاتي که در سامراء مشغول تحصيل علوم ديني بودم، اهالي سامراء به بيماري وبا و طاعون مبتلا شدند و همه روزه عده اي مي مردند.

روزي در منزل استادم مرحوم سيد محمد فشارکي، عده اي از اهل علم جمع بودند، ناگاه مرحوم آقاي ميرزا محمد تقي شيرازي تشريف آوردند و صحبت از بيماري وبا شد که همه در معرض خطر مرگ هستند.

مرحوم ميرزا فرمود: اگر من حکمي بکنم آيا لازم است انجام شود يا نه؟

همه اهل مجلس پاسخ دادند: بلي.

فرمود: من حکم مي کنم که شيعيان ساکن سامراء از امروز تا ده روز، همه مشغول خواندن زيارت عاشورا شوند، و ثواب آن را به روح نرجس خاتون، والده ماجده حضرت حجه ابن الحسن عليه السلام هديه نمايند تا اين بلا از آنان دور شود. اهل مجلس اين حکم را به تمام شيعيان رساندند و همه مشغول خواندن زيارت عاشورا شدند.

از فرداي آن روز تلف شدن شيعه موقوف شد و همه روزه، تنها عده اي از سني ها مي مردند به طوري که بر همه آشکار گرديد. برخي از سني ها از آشنايان شيعه خود پرسيدند؛سبب اين که ديگر از شما کسي تلف نمي شود چيست؟ به آنها گفته بودند زيارت عاشورا. آنها هم مشغول شدند و بلا از آنها هم برطرف گرديد.

در منزل ميرزاي شيرازي در کربلا ايام عاشورا، روضه خواني بود و روز عاشورا به اتفاق طلاب و علما به حرم حضرت سيدالشهداء و حضرت اباالفضل مي رفتند و عزاداري مي نمودند. عادت ميرزا اين بود که هر روز در غرفه خود، زيارت عاشورا مي خواند، سپس پايين مي آمدند و در مجلس عزا شرکت مي کرد. يکي از بزرگان مي گويد: روزي خودم حاضر بودم که پيش از وقت پايين آمدن، ناگاه ميرزا با حالت غير عادي و پريشان و نالان آمد و داخل مجلس شد و فرمود: امروز بايد از مصيبت عطش حضرت بخوانيد.

·   مداومت به خواندن زيارت عاشورا

يکي از بزرگان مي فرمود: مرحوم آيه الله حاج آقا حسين خادمي و حاج شيخ عباس قمي و حاج شيخ عبدالجواد مداحيان روضه خوان امام حسين را در خواب ديدم که در غرفه اي از غرفه هاي بهشت دور يکديگر جمع بودند. از آيه الله خادمي احوالپرسي کردم و گفتم:

با هم بودن شما، يک آيه الله و آقاي حاج شيخ عباس قمي يک محدث و حاج شيخ عبدالجواد روضه خوان امام حسين عليه السلام چه مناسبتي دارد که با يکديگر يک جا قرار گرفته ايد؟

جواب دادند: ما همگي مداومت به زيارت عاشورا داشتيم و در مقدار خواندن زيارت عاشورا مثل هم بوديم.

·  توسعه رزق و روزي

عالم جليل و زاهد مسلم حاج آقاي شيخ عبدالجواد حايري مازنداني فرمود:

روزي کسي آمد خدمت خلد مکان شيخ الطائفه زين العابدين مازندراني (ره) شکايت از تنگي معاش خود کرده، شيخ به او فرمود: برو حرم حضرت ابا عبدالله عليه السلام زيارت عاشورا بخوان رزق و روزي به تو خواهد رسيد اگر نرسيد بيا نزد من، من خواهم داد.

آن بنده خدا رفت. بعد از زماني آمد خدمت آقا،آقا فرمود: چه کار کردي؟ گفت: در حرم مشغول خواندن زيارت عاشورا بودم که کسي آمد و وجهي به من داد و در توسعه قرار گرفتم.

· بهترين عمل براي سفر آخرت

مرحوم آيه الله سيد محمد حسين شيرازي نوه مرحوم آيه الله العظمي ميرزاي شيرازي بزرگ بعد از وارد شدن به ايران و مسدود شدن راه عراق در اثر جنگ جهاني دوم به اينجا آمد و براي خانواده اش که در نجف بودند، فوق العاده ناراحت مي شود مراجعه مي کند به کسي که ارتباط با ارواح برقرار مي کرده - نه به وسيله هيپنوتيزم... دو سوال مي کند مطابق با واقع جواب مي آيد، علاقمند مي شود، سوال سوم مي کند: بهترين عمل براي سفر آخرت چيست؟ بعد از موعظه ها چنين جواب مي آيد: بهترين عمل براي سفر آخرت زيارت عاشورا است. بدين جهت مرحوم آيه الله سيد محمد حسين شيرازي تا آخر عمر ملتزم و مداوم به زيارت عاشورا بود.

·   رفع گرفتاري

يکي از علما و حجج اسلام و از ذريه رسول الله صلي الله عليه وآله در يادداشتهاي خود چنين فرموده بود: شبي از طريقي به من الهام شد که مبلغ هزار تومان ببر درب مغازه يکي از بندگان خدا که مرد محترمي از اهل اصفهان است و نخواسته اسمش گفته شود) صبح متحير بودم چه کنم، آيا آنچه فهميدم صحيح است يا نه و نمي توانستم چقدر پول دارم؟ وقتي مراجعه کردم ديدم موجودي من چهل پنج هزار تومان است، اول وقت رفتم درب مغازه آن آقا که از محترمين شهر بود، ديدم دو نفر درب مغازه او ايستاده اند، به آن آقا گفتم: من با شما کاري دارم، مي خواهم باهم برويم جايي و برگرديم.

گفت: بسيار خوب.لذا من ايشان را بردم مسجدالنبي واقع در خيابان جي، آنجا عمله و بنا کار مي کردند، لب ايوان طرف قبله نشستم.

من به ايشان گفتم: من مامور هستم گرفتاري شما را اصلاح کنم، مشکلي داري بگو، هرچه اصرار کردم نگفت، بالاخره آن مبلغ را به ايشان دادم ولي نگفتم چقدر است. ايشان بي اختيار به گريه افتاد و گفت: من چهل و پنج هزار تومان قرض داشتم، چهل زيارت عاشورا نذر کردم بخوانم و امروز بعد از اذان آخر آن را خواندم و از آقا ابي عبدالله الحسين عليه السلام خواستم رفع گرفتايم شود که بحمدالله گره باز گرديد.

·   شفاي بيمار

يکي از فاميلهاي نزديک آقا سيد زين العابدين ابرقويي سخت دچار دل درد مي شود تا حدي که خون از گلوي او بيرون مي آيد، دکترها مايوس شده و دستور حرکت به تهران و عمل جراحي را خبر دادند، خبر را به آقا سيد زين العابدين رساندند و درخواست دعا و توسل نمودند، ايشان به فرزندان خود دستور دادند وضو بگيرند و در ميان آفتاب مشغول زيارت عاشورا بشوند، و شفاي او را بخواهند و خود ايشان هم مشغول مي شوند، پس از ساعتي ناگهان از اطاق خود بيرون آمده و گفتند: شفا حاصل شد، برخيز و مژده دهيد به مادرتان که خداوند برادرت را شفا داد.

يکي از علماي اصفهان که از ملازمين ايشان بودند گفتند:

آقاي سيد زين العابدين ختم زيارت عاشورا برداشته بودند براي کمالات نفساني و رسيدن به درجه يقين، بدين جهت آن حالات براي ايشان پيدا شده بود.

·     تعليم زيارت عاشورا

علقمه بن محمد حضرت مي گويد: به امام باقر عليه السلام گفتم: به من دعايي تعليم بده که با آن دعا در اين روز (عاشورا) هنگامي که زيارت مي کنم او را (امام حسين (ع)) بخوانم. و دعايي تعليم بده که با آن دعا، هنگامي که او را از نزديک يا هنگامي که از خانه ام و از راه دور (و به قصد زيارت بدان سو) اشاره مي کنم، بخوانم.

حضرت فرمود: اي علقمه! پس از آن که به آن حضرت با سلام اشاره کردي، دو رکعت نماز بخوان و پس از آن اين قول (متن زيارت) را مي خواني. پس ‍ هنگامي که اين زيارت را خواندي در حقيقت او را به چيزي خواندي که هر کس از ملايکه که بخواهد او را زيارت کند به آن مي خواند. و خداوند براي تو هزار حسنه مي نويسد و از تو هزار هزار سيئه محو مي کند، تو را هزار هزار درجه بالا مي برد، جزو کساني مي باشي که در رکاب حضرت به شهادت رسيدند، حتي در درجات آنها هم شريک مي شوي و براي تو ثواب هر پيامبر و رسولي و هر کس که حسين عليه السلام را از زمان شهادتش تا به حال زيارت کرده، را مي نويسند.

مي گويي: السلام عليک يا ابا عبدالله...

تعداد بازدید از این مطلب: 88
موضوعات مرتبط: عاشورا , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


بداخلاقی همسران و راهکارهای درمان آن
بداخلاقی همسران و راهکارهای درمان آن

  بداخلاقی همسران و راهکارهای درمان آن 


  حوزه /بداخلاقی از پدیده های منفی در زندگی زناشویی است که موجب برانگیخته شدن عواطف منفی همسر گشته و مودت و صمیمیت را از بین می‌برد. 

تعامل غیراخلاقی و عاطفه منفی

 زندگی در بداخلاقی، مجموعه ای از ناهنجاری های ارتباطی است که منجر به نارضایتی و ناپایداری خانواده می گردد. زندگی زناشویی، یعنی تعامل و ارتباط همسران با یکدیگر و موفقیت زندگی در گرو تعامل مثبت و سازنده است. حال اگر بر این تعامل، بداخلاقی حاکم گردد، تعامل همسران پر از تنش و تضاد و نابسامانی خواهد شد و بدیهی است که از این نوع تعامل نمی توان انتظار رضامندی و پایداری داشت. در واقع تعامل غیراخلاقی فرد، در طرف مقابلش عاطفه منفی ایجاد می کند که به تدریج جای خود را به نفرت می دهد.

امام علی علیه السلام درباره تأثیر بداخلاقی بر زندگی می فرماید:

ثلاث لایهنأ لصاحبهن عیش: الحقد، والحسد، و سوءالخلق؛ سه خصلت است که برای دارنده آنها،‌زندگی گوارا نیست: کینه توزی،‌حسادت و بداخلاقی.

تمیمی آمدی، غررالحکم و دررالکلم، ح4663

در کلام دیگری حضرت می فرماید: لا عیش لسیءالخلق؛ بداخلاق زندگی (گوارا) ندارد. تمیمی آمدی، همان، ح15014 و به همین جهت سفارش شده که به فرد بداخلاق همسر ندهید.

چه باید کرد؟

درباره بداخلاقی دو مسئله مهم وجود دارد: یکی اصلاح و درمان بداخلاقی و دیگری واکنش به بداخلاقی. اولی بیشتر به خود فرد مربوط می شود و دومی به طرف مقابل.

 * برای درمان بداخلاقی می توان از راهکارهایی استفاده کرد. این راهکارها، هم می تواند توسط خود فرد استفاده شود و هم همسر وی.

 * خود آزازی اساسی ترین پیامد بداخلاقی

برخی از پیامدها به خود فرد بداخلاق بر می گردد. این پیامدها موجب بدتر شدن وضعیت روحی و روانی فرد می شود و افزون بر آزار دادن خود فرد ، غیرمستقیم بر خانواده نیز تأثیر می گذارد. خود دوستی، مستحکم ترین پایه را در زندگی انسان دارد. بر همین اساس، انسان مایل است که همه منافع را برای خود جلب و همه زیان ها را از خود دور کند. تحریک این ویژگی می تواند نقش مهمی در درمان بداخلاقی داشته باشد. پیشوایان دین نیز از همین ویژگی می تواند نقش مهمی در درمان بداخلاقی داشته باشد.   

امام صادق علیه‌السلام می فرماید: لو علم سیء الخلق انه یعذب نفسه، لتسمح فی خلقه؛ اگر بداخلاق می دانست که خود را می آزارد، در  اخلاق خود آسان می گرفت. نزهه الناظر، ح5، ص106.

مهم ترین و اساسی ترین پیامد بداخلاقی برای خود فرد، خودآزاری است. یک آزار، آزار بدنی است و آزار دیگر، روحی و روانی است که توسط بداخلاقی نصیب انسان می گردد و این بدان جهت است که فرد بداخلاق، به جای نشاط و شادابی، دچار غم و اندوه می گردد. چنین شخصی، غمی پایدار و فراوان در درون دارد.  

*پیامد های خانوادگی

توجه کردن و توجه دادن به اینکه بداخلاقی به خانواده آسیب می رساند، می تواند موجب اصلاح بداخلاقی گردد. مهم این است که حس خانواده دوستی فرد تحریک گردد. در روایات تصریح شده که بداخلاقی موجب افزایش هزینه های روانی خانواده و سنگین شدن زندگی می گردد. این روایات به ویژه درباره مردان صادر شده است.

. رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلم می فرماید : شرارکم اسوأکم خلقا، و اشده مؤنة،‌و اثقله علی اهله؛ بدترین شما کسی است که بداخلاق تر، پرهزینه تر، و برای خانواده اش گران بارتر باشد. الفردوس، ج2، ص370.

هم چنین در روایات تصریح شده که بداخلاقی موجب ملول شدن همسر می گردد.

امام علی علیه‌السلام می فرمایند: من ضاق خلقه مله اهله؛ کسی که بداخلاق است، خانواده اش از او خسته و بیزار می شوند. کلینی،‌اصول کافی، ج8، ص23.

ب) توجه به این خوش اخلاقی در روحیه خود فرد و نشاط و لذتی که از آن می برد، تأثیر مثبت دارد و موفقیت در زندگی خانوادگی را به دنبال دارد؛ یا اینکه فرد خوش اخلاق، به ایمان نزدیکتر بوده و از پاداش های اخروی برخوردار است، در دوری از بداخلاقی سودمند خواهد بود.

  *واکنش به بداخلاقی

در برابر بداخلاقی همسر، چه واکنشی باید نشان داد؟

بی تردید بداخلاقی، اثرات ویرانگر و زیان باری دارد؛ ولی باید دید که چه باید کرد تا اثرات منفی آن به حداقل کاهش یابد. اگر همسر، واکنش نشان داده و مقابله به مثل کند، دچار کشاکش زجرآور و دردناکی خواهند شد که پیوسته دامنه اثرات منفی را گسترده تر ساخته و بر عمق آن می افزاید. بنابراین واکنش مناسب و منطقی، از مسایل ضروری است.

بر اساس آموزه های اسلامی، تاب آوردن و صبر کردن، بهترین واکنش به آن است. بردباری موجب کاهش فشار روانی می گردد و نابردباری بر دامنه مشکلات می افزاید. در حدیثی آمده است: من لا یعدالصبر لنوائب الدهر یعجز؛ کسی که صبر را برای مصیبت های ناگوار آماده نکند، ناتوان شود. کلینی، اصول کافی، ج2، ص93؛

بی تابی کردن، انسان را ناتوان می سازد و فرصت اصلاح را از بین می برد؛ اما اگر فرد، بردباری پیشه کند، از محنت و رنج آن کاسته می شود.

امام صادق علیه‌السلام می فرماید: چیزی چون شکر بر امور خوشایند، نیفزاید و چیزی چون صبر از امور ناخوشایند نکاهد. حرانی، تحف العقول، ص373

کسی که  توان صبر داشته باشد، از لحاظ روحی و واکنشی توانمند شده و در برابر مشکلات درمانده نمی شود و می تواند موقعیت های ناخوشایند را کنترل نماید. همان اندازه که برخوش اخلاقی تأکید شده به صبر در برابر بداخلاقی نیز سفارش شده است. رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلم فرمودند: خدا درباره صبر زن بر بداخلاقی مرد می فرماید: من صبرت علی سوء خلق زوجها، اعطاها الله مثل ثواب آسیه بنت مزاحم؛ هر زنی که بر بداخلاقی شوهرش شکیبا باشد، خداوند همانند پاداش آسیه دختر مزاحم به او دهد. مجلسی، بحارالانوار، ج103، ص247

کانون جوانمردی جلد 1 ص248 عباس پسندیده

تعداد بازدید از این مطلب: 93
موضوعات مرتبط: زندگی خوب , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


قیام حسینی کاملا منطبق بر ظواهر شرع بود

 

نقدی بر نوشتار موهن حجاریان با تکیه بر آرای آقامجتبی تهرانی

قیام حسینی کاملا منطبق بر ظواهر شرع بود

تضحیه و جانبازی و فداکاری اباعبدالله دقیقا با عقل و فقه سر و گار داشته است و از دل فقه بیرون می آید

آقای سعید حجاریان در مطلبی با عنوان «فرهنگ عاشورا؛ فرهنگ اربعین» نوشته است:

«آیا امر به معروف و نهی از منکر ظرفیت آن را دارد که از آن مبارزه مسلحانه بیرون کشیده شود؟ فقط امام(ره) بود که دو فصل امر به معروف و نهی از منکر به آخر رساله‌اش را استفاده کرد. خود امر به معروف هم مشروط به شرط‌های زیادی است. باید احتمال تاثیر وجود داشته باشد. باید احتمال ضرر نباشد و .... از درون آن فرهنگ فنا بیرون نمی‌آید. عنصر فنا و فدا را امام خمینی(ره) احتمالا از عرفان بیرون کشیده است.»

مرحوم آیت الله آقا مجتبی تهرانی در سلسله مباحث خود پیرامون قیام حسینی در سال 1380 که با عنوان منزل دوم سلوک عاشورایی به چاپ رسیده است پیرامون عنصر امر به معروف ونهی از منکر در قیام امام حسین به طور مبسوط صحبت کرده است و نتیجه سخن ایشان این است که حضرت امام حسین علیه السلام بر مبنای موازین شرعی و فقهی و برپایه همین فریضه می‌بایست جان خود را فدا می‌کرد و واجب بود که به مذبح برود. یقینا فردی مانند سعید حجاریان که فهم فقهی و روایی ندارد نمی تواند هم چون آقا مجتبی درک درستی از قیام اباعبدالله داشته باشد چنانچه مرحوم آقا مجتبی در همان سخنان خود می‌فرماید: «بی سوادی در این حرفها و شبهه ها غوغا می‌کند!»

اما بر مبنای نظر آفقا مجتبی که بر گرفته از نظر حضرت امام است چگونه از دل امر به معروف قیام مسلحانه و تضحیه در می آید؟ چگونه است که قیام حسینی بر مبنای فقه و شرع گیش رفته است نه فقط عشق؟ چگونه است که فرهنگ عاشورا و فرهنگ فنا هم نیاز به تفقه و فقیه پروری دارد و در آن محاسبات عقلی و فقهی لحاظ می‌شود؟ در پایان کلام ایشان روشن می شود امام راحل فرهنگ تضحیه را نه ا�� عرفان که از دل فقه و ظواهر شرع به دست آورده است

 خلاصه از نظرات مرحوم آقا مجتبی را در ذیل بیان می‌گردد:

اول: حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام  یک حرکت نفیی داشتند که بر مبنای آیه شریفه «ولاتعاونوا علی الاثم و العدوان» حضرت نمی‌خواستند با بیعت با یزید اعانه بر ظلم و گناهان او کنند. از آنجایی که تنها صرف عدم اعانه کافی نیست و باید از تحقق اثم نیز جلوگیری نمود، عنوان «منع از تحقق منکر» پیش می‌آید لذا ایشان در وصیت نامه مشهور خود برای برادرش محمد حنفیه فرمود: «انی لم اخرج اشرا و لا بطرا و لا مفسدا و لا ظالما و انما خرجت لطلب الاصلاح فی امه جدی ارید ان آمر بالمعروف و انهی عن المنکر و اسیر بسیره جدی و ابی» انما افاده حصر می‌کند و ایشان بیان می‌دارد من فقط برای این دو چیز بیرون می‌روم یکی اصلاح امت جدم و دیگری امر به معروف و نهی از منکر.

این خلاصه بخشی از سخنان حضرت آیت‌الله تهرانی بود که با توجه به آن، وقتی حضرت به صراحت هدف قیام  مسلحانه خود را امر به معروف و نهی امنکر بیان می‌کند چگونه است که عده‌ای این استفهام انکاری را مطرح می‌کنند که آیا با امر به معروف می‌توان قیام مسلحانه کرد؟ آیا چنین کاری اجتهاد در برابر نص نیست؟

دوم: امام حسین بارها بر این امر تاکید نمود که یزید لیاقت حکومت بر مسلمین را ندارد و در آن زمان بزرگترین منکر وجود شخصی مانند یزید بر منصب خلافت  و غصب آن بود. لذا ایشان بر مبنای روایت نبوی فرمود: «من رأى سلطانا جائرا، مستحلّا لحرم اللّه، ناکثا لعهد اللّه، مخالفا لسنة رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله الى قوله:- فلم یعیّر علیه بفعل و لا قول کان حقّا على اللّه أن یدخله مدخله‏» کسی که حاکم ظالمی را ببیند که حرام خدا را حرام کرده و عهد الهی را شکسته و با سنت رسول خدا مخالفت می‌کند و با این حال هیچ مقابله‌ای با او نمی‌شود؛ در قیامت افراد با همان ظالم محشور می‌شوند و در جایگاه او قرار می‌گیرند. این همان معنای حرکت امام حسین علیه السلام  بر محور وظیفه شرعی است. در ادامه همین روایت تعبیرات عجیبی دارد و می فرماید: «انی احق بهذا الامر لقرابتی من رسول الله» یعنی من سزاوارترم که به میدان مقابله با اینها بیایم و جلوی اینها بایستم. کسی که رییس مذهب و امام المسلمین است برای حفظ دین وظیفه سنگین‌تری دارد.

 ایشان در جایی دیگر فرمود: «انا اولی من قام بنصره دین الله و اعزاز شرعه و الجهاد فی سبیله لتکون کلمه الله هی العلیا» چون او امام است اگر در مقابل این منکرات ساکت شود معنایش است که فسادها را امضا کرده است. در ماجرای انقلاب اسلامی ایران بعضی اهل علم از روی دلسوزی به امام خمینی می گفتند آقا فایده ای ندارد ��یشان می فرمود: «آن آقایانى که مى‏گویند که باید خفه شد، اینجا هم باید خفه شد؟ اینجا هم خفه بشویم؟ ما را بفروشند و خفه بشویم؟! قرآن ما را بفروشند و خفه بشویم؟ و اللَّه، گناهکار است کسى که داد نزند؛ و اللَّه، مرتکب کبیره است کسى که فریاد نکند به داد اسلام برسید!

اى سران اسلام، به داد اسلام برسید اى علماى نجف، به داد اسلام برسید اى علماى قم، به داد اسلام برسید؛ رفت اسلام.» برای مواجهه افراد شاخص با منکر خاص هیچ عذری پذیرفته شده نیست. لذا امام حسین علیه السلام می‌فرماید در این راه بچه‌هایم را فدا می‌کنم برادران و اصحابم را به میدان می‌آورم. تمام حرکت حضرت مطابق فقه و وظیفه شرعی ایشان بود.

سوم: یکی از شرایط وجوب امر به معروف و نهی از منکر این است ک مکلف علم یا ظن به تاثیرگذاری امر و نهی داشته باشد این یکی از شرایطی است که اگر نباشد اصلا دیگر امر و نهی واجب نیست! امام حسین علیه السلام می‌دانستند که این نهی از منکر هیچ اثری بر یزید ندارد و او دست از این منکر بزرگ بر نمی‌دارد. اما با این حال چرا حضرت هدف قیام خود را امر به معروف می‌داند؟

برای پاسخ، باید معنی «اثر» مشخص شود؛ مراد از اثر اعم از حالی و استقبالی است یعنی اگر بدانم این نهی از منکر الان هیج اثری ندارد ولی در آینده اثر می‌گذارد باز هم واجب خواهد بود. وقتی کسی را که مرتکب گناه شده نهی می‌کنیم برای جلوگیری از تحقق  آن منکر در آینده است وگرنه این نهی نسبت به گذشته اثر ندارد.

نکته دیگر اینکه نهی از منکر حتما نباید روی «فاعل منکر» اثر بگذارد  همین که نهی از منکر در سطح جامعه روی دیگران اثر می‌گذارد، کفایت می‌کند و باز هم واجب است، چون شرط تاثیر اعم از اثر بر شخص گناهکار و دیگران است. این مساله خصوصا در مورد منکراتی که در سطح جامعه جنبه عمومی‌تری دارد، بیشتر صدق می‌کند. اگر نهی از منکری هیچ اثری نداشت، نه اثر فعلی نه استقبالی، نه اثر روی فاعل منکر و نه بر دیگران، وجوب آن مستلزم لغویت است اما در مورد حرکت امام حسین علیه السلام این طور نیست.

به حقایق تاریخی باید گفت حرکت نهیی امام حسین علیه السلام دقیقا اثر گذاشته است و حضرت یقین به تاثیر این قیام داشت. لذا بر اساس ظواهر فقه امام حسین علیه السلام به درستی قیام خود را مصداق امر به معروف و نهی از منکر معرفی می‌کند. چون می‌دانیم فعل و قول معصوم حجت شرعی است! بزرگترین اثرش این است که امروز اسلام باقی مانده است.

چهارم: شرط دیگر ایمنی از ضرر است یعنی آمر به معروف و ناهی از منکر اگر بداند که با این امر و نهی ممکن است ضرر جانی و مالی و عرضی قابل توجهی به خودش و حتی بستگانش برسد.  حتی موجب حرج یا مشقت برای او بشود واجب نیست. آن حضرت با علم به ضرر قیام کرده است اما باز در عین حال می فرماید می خواهم امر به معروف کنم!

در اینجا اید گفت از نظر فقهی شرط ایمنی از ضرر به طور مطلق مد نیست. با توجه به روایات یکی از مراتب نهی امنکر برخورد فیزیکی و یدی است. در اصول فقه داریم در باب ملاکات احکام اگر دو حکم اهم  و مهم با هم تزاحم پیدا کردند ملاک را اهم قرا می‌دهند حال در جایی که وجوب امر به معروف هست و نهی از منکر ضرر هم دارد باید یکی را ترجیح داد که در این حکم فاعل منکر و آمر و ناهی و خود معروف و منکر هم دخیل هستند.

اگر ایمنی از ضرر به طور مطلق شرط بود حضرت با قطع به وجود ضرر جانی نباید نهی از منکر می‌کرد. ولی همین که امام با هدف امر به معروف قیام کرده فعل امام برای ما حجت است و نشان می‌دهد که شرط ایمن از ضرر مطلق نیست. حضرت در مرتبه سوم از امر به معرف و نهی از منکر، یعنی برخورد فیزیکی بود که این مرتبه نیاز به اذن حاکم شرعی دارد. لذا خود حضرت باید اذن می‌داد و وارد میدان شدند امام با این اقدام با اینکه بر خورد فیزیکی از نظر ظاهر موجب ضرر بود اطلاق شرط ایمنی از ضرر را را مقید کردند.

اگر در نهی از منکر ضرر شخصی وجود داشته باشد اینجا فقها می‌گویند لازم نیست نهی از منکر کند ولی اگر ترک نهی از منکر ضرر به دین وارد کند در اینجا تزاحم بین ملاکات احکام پیش می‌آید. اگر در مقابل منکر حرف بزنم ضرر شخصی به من می‌خورد، اما اگر سکوت کنم به طور کلی به دین ضرر می‌خورد، خصوصا آنجایی که سکوت، باعث بدعت در دین و سبب جابجایی منکر و معروف می‌شود. در چنین شرایطی هیچ فقیهی ضرر شخصی را مانع نهی از منکر نمی‌داند. ما تاکید داریم که امام حسین کاملا بر طبق ظواهر شرع عمل کرده است و اگر کسی غیر این بگوید سخنش غلط است. این کلام منسوب به امام حسین است که فرمود: «ان کان دین محمد لم یستقم الا بقتلی فیا سیوف خذینی». یعنی اگر ترک نهی از منکر منجر به ضرر به دین خدا می‌شود باید ضرر شخصی  را برای حفظ دین به جان خرید.

حضرت رسول در وصیتی به امیرالمومنین ایشان را به چند خصلت سفارش می‌کند که پنجمین آن این است که «بذلک مالک و دمک دون دینک» مال و جانت را در راه دینت بذل کن! منطق اسلام این است مال و جان و آبرو فدای دین!

امام حسین دقیقا بر طبق موازین ظاهری شرع عمل کرد و قیام حضرت بر محور امر به معروف و ئنهی از منکر بود گرچه امام حسین مافوق این حرفها بود اما این موازین هم کاملا رعایت کردند.

با توجه به فرمایشان فقیه معظم و استاد اخلاق و شاگرد برجسته حضرت امام خمینی، آیت الله آقا مجتبی تهرانی، تضحیه و جانبازی و فداکاری اباعبدالله دقیقا با عقل و فقه سر و گار داشته است و از دل فقه بیرون می آید و آنجا که بین فنای دین و فنای شخص تزاحم پیش می آید شخص باید خود را عقلا و شرعا فدا و فنا کند تا دین باقی بماند. اگر سایر ائمه دست به سلاح نبردند به دلیل همین امر بود که چنین تزاحمی وجود نداشت. چنانچه در قبل از انقلاب حضرت امام دستور داد تقیه حرام است چرا که اصل دین در مخاطره بود و یقینا حفظ دین از هر امری بالاتر است. اما آن روز که ایشان احساس کرد اصل دین در مخاظره نیست قطعنامه را پذیرفت. البته خوب است جناب حجاریان به پیام قطعنامه نگاهی بیندازد تا مشاهده کند که در آن پیام نیز فرهنگ عاشورایی موج می زند. امام در این پیام نوشته است: « امروز جهان تشنه فرهنگ اسلام ناب محمدى است. و مسلمانان در یک تشکیلات بزرگ اسلامى رونق و زرق و برق کاخهاى سفید و سرخ را از بین خواهند برد. امروز خمینى آغوش و سینه خویش را براى تیرهاى بلا و حوادث سخت و برابر همه توپها و موشکهاى دشمنان باز کرده است و همچون همه عاشقان شهادت، براى درک شهادت روزشمارى مى‏کند. جنگ ما جنگ عقیده است، و جغرافیا و مرز نمى‏شناسد. و ما باید در جنگ اعتقادى‏مان بسیج بزرگ سربازان اسلام را در جهان به راه اندازیم.»

لذا امروز و هر روز به فرهنگ عاشورا نیازمندیم یعنی عمل به وظیفه شرعی بر طبق موازین شرعی و ر داین را ه باید دست به دامان علمای دلسوز دین شناس شد نه روشنفکران کج فهم که دین را به مصادره به مطلوب می‌کنند تا با شعارهای دونمایه خویش منطبق سازند.

در واقع باید گفت در هر برهه زمانی وظیفه تغییر می‌کند و برمبنای عقل و شرع بایستی عمل متناسب با آن را انجام داد و این اصلا ربطی به رابطه عقل و عشق ندارد. گاهی باید جنگید، گاهی باید صلح کرد. و در هر دو مورد عقل و فقه مبنای کارند هم حرکت امام حسن مجتبی بر مبنای محمل مادی و محاسبات عقلانی بود و هم قیام حسینی این گونه بود. این تفکر که فرهنگ عاشورا فرهنگ عشق است و سایر ائمه بر مبنای عقل رفتار کردند دیدگاه ناقصی است که اسلام و سیره ائمه را نشناخته است. چنین دیدگاهی در رفتار برخی افراد دیگر هم مشاهده می شود که با وجود تاکید مراجع به حرمت قمه زنی بیان می‌کنند اینجا جای فقه و عقل نیست بلکه منطق حسینی عشق است! عامری

تعداد بازدید از این مطلب: 87
موضوعات مرتبط: تحلیل روز , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


چرا مردها و زن‌ها خیانت می‌کنند؟

چرا مردها و زن‌ها خیانت می‌کنند؟

دلایل خیانت، در دودهه گذشته بسیار مطالعه شده است. در مطالعات خانواده، دو رویکرد مرتبط باهم درباره خیانت مطرح می‌شود. اولین رویکرد می‌گوید دلیل اصلی خیانت زن و شوهرها، مشکلات زناشویی است. احساس تنهایی، تامین نشدن نیازها، عدم تفاهم و اختلافات عقیدتی باعث می‌شوند تا فرد برای رسیدن به خواسته هایش به دنبال فردی بگردد که درک مقابل از رابطه داشته باشد و یا بهتر از همسرش رفتار کند.

زنان و مردانی هستندکه ادعا می‌کنند که در رابطه‌شان خوشحال نیستند و برای پیدا کردن عشق و توجه به دنبال فرد دیگری می‌روند. رویکرد دوم به ماهیت خیانت توجه می‌کند. این تبیین دلایل افراد را برای خیانت کردن کافی نمی‌داند و دلایل خیانت را در ماهیت انسان‌ها جستجو می‌کند. طرفداران این نظریه می‌پرسند «چه چیزی باعث می‌شود انسان‌ها نتوانند وفادار و متعهد باشند؟»

بهترین راه برای درک خیانت‌های زناشویی این است که هر دو نظرمورد توجه قرار گیرند. این دو نظریه دو روی یک سکه هستند. یکی از این رویکردها به شما می‌گوید که انسان‌ها خیانت را چگونه توجیه می‌کنند و دیگری از شما می‌خواهد تا ببینید خیانت چرا و چگونه رخ می‌دهد. هر دو رویکرد برای به دست آوردن تصویر کاملی از خیانت، عشق و رابطه ضروری هستند.

آیا زیر نظر گرفتن شریک زندگی اخلاقی است؟

اخلاق به شما می‌گوید، زن و مرد باید چگونه رفتار کنند. از نظر اخلاق کاملا درست است که زن و شوهر از اوضاع و احوال هم با خبر باشند. زن و شوهرها توقع دارند شریک زندگی‌شان برای یک رابطه رمانتیک و عاشقانه تلاش کند همانطور که توقع دارند برای صداقت و امنیت در رابطه تلاش کند. با این حال هیچ زن یا شوهری دوست ندارد تمام رفتار و اعمالش رصد بشود. اگر می‌خواهید به همسرتان نزدیک باشید و از همه چیز با خبر شوید از نظر اخلاقی بهتر است از خودش سوال کنید. بهترین راه پیدا کردن حقیقت این است که از او بخواهید صادقانه و صریح درباره هر چیزی که به رابطه شما مربوط است، حرف بزند. با این حال بیشتر زن و شوهرها پرسش و پاسخ را سخت تر از رصد کردن و نظارت‌های پشت پرده رفتار یکدیگر می‌دانند. به این پرسش فکر کنید «چرا انسان‌ها روش‌های اخلاقی را غیر موثر و روش‌های غیر اخلاقی را موثر می‌دانند؟»

چگونه راه حل این چالش را پیدا کنید؟

اگر با رصد کردن رفتار همسرتان فهمیدید او خیانت می‌کند این مساله به شما اثبات نمی‌کند که جاسوسی کردن کار درستی است. در این حالت فقط حقیقت مثل یک بمب منفجر می‌شود و مشکلات پنهان شده، آشکار می‌شوند. این معضل فقط زمانی حل می‌شود که همسرتان اعتراف کند خیانت کرده و پشیمان است.

اگر همسرتان را زیر نظر بگیرید و هیچ اشتباهی در رفتار او پیدا نکنید، ممکن است احساس آرامش کنید، اما یادتان باشد که صداقت همسرتان را نشانه گرفتید. اکنون این شما هستید که در رابطه زناشویی‌تان چیزی را پنهان کرده اید. همه می‌خواهند حقیقت را بدانند، اما در واقع آنها با زاغ‌سیاه چوب زدن به این هدف می‌رسند. چرا این گونه است؟ چون وقتی شما در رابطه‌تان مشکل دارید نمی‌توانید به همسرتان بگویید «عزیزم! تو به من خیانت می‌کنی؟» و همسرتان هرگز به شما نمی‌گوید: «بله عزیزم! من به تو خیانت می‌کنم».

چطور بفهمید همسرتان خیانت می‌کند؟

فهمیدن این مساله کار ساده‌ای نیست. فهمیدن این موضوع که همسرتان خیانت می‌کند سخت است زیرا همسر خیانت کار برای سوال‌هایی مثل اینکه «کجا بودی» و «با کی بودی» آماده است و جواب‌ها را از پیش آماده کرده است.

معمولا خیانت‌ها به دو صورت آشکار می‌شوند، یا شما اتفاقی این موضوع را می‌فهمید یا باید همسرتان را کاملا زیر نظر بگیرید. در بیشتر موارد خیانت‌ها با اشتباهات تصادفی آشکار می‌شوند. یک نفر او را در خیابان می‌بیند یا برنامه‌ریزی‌هایش اشتباه می‌شوند. ایمیل یا پیامک ناشناسی را اتفاقی می‌خوانید و مظنون می‌شوید.

در حالت دوم اگر اعتمادتان را به همسرتان از دست داده باشید یا او مدام به شما دروغ بگوید، ممکن است با حساس شدن روی روابط و رفتارهای همسرتان پی ببرید که به شما خیانت می‌کند. با این حال یادتان باشد که زیر نظر گرفتن همسرتان چه مشکلات تازه‌ای ایجاد می‌کند.

سو استفاده از صداقت

همه ما تمایل داریم آنچه را شریک زندگی‌مان می‌گوید، باور کنیم. اعتماد به همسر، احساس امنیت و آرامش را تقویت می‌کند. هیچ‌کس نمی‌خواهد به این مساله اهمیت بدهد که همسرش دروغ می‌گوید به ویژه وقتی که احساس کند خیانتی در کار است. بیشتر انسان‌ها «دروغ شیرین» را به «حقیقت ویرانگر» ترجیح می‌دهند.

بسیاری از زنان تلاش می‌کنند از خیانت همسرشان چشم‌پوشی کنند، زیرا تغییرات بسیار دردناک هستند. شاید به همین دلیل است که معمولا همسران دیرتر از دیگران از خیانت شریک زندگی‌شان باخبر می‌شوند. همسر خیانت کار از این موقعیت کاملا سو استفاده می‌کند. همسر خیانت کار معمولا تمام تلاشش را برای گرفتن اعتماد شریک زندگی‌اش می‌کند. او همان چیزی را می‌گوید که همسرش می‌خواهد: «من هرگز به تو خیانت نمی‌کنم».

آیا خیانت نشانه‌های مشخصی دارد؟

نشانه‌های خیانت بسیار گسترده و در موقعیت‌های مختلف، متفاوت هستند. نوع رابطه نیز بسیار اهمیت دارد. به همین دلایل پیدا کردن فهرستی از رفتارهایی که نشانه‌های خیانت باشند، بسیار سخت است. با این حال شما می‌توانید به تغییرات هشداردهنده حساس باشید.

دیر به خانه آمدن، تلفن‌های پنهانی، تغییر عادت‌های جنسی، بی توجهی، اظهار خستگی می‌توانند نشانه‌های خیانت باشند، اما ممکن است به دلایل دیگری نیز اتفاق بیفتند. در واقع هر نشانه‌ای دلیل قطعی برای خیانت نیست و تفسیر‌های متفاوتی از یک رفتار می‌توان ارائه داد .آیا وزن کم کردن دلیل قطعی و نشانه خیانت است؟ آیا این مساله می‌تواند در کنار تغییرات دیگر،خیانت را ثابت کنند؟

علاوه بر این، کنکاش برای یافتن نشانه‌های خیانت باعث تحریک شک و تردید بیشتر می‌شود. مثلا آیا همسرتان بعد از هر تماس تلفنی به شما توضیح می‌دهد که با چه کسی حرف می‌زند؟ این رفتار می‌تواند شما را مردد و مشکوک تر کند و بعد از مدتی عادت کنید هر گفت و شنودی را بی دلیل رصد کنید.

همسر خیانت دیده و کمک به خیانت

سوءظن، احساسی قوی است و به سختی می‌توان آن را پنهان کرد. افراد مظنون معمولا شک و بدگمانی را با اتهامات، رفتارهای پرخاشگرانه، کنجکاوی‌های بیشتر و اصرار‌های بی پایان نشان می‌دهند.
کسی که خیانت می‌کند همیشه نگران این موضع است که گیر بیفتد. خیانتکار دائما همسرش را کنترل می‌کند تا نشانه‌های سوءظن را پیدا کند. اگر او بفهمد همسرش به او شک دارد، تمام تلاشش را می‌کند تا هیچ رد و نشانه‌ای از خیانت باقی نگذارد.
در واقع فرد بدگمان به همسرش کمک می‌کند تا در خیانت موفق تر باشد. اگر به همسرتان شک دارید و بدگمانی هایتان را به همسرتان نشان بدهید، فهمیدن حقیقت خیانت برایتان سخت تر می‌شود. اعتماد و بدگمانی هر دو می‌توانند برای همسر خیانتکار مزیت باشند.

چطور باید همسر خیانت کار را گیر انداخت؟

اگر به همسرتان شک دارید آن را ابراز نکنید تا زمانی که بتوانید اثباتش کنید. خوب است کمی درباره مشکلات زناشویی‌تان با هم حرف بزنید، اما به خیانت هیچ اشاره‌ای نکنید. چون او هرگز به شما نمی‌گوید که خیانت کرده است، مگر اینکه شما دلایل روشنی برای اثبات داشته باشید.
حتی اگر شاهدی برای خیانت داشته باشید، ممکن است همسرتان باز هم دروغ بگوید. با وجود همه این مسائل روش‌های کاربردی زیادی وجود دارند که می‌توانید با کمک آنها اثبات کنید همسرتان خیانت کرده است. هرچند از نظر اخلاقی ممکن است همه این روشها قابل تایید نباشند، اما اگر تغییرات همسرتان آنقدر زیاد و آشکار است که نگران هستید خیانتی در کار باشد، از این روش‌ها استفاده کنید. این روش‌ها به شما کمک می‌کنند تا آنچه احساس کرد اید را اثبات کنید. مهم نیست در چه موقعیتی قرار دارید. این تنها شیوه‌ای است که می‌توانید حقیقت را بفهمید.

ـ اگر رفت و آمد همسرتان تغییر کرده است، برای مدت کوتاهی او را زیر نظر بگیرید. چه زمانی از خانه بیرون می‌رود؟کجا می‌رود؟قرار‌های کاریش را بپرسید. آیا احساس می‌کنید بخشی از درآمد همسرتان در خارج از خانه خرج می‌شود؟سعی کنید بفهمید پول‌ها به چه طریقی و در کجا خرج شده اند. اگر سوء ظن‌تان را نشان ندهید ممکن است بتوانید از حرف‌های متناقض همسرتان به نکته‌ای پی ببرید.

ـ دیدن یک شماره ناشناس روی تلفن همراه همسرتان دلیل خیانت او نیست، اما اگر احساس می‌کنید او با شماره‌ای خاص و با لحنی شک برانگیز حرف می‌زند، شماره را یادداشت کنید. یادتان باشد که او می‌تواند شماره را در نام‌های دوستان دیگرش ذخیره کند.

ـ با همسرتان درباره مشکلات رابطه و اختلاف نظرها حرف بزنید. سعی کنید احساس او را درباره زندگی‌تان بفهمید. آیا او از رابطه با شما دلسرد است؟با تمسخر درباره مشکلاتتان حرف می‌زند؟جدایی را بهترین راه می‌داند؟ نسبت به فرزندش بی تفاوت است؟

ـ هرگز بدگمانی‌تان را تا زمانی که دلیل واضحی برای خیانت ندارید، نشان ندهید. او به راحتی می‌تواندانکارتان کند.

ـ به واکنش همسرتان در برابر اتهامی که به او می‌زنید فکر کنید. او به شما چه خواهد گفت؟«شوخی می‌کنی؟»، «ما فقط دو تا دوست صمیمی هستیم»، «سو تفاهم پیش آمده»، «هیچ چیزی بین ما نیست»، «تو داری اشتباه می‌کنی» اگر بتوانید واکنش‌های همسرتان را حدس بزنید، می‌توانید، از پیش شواهد مستدل خودتان را به او نشان بدهید.

در گام بعدی باید تصمیم بگیرید. آیا این اولین خطای همسرتان بوده است؟ آیا می‌خواهید با همسرتان زندگی کنید؟آیا او را می‌بخشید؟آیا می‌توانید این موضوع را فراموش کنید؟ آیا او واقعا پشیمان است؟ در ادامه به شما خواهیم گفت چگونه برای آینده رابطه زناشویی‌تان تصمیم بگیرید. ‌

تعداد بازدید از این مطلب: 61
موضوعات مرتبط: روانشناسی بالینی , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0



عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود