مرجع سخنرانی ها و آثاراستاد علی اکبر داراب کلائی
استاد علی اکبر داراب کلائی ، دارابکلاء شهر ساری متولدشدند ایشان در سن 17 سالگی وارد حوزه شدند . و برای ادامه تحصیل به شهر مشهد مقدس عزیمت نموده و دروس حوزه را تا سطح خارج در حوزه علمیه این شهر ادامه دادند .درحال حاضرساکن تهران میباشند که در زمینه خانواده و سبک زندگی و مسائل روز مقالات متعددی به رشته تحریر درآورده است. برای کسب اطلاع بیشتر به قسمت زندگینامه مراجعه فرمایید.

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان سایت تحلیلی-سیاسی-اجتماعی-فرهنگی و آدرس dalel.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.







نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 2
بازدید دیروز : 2
بازدید هفته : 35
بازدید ماه : 105
بازدید کل : 9758
تعداد مطالب : 302
تعداد نظرات : 9
تعداد آنلاین : 1

 ابزارهای زیبا سازی برای سایت و وبلاگ گالری تصاویر سوسا وب تولز





در اين وبلاگ
در كل اينترنت


تعبیر خواب آنلاین


استخاره آنلاین با قرآن کریم


آمار مطالب

کل مطالب : 302
کل نظرات : 9

آمار کاربران

افراد آنلاین : 1
تعداد اعضا : 1

کاربران آنلاین


آمار بازدید

بازدید امروز : 2
باردید دیروز : 2
بازدید هفته : 35
بازدید ماه : 105
بازدید سال : 860
بازدید کلی : 9758
تعریف اصولگرایی

واکاوی این جریان و توجه به الزامات تداوم آن،‌برای کسانیکه دل در گرو اصول و مبانی دینی و گفتمان حضرت امام (ره) دارند،‌حائز اهمیت است.

1- ورود اصطلاح اصولگرایی در گفتمان سیاسی کشور:‌

از دیرباز، اصطلاحات متعددی،‌همچون:‌جریان راست و چپ، جریان محافظه کار و رادیکال،‌جریان دولت محور و بازار محور،‌در بین خواص و جامع مطرح بود. دسته بندیدها،‌عناوین و اصطلاحات بسیاری در کشور رایج گردید که قریب به اتفاق آ‌نها وارداتی، ساختگی و غیر منطبق با فرهنگ و مبانی دینی بود.

 

در سالهای اخیر ،‌اصطلاح «اصولگرایی» وارد عرصه سیاسی شد و زمینه ساز مرز‌بندی و شکل‌دهی یک مجموعة عظیمی گردید که از دیرباز به اصول و مبانی دینی اعتقاد داشتند و به دنبال تحقق معیارها و ارزشها در جامعه بودند. این اصطلاح توانست بسیاری از ابهامات را برطرف کند و مرزبندی‌ها را شفاف سازد. از این رو، باید این واژه و اصطلاح، تعریف و مرزبندی و حریم گذاری شود تا به سرنوشت سایر اصطلاحات گرفتار نشود. تا مبادا عده‌ای با مصادره کردن واژه،‌آن را مورد بهره‌برداری صنفی قرار داده و به شکلی محتوای آن را از بین ببرند و فقط ظاهری از آن باقی بماند.

بنابراین،‌باید در زمینه پاسداری از مفهوم حقیقی «اصولگرایی»‌ پیشتاز باشیم و این اصطلاح را در جامعه تبیین کنیم و از معیارها و شاخص‌های آن پاسداری نمائیم.

2- مفهوم اصولگرایی:

در یک تعریف ساده و روشن، اصولگرایی عبارتست از اصول دین گرای بعبارت دیگر،‌باور اصول و مبانی دینی و التزام عملی و وفاداری به آن در عرصه حاکمیت و قلمرو فردی. مکتب اسلام و نظام دینی،‌که در برگیرندة اصول و مبانی و دارای جهان بینی و ایدئولوژی است.

اصولگرایی، در حقیقت،‌تحقق همه مبانی و اصولی است که از سوی ذات باریتعالی برای انسان تعیین شده است و همه عرصه‌های رفتار فردی، اجتماعی و حکومتی را جهت شکل‌گیری جامعه اسلامی پوشش می‌دهد.

3- مولفه‌های اصولگرایی:‌

اصولگرایی در عرصه‌های :‌نگرش، گرایش و رفتار انسان،‌ دارای مولفه‌هایی است که اتکای به اصول و مبانی دینی را در نگرش،‌قانونگذاری، مدیریت، رفتار و اداره کشور تشکیل می‌دهد.

4- مقاطع شکل‌گیری اصولگرایی:‌

برای شناخت صحیح اصولگرایی، ابتدا باید به تبار شناسی پرداخت. تبار و ریشه اصولگرایی چیست؟ اگر ریشه و تاریخچه اصولگرایی،‌ به درستی شناخته شود، دست یابی به مصادیق آن سهل و آسان خواهد بود. در این مقطع از زمان نیز می توانیم مصادیق آن را به درستی پیدا کرده و منطبق کنیم. اصولگرایی را در سه مقطع از تاریخ می‌توان مورد ارزیابی قرار داد:‌

مقطع اول: عصر نبوت:‌[بویژه عصر نبی گرامی اسلام (ص)]

مقطع دوم:‌عصر امامت

عصر امامت معصومین (ع) که به دو دوره تقسیم می شود:‌

الف- عصر مبسوط الید بودن امام معصوم (ع)

اصولگرایی در دورانی که امام معصوم مبسوط الید است، چه شاخص‌هایی داشته و دارد؟‌ در عصر امیرالمؤمنین (ع) چه معنا و مفهومی دارد؟ همچنین،‌اصولگرایان در عصر علوی چه کسانی هستند؟‌

ب- حاکمیت طاغوت و حضور امام معصوم (ع)

در جامعه‌ای که حکومت در دست امام معصوم (ع) نیست، اما امام معصوم (ع) در جامعه حضور دارد و حاکمیت در اختیار طاغوت است، شاخص‌های اصولگرایی چیست؟ به چه کسانی اصولگرا گفته می‌شد؟

مقطع سوم: عصر غیبت

عصر غیبت امام معصوم (عج) به دو دوره تقسیم می‌شود:‌

الف- فقیه عادل مبسوط الید:‌دوره مبسوط الید بودن فقیه عادل، عین زمان حکومت امام علی (ع) است که فقیه عادل برای اداره کشور مبسطو الید است.

ب- حکومت طاغوت و حضور فقیه عادل: دوره‌ای که حکومت در اختیار طاغوت است. اما فقیه عادل نیز حضور دارد. در این شرایط، شاخص‌های اصولگرایی کدام است؟‌

مقطع چهارم: عصر ظهور و حاکمیت مطلق امام زمان (عج)

دوره‌ای که با حضور آخرین حجت الهی، که حاکمیت مطلق از آن امام زمان (عج) برروی کره زمین خواهد بود و انشاء الله خداوند منان توفیق دهد تا با دست توانمند رزمندگان اسلام و پاسداران اسلام و پاسداران عزیز، این موانع برطرف گردد و زمینه حکومت عدل آن حضرت فراهم شود و شاهد حکومت و جهانی شدن اسلام باشیم.

در روایات است که: اگر کسی در مسیر جهانی شدن اسلام قدم بردارد، مانند کسی است که در رکاب آن حضرت جهاد می‌کند. شخصی در جنگ خدمت حضرت علی (ع) رسید و عرض کرد: برادر من خیلی مایل بود در کنار شما باشد و در این جبهه قرار بگیرد. حضرت فرمود: مواضع، دیدگاه و عملکرد برادر شما چگونه است؟ اگر در جبهه و خط ما است و مثل ما فکر می‌کند، برادر شما چگونه است؟‌اگر در جبهه و خط ما است و مثل ما فکر می‌کند، او اینجا حاضر است و نیاز به حضور فیزیکی او نیست و اگر غیر از این باشد،‌با ما نیست. آن شخص گفت: دقیقاً همین است که فرمودید. حضرت فرمود: «فَقَد شَهِدنَا وَلَقَد شَهِدنَا فِی عَسگَرنَا هَذَا اَقوَامٌ فِی اَصلاب الرَّجَال وَ اَرحَامِ النَّسَاء سَیَرعَف بِهِمُ الزَّمَانُ وَ‌ یُقوَی بِهِمُ الایمَان.» او در اجر جهاد ما شریک است و به تو بگویم:‌کسانی در این ماجرا شریک ما هستند که در صلب پدران و مادران هستند و زمان، آنان را آشکار می‌کند و ایمان به وسیله آنان تقویت می‌شود. حزب اللهی و اصولگرایی فرازمانی است. بستگی دارد که فرد در آن زمان و در میدان عمل، چه نقشی را ایفاء می‌کند و در چه اردوگاهی حضور دارد و در چه قلمرویی کار می‌کند.

5- شاخص‌های اصولگرایی:

1/5 – معیارهای اصولگرایی در عصر نبوت:

معیارهای اصولگرایی در عصر نبوت چگونه است؟ به چه کسانی اصولگرا گفته می‌شد؟‌

1/1/5- اعتقاد و پذیر پیامبر اعظم (ص) به عنوان پیامبر خاتم:‌

پس از بعثت پیامبر اسلام، شرط اولی و اصلی یک انسان متعهد به مکتب‌های توحیدی علاوه بر اعتقاد به انبیاء پیشین، اعتقاد به پیامبر اسلام به عنوان پیشوا و رهبر منصوب الهی و خاتم انبیاء و آنچه بر ایشان نازل شد، می‌باشد. ‌قرآن کریم می فرماید: «وَ الَّذیِنَ یُؤمِنُوُنَ بِمَا اُنزِلَ إِلَیکَ وَ مَا أُنزِلَ مِن قَبلِک» اعتقاد به همه انبیاء و پذیرش پیامبری و پیشوایی پیامبر اسلام و قرآن کریم به عنوان کتاب آسمانی.

2/1/5- اعتقاد به ولایت مطلقه پیامبر گرامی اسلام در اداره امور جامعه:

حاکمیت بر انسان، از آنِ خداست. بشر الزاماً نیاز به رهبری و اِعمال مدیریت در جامعه دارد. پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) از جانب ذات باریتعالی جهت اداره امور مردم در چارچوب تدابیر ذات باریتعالی ولایت دارد. پذیرفته نیست که فردی معتقد به حاکمیت خداوند متعال باشد، ولی ولایت پیامبر (صلی الله علیه و آله) را نپذیرد.

3/1/5- اعتقاد به مشروعیت الهی مقررات و قوانین:‌

از جمله الزامات زندگی اجتماعی بشر، نیاز به قانون و مقررات است این موضوع، همواره بین انبیاء و بشر مطرح بوده است که حق قانونگذاری از آنِ کیست؟ با توجه به این که قانون باید ضمن مصونیت از خطا و اشتباه، فرا زمانی و فرا مکانی باشد، بدیهی است که قانونگذار اصلی،‌ ذات باریتعالی است و یک انسان متعهد و مکتبی و اصولگرا، منشأ مشروعیت قانون را ذات باریتعالی می‌داند. قرآن در این زمینه می‌فرماید: « اِنَّا اَنزلَنَا إِلیکَ الکِتَابَ بِالحَقَّ لِتَحکُمَ بَینَ النَّاسِ بِمَا أریکَ اللهُ» همانا این کتاب را به حق بر تو نازل کردیم تا میان مردم، طبق آنچه خدا بر تو نشان داده و آموخته است، حکم کنی.

4/1/5- پذیرش مصونیت پیامبر (صلی الله علیه و آله) از خطا و گناه:

وقتی از جانب ذات باریتعالی مقرر شد که پیامبر (صلی الله علیه و آله) بالاترین مقام اجرایی و مدیریتی برای اداره امور بشر باشد و اوست حکه پیام آور الهی می‌باشد و تفسیر و تبیین مقررات الهی جامعه بشری را برعهده دارد، ضروری است که چنین مقامی از هر گونه خطا وگناه مصونیت داشته باشد تا در مسر وضع قوانین و هدایت بشر بسوی کمال، خطا و اشتباهی بوجود نیاید. قرآن در وصف پیامبر (صلی الله علیه و آله) می‌فرماید: «مَا یَنطِقُ عَنِ الهَوَی إِن هُوَ إلاَّ وَ حُیٌ یُوحَی». و بلکه بالاتر از آن، قرآن به مصونیت چشم و گوش و قلب پیامبر از خطا و گناه تأکید می‌کند.

5/1/5- اعتقاد به برخورداری پیامبر از منابع علمی فوق بشری:

اگر به این مسئله واقف شدیم که انسان موجودی ابدی و فنا ناشدنی است و همچون مسافری می‌باشد که باید منازل موقتی را بگذراند تا زمینه تکامل خود را فراهم کند و در نهایت در جوار قرب الهی در جهان ابدی بیارامد، بطور طبیعی معتقد خواهیم شد که پیامبر چنین مکتب و نظامی، باید ظرفیت برخورداری از وحی الهی و تسلط بر منابع فوق بشری را داشته باشد تا بتواند پاسخگوی همه نیازهای دنیای و فق دنیایی بشر باشد.

6/1/5/- پذیرش جامعیت اسلام به عنوان یک نظام کامل:‌

مکتب اسلام، عهده‌دار تکامل انسان و تضمین کننده سعادت ابدی اوست.

از مهمترین الزامات دستیابی انسان به تکامل،‌وجود نظام کامل و سیستم تمام عیار است تا بتواند زمینه تحقق اسلام را در زوایای زندگی انسان فراهم کند. از این رو، کسی که جامعیت اسلام را قبول ندارد، نگاه و اعتقاد او به پیامبر و دین اسلام نیز ناقص است. برهمین اساس، پیامبر (صلی الله علیه و آله) می‌فرماید: «مَا مِن شَئیِ یُقَرَّبُکُم اِلیَ الجَنَّه وَ یُبَاعِدُکُم مِنَ النَّارِ إِلَّا فَقَد أمَرتُکُم بِهِ وَ مَا مِن شَئیٍ یُقَربکم مِنَ النَّار وَ یُبَاعِدُکُم مِنَ الجِنَّهِ ألَّا وَ قَد نَهَیتِکُم عَنهُ» مردم!‌سوگند! نیست چیزی که شما را به بهشت نزدیک کند و از جهنم دور سازد؛ جز آنکه شما را به آن امر کردم و نیست چیزی که شما را به آتش نزدیک و از بهشت دور سازد، جز آنکه شما را از آن نهی کردم. این بیان پیامبر (صلی الله علیه و آله) مبین جامعیت و کمال مکتب حیاتبخش اسلام است.

 

7/1/5- همسویی و تبعیت کامل از پیامبر (صلی الله علیه و آله):

از شاخص‌های مهم اصولگرایی در عصر نبوت، همسویی و تبعیت کامل از دستورات و فرامین پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله) است که نتیجه اعتقاد به رهبری و حاکمیت ولایت الهی می‌باشد. در نظام الهی،‌تنها اعتقاد به نبوت پیامبر کافی نیست. بلکه تحقق ابعاد نبوت، مستلزم تبعیت از رهبری است. خدای متعال در قرآن کریم، اطاعت رسول را در کنار اطاعت خدا قرار می‌دهد و می‌فرماید: « اَطِیعُو الله وَ اَطِیعُوا الرَّسُول وَ أُوِلی الاَمرِ مِنکُم»

ونیز می‌فرماید: «وَمَن یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَد اَطَاعَ اللهَ» در مرحله‌ی بالاتر، تعبد قلبی و انقیاد کامل در قبال تدابیر گرمی اسلام را به عنوان شاخص مورد تأکید قرار داده ومی‌فرماید: «فَلاَ وَرَبِّكَ لاَ يُؤْمِنُونَ حَتَّىَ يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لاَ يَجِدُواْ فِي أَنفُسِهِمْ حَرَجًا مِّمَّا قَضَيْتَ وَيُسَلِّمُواْ تَسْلِيمًا»

در این آیه، خدای متعال، حَکمیت پیامبر (صلی الله علیه و آله) در مجموعه اختلافات و پذیرش قلبی و تسلیم کامل از ایشان در برابر دیگران را معیار ایمان قرار می‌دهد. در این آیه دیگر می‌فرماید: «وَمَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلَا مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَى اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْرًا أَن يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَمَن يَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالًا مُّبِينًا» و بر هیچ مرد وزنی روان نیست که چون خدا و رسول به کاری حکم و فرمان دهند، برای آنان که در کارشان اختیاری باشد و هر کس از فرمان خدا و رسولش سرپیچی کند، قطعاً در گمراهی خواهد بود.

برخی شاخص‌ها، بیان کننده این مسئله است که معاصرین پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله) در عصر امامت کسانی هستند که به فراز زمانی و فرامکانی بودن مبانی، اصول و حاکمیت دینی معتقد باشند. چنانچه مبانی، اصول و نهادهایی که پیامبر (صلی الله علیه و آله) از طرف خدا به بشریت عرضه داشته و پایه گذار آنها بوده است را مختص به او و زمان او بدانند، با این نگرش،‌خارج از جامعیت و خاتمیت و کمال‌گرایی مکتب اسلام قرار می‌گیرد. باور به اینکه قانونگذار بشر، ذات باریتعالی است، مستلزم اعتقاد به مصونیت ذاتی از گناه و خطاو مشرف بودن بر منابع فوق بشری رهبری در عصر امامت است، تا بتواند قانون سالم و جامع مورد نیاز را با تکیه بر قرآن و سنت پیامبر (صلی الله علیه و آله) و علم غیب ارائه نماید.

2/2/5- پیوستگی عصر امامت با عصر نبوت:

اعتقاد به پیوستگی عصر امامت با عصر نبوت، یکی از معیارهای اصولگرایی در عصر امامت است. دوران امامت در حقیقت، تداوم دوره نبوت است. تحقق مبانی، اصول و آرمانهای عصر نبوت، بدون تکیه بر امامت و رهبری الهی، امکان‌پذیر نخواهد بود و انقطاع امامت و انکار آن، منجر به انکار و انحراف نبوت از مسیر پیش‌بینی شده، می‌شود. کلام پیامبر (صلی الله علیه و آله) خطاب به امیر المؤمنان (علیه السلام) که فرمود: «وَ أختَارَنِی لِلَّنُبوَّه وَ أختَارَکَ لِلاِمَامَه فَمَن أنَکَر أمَامَتَکَ فَقَد أنکَرَ نَبُوَّتِی». مبین همین حقیقت است که انکار امامت، به معنای انکار نبوت است و بقاء نبوت، بستگی به حاکمیت امام معصوم(علیه السلام) در دوران امامت دارد.

3/2/5- رابطه حقیقی بین قرآن و عترت :

حیات فیزیکی موجود زنده از آب است که از ترکیب دو عنصر اکسیژن و ئیدروژن تشکیل شده است و قرآن و امام معصوم (علیه السلام) نیز مجموعه‌آی هستندکه با هم، عامل حیات معنوی، هدایت، کمال انسان و جامعه بشری می‌باشند و همانطور که پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود: «إنَّی تَارِکَ فِیکُمُ الثَّقَلَیَن کِتَابَ الله وَ عِترِتَی» همچنین،‌در بیان تکمیلی آن رهبر بزرگ اسلام که فرمود: « مَا إِن تَمَسَّکتُم بِهِمَا لَن تَضِلْوا اَبَداً»، اگر به این دو رکن با هم چنگ بزنید، هرگز گمراه نمی‌شوید، مبین همین حقیقت است. شعار «حَسبُنَا کِتَابَ الله»، همان خروج از خطوط قرمز و نقض خط اصلی پیامبر است. انحرافات و فساد بوجود آمده در جامعه اسلامی، ناشی از این بود که جامعه، این دو رکن را از هم جدا کرد و رهبری دینی، که نقش احیاء کننده قرآن را برعهده داشت، منزوی نمود.

4/2/5- امام شناسی:‌

شناخت صحیح امام،‌با توجه به حدیث مشهور: « مَن مَاتَ وَلَم یَعْرَفُ إِمَامَ زَمَانِه مَاتَ مِیتهًً جَاهِلِیّه» ،‌مصداق دقیق شناخت امام و معیار دستیابی به حیات طیبّه و خروج از قلمرو جاهلیت به حساب می‌آید. از شاخص‌های یک انسان اصولگرا و جامعه متعهد، شناخت و معرفت صحیح امام معصوم (صلی الله علیه و آله) و دستیابی به مصداق امامت است. اگر چنین نشد، مرگ چنین آدمی همانند مرگ در دوره جاهلیت است. از مهمترین عوامل انحراف و مشکلات بعدی جامعه در عصر امامت، عدم شناخت آنان از جایگاه امامت است.

5/2/5- انتصابی بودن امام معصوم (علیه السلام):‌

از شاخص‌های اصولگرایی در عصر امامت، باور به جایگاه با توجه به شاخصة عصمت و علم غیب امام (علیه السلام) است و نمی‌تواند از طریق انتخابات و مراجعه به ‌آراء مردم انجام پذیرد. زیرا راهی برای درک وشناخت عصمت و شخص معصوم برای مردم وجود ندارد. امام سجاد (علیه السلام) می‌فرماید: «ألامَامُ مِنَّا لا یَکُونُ إِلَّا مَعصُومَاً وَ لَیسَتِ العِصَمهُ فِی ظَاهِرِ الخِلقَهِ فَتُعرَفَ وَ لِذَالِکَ لایَکُونُ إِلَّا مَنصُوصاً» امام معصوم، جز از خاندان ما نیست و عصمت در ظاهر خلقت نیست که شناخته شود و بدین علت است که امام باید منصوب و از ناحیه پیامبر و یا امام قبل از خود معرفی شود.

6/2/5- برابری شأنیت امام معصوم (علیه السلام) و پیامبر (صلی الله علیه و آله):

امام معصوم (علیه السلام) از تمام شئونات پیامبر (صلی الله علیه و آله) به جز مقام نبوت او برخوردار است. از این رو، تفکیک شئونات ائمه (علیه السلام) در آن قرار دارند. اگر مردم پیشوا و امام دیگری در انتخاب کنند، به یقین، به سعادت نخواهند رسید. بنابراین،‌مردم حق و اختیار انتخاب دارند، اما هر انتخابی، حق نیست. یکی از محدثین به نام حسین بن ابی علاء از امام صادق (علیه السلام) در خصوص حدیث نقل شده از پیامبر (صلی الله علیه و آله) که در پاسخ سوال کننده‌ای فرمود: « مَن مَاتَ وَ لَیسَ لَهُ إِمَامَ مَاتَ مَیَتَهً جَاهِلیًه»، پرسید. امام فرمود: درست است. «لَوُ أنَّ النَّاسَ تَبِعُوا عَلِیَّ بن َ الحُسَین 0ع) و َ تَرَکُوا عَبدُالمَلکِ بنَ مَروَان إِهَتدُوا» اگر مردم از امان زین العابدین (علیه السلام) پیروی کرده و عبدالملک مروان را ترک می‌نمودند، رستگار می‌شدند.

خداوندا، طبیب حاذق است. نسخه‌ای که برای درمان همه دردهای بشر، در همه عصرها، پیش‌بینی نموده است، اگر مردم به این طبیب مراجعه و نسخه مورد تأیید او را مورد توجه و عمل قرار دهند، درمان می‌شوند و به مراتب سعادت ابدی دست می‌یابند.

8/2/5- همسویی و تبعیت کامل از امام معصوم (علیه السلام)

مهمترین شاخص اصولگرایی در عصر امامت، پس از شناخت امام معصوم (علیه السلام) همسویی و تبعیت کامل از او می‌باشد. زیرا رمز تحقق حاکمیت دینی و فعلیت یافتن امامت نور و ایجاد بستر برای اجرای احکام نورانی اسلام، تنها در پیروی و اطاعت کامل از امام معصوم است.

قرآن کریم،‌اطاعت از اولی الامر را که حسب روایات و نظیر مفسرین منظور امامان معصوم (علیه السلام) می‌باشد، در امتداد اطاعت از پیامبر و خدا قرار داده است.

پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) درباره این حقیقت به امام علی (علیه السلام) فرمود: « یَا عَلِیٌ ! أنتَ وَلِیُّ النَّاسِ بَعدِی. فَمَنَ إطَاعَکَ، فَقَد أطَاعَنِی وَ مَن عَصَاکَ، فَقَد عَصَانی.»

« ای علی! تو بعد از من ولیّ و رهبر مردم هستی. هر کس ترا پیروی کند، از من اطاعت کرده است و هر کسی که نافرمانی تو را کند، از من نافرمانی کرده است.»

با تبیین برخی از شاخص‌های اصولگرایی در عصر امامت، مشخص شد که به علت عدم درک صحیح مردم در عصر امامت از مدیریت عالی ائمه معصومین (علیه السلام) ، که همان حاکمیت دین در جامعه است، خود را از این پرچمداران هدایت و کشتی نجات محروم نمودند و در نتیجه،‌حکومت در دست حاکمان طاغوتی قرار گرفت. این نکته، باید مورد توجه قرار گیرد. در شرایطی که قدرت در دست حاکمان طاغوتی است، افراد اصولگرا هستند که علاوه بر برخورداری از شاخص‌های مذکور، مهمترین شاخص آنان، ارتباط با ائمه (علیه السلام) و تلاش در جهت حاکمیت حق ومبارزه با حاکمان طاغوت باشد.

3/5- اصولگرایی در عصر غیبت:

عصر غیبت،‌دوره‌ای است که امام معصوم (علیه السلام) در عرصه وجود هستندو آمادگی هدایت و اداره جامعه بشری را دارد. اما شرایط برای حضور آن ولایت الهی فراهم نیست. به تعبیر خواجه نصیر الدین طوسی « وُجُودُهُ لُطفٌ وَ عَدمُهُ مِنَّا». در این مقطع از تاریخ، بطور طبیعی،‌براساس عقل و نقل، بشریت به حال خود رها نشده است. براساس روایات، اراده الهی بر این تعلق گرفته است که امامت در بستر فقاهت تحقق یابد و اداره امور مردم به دست فقیه عادل باشد.

امام عصر (عج الله تعالی فرجه) فرمود: «وأمَّا الحَوادِثِ الوَاقِعَه فَارجِعِوُا ألِیَ رُوَاه حَدیثُنَا فَأنَّهُم حُجَّتِی عَلَیکُم وَ‌أنَا حُجَّهُ الله» در این بیان،‌اما عصر (عج الله تعالی فرجه الشریف) تصریح می‌فرمایند: در عصر غیبت، فقها حجت او هستند و آن حضرت هم حجت خدا برروی زمین است. بطور طبیعی، همه شئوناتی که برای پیامبر (صلی الله علیه و آله) و امام معصوم (علیه السلام) در اداره امور مردم وجود دارد، برای فقیه جامع الشرایط نیز وجود دارد. نظرات فقهای بزرگی همچون: شیخ طوسی، علامه حلّی، شهید اول، شهید ثانی، کاشف الغطاء و همچنین حضرت امام خمینی (قدس سره) در این زمینه تصریح دارد.

 

مرحوم ملا احمد نراقی نیز می‌فرماید: «کُلُّ مَا کَآنَ لِلنَّبی وَ الأِمَام فَلِلفَقِیه إِیضَاً ذَالِکَ إلَّا مَا أخرَجَهُ بِّاالدَّلیل» . هر آنچه برای پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) و امام معصوم (علیهم السلام) در امور ولایت و سرپرستی هست، برای فقیه حاکم نیز همان ولایت وجود دارد. مگر موردی را با دلیل استثناء کرده باشد. بنابراین، در عصر غیبت، مصداق حجت و ولایت الهی، فقیه عادل است و محور تداوم حاکمیت امام معصوم (علیه‌السلام) و مسوؤلیت اداره امور مردم و هدایت و تکامل بشر را بر عهده دارد.

اما همانند عصر امامت در دوران طولانی، امت اسلامی حتی در کشورهایی که اکثریت آنان را شیعیان تشکیل می‌دادند، مردم به علت بی توجهی به این اصل اساسی، جامعه را از حاکمیت و موهبت ولایت الهی محروم نمودند. بدین جهت، باید ابتدا به شاخص‌های اصولگرا در دورانی که فقیه عادل در جامعه حضور دارد، اما قدرت و حکومت در اختیار طاغوت است، اشاره کرد و سپس شاخص‌های دوره حاکمیت فقیه عادل را تبیین نمود.

6- معیارهای اصولگرایان و حاکمیت طاغوت

1/6- فراگیر بودن قانون الهی برای اداره جامعه :

اعتقاد به فراگیر بودن قانون الهی برای اداره جامعه، یکی از شاخص‌های اصولگرایان در دوره حاکمیت طاغوت است.

آیا قانون خداوند، برای زمان پیامبر بوده یا در زمان غیبت نیز تسری دارد؟ اختلاف اصلی بین اصولگرایان و بسیاری از اصلاح‌طلبان، در مورد همین شاخص‌ها می‌باشد. زیرا فرد اصولگرا معتقد است که: در همه دوران، باید قانون الهی اجرا شود و اختصاص به زمان خاصی ندارد. همچنین، دلائل عقلی و نقلی نیز می‌گویند: تنها راه کمال مردم و تکامل جامعه، حاکمیت قوانین و احکام الهی در جامعه است.

2/6- لزوم حاکمیت ولی فقیه به عنوان تداوم امامت

اعتقاد به لزوم حاکمیت ولی فقیه، در تداوم امامت است. باور داشتن به حق امام معصوم‌(علیه‌السلام) مبنی بر حاکمیت و اداره امور مردم و در غیاب او نیز این حق ولایت و مسوؤلیت بر عهده فقیه عادل خواهد بود .

3/6- حاکمیت غیر فقیه عادل در زمان غیبت و حاکمیت طاغوت :

اعتقاد به طاغوتی بودن حاکم غیر ولی فقیه و نفی طاغوت و مبارزه و مقابله با حاکمان ظالم و ولایت غیر فقیه عادل، از شاخص‌های هر فرد اصولگرا در عصر غیبت است. بر همین اساس، مبارزه با طاغوت و عوامل آن، تحمل زندان‌ها و تبیعدها و شکنجه‌های بسیاری از انقلابیون اصولگرا، موجب سقوط طاغوت و سلطه 2500 ساله شاهنشاهی در ایران گردید.

4/6- شناخت فقیه جامع ال شذرایط :

معرفت و شناخت فقیه جامع‌الشرایط، از شاخص‌های اصولگرا است. در عصری که فقیه جامع‌الشرایط و مبسوط الید نیست، باید مصداق فقیه جامع‌الشرایط را از طریق خبرگان متعهد شناسایی کرد. چنانچه این روش در گذشته عملی می‌شد،‌انقلاب اسلامی ایران زودتر شکل می‌گرفت. چرا میرزای شیرازی فقط برای تحریم تنباکو فتوی داد؟ در حالی که باید وارد عرصه می‌شد و مردم نیز با شناخت حاکمیت، از آن فقیه عادل حمایت می‌کردند. همچنین، مرحوم آیت‌الله العظمی بروجردی نباید فقط عهده‌دار مرجعیت افتاء برای مردم می‌بود. بلکه می‌بایست قدرت و حکومت و ادراه امور مردم، در دست او قرار می‌گرفت.

5/6- همراهی، همسویی، ارتباط با فقها و فقیه مجاهد و انقلابی:

در عصر غیبت، اصل تولی و ولایت پذیری ایجاب می‌کند که هر فرد متعهد و اصولگرایی، تلاش کند تا همواره همسو و هم جهت با فقها، به ویژه فقهاء نستوه و مجاهدی قرار گیرند که ظرفیت و توانایی لازم جهت پاسخگویی به نیازهای جامعه را داشته باشند.

6/6- همراهی با گروه‌ها، جریان‌های متدین و متعهد به اصول :

در زندان و غیر زندان، گروه‌های مختلفی حضور داشتند. از جمله: گروه‌های التقاطی، چپ، منحرب که در مقابل گروه‌های اسلامی قرار داشتند. تنها گروه‌های اسلامی بودند که در مسیر حاکمیت ولایت فقیه تلاش می‌کردند و بسیاری از موفقیت‌ها مرهون زحمات و تلاش‌های این گروه‌های اسلامی بوده است. اکنون نیز بیشتر کارها و مسئولیت‌ها را این گروه‌ها به عهده دارند و با داشتن سابقه طولانی، همواره در جهت تقویت مبانی دین و ولایت فقیه تلاش می‌کنند.

7/6- التزام عملی در عملکرد و زندگی ‌:

از شاخص‌های انسان اصولگرا در عصر طاغوت این است که همواره تلاش کند تا مصداق یک انسان مؤمن در زندگی شخصی و اجتماعی باشد و به احکام الهی ملتزم بماند.

7- معیارهای اصولگرایی و حاکمیت ولی فقیه:

شاخص‌های اصولگرایی در حاکمیت فقیه مبسوط الید با دو رویکرد قابل بررسی است:

رویکرد نخست : توجه به بدنه جامعه و مردم و بررسی این موضوع که جامعه اصولگرا باید دارای چه معیارها و شاخص‌هایی در نگرش و رفتار آنان باشد که به عنوان معیارهای عمومی قابل ارزیابی قرار گیرد؟

رویکرد دوم : نگاه به دولت مردان و مجموعه‌ای که شأنیت قرار گرفتن در رده‌های اجرایی را دارند و در راستای دستیابی به حاکمیت دینی در زوایای زندگی مردم و تحقق بخشیدن آرمان‌ها و سیاست‌های رهبری و ولی فقیه می‌باشند.

1/7- معیارها و شاخص‌های عمومی :

1/1/7- اعتقاد به پیوستگی عصر غیبت با عصر امامت :

عصر غیبت، قطعه‌ای از تاریخ است که به دوران امامت متصل است و در تداوم آن قرار می‌گیرد و نمی‌توان آن را منقطع از گذشته دانست و به طور طبیعی، مشمول اصول و شاخص‌های آن عصر خواهد بود، چنانچه عصر غیبت را منقطع از دوره قبل بدانیم، به معنای تعطیلی مکتب حیاتبخش اسلام و بلاتکلیف گذاشتن مردم است.

2/1/7- اعتقاد به کمال و فراگیر بودن نظام اسلامی :

از معیارهای جریان‌ها و جمعیت‌های اصولگرا، اذعان و اعتقاد به این است که : نظام اسلامی، کامل و فراگیر است و عهده‌دار اداره امور جامعه می‌باشد و ظرفیت پاسخگویی به همه نیازهای مردم را دارد. اگر فرد یا گروهی بگوید: دین، فاقد نظام سیاسی و اقتصادی است به معنای خروج از قلمرو اصلوگرایی است.

3/1/7- اعتقاد به لزوم عدالت و اجتهاد در رهبری :

باتوجه به ضرورت عصمت و اشراف بر منابع فوق بشری برای امام(علیه‌السلام) و با این اعتقاد که عصر غیبت دوران نیابت عامه است، وجود دو شرط اساسی است. عدالت واقعی و قدرت استنباط و اجتهاد احکام از منابع وحیانی، در کنار سایر شرایط ویژگی‌های رهبری است. براساس روایات، فردی صلاحیت عهده‌دار شدن زعامت امور مردم به عنوان نائب امام عصر(عجل الله تعالی فرجه الشریف)را دارد که در کنار سایر شرایط، دو شرط اساسی «عدالت و اجتهاد» را در سطح مورد نیاز و رهبری بر خودار باشد.

4/1/7- اعتقاد به حجیّت ولی فقیه :‌

ملاک مشروعیت الهی حکومت در عصر نبوت و امامت، وجود پیامبر (صلی‌الله علیه و آله) در رأْ حکومت و وجود امام معصوم (علیه‌السلام) در رأس هرم حاکمیت است. در عصر غیبت نیز ملاک حجیت و مشروعیت الهی، حاکمیت وجود ولی فقیه در رأس هرم قدرت و اداره امور مردم است. حزب، جریان و فردی می‌تواند مدعی اصولگرایی باشد که ملاک حجیت و مشروعیت الهی حکومت را حاکمیت ولی فقیه بداند.

5/1/7- اعتقاد به مشروعیت الهی قوانین و مقررات :‌

از آنجا که قانونگذار اصلی، ذات باریتعالی و منشأ مشروعیت قوانین خداوند متعال می‌باشد، در عصر غیبت، تنها مشروعیت الهی احکام فردی و عبادی کافی نیست. بلکه کلیه قوانین و مقررات حاکم بر جامعه و روابط اجتماعی مردم، باید متکی به قرآن و سنت بوده و ماهیت الهی داشته باشد.

بنابراین، تکیه بر اجتهاد رهبری و ارائه تدابیر و سیاست‌ها و اداره امور و اتکاء به شورای نگهبان در تأیید مشروعیت الهی قوانین، از شاخص‌های اصولگرایی به شمار می‌آید.

2/7- معیارها و شاخص‌های دولت اصولگرا :

منظور از دولت، قوای سه گانه و مجموعه ارکان دست‌اندرکار است که در تحقق آرمان‌های حاکمیت دینی و تدابیر رهبری، به ویژه قوه مجریه، نقش دارند.

1/2/7- دین مداری :

دین باوری و اعتقاد به حاکمیت دینی، از مهمترین شاخص‌های دولت اصولگرا است. ارکان دولت، متصدی و مسوؤل پیاده کردن اسلام در جامعه و اجرای احکام نورانی آن و بسط فضائل اخلاقی در جامعه می‌باشد.

2/2/7- دین داری و تعهد اسلامی :‌

دولتمردان اسلامی، خود باید بیش از دیگران نسبت به بایدها و نبایدهای دینی، متعهد و عامل به احکام اسلامی باشند. به ویژه اینکه مسؤولیت همراه باقدرت و اختیار در تصرف اموال و نفوس است. از این رو، تعهد و تدین دولتمردان، از شاخص‌های دولت اصولگرا است.

3/2/7- برخورداری از شجاعت و روحیه انقلابی :

به مقتضای اص «أشِدَّاء عَلَی الکُفَّار رُحُمُاءُِ بَینَهُم»، دولتمردان حکومت دینی،ب اید دارای روحیه و شجاعت لازم، جهت ایستادگی و مقابله با مستکبران و زورمندان باشند و نسبت به جریان‌های خودی و مستضعفان و مظلومان متواضع و مدافع باشند. زیرا کوچکترین انفعال و سستی از این اصل، منجر به خسارت‌ها و لطمات جبران‌ناپذیر خواهد شد.

لازمه استقرار و بقاء حکومت دینی و اصولگرا، وجود رهبری انقلابی و شجاع، رئیس جمهور و دولتمردان و نمایندگان متدین است. تا رئیس جمهور انقلابی و شجاع سیاست انفعالی را به سیاست تهاجمی تبدیل و موجب عزت نظام اسلامی و ذلت دشمنان گردد. همچنین، رئیس دولت شجاع، وزیر انقلابی و استاندار و مجریان شجاع انتخاب می‌کند. چنانچه رئیس جمهور دارای روحیه انفعالی باشد، تیم هسته‌ای منفعلا انتخاب می‌کند و موجب تصییع حقوق مردم خواهد شد. رهبری هر قدر هم شجاع باشد، ولی دولتمردان و سایر عوامل مرتبط، همراه و همسوی با او نباشند، ناچار به نوشیدن جام زهر خواهد شد.

4/2/7- همسویی و تبعیت از رهبری :

از آنجا که ملاک مشروعیت سیاست‌ها و عملکردها در نظام اسلامی، توجه داشتن به سیاست‌ها و دیدگاه‌های ولی فقیه می‌باشد، همسویی و تبعیت کامل دولتمردان از ولی فقیه، از شاخص‌های مهم دولت اصولگرا است.

5/2/7- ایستادگی و مقابله با تفکرات التقاطی :

در یک جامعه آزاد، بروز و ظوهر اندیشه‌ها، به ویژه اندیشه‌های مغایر و معارض با اندیشه‌های توحیدی، امری طبیعی است. اما بروز و ظهور اندیشه‌های انحرافی و التقاطی و تفکرات لیبرال دموکراسی در عرصه حاکامیت و دولت و مجلس، بسیار خطرناک است و در نتیجه، در تقابل با اصول و مبانی حاکمیت دینی قرار خواهد گرفت. از این رو، دولت اصولگرا، دولتی است که می‌بایست تفکرات التقاطی را بشناسد و درصدد مقابله با آن برآید.

از ویژگی‌های دولت اصولگرا: ساده‌زیستی،‌روحیه مقابله با فساد گرایی، مردم گرایی و اهتمام به صرفه‌جویی در بین‌المال است. در تأکید رهبر فرزانه انقلاب اسلامی دربارة شاخص‌های اصولگرایی در دولت‌و حمایت از دولت کنونی به لحاظ برخورداری از این ویژگی‌ها، در راستای توجه به الزامات تحقق حاکمیت دین است که از مهمترین آنها الزام به وجود دولت اصولگرا می‌باشد.

به قلم علي سعيدي

تعداد بازدید از این مطلب: 102
موضوعات مرتبط: سیاسی , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي

 


سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي

سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي از وحدت هفت گروه سياسي معتقد به رهبري امام خميني(ره) که در سال هاي پيش از پيروزي انقلاب، به مبارزه مسلحانه به رژيم شاهنشاهي معتقد بودند تشکيل شد. گروه هاي هفت گانه عبارت بودند از: امت واحده، توحيدي بدر، توحيدي صف، فلاح، فلق، منصورون و موحدين. هر يک از اين گروه ها در محدوده خاصي به مبارزه بر عليه رژيم شاه فعال بودند. «امت واحده» و «منصورون» در سراسر ايران، «توحيدي فلق» در خارج از کشور، «فلاح» و «بدر» در قلب تهران و اطراف آن، «موحدين» در خطه خوزستان و کرمان، «صف» در اصفهان و تهران فعاليت داشتند.(438)
اين هفت گروه داراي اشتراکاتي بودند: 1. اعتقاد به تشکيل حکومت اسلامي به رهبري امام خميني(ره)؛ 2. طرفدار مبارزه مسلحانه عليه رژيم شاه، 3. مخالفت با سازمان مجاهدين خلق به دليل گرايش التقاطي آنها. اين هفت گروه که در کميته استقبال امام(ره) شرکت داشتند، پس از پيروزي انقلاب بنا به توصيه استاد مطهري و تأييد رهبر انقلاب، پس از جلسات متعدد، سرانجام تحت عنوان سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي متحد شدند و در تاريخ 58/1/16اعلام موجوديت کردند. دوران حيات اين سازمان را مي توان به سه دوره تقسيم بندي کرد: از سال 58 الي 61؛ 61 الي 65 و 70 تاکنون.

ادوار فعاليت سازماني

الف. دوره اول: تشکيل سازمان (1361 ـ 1358)

سازمان در دوره اول حيات خود توانست خدمات مهمي به انقلاب اسلامي برساند که از آن جمله مي توان به اين موارد اشاره کرد:
مشارکت فعال در تشکيل سپاه پاسداران انقلاب اسلامي، کوشش در نظام دادن به کميته مرکزي انقلاب اسلامي، مقابله با ضد انقلاب در کردستان و کمک در تشکيل سازمان پيشمرگان مسلمان کرد، تلاش براي خنثي سازي کودتا و کوشش پي گير براي ريشه کن کردن گروهک ضد انقلابي فرقان، شرکت فعال نيروهاي سازمان بنا به درخواست نهادهاي مربوطه براي مقابله و خنثي کردن توطئه سازمان مجاهدين خلق (منافقين)، شرکت در مبارزات مجاهدان افغاني در افغانستان و موضع گيري سياسي و مقابله فکري با جريان هاي مختلفي که به مخالفت با انقلاب اسلامي مي پرداختند.
اختلافات دروني اين سازمان از همان ابتداي تشکيل در سال 1358 هـ. ش در مورد دو مسئله بروز کرد:
يکي نقادي نسبت به ديدگاه هاي دکتر علي شريعتي و ديگري انتقاد به انتشار اطلاعيه به مناسبت روز کارگز و شبيه سازي صرف روز کارگر با ادبيات جريان چپ حاکم بر جهان (مارکسيسم) که در آن سال ها به نوعي در فضاي کشور وجود داشت.(439)
اعضاي اين سازمان، ابتدا به صورت مستقيم با امام(ره) ملاقات کرده و گزارش فعاليت سازمان را به ايشان انتقال مي دادند؛ اما چون ارتباط مستقيم با امام(ره) در درازمدت امکان پذير نبود، از ايشان درخواست کردند که نماينده اي در سازمان تعيين کند تا ضمن نظارت بر سازمان، مسائل آن را نيز به امام(ره) منتقل کند. امام(ره) نيز، آيت الله حسين راستي کاشاني(440) را به عنوان نماينده خود در سازمان منصوب کرد.(441) با ورود نماينده امام(ره) در سازمان، اختلافات در سازمان دوباره به شکل ديگري آغاز شد. اين بار اختلافات درباره حدود وظايف و اختيارات نماينده امام(ره) بود. بدين معنا که عده اي معتقد بودند حکم فقهي و نظرات آيت الله راستي کاشاني بالاتر از دستورات حزبي و سازماني است؛ اما در برابر، برخي چنين اعتقادي نداشتند. در نتيجه سه ديدگاه در سازمان به وجود آمد.
1. ديدگاه به اصطلاح چپ سازمان که به ارجحيت حکم حزبي و سازمان بر نظرات فقهي نماينده امام(ره) معتقد بودند؛ به علاوه اين گروه به نظارت استطلاعي نماينده رهبري اعتقاد داشتند و نظارت استصوابي را قبول نداشتند. اين گروه شامل بهزاد نبوي، (442) محسن آرمين، مصطفي تاج زاده، هاشم آغاجري و محمد سلامتي مي شد که در واقع مخالفان نماينده رهبري نيز بودند.
2. ديدگاه راست يا موافقان آيت الله راستي کاشاني اعتقاد داشتند نظارت نماينده رهبري از نوع نظارت استصوابي، عام و فراگير است. اين گروه شامل آقايان محمد باقر ذوالقدر، حسين فدايي و علي علي عسگري بود.
3. جناح سوم معتقد بودند که برخورد دو جناح قبل بيش از حد خصمانه است و هيچ منابع بنيادي براي تفاهم و پذيرش اختلاف سليقه ها و تداوم فعاليت وجود ندارد. از اين رو خواستار انحلال سازمان شدند. آقايان محسن رضايي و مرتضي الويري در اين گروه جاي داشتند.
اختلاف صرفاً در اين حوزه خلاصه نمي شد. نگاه به اداره امور کشور هم موضوع مهمي بود. رويکرد تمرکز امور به دست دولت، عدم موافقت با واگذاري امور به دست بخش خصوصي هم اختلاف نظر جدي بود که در ميان جريان هاي سه گانه درون سازمان بوجود آمد. اين اختلاف به دولت، مجلس و حتي حزب اصلي و فراگير کشور يعني حزب جمهور اسلامي هم سرايت کرد و تأثير منفي در آرايش سياسي کشور داشت. بي شک ادامه اين اختلاف موجب هدر رفتن فرصت، اتلاف منابع و چالش هاي درون سازماني مي شد و مناسبت ها را به سمت وخيم تر شدن اوضاع سوق مي داد. لذا سازمان به دنبال راه چاره اي افتاد و پس از آنکه گفت و گوها پاسخ نداد، سه جناح در حضور آيت الله موسوي اردبيلي(443) نيز نظريات خود را طرح کردند و ايشان نيز مباحث را به امام(ره) منعکس کردند. سرانجام پس از انعکاس مطالب به امام(ره)، ايشان فرمودند:
آقاي راستي و کساني که با ايشان مي توانند همفکري داشته باشند بمانند و هر کس تمايل ندارد با ايشان کار کند، مي تواند از سازمان استعفاء دهد.
در تاريخ 61/1/25 آيت الله راستي در راستاي کاهش اختلافات، شوراهاي سازمان را لغو و شوراي موقتي را در تاريخ 61/2/1 براي اداره سازمان تعيين کرد.
در اين مقطع (حدود دي ماه 1361) سي و هفت نفر از اعضاي سازمان، از سازمان استعفاء کردند. شايان ذکر است به رغم ادعاهاي شعارگونه شوراي مرکزي، مبني بر ولايت پذيري و اطاعت از ولي فقيه و پيروي محض از نظرات امام خميني(ره)، آنان هيچگاه در عمل از نظرات نماينده منتخب وي پيروي نکردند و حتي پس از آنکه امام نظر صريح خود را در مورد دخالت نماينده خود بيان کرد و آن ها نيز به صحت آن پي بردند، هيچ اطاعتي از امر ولي فقيه نکردند، بلکه در اقدامي اعتراض گونه، دسته جمعي استعفا کردند.

ب. دوره دوم: انحلال سازمان (1365 ـ 1361)

از اين زمان به بعد، سازمان اعلام کرد که بر خلاف گذشته، نيمه مخفي و نيمه علني نبوده و به صورت علني فعاليت مي نمايد و به علاوه، بعد نظامي سازمان را حذف کرده و به صورت يک تشکيلات عقيدتي ـ سياسي به فعاليت خود ادامه داد.
در فاصله ميان سال 61 الي 65 فعاليت هاي سازمان به شدت افول کرد. جمعي از اعضا با قبول مسئوليت در نهادهاي نظامي، انتظامي و اطلاعاتي از سازمان استعفا دادند. تعدادي به جبهه جنگ رفتند که برخي از آنان به شهادت رسيدند. اعضاي باقي مانده سازمان به دليل مسئوليت هاي متعدد، فرصت کار تشکيلاتي زيادي نداشتند. به علاوه فضاي سياسي حاکم در کشور و جنگ تحميلي، فعاليت سياسي و حزبي را آنگونه که بايد اقتضا نمي کرد. توقف فعاليت و انحلال حزب جمهوري اسلامي که جمعي از مسئولان انقلاب در آن مسئوليت داشتند نيز در کار حزبي در کشور تاثير منفي گذاشته بود و شرايط براي توقف و تعطيلي سازمان فراهم شده بود تا اينکه بالاخره آيت الله راستي کاشاني در مهر ماه 1365 طي نامه اي ضمن بيان مشغله فراوان و نامساعد بودن حال مزاجي خود، استعفاي خويش و انحلال سازمان مجاهدين انقلاب اسلام را تقاضا کرد که مورد موافقت حضرت امام(ره) قرار گرفت.

ج. دوره سوم: تشکيل سازماني جديد با آرمان و اهدافي متفاوت (1370 ـ تاکنون)

سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي ايران در تاريخ 1370/7/10 مجوز قانوني فعاليت سياسي در سراسر کشور را دريافت کرد. مؤسسان و اعضاي کادر مرکزي اين سازمان عمدتاً افرادي بودند که در سال 1361 به دليل اختلاف در ديدگاه ها و برداشت ها از مجاهدين انقلاب استعفا داده بودند. آن جمع پس از استعفا از سازمان مجاهدين انقلاب به دليل اعتقاد به ضرورت وجود تشکل در پيشبرد اهداف فکري و سياسي، شروع فعاليت جديد را به شکل همه جانبه مورد تجزيه، تحليل و بررسي قرار دادند و در نهايت با تغييراتي در مرامنامه، اساسنامه، نام و کادرهاي تشکيل دهنده، بار ديگر آغاز به کار کردند.
حالا ديگر جنگ تمام شده است و اعضاي مستعفي سازمان قبلي، از جمله بهزاد نبوي، محمد سلامتي، محسن آرمين، سيد مصطفي تاج زاده، هاشم آغاجري و... به تجديد حيات سازمان اقدام کردند و به عنوان «سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي ايران» (با اضافه کردن نام ايران به آخر نام قبلي سازمان)، به طور رسمي از وزارت کشور اجازه فعاليت گرفتند. دبير کل اين سازمان، محمد سلامتي است و از آن تاريخ تاکنون، اين سازمان با حاکميت کامل جناح چپ و استراتژي جديد به کار خود ادامه مي دهد.(444)
اين سازمان تاکنون با وجود اخذ مجوز رسمي فعاليت از وزارت کشور، عضوگيري عام در تهران و سطح کشور انجام نداده است. البته از 1373 تا اوايل 1381 هـ. ش هفته نامه سياسي اجتماعي «عصر ما» به عنوان ارگان رسمي اين سازمان به طور مرتب منتشر مي شد. سازمان پايگاه اجتماعي نداشت تا اينکه در پي حمايت اين سازمان از نامزدي خاتمي، پايگاه اجتماعي اين گروه افزايش يافت؛ به طوري که در انتخابات مجلس ششم دو نفر از کانديداهاي اين سازمان از تهران به مجلس راه يافتند.(445)
مواضع اين گروه پس از تجديد حيات در سال 1370 هـ. ش بيشتر انتقاد از برخي عملکردهاي دولت هاشمي رفسنجاني و جناح راست بود. در آستانه انتخابات هفتمين دوره رياست جمهوري، اين سازمان به طور صريح از خاتمي حمايت کرد؛ به طوري که يکي از گروه هاي تشکيل دهنده ائتلاف گروه هاي خط امام(ره) بود.(446)
پس از دوم خرداد 1376 هـ. ش اين سازمان به عنوان بخشي از جبهه دوم خرداد از شعارهاي جامعه مدني، اصلاحات، توسعه سياسي و فرهنگي، رقابت سياسي احزاب و گروه ها حمايت کرد، ولي به ظاهر مخالف خصوصي سازي، ادغام در بازار جهاني و دولت حداقلي بود. علاوه بر اين، با تعطيلي نشريات زنجيره اي و وابسته به گروه هاي روشنفکر لائيک ملي ـ مذهبي هاي برانداز به شدت مخالفت کرد و آن را غير قانوني دانست.(447)
اين سازمان همچنين پس از انحلال نهضت آزادي و محکوميت 21 نفر از اعضاي آن، رأي دادگاه را محکوم کرد.(448) از آخرين مواضع اين گروه، سخنان اهانت آميز هاشم آغاجري، نظريه پرداز و عضو فعال اين گروه و حمايت همه جانبه اين سازمان از او است. وي در تاريخ1381/3/29 هـ. ش در خانه معلمان همدان، طي سخناني تصريح کرد که در اسلام چيزي به عنوان روحاني وجود ندارد. سلسله مراتب و تشکيلات روحانيت، تحت تأثير کليساي کاتوليک شکل گرفته است و از مقلدين، به ميمون تعبير کرده است. علاوه بر اين، وي معتقد است تا دين اصلاح نشود و تغيير نکند، هيچ تغيير و اصلاحي در جامعه صورت نخواهد گرفت.(449)
نزديک به دو هفته پس از اظهارات آغاجري، سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي با صدور بيانيه اي از وي به عنوان يکي از اعضاي ارشد خود دفاع و به داشتن اعضايي چون او افتخار مي کند. اين قبيل واکنش ها سرانجام به انتشار بيانيه اي از سوي «جامعه مدرسين حوزه علميه قم» خطاب به «مردم» منجر شد که در آن سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي را «فاقد مشروعيت ديني» دانسته و از «متدينين» خواسته بود «از همکاري با آن بپرهيزند». اين بيانيه تصريح داشت:
سازمان موسوم به مجاهدين انقلاب اسلامي در جهت بدبين کردن نسل جوان به اسلام و روحانيت و تفکيک دين از سياست که هدف دشمنان جهاني اسلامي نيز هست، تلاش مي کند... سخنان موهن يکي از اعضاي مرکزيت اين سازمان در همدان (توهين او به عقايد ديني، مراجع تقليد و مردم متدين ايران) و حمايت بي دريغ آن سازمان از گفته هاي او، شاهدي بر اين مدعا است.(450)
حجت الاسلام و المسلمين محمدرضا فاکر عضو جامعه مدرسين حوزه علميه قم در اين خصوص گفت:
بيانيه اين تشکل با مشورت همه مراجع تقليد صادر شده است.(451)
و تصريح کرد:
بيانيه جامعه مدرسين سيلي محکمي به سازمان مجاهدين زد و فرد بزرگي چون آيت الله مشکيني آن ها را از مشروعيت ديني انداخت.(452)
وي سپس خاطر نشان کرد:
نظر برخي از مراجع شديدتر از اين بيانيه بوده و اين مطالب سخن همه علما و دلسوزان اسلام است.(453)
پس از اين فتوا، جامعه انجمن هاي اسلامي اصناف و بازار، با استناد به اساسنامه سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي از دادگاه انقلاب و دادگستري تهران خواست که به دليلي نقض قانون اساس، تغيير و انحراف از ماهيت اسلامي و خيانت به بنيان گذاران از سوي اعضاي فعلي سازمان مجاهدين انقلاب، حکم انحلال اين سازمان را صادر کند. اين شکل پيشتر نيز شکايت خود را به کميسيون ماده 10 احزاب وزارت کشور ارايه کرده بود؛ اما با توجه به ترکب وقت کميسيون ماده 10 احزاب، شکايت خود را پس گرفت. با رايزني گسترده سازمان که دو قوه مجريه و مقننه را هماهنگ داشت، اين شکايت نيز هيچ گاه مورد رسيدگي جدي قرار نگرفت.
پس از صدور اين فتوا بود که محمد سلامتي دبير کل سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي ايران در اظهارنظري گفت:
ما جامعه مدرسين حوزه علميه قم را به عنوان يک گروه سياسي در جناح رقيب تلقي مي کنيم، نه به عنوان يک مجموعه مذهبي قابل قبول.(454)
محسن آرمين(455) هم در واکنشي به اطلاعيه مزبور گفت:
ما دين خود را از آقايان نگرفته ايم تا با صدور اطلاعيه بتوانند از ما بگيرند.
نکته اصلي که اعضاي سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي نبايد آن را فراموش کنند، اين است که جامعه مدرسين تشکلي است که حضرت امام(ره) درباره آن فرموده بود:
اگر آنان (فرزندان انقلابيم) جذب حضرات آقايان جامعه مدرسين نشوند در آينده گرفتار کساني خواهند شد که مروج اسلام آمريکاييند... من، جامعه ي مدرسين را مغز متفکر و چشم بينا و وجدان سالم و حساسي براي دستگاه اداره کننده ي کشور مي دانم و معتقدم اگر ما براي حوزه ي علميه به عنوان قاعده ي اصلي و اساسي در انقلاب و جمهوري اسلامي، نقش و ارزش قايل هستيم ـ که البته قايليم ـ ناگزيريم براي جامعه ي مدرسين با آن سوابق و تاريخ درخشان و علم و تقوا و استعداد بالا و مايه هاي قوي فقاهتي، نقشي اول را قايل شويم. سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي نقش مهمي در نظريه پردازي در مجموعه دوم خرداد داشته است.(456) دسته بندي جريان هاي سياسي به چپ و راست، راست مدرن و سنتي متعلق به اين سازمان است. به علاوه نقش سران سازمان در مجلس ششم در تحصن، استعفا و صدور بيانيه هاي ساختارشکنانه، نقش اول بوده است.
در ميان جريان چپ، شايد هيچ گروهي مثل سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي دچار دگرديسي نشده است. سازماني که در گذشته طرفدار تمرکز امور در دست دولت (دولت حداکثري)، مخالفت با واگذاري امور به دست مردم و بخش خصوصي و مخالف جدي با استکبار و نظم نوين جهاني بود، اينک سردمدار جرياني است که خواهان مذاکره و رابطه با آمريکا، کوچک شدن دولت (دولت حداقلي)، واگذاري امور به دست مردم و بخش خصوصي و طرفدار اقتصاد بازار و آزاد شده است.
نکته قابل توجه درباره سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي که از ابتدا تاکنون ثابت بوده است، نوع نگرش آنان به روحانيت و اداره امور به دست آن ها بوده است که عمدتاً سازمان با آن مخالف بوده است. در ساليان اخير نوعي تجويز جدايي دين از سياست را توصيه مي کند. دوم آنکه سازمان رسماً از ابتدا تاکنون التزام به ولايت فقيه نداشته است. نوع موضع گيري که درباره نماينده حضرت امام خميني(ره) در دوره اول سازمان اتخاذ کردند و نوع رابطه و مناسبت هايي که با رهبري و ولايت فقيه پس از ارتحال حضرت امام(ره) داشته اند، گوياي اين نکته است. جالب تر آن که، حتي در اساسنامه و مرامنامه سازمان نيز از ولايت فقيه سخني به ميان نيامده است.(457)
با اين ملاحظات مي توان نتيجه گرفت که اصولاً سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي نسبت به حکومت ديني و ولايت فقيه در خوشبينانه ترين قضاوت، با ابهام و سکوت از آن عبور کرده است.
نکته آخر اينکه برخي ابهام ها چون پرونده انفجار نخست وزير سال 60 و حادثه کوي دانشگاه در 18 تير 78 و نقش سازمان در اين زمينه، به شفاف سازي درباره ابهامات و پرسش هاي مرتبط با آن نياز دارد.

اساسنامه و مواضع سازمان

اساسنامه سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي در 25 مرداد 1386 در کنگره يازدهم در 31 ماده و 36 تبصره مورد بازنگري وتصويب قرار گرفت.
برابر ماده 1 اساسنامه، سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي ايران، تشکيلاتي سراسري و علني با مشي عقيدتي ـ سياسي است و ساختار آن بر مبناي ارزش هاي اسلامي همچون شورا، امر به معروف و نهي از منکر، تواصي به حق و صبر، تعاون بر خير و تقوي، ولايت مؤمنانه نسبت به يکديگر در روابط متقابل اعضا با هم و حاکميت اخلاق اسلامي و احکام شرعي شکل مي گيرد.

ارکان سازمان عبارتند از:

کنگره؛ شوراي مرکزي؛ شوراي داوري؛ شوراي سياسي ـ عقيدتي؛ هيأت اجرايي؛ کميسيون؛ ارگان؛ کميته؛ شاخه؛ حوزه و واحد.
کنگره عالي ترين رکن تشکيلاتي سازمان است و اهم وظايف و اختيارات آن عبارت است از:
ـ تصويب مرامنامه و اساسنامه و تغييرات بعدي آن؛
ـ انتخاب، استيضاح و برکناري اعضاي شوراهاي مرکزي، داوري و تصوب انحلال سازمان؛
برابر ماده 6 اساسنامه، شوراي مرکزي عالي ترين رکن سازمان پس از کنگره است که مرکب از 15 عضو اصلي و 3 عضو علي البدل بوده و از ميان کادرهاي سازمان براي يک دوره دو ساله انتخاب مي شود.(458)

برابر ماده 7، وظايف و اختيارات شوراي مرکزي عبارت است از:

الف. انتخاب دبير کل؛ ب. انتخاب اعضاي شوراي سياسي ـ عقيدتي؛ ج. انتخاب رئيس هيأت اجرايي؛ د. انتخاب مسئولان ارگان هاي سازمان در مرکز؛ هـ. تفسير مرامنامه، اساسنامه و مصوبات کنگره؛،. انتخاب سخن گوي سازمان؛ ص. تصويب عضويت سازمان در مجامع، جبهه ها و ائتلاف هاي سياسي کشور؛ ق. تصويب نامزدهاي انتخاباتي سازمان؛ ش. پذيرش استعفاي اعضاي شوراي مرکزي.
برابر ماده 8 اساسنامه، «دبير کل» عالي ترين مقام تشکيلاتي سازمان است که توسط شوراي مرکزي در آغاز هر دوره انتخاب مي شود.

برابر ماده 26 اساسنامه، «عضو» فردي است که داراي شرايط زير باشد:

الف. التزام عملي به قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران؛ ب. التزام عملي به مرامنامه، اساسنامه، راهبردها و مواضع سازمان؛ ج. التزام عملي به همکاري در چارچوب آئين نامه ها و تصميمات ارکان سازمان؛ د. داشتن سابقه ارتباط تشکيلاتي با سازمان و موفقيت در طي دوره هاي آموزشي مربوط؛ هـ. عمل به فرايض ديني و دارا بودن صلاحيت هاي اخلاقي لازم؛ و. عدم سوء شهرت؛ ي. پرداخت حق عضويت.

آنچه که در خاتمه درباره سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي بايد تصريح کرد آن است که:

اولاً؛ سازمان مزيت خود را در فعاليت هاي مخفي و غير علني جست و جو مي کند. «دولت در سايه» شايد عبارت مناسبي براي رهبران سازمان باشد.
ثانياً؛ تاکنون در هيچ انتخاباتي فهرست جداگانه نداده اند. سازمان ترجيح داده است يا در انتخابات سکوت يا در ائتلاف ها شرکت کند. هدف اصلي آن ها، پرداخت کمترين هزينه و بيشترين فايده و سود بردن از نتايج آن است.
ثالثا؛ به رغم آنکه در دهه اول انقلاب و دولت 8 ساله ميرحسين موسوي و دوره هاي اول و دوم و سوم مجلس شوراي اسلامي، رهبران و کادر سازمان مسئوليت هاي گسترده اي داشتند و نيز در دهه سوم انقلاب در دولت 8 ساله محمد خاتمي، مجلس شوراي اسلامي دوره ششم و شوراهاي اسلامي شهر و روستاي دوره اول حضور گسترده و مسئوليت هاي فراگيري داشته است، اما همواره از زير بار پاسخ گويي به مسئوليت ها شانه خالي کرده است.
رابعاً؛ سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي در تئوري و عمل به حکومت ديني، ولايت فقيه و رهبري اعتقاد ندارد. در مرامنامه و اساسنامه سازمان، هيچ نشانه اي از اعتقاد و پايبندي سازمان به حکومت ديني و ولايت فقيه وجود ندارد. عملکرد آنان در برابر مواضع امام(ره) و رهبري و مخالفت هايي که داشته اند، به خصوص تقابل، مخالفت و صف آرايي در برابر نماينده منصوب امام(ره) در سازمان نيز شاهدي بر عدم التزام سازمان به روحانيت و ولايت است.
از همه مهم تر، مواضع افراطي سازمان در دوران حاکميت موسوم به اصلاحات(1376 ـ 1384) و صدور بيانيه جامعه مدرسين حوزه علميه قم به عنوان پر اعتبارترين تشکل روحاني در ايران اسلامي مبني بر عدم مشروعيت سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي و بر حذر داشتن متدينين از همکاري با اين سازمان، بزرگ ترين نشانه عدم اعتقاد و التزام اين سازمان محسوب مي گردد. با اين همه بايد گفت سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي به رغم آنکه رسماً از فعاليت علني سخن مي گويد، اما در عمل اين گونه نيست و بايد آن را قبل از آنکه يک حزب سياسي به حساب آوريم، يک تشکل امنيتي ـ اطلاعاتي در يک مجموعه محدود و بسته تعريف کنيم. سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي عمدتاً حيات سياسي خود را در انشقاق و شکاف جريان هاي سياسي جست و جو کرده است. اين سازمان فاقد هر گونه دفتر و شعبه در استان ها و شهرستان ها و عضوگيري سراسري که از ويژگي هاي يک حزب تمام عيار مي باشد، هست.

سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي از آغاز تاکنون

در ذيل تلاش شده است به اختصار وضعيت گروه هاي تشکيل دهنده سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي قبل و بعد از انقلاب توضيح داده شود.

الف. قبل از انقلاب اسلامي

1. «امت واحده»: يکي از هفت گروه تشکيل دهنده سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي است. از آنجا که اکثريت قريب به اتفاق مؤسسان گروه مزبور از زندانيان سياسي مسلمان بودند و گذشته از سابقه مبارزاتي و عضويت پيشين در سازمان ها و گروه هاي ديگر، در زندان به چارچوب فکري، انسجام، روابط تشکيلاتي، ايدئولوژي و استراتژي جديد دست يافته بودند؛ در سال 1355 گروهي را تشکيل دادند که ابتدا تصميم داشتند خودشان را «گروه زندانيان سياسي مسلمان» بنامند، اما به دلايل امنيتي و براي جلوگيري از شناخته شدن، اعضاي گروه، سرانجام نام «امت واحده» را براي خودشان انتخاب کردند. بهزاد نبوي، محمد سلامتي، پرويز قدياني و محسن آرمين سرشناس ترين اعضاي اين گروه بودند.
2. «توحيدي بدر»: حسن فدايي، علي علي عسگري و حسن اسلامي مهر از معروفترين اعضاي گروه توحيدي بدر بودند.
3. «توحيدي صف»: گروه توحيدي صف پس از قيام نوزدهم دي ماه 1356 مردم قم، به وسيله چند تن از جوانان مسلمان از جمله محمد بروجردي (پس از انقلاب فرمانده سپاه پاسداران منطقه کردستان بود و در همان جا به شهادت رسيد)، جواد مالکي (که در انفجار هفتم تيرماه سال 1360 دفتر حزب جمهوري اسلامي به شهادت رسيد)، شهيد علي اکبر اژه اي (در انفجار هفتم تيرماه سال 1360 دفتر حزب جمهوري اسلامي به شهادت رسيد) در ارتباط با شهيد دکتر بهشتي و شهيد حاج مهدي عراقي تشکيل شد.
هدف اين گروه مبارزه مسلحانه براي حمايت از مبارزات حق طلبانه مردم مسلمان بود. محمد بروجردي مسئوليت طرح و برنامه ريزي بيشتر عمليات نظامي گروه را بر عهده داشت.
اين گروه، محافظت از حضرت امام خميني(ره) را هنگام ورود به وطن و دوران اقامت در مدرسه علوي بر عهده داشت.
4. «فلاح»: مرتضي الوير از شاخص ترين اعضاي اين گروه بود.
5. «فلق»: حسين منتظر قائم، حسن واعظ، مصطفي تاج زاده و بهروز باکويي از مشهورترين اعضاي اين گروه بودند.
6. «منصورون»: که متشکل از غلامحسين صفاتي دزفولي، مهدي هنردار، حسن هرمزي، کريم رفيعي، سيد نورالدين شاه صفدري و سيد علي جهان آرا بود، از فعال ترين گروه هاي سياسي ـ نظامي سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي بوده است.
سواي شهداي ياد شده، محسن رضايي و محدباقر ذوالقدر از اعضاي برجسته اين گروه بودند. اين گروه از تلفيق شاخه هاي متعدد در استان خوزستان شکل گرفت و بعدها دامنه مبارزات انقلابي خود را به ساير نقاط کشور گسترش داد.
7. «موحدين»: سازمان موحدن به وسيله تني چند از انقلابيون اهواز تأسيس شد. حسين علم الهدي و کياوش از جمله مؤسسين اين سازمان بودند. سازمان موحدين در حمايت از مبارزات مردم مسلمان و رهبري حضرت امام خميني(ره) به عمليات مسلحانه عليه رژيم شاه و آمريکاييان دست مي زد.

ب. بعد از انقلاب اسلامي

دوره اول: 1361 ـ 1358

1. جريان چپ: بهزاد نبوي، مصطفي تاج زاده، و محمد سلامتي.
2. جريان راست: حسين فدايي، علي عسگري و حسن اسلامي مهر.
3. جريان ميانه: محسن رضايي و مرتضي الويري.

دوره دوم: 1366 ـ 1361

1. استعفا و کناره گيري جريان چپ.
2. ساماندهي جديد و فعاليت سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي با محوريت جريان راست زير نظر نماينده رهبري با سه ويژگي: علني بودن، نظامي نبودن و يک دست بودن.
3. توقف فعاليت ها و انحلال سازمان توسط نماینده رهبري با تأييد امام خميني(ره)

دوره سوم: 1370 ـ تا کنون (تشکيل سازماني جديد با آرمان و اهدافي متفاوت)

1. سازماندهي جديد توسط جريان چپ.
2. اضافه شدن پسوند ايران به نام سازماني.
3. دوران فراز و فرود در قدرت.

پي نوشت ها :

1. براي مطالعه تکميلي و بيشتر پيرامون تاريخچه گروه هاي تشکيل دهنده سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي ر.ک: تاريخچه گروه هاي تشکيل دهنده سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي. تاريخ شفاهي گروه هاي مبارز هفت گانه مسلمان. جليل امجدي، صص 402 ـ 385؛ و نيز مهدي سعيدي، سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي از تأسيس تا انحلال 1358 ـ 1365).
2. حميدرضا ظريفي نيا، کالبدشکافي جناح هاي سياسي ايران، ص 61.
3. آيت الله حسين راستي کاشاني در سال 1306 هـ. ش. در کاشان ديده به جهان گشود و از سن 15 سالگي به تحصيل علوم و معارف اسلامي در کاشان، قم و نجف پرداخت. ايشان پس از تبعيد امام(ره) به نجف، در درس ايشان حاضر شد و امام(ه) را در اين ايام به عنوان مرجع اعلم معرفي کرد. وي پس از اخراج از عراق در سال 135 هـ. ش. به همراه مدرسين حوزه علميه قم فعاليت خود را آغاز کرد و از سوي امام(ره) مسئوليت هدايت و نظارت در برخي گروه هاي اسلامي مبارز با مشي مسلحانه را بر عهده داشت و پس از پيروزي اتنقلاب اسلامي در شوراي استفتاي حضرت امام(ره) در قم مشغول خدمت شد. همچنين در شوراي سه نفره تعيين صلاحيت اعضاي شوراي عالي قضاي اشتغال داشت. ايشان هم اکنون علاوه بر عضويت در جامعه مدرسين حوزه علميه قم، عضو شوراي عالي حوزه علميه قم نيز مي باشد. براي مطالعه بيشتر ر.ک: غلامرضا خواجه سروي، خاطرات آيت الله مهدوي کني، ص 67.
4. مجاهدين انقلاب اسلامي در گذر زمان، ص 8.
5. بهزاد نبوي از مبارزان سياسي با گرايش چپ در عصر پهلوي بود که در زندان با شهيد رجايي آشنا شد و همين امر موجب گرايش او به انديشه هاي اسلامي گرديد. پس از پيروزي انقلاب، او به عنوان يکي از اعضاي مجاهدين انقلاب اسلامي و با حمايت شهيد رجايي به کابينه دولت راه يافت. وي در طول سال هاي اخير با احياي مجدد سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي با همکاري تني چند از همفکرانش به فعاليت سياسي مشغول بود. وي در دوره ششم مجلس شوراي اسلامي از سوي مردم تهران به عنوان نماينده انتخاب شد.
6. آيت الله سيد عبدالکريم موسوي اردبيلي در سال 1305 هـ. ش در شهرستان اردبيل در خانواده اي روحاني و مبارز ديده به جهان گشود. پس از تحصيلات مقدماتي در سال1321 هـ. ش عازم حوزه علميه قم شده و پس از اتمام دروس سطح از محضر حضرات و آيات حجت و سيد محمد تقي خوانساري کسب فيض کرد و در سال 1324 هـ. ش عازم نجف اشرف گرديد و از درس حضرات آيات حکيم، خويي و سيد عبدالهادي شيرازي بهرهمند شد. بار ديگر در سال 1327 شمسي به قم بازگشت و در درس حضرات آيات بروجردي، حجت، محقق داماد و علامه طباطبايي به تحصيلات خود در زمينه هاي فقه، اصول، تفسير و فلسفه ادامه داد. آيت الله موسوي اردبيلي از جمله شخصيت هايي است که توأم با تدريس و تحقيق در حوزه فعاليت هاي سياسي و اجتماعي نيز حضور داشت تا آنکه در سال 1340 شمسي ضرورتاً به زادگاهش اردبيل بازگشت و پس از 8 سال در نتيجه فشارهاي ساواک مجبور به ترک اردبيل شد و راهي تهران شد. او فعاليت هاي خود را در تهران متمرکز کرد، ايشان از همسنگران آيت الله بهشتي و مدت 10 سال پس از پيروزي انقلاب اسلامي دادستان کل کشور و رئيس ديوان عالي کشور بود. تاکنون چند اثر از جمله فقه القضاء، فقه الحدود و تعزيرات، فقه الشرکه از ايشان به چاپ رسيده است. خاطرات مهدوي کني، ص 183؛ و نيز ر.ک: روزشمار انقلاب اسلامي، ج2، صص 158 ـ 157.
7. احزاب و جناح هاي سياسي ايران امروز، ص 246؛ مجاهدين انقلاب در گذر زمان، ص17.
8. احزاب و جناح هاي سياسي ايران امروز، ص 247.
9. همان.
10. همان، صص 257 ـ 247.
11. صبح صادق، 1381/5/21، شماره 63، ص 7.
12. «بازتاب مواضع مجاهدين سکولار»، خبرنامه سياسي ـ فرهنگي جامعه مدرسين حوزه علميه قم، شماره 767، ص 29.
هاشم آغاجري قبل از آن نيز بارها به مدد ابزارهاي رسانه اي توانسته بود ساحت دين را مخدوش، خرافي، تحريف شده و... بداند. دايره باصطلاح روشنفکري هاي خود را به روي خط قرمز شريعت بکشاند.
وي در يادداشتي در هفته نامه عصر ما ـ ارگان مطبوعاتي سازمان نامشروع مجاهدين انقلاب ـ در تاريخ 10 آذر 1380 نوشته بود: «آنچه که امروز ما در جامعه خود مي بينيم، محصول ناب و خالص فقه سنتي نيست، بلکه بازتوليد فقه سنتي در چارچوب نوعي بنيادگرايي اسلامي است که از سويي از بنيادگرايي کشورهاي عربي به ويژه اخوان المسلمين تأثير گرفته که براي پيشبرد مقاصدشان متوسل به اسلحه مي شوند (!!؟).... هم او در جاي ديگري مدعي مي شود که اشرار نيز مي توانند «ولي» باشند در صورتي که مردم بخواهند و در اين صورت ولايت آن ها نيز مشروع خواهد بود چون مبناي مشروعيت مردم هستند؛ ولايت به خودي خود هيچ ارزش معنايي ندارد... به طور صريح علي (ع) مي گويد من به عنوان يک شهروند در هر آنکه مردم او را ولايت بدهند، تبعيت مي کنم... روشن مي شود که ولايت، ولايت سياسي است، ربطي به مريد و مريدبازي ندارد!».وي در پنجاه و نهمين سالگرد تأسيس انجمن اسلامي نيز گفته بود: «تاريخ ايران نشان مي دهد که حاکميت دوگانه مبتني بر نهادهاي انتصابي و انتخابي بر مبناي دو نوع مشروعت آسماني و زميني يا مردي يا فوق مردي، امکان همزيستي ندارد». عضو مرکزيت سازمان نامشروع مجاهدين با تشبيه ولايت فقيه به سلطنت گفته بود: «در يک قرائت از ولايت فقيه در جامعه ما، رابطه ولايت فقيه با مردم يک رابطه يک سويه از بالا به پايين است... نظريه حقوق الهي سلطنت دقيقاً مبتني بود بر همين زيرساخت نظري».
دامنه نظريه پراکني عليه مقدسات توسط وي بدين جا نيز خلاصه نمي شد بلکه وي در جاي ديگري به ساحت ائمه اطهار(ع) نيز جسارت کرده و بيان داشته بود: «اگر حسين(ع) هم در رأس باشد، ولي رضايت مردم در آن نباشد نامشروع است... سياوش در تاريخ ملي ما ايرانيان مظهر مظلوميت و پاکي است و بعد از آمدن اسلام، حسين جاي سياوش مي نشيند!».
وي در سال 79 نيز طي سخنان جنجال برانگيز و هتاکانه اي عليه دين مبين اسلام پاي خويش را از گفته مارکس فراتر نهاده و مدعي مي شود: «اينکه مارکس مي گويد دين افيون توده ها است، تنها بخشي از حقيقت است. من مي گويم در حکومت هاي ديني نه تنها دين افيون توده ها است که افيون حکومت ها هم هست.»
وي با طرح مسأله اومانيسم و قائل بودن به اصالت آن در برابر خدامحوري گفته است: «در اکثر دوره هاي تاريخ بشر، آنگاه که خدا اثبات مي شده است، انسان نفي مي گرديده است... ارزش هر انساني نه به تقليد، نه به طاعت و نه به تن دادن به يک آمريت فکري و ديني محض است، بلکه به طور اساسي و ريشه اي ارزش هر انساني به تفکر ذاتي و مستقل است...»
مسأله مهدويت که اصل و اساسايه فکري تشيع و مورد اتفاق تمامي آزادي خواهان و مسلمانان است در گفتار آغاجري به پايين ترين سطح تنزل يافته و نفي شده بود آنجا که در سرمقاله اي در «عصر ما» ارگان سازمان نامشروع مجاهدين با برشماري نوع فلسفه تاريخ، ديدگاه تشيع را در مورد پايان تاريخ و مهدويت منطبق با الگوي فلسفه تاريخ خطي ـ مسيحي دانسته که معتقد به مسير تنزلي تاريخ از نقطه اوج عصر زرين تا نقطه تنزل انحطاط شد مي باشد که در پايان تاريخ منجي به صورت معجزه آسا ظاهر شده و به فرياد بشر مي رسد. وي در جاي ديگري پيرامون فلسفه مهدويت و انتظار آن را بيهوده دانسته و مي گويد: «مهدوي گرايي و انتظار فرج متعلق است به آخرالزمان و مشکلات ما با اين انتظارات حل نمي شود. راه نجات، يگانه راه، جمهوريت است که احتياج به اسلام نوگرا نيز مي باشد اسلامي در مملکت ما بايد حاکم باشد که جمهور مردم بخواهند.»
اما سخنان جسارت آميز هاشم آغاجري نسبت به نهاد مقدس دين، ائمه اطهار و روحانيت تشيع و تاريخ فعاليت و مجاهدات علما در همدان مايه تأسف و تأثر همگان شد؛ گرچه وي در دانشکده علوم پزشکي اهواز در 80/3/1 نيز گوشه هايي از اين اظهارات را بيان کرده بود. اما سخنراني همدان به صورت عيان با تمسخر و هجو، نهاد دين را به چالش مي کشيد.
13. اطلاعيه جامعه مدرسين حوزه علميه قم درباره سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي، 1381/04/18.
14. مباني نظري صدور حکم عدم مشروعيت سازمان مجاهدين انقلاب، خبرنامه جامعه مدرسين حوزه علميه قم، 1386/8/26. و نيز ر.ک: نگاهي به پرونده يک سازمان نامشروع، پايگاه اينترنتي خبري تحليلي سپهر، 1386/5/27.
15. نگاهي به پرونده يک سازمان نامشروع، پايگاه اينترنتي خبري تحليلي سپهر، 86/5/27.
16. همان.
17. همان.
18. همان.
19. «... واقعيت اين است که احياگر جناح چپ در آن زمان (1376) و هدايت گر آن از رکود به فعاليت در درجه اول سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي بود. اين سازمان پس از يک دوره انحلال، در آغاز دهه 70 احيا شد و با انتشار نشريه تاريخي عصر ما جناح چپ را از نظر تحليلي آماده ورود به انتخابات (مجلس پنجم و بعداً رياست جمهوري هفتم) کرد... تحليل هاي مجاهدين انقلاب و ترغيب هاي هاشمي رفسنجاني، ابتدا مجلس پنجم را از انحصار راست درآورد و به تأسيس کارگزاران سازندگي منجر شد و سپس به اتکاء اقليت مقتدر مجلس پنجم، جناح چپ قصد کرد ميرحسين موسوي را جانشين هاشمي رفسنجاني کند و با ناطق نوري رقابت کند. موتور اين حرکت همچنان مجاهدين انقلاب بودند...» براي مطالعه بيشتر ر.ک: محمد قوچاني، «خاتمي نه، خاتميسم آري»، هفته نامه خبري ـ تحليلي شهروند امروز، سال سوم، شماره 55، 30 تير 1387، ص8.
20. بهزاد نبوي که تئوريسين و رهبر اصلي سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي است در گفت و گويي صريحاً اعلام کرد ما در دوران امام خميني(ره) نيز موافق برخي ديدگاه هاي ايشان نبوديم، اما جرأت ابراز مخالفت نداشتيم.
21. اعضاي شوراي مرکزي سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي کنگره دوازدهم مورخ 17 و 18 مرداد 1387) عبارتند از: محمد سلامتي، صادق نوروزي، بهزاد نبوي، فيض الله عرب سرخي، عبدالله ناصري، ابوالفضل قدياني، علي باقري، محسن ترکاشوند، سيد مصطفي تاج زاده، هاشم هدايتي، اميرحسين مهدوي، مسعود سپهر، تحققي و محمدعلي توفيقي؛ همچنين محسن آرمين سخن گوي سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي ايران مي باشد.

دارابی، علی؛ (1388) جریان شناسی سیاسی در ایران، تهران، سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، چاپ دوم

تعداد بازدید از این مطلب: 141
موضوعات مرتبط: سیاسی , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


زمينه هاي رخداد دوم خرداد


زمينه هاي رخداد دوم خرداد

1- گروه هاي ائتلاف خط امام (ره) و کارگزاران سازندگي

در کنار نقش ساختارها و شرايط مختلف در آماده کردن زمينه هاي رخداد دوم خرداد ، نقش افراد، گروه ها و احزاب در شکل دهي آن مطرح است. به سخن ديگر، ساختارهاي فرهنگي، اجتماعي و اقتصادي تأثيرگذاري اش به صورت آماده کردن شرايط رخداد بوده و افراد و گروه ها و نقش شان در هدايت مردم و وارد کردن آنها به مشارکت به نفع فرد و گروه خاصي مؤثر است . در اين مورد برخي اولويت را به شخص آقاي خاتمي و گفتمان او، برخي به گروه هاي اصلي دوم خرداد مثل مجمع روحانيون مبارز و برخي به افراد و روشنفکران ديني مي دهند که زنان و جوانان را به عنوان دو قشر ا صلي مشارکت کننده به نفع آقاي خاتمي به صحنه کشاندند. در کنار اين اظهارنظرها ديدگاهي هم مردم را خالق و باني دوم خرداد دانسته و آن را متعلق به کل ملت ايران دانسته اند. سيد محمدخاتمي در سالگرد دوم خرداد، در مراسم بزرگداشت اين رخداد، ضمن رد تعلق دوم خرداد به خود او يا فرد و گروهي خاص گفتند که دوم خرداد که رهبر انقلاب آن را حماسه ي ملت ايران معرفي کردند، نه متعلق به رئيس جمهور است و نه متعلق به گروه يا فرد خاصي، بلکه متعلق به مردم بزگوار ايران است. (1) 
در کنار اين ديدگاه ها، برخي مشارکت ملت ايران را در انتخابات دوم خرداد 1376 با نگاهي منفي نگريسته و گفته اند که مردمي که به دنبال حرکت اصلاحات به راه افتادند، يک توده ي بي شکل، غير متشکل و غيرمنسجم بودند و بر اين اساس هيچ فرد، حزب، گروه يا تشکيلاتي نمي تواند مدعي شود که خالق دوم خرداد و يا حافظ آن است. (2) کساني که سهم آقاي خاتمي را در راه اندازي دوم خرداد بيشتر مي دانند، معتقدند که آقاي خاتمي با شعارهاي نو و خط مشي خاص خود، نوعي هماهنگي و همبستگي بين نيروهاي مختلف سياسي و مردم ايجادکرد.(3) کساني که دوم خرداد را حاصل تغيير در گروه هاي مرجع جامعه و به ميدان آمدن برخي گروه ها مثل جوانان و زنان مي دانند، معتقدند که دانشگاهيان و روشنفکران و به عبارتي طبقات مدرن جامعه، که به علت سياست هاي محافظه کارانه مرجعيت را ازدست داده بودند، با بازسازي خود، طبقات محذوف را به دنبال خودکشانده و آنها را به سوي کانديدايي خاص هدايت کردند.(4) 
به نظر مي رسد منصفانه ترين و نزديک ترين تحليل به واقعيت اين است که دوم خرداد متعلق به مردم و مرهون هماهنگي و ائتلاف گروه هاي برجسته ي خط امامي همچون مجمع روحانيون مبارز و سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي با کارگزاران سازندگي و تکنوکرات هاي مدرن بود. ترجيح اين ديدگاه به معناي نفي زمينه هاي مساعد براي رخداد دوم خرداد نيست، چرا که اين ائتلاف ها و گروه ها در شرايط ديگري، به دليل فقدان زمينه هاي مساعد، نمي توانندحتي طرفداران خود را به صحنه ي مشارکت در سياست و اجتماع بکشانند. 
از نظر تاريخي، در حالي که دو جناح راست سنتي و مدرن از اواخر سال 1374 فعاليت هاي خود را براي در اختيار گرفتن قوه ي مجريه آغاز کرده بودند، گروه هاي چپ و ائتلاف معروف به خط امامي ها از تابستان سال بعد فعاليت خود را در اين خصوص، با اميد اندکي که به موفقيت داشتند، آغاز کردند. جناح راست سنتي از يک سال مانده به انتخابات رياست جمهوري کانديداي خود را براي حضور در انتخابات مشخص کرده بود. راست هاي مدرن با عنوان کارگزاران سازندگي توسط افرادي همچون مهاجراني، عبدالله نوري و محجوب از چپ کارگري موضوع همه پرسي براي تمديد دوران رياست جمهوري آقاي هاشمي را مطرح کردند.(5) استدلال آنها اين بود که به خاطر برخي مواد قانون اساسي نبايد کشور را از تجربه ي مديريت و شخصيت ارزنده ي فردي با سابقه ي مشخص و روشن همچون هاشمي رفسنجاني محروم کرد. 
تکنوکرات ها يا فن سالاران، که کارگزاران سازندگي را با اين عناوين مي خوانند، کساني هستندکه با اعتقاد به توسعه و نوسازي اقتصادي و مهندسي اجتماعي در ظاهر به ايدئولوژي و ديدگاه خاصي گرايش ندارند، ولي با توجه به اعتقادشان به نظام اقتصاد جهاني و توسعه ي صنعتي مي توان آنها را در گروه پيروان تجدد و مدرنيسم غربي قرار دارد که اولويت اصلي خود را حاکميت آرمان هاي اصولي، ا نقلابي و عدالت خواهانه نمي دانند. آنها از ابزارهايي همچون تبليغات و با برخورداري از منابع مالي، همنوا با جريان هاي حاکم به سازماندهي و بقاي خود مي انديشند. 
در ايران بعد از جنگ تحميلي عراق عليه ايران، برخي افراد براي نوسازي کشور بر پيوستن به فرايند جهاني شدن، که بعد از فروپاشي بلوک شرق و اتحاد جماهير شوروي شتاب بيشتري پيدا کرده بود، تأکيد مي کردند. (6) بر اين اساس، برنامه هاي اقتصادي ايران در اين مقطع، که توسط تکنوکرات ها تنظيم و اجرا مي شد، کوششي براي تطبيق با برخي فرايندهاي جهاني شدن مثل جذب سرمايه و تکنولوژي خارجي، افزايش صادرات و واردات و ارتباط نزديکتر با کشورهاي صنعتي بود. 
«يکي از انگيزه هاي اصلي اين چرخش در سياست ها ضرورت بازسازي کشور پس از جنگ و ترميم وجهه و روابط خارجي ايران بود. در حقيقت گروه کارگزاران سازندگي که حول آقاي رفسنجاني گرد آمده بودند، در طرح نگرش جديد نقش عمده اي داشتند... لازمه ي تحقق چرخش جديد و توجه به فرايندهاي جهاني شدن، تغيير در سياست خارجي و تجديدنظر در سياست هاي اقتصادي و اجتماعي دولت بود. استدلال دولت در مقابل مجلس اين بود که شرط لازم براي توسعه ي اقتصادي کشور بويژه در شرايط بعد از جنگ دوم خليج فارس، تجديدنظر در سياست خارجي مي باشد.»(7) 
استدلال کارگزاران سازندگي اين بود که به منظور توسعه و پيشرفت اقتصادي بايد از انحصارگري و طرد نيروهاي مختلف پرهيز کرد. آنها بر توسعه ي تکنولوژيک، استقراض و استمداد از سرمايه هاي خارجي، کاهش مقررات گمرکي و تأمين آزادي هاي سياسي در چارچوب قانون اساسي براي تشويق مشارکت عمومي تأکيد مي کردند و معتقد بودند که در سايه رشد و توسعه ي اقتصادي مي توان به استقلال و عدالت رسيد. 
لايه ي کارگزاران سازندگي با عنوان راست هاي مدرن از راست سنتي جدا شدند و بعد ازمدتي به صورت حزبي سياسي در جامعه ظهور کردند. آنها تکنوکرات هاي مرتبط با چپ و راست برخي مديران دستگاه هاي دولتي، صاحبان شرکت هاي خدماتي، ساختماني و تجاري مدرن و صاحبان صنايع جديد بودند که براي تأثيرگذاري برجسته تر به صورتي متشکل تر به هم وصل شدند. در دوره ي سازندگي، با توجه به فرصت پيش آمده ، بيشتر بخش هاي اقتصادي و نهادهاي تصميم گيرنده در اين مورد در اختيار آنان قرار گرفت. سياست هاي اقتصادي آنها عموما متأثر از اقتصاد ليبرالي و سرمايه داري بر خصوصي سازي، آزادسازي و حداقلي کردن دخالت دولت تأکيد داشت و از نظر خارجي ديدگاه هاي آنان با رفتارها و عملکرد نهادهاي مالي و اقتصادي بين المللي هماهنگي داشت. در عرصه ي عمل سياسي و اجتماعي کارگزاران بر راهبردهايي همچون مصلحت انديشي، عمل گرايي و پراگماتيسم تأکيد مي کردند. 
کارگزاران سازندگي در انتخابات مجلس پنجم، که در تاريخ 1375/1/31 برگزار شد، آسيب پذيري جناح راست سنتي را نشان داده و جرقه ي يک دوره ي جديد را زده بودند. آنها در اين انتخابات به صورتي سازمان دهي شده با امکانات مالي فراوان خود و يورشي همه جانبه به افکار عمومي، اکثريت مطلق راست سنتي را در مجلس پنجم شکستند. در مرحله ي اول انتخابات مجلس پنجم در حوزه ي تهران، فائزه هاشمي شانه به شانه نفر اول جناح راست سنتي رأي آورد و تنها دو نفر از کارگزاران و راست سنتي با آرائي نزديک به هم موفق به گرفتن رأي لازم براي رفتن به مجلس شدند. اين انتخابات شکاف و اختلافي اساسي در جناح حاکم را به نمايش گذاشت و کارگزاران يا راست هاي مدرن را به عنوان مجموعه اي تأثيرگذار در حوادث سياسي کشور به جامعه معرفي کرد. 
فاصله ي بين کارگزاران سازندگي با راست سنتي تا انتخابات رياست جمهوري سال 76 رو به فزوني گذاشت. برخي نشريات چپ، بويژه دو هفته نامه ي عصرما، در برخي شماره هاي خود به دفاع از فائزه هاشمي در مقابل راست سنتي مي پرداختند و تلاش مي کردند اين شکاف را علني تر و عملي تر کنند. 
«ما بر اين باوريم که آقاي هاشمي رفسنجاني از وفادارترين و مبارزترين ياران حضرت امام (ره) هستند که از آغاز راه تا ارتحال آن بزرگ مرد همواره مورد توجه ايشان بودند و اين اعتماد با واگذاري سنگين ترين مسئوليت هاي انقلاب و جنگ به ايشان نشان داده شد و اين عنايت محل هيچ ترديدي نيست. اين اعتماد و اطمينان همچنين در سخنان مقام رهبري نيز پيوسته موج مي زند. به نظر مي رسد شخص ايشان بر اين تکرار عنايت خاص دارند، چه تقريبا در تمامي اين سخنراني ها تأکيد بر دولت، جريان سازندگي و به خصوص خلوص و لياقت شخصي آقاي هاشمي يک محور اساسي بوده است، اين نکته نيز محل ترديد نيست. حال چه شده است که عده اي يکباره، به وي، منصوبان و همکارانشان حمله ور شده و آنچنان مي تازند که به نظر مي رسد هيچ مانع و رادعي را در مسير خود نمي شناسند.»(8) 
انتخابات پنجمين دوره ي مجلس شوراي اسلامي علاوه بر معرفي کارگزاران سازندگي به عنوان مجموعه اي تأثيرگذار در فضاي سياسي کشور، ائتلاف گروه هاي چپ گرا، خط امام و تشکل هاي همسو با مجمع روحانيون مبارز را هم از انفعال خارج کرد، به گونه اي که افرادي از اين طيف توانستند به مجلس پنجم راه پيدا کنند. بعد از برگزاري انتخابات مجلس پنجم يعني تنها با گذشت هشت روز از آن، مهمترين چهره هاي چپ گرا از جمله حجج اسلام کروبي، موسوي خوئيني ها و خاتمي به همراه افرادي از سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي در تاريخ 75/4/30 درباره ي معرفي ميرحسين موسوي به عنوان کانديداي رياست جمهوري و تلاش براي کشاندن ايشان به صحنه ي انتخابات گفتگو کردند. (9) گروه هاي چپ گرا مي دانستند که از ميان آنها با توجه به شرايط حاکم و توانايي افراد، آقاي ميرحسين موسوي با توجه به اقبال عمومي و وزن قابل توجه سياسي اش توان رويارويي و رقابت با کانديداهاي طيف مقابل را دارد. دليل مورد توجه قرار گرفتن ايشان براي انتخابات از سوي محافل مطبوعاتي مربوط به جناح چپ هم همين موضوع بود. شوراي هماهنگي گروه هاي خط امام در تاريخ 1375/4/30 براي تشويق ميرحسين موسوي به کانديدا شدن به ملاقات ايشان رفتند. 
در اين مقطع، يعني تابستان 1375، روزنامه ي سلام تنها نشريه اي بود که اخبار و تحليل هاي مربوط به آمدن ميرحسين موسوي را پوشش مي داد. علاوه بر گروه هاي ائتلاف خط امامي، کارگزاران سازندگي هم نظر مثبت خود را نسبت به آمدن ميرحسين موسوي اعلام مي کردند. عطاءالله مهاجراني از اين گروه، علاوه بر اظهار اميدواري نسبت به آمدن ايشان، او را يکي از بهترين نامزدهاي داراي پايگاه مردمي و محبوبيت ملي معرفي کرد. (10) ائتلاف گروه هاي خط امامي در تاريخ 1375/7/23 در ملاقاتي با رهبر معظم انقلاب ضمن بيان ديدگاه هايشان درباره ي انتخابات، از شرکت فعال خود در انتخابات، رقابت جدي و در نظر گرفتن کانديدايي خاص براي خود صحبت کردند. رهبر معظم انقلاب ضمن تشويق آنها اعلان مي دارد که تصميم ندارند از فردي خاص حمايت يا نامزدي را به طور مشخص تأييد کنند. ايشان اظهار اميدواري مي کنند که رقابت فشرده باشد و بيش از 20 ميليون رأي به صندوقها ريخته شود. (11) 
گروه هاي چپ، بويژه مجمع روحانيون مبارز، سازمان مجاهدين و روزنامه ي سلام، اگر چه بر آمدن ميرحسين موسوي تأکيد مي کردند، ولي از آنجايي که در مورد آمدن ايشان شک و ترديد داشتند و در مورد موفقيت افراد ديگري از اين جناح در انتخابات اطمينان نداشتند، تأکيدات و اظهارنظرهايشان در مورد انتخابات رياست جمهوري چندان جدي گرفته نمي شد. در حالي که جلسات فشرده ي مجمع روحانيون مبارز در تابستان 1375 و اعلان حضور فعال در صحنه ي سياسي کشور به همراه تلاش هاي مختلف براي کشاندن ميرحسين موسوي به حضور در انتخابات دلگرم کننده ي چپ گرايان و گروه هاي ائتلاف خط امامي بود، پيام مهندس موسوي در هفتم آبان ماه 1375 مبني بر امتناع قطعي از نامزد شدن در انتخابات هفتمين دروه ي رياست جمهوري، شک گيج کننده اي به جناح سياسي چپ وارد کرد و ميزان اميدواري آنها به موفقيت در انتخابات را به شدت کاهش داد. اين امر جناح مقابل را، که به طور رسمي آقاي ناطق نوري را به عنوان نامزد انتخابات خود معرفي کرده بود، به پيروزي اميدوارتر کرد. آنها به اين نتيجه رسيده بودند که حتي بدون ائتلاف با کارگزاران سازندگي هم مي توانند برنده و پيروز انتخابات باشند. اين پيش بيني جدايي کامل کارگزاران را از جناح راست سنتي رقم زد و آنها را از ائتلاف وهمکاري نااميد ساخت. 
بعد از اعلام انصراف ميرحسين موسوي، مجمع روحانيون مبارز و سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي با صدور پيام هايي اعلام کردند که کماکان موضوع انتخابات نزد آنها مطرح و در آينده ي نزديک نامزد ديگري را به مردم معرفي خواهندکرد. (12) تلاش اين گروه ها بعد از عدم استقبال آقايان کروبي و خوئيني ها از کانديداتوري، در نهايت متوجه سيد محمد خاتمي شد. احتمال کانديدا شدن آقاي خاتمي ابتدا در بيست و چهارم آبان ماه 1375 در روزنامه ي اخبار و پس از آن در اطلاعيه هاي مجمع روحانيون مبارز، ستاد انتخابات تشکل هاي همسو، سخنراني ها و مصاحبه هاي روزنامه ي سلام منعکس شد. (13) اولين گروهي که با جديت به دنبال نامزدي آقاي خاتمي براي رياست جمهوري بود، مجمع روحانيون مبارز بود و پس از آن گروه هاي خط امام، انجمن اسلام مدرسين دانشگاه ها و دفتر تحکيم وحدت از نامزدي ايشان حمايت کردند. 
روزنامه ي سلام در هفتم بهمن ماه 1375 براي اولين بار از قطعي شدن نامزدي سيد محمد خاتمي براي رياست جمهوري خبر داد و وي را نامزد مجمع روحانيون مبارز، گروه هاي ائتلاف خط امام و شخصيت هاي فرهنگي - علمي کشور دانست. (14) پس از اين تاريخ با گذشت حدود يک ماه بهزاد نبوي، عضو سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي، در نهم اسفند 1375 در ميزگردي اعلام کرد که سازمان مربوطه از آقاي خاتمي حمايت مي کند. 
«دو جريان کلي را بايد در ترغيب آقاي خاتمي در نظر بگيريم، يک جرياني که عمدتا سياسي بودند، مانند برخي از دوستاني که همان زمان در دولت آقاي هاشمي حضور داشتند. اينها صرفا انگيزه ي سياسي داشتند. اين گروه فکر مي کردند تداوم جريان مخالف مي تواند امکان سياست ورزي در داخل کشور را از بين ببرد. گروه دوم کساني بودند که فکر مي کردند اگر آقاي خاتمي نيايد دستاوردهاي آن جريان از بين مي رود. اين دسته منافع سياسي مثل نجات انقلاب، زدودن چهره ي خشونت از دين و ... را پيگيري مي کردند.» (15) 
در اين مقطع هيچ اظهارنظر و يا اعلان حمايتي به نفع آقاي خاتمي از سوي نوگرايان ديني، روشنفکران و ملي - مذهبي ها، که خود را در پيروزي دوم خرداد شريک مي دانستند، مشاهده نمي شود و بيشتر آنها به دنبال کانديداهاي ديگري غير از آقاي خاتمي بودند. عزت الله سحابي در گفتگو با خبرنگاران داخلي و خارجي در 13 اسفند 1375، خود را کانديداي مستقل انتخابات رياست جمهوري اعلام کرد. در اواخر اسفند همان سال يعني 25 اسفند 1375 حبيب الله پيمان هم نامزدي خود را براي رياست جمهوري اعلام نمود. پس از آن ابراهيم يزدي و علي اکبر معين فر هم براي نامزدي خود اعلام آمادگي کردند. 
در خصوص حمايت کارگزاران سازندگي از سيد محمد خاتمي، عليرغم برخي شک و ترديدها بعد از مطرح شدن نامزدي سيد محمد خاتمي، برخي افراد اين گرايش به حمايت از ايشان پرداختند. روزنامه ي اخبار در 12 اسفند 1375 به نقل از عبدالله نوري رئيس مجمع حزب الله و عضو کارگزاران سازندگي مجلس پنجم نوشت که بعيد مي داند کانديداي مجمع روحانيون مبارز با کارگزاران سازندگي متفاوت باشد.(16) کارگزاران سازندگي از اين تاريخ با گام هاي محکم تري به سوي حمايت از خاتمي و نزديک شدن به جناح چپ کشور حرکت کردند و سرانجام در 24 فروردين 1376 با اطلاعيه اي رسمي به جمع حاميان آقاي خاتمي پيوستند. 
«کارگزاران با فهم دقيق اين ويژگي چپ جديد و در حالي که محافظه کاران آنان را از خود دور کرده بودند به استادي تمام کوشيدند خود را به جريان جديد چپ متصل سازند و حيات خود را تداوم بخشند. اتصال اين سه جزء (چپ مدرن، طبقه ي جديد و بدنه ي متصل به هر دو) مهمترين عامل پيروزي دوم خرداد را براي ايشان به وجود آورد.»(17) 
پيوستن کارگزاران سازندگي به طيف حاميان سيد محمد خاتمي علاوه بر علني کردن انفکاک در راست سنتي و مدرن، جناح چپ سياسي کشور را ازحمايت و پشتيباني مالي مقتدري مطمئن ساخت که نبايد چندان دغدغه ي هزينه هاي تبليغاتي داشته باشند. آنها مي توانستند با امکانات خود ماشين رأي جمع کني جناح دوم خرداد را به راحتي راه اندازي کنند. بدين جهت بود که محاکمه ي کرباسچي در سال بعد، به صورت غير مستقيم محاکمه ي دوم خرداد تلقي شد که هزينه ي تبليغات را از کجا آورده اند.(18) 

2- گفتمان خاتمي

سيد محمد خاتمي هنگام ورود به صحنه ي هفتمين انتخابات رياست جمهوري، براي توده ي مردم شخصيت شناخته شده اي نبود. در کارنامه ي او تصدي وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي و رياست کتابخانه ي ملي ايران وجود داشت. اين دو عملکرد و سابقه از او چهره اي فرهنگي براي آشنايان و مخاطبان خود ساخته بود. علاوه بر اين، برخي مؤلفه هاي شخصيتي ديگر همچون زيبايي، ذوق و قريحه ي سخنگويي، اعتماد و نفوذ کلام ايشان، اعتباري به ايشان داده بود که توسط ديگران مورد توجه واقع مي شد. جدا از ويژگي هاي شخصيتي، گفتماني که توسط آقاي خاتمي و طرفدارانش مطرح شد در مقايسه با رقباي وي کاملا نو و تأثيرگذار بود. 
برخلاف آنچه که بعد از دوم خرداد گفتمان اصلاح طلبي ناميده شد و مواردي همچون گذر از نظام ولايت فقيه و قانون اساسي ويژگي آن بود، گفتمان سيد محمد خاتمي، مفاهيم، ادبيات و زباني که ايشان مطرح کرد به هيچ وجه موازي با نظام جمهوري اسلامي و يا در مقابل آن قرار نمي گرفت. 
«خاتمي پس از در ميان گذاشتن ديدگاه خود با رهبري نظام با شعار حاکميت قانون و توسعه ي همه جانبه، متوازن و پايدار و براي مقابله با کژي ها و کاستي ها و اعتلاي جمهوري اسلامي به صحنه ي رقابت هاي انتخاباتي رياست جمهوري وارد شد.» (19) 
مفاهيم گفتماني خاتمي و سبک گفتار ايشان چهره ي يک متفکر و انديشه پرداز فرهنگي را به جاي يک سياستمدار به جامعه نشان مي داد. سيد محمد خاتمي با مورد خطاب قرار دادن نخبگان، دانشجويان، زنان و جوانان به جاي توسعه ي اقتصادي و رشد، که مردم عموما از چنان الگويي رضايت نداشتند، توسعه ي سياسي و مدني را در کانون صحبت هاي خود قرار داد. اين واقعيت در حالي بود که جناح مقابل، چه در انتخابات و چه قبل از آن، به صورت جدي از مفاهيم مدني و حقوق سياسي مردم صحبت نکرده بود. 
«آنچه به مثابه ريسماني در اين پراکندگي و کثرت، انتظام و وحدتي ايجاد کرد، گفتمان فراگير، سقف گون و هژمونيک خاتمي بود. تار و پود گفتمان خاتمي آميخته اي از عناصر و دقايق بديع (و از منظري بي بديل) و قديم بود. در قرائت او از اجتماع رابطه ي همنشيني و نه جانشيني ميان سنتي و مدرن، جامعه ي مدني و جامعه ي ولايي، جوان و پير، زن و مرد، خودي و ديگري، قانون و شريعت، نياز و ارزش، مشروطيت و جمهوريت، خداسالاري و مردم سالاري و... برقرار شده، ارکان جامعه و نظام در شأن خود محفوظ ماندند.»(20) 
آقاي خاتمي بعد از قطعي شدن حضورش در انتخابات، در اولين سخنراني رسمي و انتخاباتي اش که در مراسم احياي اتحاديه ي انجمن هاي اسلامي دانشجويان انجام شد، با رويکردي نو به مسائل سياسي و حکومتي پرداخت و آزادي بيان، جامعه ي مدني و توسعه ي سياسي در چارچوب نظام را محور صحبت هاي خود قرار داد. 
«در قانون اساسي جمهوري اسلامي حکومت از آن خداست که توسط مردم اعمال مي شود و ملت آن را با اراده ي آزاد پذيرفته است. قانون اساسي با گنجاندن حق انتخاب و اعمال حاکميت توسط مردم، راه را براي بدترين نوع استبداد، که همانا ناديده گرفتن اراده ي انسان با توجيه انتساب حکومت به خدا و اعمال آن توسط افراد يا قشر خاصي است، بسته است. رسالت حکومت و حاکم در بينش علي(ع) مبارزه با ظلم و بپاداشتن حق است. حکومت فعلي ما آغاز يک نظام جديد در تاريخ ظلم زده ي مسلمين به طور اعم و تاريخ ايران به طور اخص است. در الگوي حکومتي امام علي( ع) انسان ها هم حق تشکيل حکومت و هم حق نظارت و بازخواست از آن را دارند.»(21) 
در برنامه هاي اعلامي آقاي خاتمي، که در پنجم فروردين 1376 منتشر شد، ضمن اشاره به روح عدالت علوي، زدودن فقر و تأمين زندگي شرافتمندانه، راهکارها و اهداف کلاني مطرح شده بود که قابل توجه بود. 
«- پرهيز از خودکامگي و ممانعت از شکستن حرمت ها و تجاوز به حقوق و آزادي هاي قانوني، رسالت دولت است. 
- دولت اسلامي خدمتگزار مردم است نه ارباب آنها. 
- استقرار امنيت مستلزم مبارزه با قانون شکني است. 
- تلاش براي زدودن رذيلت هاي اخلاقي از جمله ريا، تملق، نفاق، فساد و بي بند وباري از وظايف دولت به شمار مي رود. 
- تلاش براي حاکميت قانون و ضابطه شرط پيشرفت اقتصادي، اجتماعي، فرهنگي و سياسي است. 
- تأکيد بر حضور فعال همه ي قشرها و پذيرش رقابت ها به عنوان يکي از مجاري اساسي مشارکت از سوي دولت، ضرورتي انکارناپذير است.» (22) 
تأمين آزادي مطبوعات، عدم مقابله و برخورد با آنها، تأکيد بر قانون و جامعه ي مدني، اصلاحات در چارچوب قانون اساسي، دوري از تکليف گرايي و مفاهيم ايدئولوژيکي از ديگر ويژگي هاي گفتمان سيد محمد خاتمي بود. در اين گفتمان به شهروندان با گرايش هاي مختلف سياسي احترام و اکرام مي شد و جوانان به جاي معضل، موهبت و نعمت تلقي مي شدند. 
«در برنامه ي رئيس جمهور منتخب، توجه به مسئله ي جوانان نقش تعيين کننده داشته و تفاوت بارز ديدگاه مطروحه با ديدگاه ساير داوطلبان، تأکيد وي بر ضرورت حضور جوانان و نوجوانان در تمامي عرصه ها و مشارکت فعال آنان در چرخه ي مشارکت يعني برنامه ريزي و اجرا توسط خود جوانان و نوجوانان بود. جوان گرايي سبب بسيج نوجوانان و جوانان در حمايت از رئيس جمهوري منتخب گرديد و نتيجه اي تعيين کننده به بار آورد و درس هاي بزرگي به نوجوانان و جوانان داد که براي مدتي طولاني در وجدان جمعي آنان حک خواهد شد و براي مدت ها در رفتار سياسي بعدي آنان به عنوان الگو و راهنما عمل خواهد کرد.» (23) 
توجه به شور و نشاط جوانان و نوجوانان در گفتمان خاتمي نقشي محوري داشت و اين شور و نشاط نه تنها منفي و ناهنجار نبود، بلکه حق آنها تلقي مي شد. بايد به آنها به عنوان آينده سازان کشور اعتماد شود. علاوه بر جوانان، توجه به زنان به عنوان نيمي از اعضاي جامعه، محور ديگر گفتمان آقاي خاتمي بود. اين واقعيت در حالي بود که براساس برخي نگرش ها به خانم ها به عنوان افرادي که کارها و مسئوليتهاي بزرگ و سياسي نبايد به آنها واگذار شود، نگاه مي شد. 
«آقاي خاتمي اين ديدگاه را مطرح کرد که زنان هم مثل مردان قابليت ها و توانايي هاي انجام مسئوليت هاي بزرگ را دارند و افرادي در ميان آنان هستند که مي توانند تصدي امور مهمي را برعهده بگيرند و نبايد آنان را در انزوا قرار داد. طبيعتا اين شعار از سوي زنان با استقبال زيادي روبرو شد و فرصت مناسبي براي آنان به وجود آمد تا نشان دهند واقعا داراي چنين توانايي هايي هستند.»(24) 
حضور در جمع دانشجويان و دست دادن با آنها و دست تکان دادن براي آنها، سفر به استان ها با اتوبوس اجاره اي، ديدار با روستائيان، استفاده از خنده و ادبيات مورد پسند جوانان از شيوه ي تبليغاتي آقاي خاتمي در هفتمين انتخابات رياست جمهوري بود که نه تنها در پيروزي او تأثيرگذار شد، بلکه در دوره هاي بعد توسط ساير کانديداها به کار گرفته شد. در ميتينگ دانشجويي دانشگاه صنعتي شريف براي آقاي خاتمي، جايگاهي با دسته گلي بزرگ در نظر گرفته بودند که در ابتدا ايشان از مجري برنامه خواست تا در پشت تريبون ساده بايستد و با دانشجويان صحبت کند. ايشان در ابتداي صحبت هايش گفت که من خود را همچنان يک دانشجو مي دانم و از شما مي خواهم که مرا به عنوان يک دانشجو در جمع خود بپذيريد. (25) اين شيوه ي برخورد متواضعانه با استقبال دانشجويان روبرو شد و مواردي ديگر از اين شيوه ي برخورد در رفتار و کردار خاتمي او را به چهره ي غالب انتخابات تبديل کرد. 
متانت، بردباري، صداقت و شعارهايي همچون زنده باد مخالف آقاي خاتمي به گونه اي بود که دوستان و حتي رقبايش را تحت تأثير قرار مي داد. او نخواست رهبر اصلاحات و اصلاح طلبي تجديدنظر طلب شود، چون معتقد بود رئيس جمهور حق ندارد رئيس اپوزيسيون درون نظام باشد.(26) با اين شيوه او به نماد اصلي و تبلور خواسته هاي جبهه دوم خرداد مبدل گشت تا در مقاطع مختلف چشم ها به او خيره شود تا با سخنان، موضع گيري ها و سکوتش بگويد که اصلاح طلبان چه مي خواهند. (27) 
دوستان خاتمي و اصلاح طلبان به او انتقاد مي کردند که او نخواست رهبر اصلاحات شود و در موارد مختلفي با عدم قاطعيت در مقابل رقباي سياسي کوتاه آمده و در کنار تجديدنظر طلبان و استراتژي فتح سنگر به سنگر نهادهاي قدرت قرار نگرفت. به نظر اين طيف، خاتمي با استفاده نکردن از تمام ظرفيتها، پتانسيل ها و شيوه هاي اصلاح طلبي، خود به عاملي براي کند شدن جريان اصلاحات و عدم توفيق اصلاح طلبان شد. در کنار ايرادات و انتقادات دوستان اصلاح طلب آقاي خاتمي از ايشان، جناح راست کشور و منتقدان اصلاح طلبي ليستي از ايرادها وانتقادها از خاتمي دارند که در مقابل خط شکني و افراطي گري تجديدنظرطلبان با تساهل و تسامح برخورد کرده است. اين جناح معتقد است که صداقت و حقيقت گويي هاي خاتمي، همه، شامل جريان مقابل مي شد و حتي به صورت جدي به ورود اپوزيسيون و مخالفان نظام به مطبوعات و نهادهاي مختلف اعتراض و برخورد نکرده است. با تمام نکات مثبت و منفي دوستان و منتقدان خاتمي، مي توان گفت که گفتمان ايشان جامعه را چندين گام به سوي توسعه ي سياسي و جامعه ي مدني پيش برد. اين گفتمان با تأثيرگذاري بر ادبيات سياسي، قانون مداري و مردم سالاري و توأم دانستن اسلاميت و جمهوريت و تعامل گسترده با کشورهاي خارجي، الگويي موفق در کنار ديگر سياستمداران نظام اسلامي براي کشور ثبت کرده است. 

3- حلقه ي کيان و مرکز مطالعات رياست جمهوري

تجديدنظر طلبان دوم خردادي، که بعد از پيروزي سيد محمد خاتمي تلاش کردند تا با نظريه پردازي براي دوم خرداد و معرفي آن به عنوان انقلاب، جنبش يا شبه انقلاب، جهت و گرايش خاصي به دوم خرداد بدهند، عموما معتقدند که بانيان دوم خرداد در حلقه هاي فکري و سياسي مشخصي قرار داشته اند. اين طيف معتقد است که سرمشق دوم خرداد نظريات اجتماعي و فکري نوگرايان ديني و تجلي اراده ي روشنفکران ديني در جامعه بوده است. (28) به نظر اين گروه، روشنفکران ديني هسته ي بسيج گر دوم خرداد بودند و آقاي خاتمي از مفاهيم مدرن برخي حلقه هاي تحقيقاتي استفاده مي کردند. گفتمان اصلاحي، مدني و مردم سالار دوم خرداد محصول تعامل فکري کانون هاي روشنفکري بوده و تعامل با روشنفکران غير ديني هم در برآمدن آن تأثير داشته است. در اين گرايش مي توان از روشنفکراني همچون عزت الله فولادوند، حسين بشيريه، باقر پرهام، داريوش آشوري، محمدعلي کاتوزيان و داريوش شايگان نام برد که تعامل فکري آنها با روشنفکران ديني دربرآمدن گفتمان اصلاحي و مردم سالار مؤثر واقع شده است.(29) 
مهمترين حلقه هاي مطالعاتي، که برخي تحليل گران و نويسندگان برآمدن اصلاح طلبي را مديون فعاليتهاي فکري آنان مي دانند، حلقه هاي مطالعاتي کيان و در مرحله ي بعد مرکز مطالعات استراتژيک رياست جمهوري و چند مرکز کم اهميت تر است. حلقه ي کيان به عنوان معروف ترين مرکز مطالعاتي تجديدنظرطلبان، در آغاز به توصيه و علاقه ي شهيد حسن شاهچراغي براي ايجاد کانوني فکري و ديني تشکيل شده بود و پيشينه ي آن به کانون فرهنگي نهضت اسلامي قبل از پيروزي انقلاب اسلامي مي رسد. پس از پيروزي انقلاب اسلامي، افرادي به دعوت شهيد شاهچراغي در مؤسسه ي کيهان دور هم جمع شده بودند و به انتشار کيهان فرهنگي تا سال 1369 پرداختند. (30) 
در کيهان فرهنگي مقالات جنجالي دکتر سروش با عنوان «قبض و بسط شريعت» منتشر شد که بحث و جدل هاي متعددي برانگيخت. کوشش دکتر سروش در مقالات قبض و بسط اين بود که براساس مباني معرفت شناختي ليبرالي، نسبي گرا و پلوراليستي، فهم ديني را فهمي تاريخي معرفي کند و با ايجاد ترديد در قداست علوم ديني و روايات فقهي آنها را به عنوان بخش هايي از علوم انساني معرفي نمايد. علاوه بر دکتر سروش و مطالب وي، افراد ديگري با گرايش هاي سکولاري همچون مجيد محمدي، مرتضي مرديها و حميد وحيد با کيهان فرهنگي همکاري و ارتباط داشتند در حالي که با خط مشي ديني و فرهنگي انقلاب هماهنگي نداشتند. در اين مقطع، بيشتر افراد حلقه ي کيان از اعضاي سردبيري روزنامه ي کيهان بوده و در روزنامه هم به نويسندگي و فعاليت هاي ديگر مي پرداختند و با سيد محمد خاتمي، که نماينده ي حضرت امام (ره) در کيهان و سرپرست اين مؤسسه بود، ارتباطي نه چندان جدي پيدا کرده بودند. 
بعد از بسته شدن کيهان فرهنگي و استعفاي آقاي خاتمي از مؤسسه ي کيهان طرفداران دکتر سروش و منتقدان نظام جمهوري اسلامي هم دسته جمعي از کيهان استعفا داده و مجله ي کيان را از اواخر سال 1369 راه اندازي کردند. ماهنامه ي جديد با مديرمسئولي رضا تهراني و سردبيري ماشاءالله شمس الواعظين شروع به کار کرده و اکبر گنجي در انتشارات صراط درس ها و سخنراني هاي دکتر سروش و افراد همفکر خود در محفل کيان را با سرعت چاپ و توزيع مي کرد. 
افراد حلقه ي کيان در آغاز تماما داراي يک گرايش خاص نبودند. برخي از آنها همچون حجاريان، علوي تبار، گنجي و باقي در دوره هاي معيني مرتبط و وابسته به نهادهاي جمهوري اسلامي بودند. از نظر فکري، گرايش اصلي اين افراد چپ گرايي بود و نقش آنها در تسخير سفارت آمريکا بيشتر از ديگران بود. موسوي خوئيني ها و حجاريان براي دانشجويان پيرو خط امام، که سفارت آمريکا را تسخيرکرده بودند، در درون سفارت کلاس سياسي گذاشته بودند.(31) اعضاي حلقه ي کيان، که ترکيبي از ليبرال ها و چپ گرايان بودند، هر هفته چهارشنبه ها در منزل يکي از اعضا دور هم جمع شده و به بحث هاي معرفت شناختي و فلسفي مي پرداختند.(32) اين افراد با بازانديشي افکار خود، غرب پژوهي را استراتژي مطالعاتي خود قرار داده بودند وبه اين نتيجه رسيده بودند که [تلفيقي از تجربيات مثبت تمدن غالب بشري (غرب) و دروني کردن آنها با ارزش هاي بومي و محلي، بهترين راهکار است و در همين راستاست که به تلفيق سه شکاف ملي، اسلامي و غربي تأکيد مي ورزند. (33)] 
آنها همچنين، به مرور زمان، از مواضع اصولي و ديني نظام جمهوري اسلامي فاصله گرفته و با شعار توسعه ي سياسي و پيوستن به نظام جهاني به سوي تمدن و تفکر غرب و ليبرالي حرکت کردند. دکتر عبدالکريم سروش در جواب اين سؤال که آيا او و دوستانش در محفل کيان با برنامه و طرح قبلي از فضاي عمومي انقلاب فاصله گرفته و به تأسيس جريان و جنبشي خاص اقدام کرده اند مي گويد که برنامه ريزي و عزم قبلي در کار نبوده، بلکه به مرور زمان و در فضا و زمان مناسب اين جريان مخاطب و مشتري پيدا کرده است.(34) بيشتر تخصص خود دکتر سروش به عنوان استاد و پدر معنوي محفل کيان در ترجمه و انتقال مفاهيم جديد غربي با رنگ و لعاب اشعار مولوي و تفکر غزالي بود. تلاش محوري ايشان تلفيق و هماهنگي بين افکار مدرن غربي و اسلامي بود و به همين دليل برخي افراد براي او و همفکرانش نام روشنفکران تلفيقي نهاده اند. 
در اواسط دهه ي هفتاد حلقه ي کيان فراخ تر شد و افراد ديگري از شهرهاي مختلف، اعضاي سابق جنبش دانشجويي، افرادي از نيروهاي وزارت ارشاد و اطلاعات و برخي افراد ملي - مذهبي به حلقه ي کيان پيوستند و تعداد آنها به بيش از 1000 نفر رسيد. محمد قوچاني افراد حلقه ي کيان را کساني مي داند که در بيست و هفتم تيرماه 1374 در اعتراض به تهديد دکتر سروش نامه اي به آقاي هاشمي رفسنجاني نوشته بودند. (35) 
سيد محمد خاتمي بعد از استعفا از وزارت ارشاد درخواست مجوز نشريه اي به نام آئين کرده بود تا از آن به عنوان تريبوني براي بيان افکار خود و همفکرانش استفاده کند. برخي از افراد حلقه ي کيان همزمان با سيد محمد خاتمي گروه کوچکتر آئين را شکل دادند. گروه آئين هيچ مجله اي تا سال 1382 منتشر نکرد و در اين سال، در حالي که حدود شش سال از رخداد دوم خرداد 1376 گذشته بود، محمدرضا خاتمي، برادر رئيس جمهور، اولين شماره ي اين نشريه را منتشر کرد. عليرغم عدم انتشار مجله، گروه آئين که گرايش هاي ديني شان قوي تر از حلقه ي کيان بود، جلسات دائمي هفتگي برگزار مي کردند. معروف ترين چهره هاي شاخص اين گروه محسن کديور، فاضل ميبدي، محمد شريعتي، خليلي اردکاني، حجاريان و خانيکي بودند. آنها در جلسات خود تجربيات خود را در عرصه هاي مختلف مبادله مي کردند. (36) تنها اقدام حلقه يا گروه آئين قبل از انتخابات رياست جمهوري سال 76، چند جلسه بحث و گفتگوي انتخاباتي بوده و جالب آنکه هنگام مطرح شدن کانديداتوري سيد محمد خاتمي در گروه آئين، محسن کديور و تعدادي ديگر از اعضا با کانديداتوري ايشان مخالفت مي کنند. (37) 
مرکز مطالعات استراتژيک رياست جمهوري يکي ديگر از مراکزي است که ادعا شده در ريشه گرفتن و راه اندازي اصلاح طلبي تأثيرگذار بوده است. اين مرکز در آغاز براي سامان دهي توسعه ي سياسي در سال 1368 در دوران رياست جمهوري آقاي هاشمي رفسنجاني شروع به کار کرد و به صورت هيئت امنايي اداره مي شد. موسوي خوئيني ها، که هم نماينده ي امام نزد دانشجويان پيرو خط امام و هم عضو مجمع تشخيص مصلحت نظام بود، در آغاز رياست اين مرکز را به عهده داشت. شاخص ترين بخش اين مرکز معاونت سياسي آن بوده که افرادي مثل حجاريان، علوي تبار، عبدي و مجيد محمدي در آن فعاليت داشته و پروژه هايي براي توسعه ي سياسي دنبال مي کردند.(38) برخي از اين افراد از جمله عباس عبدي درگذشته با آقاي خوئيني ها همکاري مي کرده اند. عبدي هنگام دادستاني موسوي خوئيني ها، واحد مطالعات و تحقيقات دادستاني را راه اندازي و اداره کرده بود. حجاريان در مرکز مطالعات استراتژيک برنامه ريزي کلاني براي مطالعه ي توسعه ي سياسي در ايران پايه ريزي کرده بود که برخي تحقيقات و نتايج مطالعاتشان در هفته نامه ي عصر ما و روزنامه ي سلام منتشر مي شد. 
«از سال 1368 که مرکز تحقيقات استراتژيک رياست جمهوري راه افتاد، من در معاونت سياسي اين مرکز همين پروژه ي کاري را دنبال مي کردم. معاونت سياسي مرکز تحقيقات استراتژيک يک پروژه بيشتر نداشت و آن هم پروژه ي توسعه ي سياسي بود. البته اين پروژه چندين زير پروژه داشت، نظير فرهنگ سياسي و رفتار سياسي اقشار مختلف ايران، پروژه ي تحليل چرايي انقلاب اسلامي با هدف تئوريزه کردن انقلاب، پروژه ي ماهيت دولت در ايران، پروژه ي نوسازي ايران...»(39) 
پروژه ي توسعه ي سياسي به ظاهر براي بقاء نظام و سازش آن با جهان سرمايه داري راه اندازي شده بود . نتيجه اي که آنها طي تحقيقات مختلف گرفته بودند اين بود که توسعه ي سياسي در ايران در مرحله ي اول نيازمند ايجاد برخي تغييرات در ساختار سياسي کشور است و در مرحله ي بعد بايد فرهنگ سياسي ايران متناسب با فرهنگ يک جامعه ي توسعه يافته تغيير کند.(40) 
نمود و نقش اعضاي مرکز مطالعات استراتژيک رياست جمهوري در راه اندازي دوم خرداد بيش از آنکه در فعاليت هاي اين مرکز مشخص باشد در فعاليت هاي روزنامه ي سلام نمايان بود که توسط اعضاي اين مرکز هدايت مي شد. روزنامه ي سلام، که بيشترين تلاش را در معرفي سيد محمدخاتمي داشت، پايگاهي براي همه ي افراد چپ گرا بود که در گذشته در کيهان فرهنگي کار مي کردند و با تعطيل شدن آن دنبال پايگاهي براي فعاليت مي گشتند. در روزنامه ي سلام علاوه بر افرادي از حلقه ي کيان و مرکز مطالعات رياست جمهوري، افراد ديگري از سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي فعاليت مي کردند. 
«حلقه ي سوم اين جنبش را بايد در آن 2500 دانشجويي که در دوران هاشمي رفسنجاني براي دوره ي دکتري به خارج از کشور، انگلستان، کانادا، استراليا و فرانسه اعزام شده بودند جستجو کرد. برخي از اين دانشجويان در پاره اي از انجمن هاي اسلامي به صورت کانون فکري- سياسي فعال بودند. به ياد دارم در سال 1375 که گروه هاي فشار در دانشگاه تهران و اميرکبير به جلسات سخنراني دکتر سروش حمله مي کردند و عرصه بر او تنگ شده بود به عنوان دانشجوي دکتري در دانشگاه لندن و دبير انجمن هاي اسلامي انگلستان با همکاري ديگر اعضاي انجمن دکتر سروش را به انگلستان دعوت کرديم. او به مدت 6 ماه براي دانشجويان بورسيه اي که هم اکنون تعدادي از آنها از فعالان جنبش دانشجويي هستند، جلسات مختلف بحث و گفتگو داشت، مانند محسن ميردامادي و محمدرضا خاتمي که در اين دوره نقش کليدي در حزب و روزنامه ي مشارکت دارند و در رأس فهرست نمايندگان منتخب تهران قرار گرفتند.»(41) 
اين اظهارنظر اگر چه براي معرفي کردن اصلاح طلبان به عنوان نيروهاي دخيل در راه اندازي دوم خرداد 1376 ارائه شده، اما همان گونه که از توضيحات پيداست، بيش از بيان تأثيرگذاري در راه اندازي رخداد دوم خرداد، ارتباط اصلاح طلبان و نوگرايان ديني را نشان مي دهد که چگونه افرادي که به عنوان اصلاح طلب تجديدنظرخواه مدعي جنبش اصلاح طلبي شدند با بسترهاي نوگرايي ديني مرتبط بوده اند. پيشينه ي پيوند تجديدنظرطلبان علاوه بر محافل و حلقه هاي ذکر شده در دانشکده ي حقوق و علوم سياسي دانشگاه تهران هم برقرار شده بود و آنها جلسات منظم همفکري و همسويي برگزار مي کردند. حجاريان مي گويد که با حضور رئيس دانشکده ي حقوق و علوم سياسي آقاي دکتر حبيبي و آقايان دکتر بشيريه، سيد جواد طباطبايي و نقي زاده در اين دانشکده يک گروه فکري تشکيل داده و تا زمان کانديداتوري خاتمي در جهت برنده شدن ايشان به ارائه ي برنامه و کمک فکري مي پرداخته است.(42) 
با نگاهي به فعاليت هاي فکري و سياسي محافل ذکر شده، مي توان گفت که در اين مراکز افرادي که طي دو دهه پيشينه ي چپ گرايي و ضد آمريکايي داشتند متأثر از فضاها و روش هاي معرفت شناختي، تحولات جريان جهاني چپ گرايي و جاذبه هاي تمدن غرب به انديشه هاي رفورميستي و ليبرالي تغيير گرايش دادند و با تشکيلات گروه هاي ليبرال به اشتراک در مواضع سياسي و فکري رسيدند. محافل مطالعاتي ذکر شده در حقيقت کارگاه استحاله ي فکري چپ گرايان راديکال دهه ي 60 و تغيير مباحث آنها از حمايت از مستضعفين به مباحث نسبي گرايانه و سکولاري بود. 
«از آنجا که اين اختلاط و اشتراک در فضايي تدريجي و آرام تحقق پيدا کرد و نيز به دليل آنکه جريان استحاله شده بر مراکز مهم نظام سلطه نداشت. حساسيت چنداني نسبت به آن برانگيخته نشد. شايد به مخيله ي هيچ کس خطور نمي کرد کساني که روزگاري خود را پرچمدار انحصاري دفاع از خط امام (ره)، مبارزه با آمريکا و حمايت از مستضعفين مي دانستند و تمام رقباي سياسي و سليقه اي خود را با برچسب اسلام آمريکايي از صحنه به در مي کردند طي چند سال دچار چنان دگرديسي و تطوري شده باشند که در يک حرکت پاندولي، درست در نقطه ي مقابل ديدگاه ها و نقطه نظرات انقلابي سابق قرار گيرند.»(43) 
محفلي ها اگر چه به بحث هاي مطالعاتي و فکري مي پرداختند، اما تصور اينکه اين مفاهيم توسط مردم مورد استقبال قرار بگيرد از نظر خود آنها هم بسيار دور از ذهن بود. 
«تصور اينکه جامعه ي ما توانايي و امکان عملي کردن آن انديشه ها را داشته باشد اصلا نبود... آن جمع بسته (حلقه ي کيان و سايرين) دنبال يک تحول فکري در جامعه بود. آن مفاهيم را دنبال مي کرد و به هيچ وجه به دنبال ايجاد جنبش در عرصه ي سياسي و اجتماعي نبود. در ذهن ما چنين چيزي نمي گنجيد. به همين دليل آنچه که در جامعه ي ما بعد از دوم خرداد اتفاق افتاد خارج از اراده ي آن جمع بود.» (44) 
چپ گرايان وکساني که آقاي خاتمي را تشويق به حضور در انتخابات کردند، بنا به گفته ي يکي از اصلاح طلبان تمام هم و غمشان اين بود که با کسب 4 تا 5 ميليون رأي پايگاهي براي نيروهاي چپ ايجاد کنند و با چانه زني به جناح مقابل بگويند که ما هم نيرويي با وزن 5 ميليوني از جمعيت 60 ميليوني ايران هستيم. (45) براين اساس، خود دوم خردادي ها و گروه هاي اصلي جناح چپ همچون مجمع روحانيون مبارز، سازمان مجاهدين و ديگر گروه هاي کوچکتر چندان اميدي به پيروزي نداشتند چه رسد به اين فرضيه که گفته شده تشکيلات محفلي اصلاح طلبان در رخداد دوم خرداد نقش اصلي داشته است. بعد از رخداد دوم خرداد و پيروزيي که نصيب جناح چپ در ايران شد، اصلاح طلبان وتربيت شدگان کارگاه روشنفکري و نوگرايي ديني در ابتدا گرداننده ي روزنامه هاي زنجيره اي شدند. شمس الواعظين، که سردبير مجله ي کيان بود، بعد از دوم خرداد سردبيري چهار روزنامه ي جامعه، توس، نشاط و عصر آزادگان را به عهده گرفت و رضا تهراني، مديرمسئول کيان، گرداننده ي روزنامه ي صبح امروز شد. 
«حلقه ي کيان پس از دوم خرداد به مثابه ي يک سايه ي موازي براي جنبش اصلاح طلبي در پيشبرد برنامه هاي آن عمل کرده و بخش عمده از اقتدار رسانه اي، روشنفکري و حتي تشکيلاتي اصلاح طلبان از آن حلقه ي جديدي از روشنفکران ديني است که روزهاي چهارشنبه در دفترکيان شکل مي گرفت... طي سال هاي اخير عمده روزنامه هاي تأثيرگذار جنبش اصلاح طلبي (جامعه، توس، نشاط، عصر آزادگان، صبح امروز، آفتاب امروز، خرداد، فتح و... ) و نيز هفته نامه هايي چون بهمن (به صاحب امتيازي عطاءالله مهاجراني) بهار و راه نو (به صاحب امتيازي اکبر گنجي) توسط اين حلقه هدايت شده است.»(46) 
اين افراد به همراه ديگر دوستان خود و طيفي از سکولارهاي ليبرال در آغاز بر تجديدنظرطلبي عليه نظام در مطبوعات دامن زدند و پس از آن با رخنه به مجلس ششم در مرحله ي عمل سياسي به فکر اصلاح طلبي در نظام و تغيير آرا نظام جمهوري اسلامي افتادند. (47) 

پي‌نوشت‌ها:

1- سيد محمد خاتمي، سخنراني در مراسم بزرگداشت دوم خرداد، در تاريخ 1377/3/2. 
2- بهزاد نبوي، «اصلاحات، مطالبات مردم، ملاحظات حکومت» (گفتگو) مجله ي آفتاب، سال دوم، شماره ي 18، شهريور 1381، ص 34. 
3- مصطفي تاج زاده، بيم ها و اميدها، صص 47-48. 
4- حميدرضا جلايي پور، دولت پنهان، طرح نو، تهران، 1379، ص 19. 
5- عبدالله نوري و عليرضا محجوب، روزنامه ي همشهري، تاريخ 75/6/10 و 1375/6/12. 
6- حسين بشيريه، «زوال هويت سياسي، غروب ايدئولوژي هاي هويت ساز»، روزنامه ي ايران، 1383/2/28. 
7- همان. 
8- «أين تذهبون»، دو هفته نامه ي عصر ما، 26 ارديبهشت 1375، سال سوم، شماره ي 44، ص 7. عناصر چپ گرا عدم صداقت خود را در حمايت از هاشمي در جريان انتخابات مجلس ششم با مطالب تخريبي شان در روزنامه هاي زنجيره اي به خوبي نشان دادند. 
9- حميد کاوياني، رمز پيروزي يک رئيس جمهور، مؤسسه ي نشر و تحقيقات ذکر، چاپ دوم، تهران 1378. صص 63-64. 
10- روزنامه ي همشهري، 1375/6/8. 
11- حميد کاوياني، رمز پيروزي يک رئيس جمهور، صص 85-86. 
12- روزنامه ي سلام. هفتم و نهم آبان ماه 1375. 
13- خبرنامه ي ستاد انتخابات تشکل هاي همسو، شماره ي 5، دي ماه 1375 و روزنامه ي سلام 1375/11/7 و 1375/11/11. 
14- ابراهيم انصاري لاري، انتخاب هفتم، انتشارات همشهري، تهران، تابستان 1376، ص 115. 
15- محمدرضا خاتمي، «خرداد 76، بازخواني پرونده ي اصلاحات»، ضميمه ي روزنامه ي ايران، 11 مرداد 1384. ص 4. 
16- ابراهيم انصاري لاري، انتخاب هفتم، ص 115. 
17- محمد قوچاني، يقه سفيدها، انتشارات نقش و نگار، تهران، 1379، چاپ دوم، ص 132. 
18- حميدرضا جلايي پور، پس از دوم خرداد، ص 129. همچنين، صادق زيباکلام، وداع با دوم خرداد، انتشارات روزنه، تهران، 1382، ص 60. يک اتهام کرباسچي آن بود که به برج سازاني که به ستاد خاتمي کمک کرده بودند امتيازاتي از سوي شهرداري داده شده بود. 
19- مصطفي تاج زاده، مجله ي آفتاب، شماره ي 22، دي و بهمن 1381،

تعداد بازدید از این مطلب: 108
موضوعات مرتبط: سیاسی , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


تقلای ضد انقلاب برای القاي شکاف بین روحانی و نظام

تقلای ضد انقلاب برای القاي شکاف بین روحانی و نظام

با انتخاب حسن روحانی، رسانه‌هاي ضد انقلاب به دنبال ایجاد شکاف و پیش‌بینی آینده‌ای پرتنش بین رئیس‌جمهور منتخب و دیگر مسؤولان کشور برآمده‌اند اما موضع‌گيري‌هاي قاطع روحاني در حمايت از نظام و ولايت فقيه، اين پيش‌بيني‌ها را نقش برآب کرده است.

علی افشاری در وبگاه ضدانقلاب روزآنلاین با بررسی نوع رابطه حسن روحانی و رهبر معظم انقلاب به پیچیدگی‌های این رابطه اشاره می کند و می‌نویسد که روحانی در در دوران 24 ساله رهبری آیت الله خامنه ای از نیروهای نزدیک و معتمد وی بوده است و حتی در دوران بعد از ریاست روحانی بر شورای عالی امنیت، وی کماکان به بیت رهبری راه داشت و نمایندگی روحانی در شورای عالی امنیت را حفظ کرد.

از طرف دیگر وی مورد حمایت هاشمی رفسنجانی و خاتمی قرار داشت و از جانب رسانه های اصولگرا در طول انتخابات مورد حمله قرار می گرفت.

افشاری در ادامه این یادداشت ادعا می کند که دو فرضیه در رابطه با مواضع و عملکرد مقام معظم رهبری نسبت به روی کارآمدن روحانی مطرح است؛ یکی اینکه بنا بر ادعای وی مقام معظم رهبری مایل به روی کار آمدن روحانی نبوده است اما نتوانسته است با این جریان مقابله کند و دیگری اینکه مقام معظم رهبری مخالفتی با روی کار آمدن روحانی نداشته است و نخواسته است که در این زمینه اقدامی انجام دهد.

وی سناریویی که روی کارآمدن روحانی را ناشی از نتوانستن مقام معظم رهبری در جلوگیری از این رخداد معرفی می کند مورد خدشه وارد می‌سازد و رد می کند. در رابطه با سناریوی دیگر وی به حد افراطی این سناریو اشاره می کند که روحانی از ابتدا گزینه رهبری بوده است و مورد ‌دیگر این که هدف مقام معظم رهبری در این انتخابات بازسازی مشروعیتِ سازو کار انتخاباتی بوده و برای همین از روی کار آمدن روحانی جلوگیری نشده است.

ضدانقلاب با طرح سناریوهای مختلف تلاش های فراوانی برای القای مهندسی در انتخابات انجام می دهد

رابطه روحانی با مقام معظم رهبری

اما حرف و حدیث و تحلیل های ضد انقلاب در مورد رابطه مقام معظم رهبری و حسن روحانی فقط مربوط به قبل از انتخابات و نحوه روی کارآمدن روحانی نیست بلکه تحلیل های متفاوتی در رابطه با آینده این رابطه نوشته شده است.

مجید محمدی در یادداشت خود در سایت رادیو زمانه به رابطه مقام معظم رهبری و رئیس جمهور منتخب اشاره می کند و سعی می‌کند تا با القای ادعاهای خود به مخاطب، آینده این رابطه را پرتنش و اختلاف توصیف کند.

وی مدعی است که این اختلافات و شکاف ها در سه حوزه باورهای بنیادی ، اختلاف در تیم همکاران و اختلاف در اولویت‌ها در آینده نمایان خواهد شد.

محمدی در ادامه یادداشت خود تفاوت در مبناهای فکری مقام معظم رهبری و حسن روحانی را بدون استناد به صحبت‌های مقام معظم رهبری و با نسبت دروغ دادن به ایشان بیان می کند و این در حالی است که بسیاری از این موارد بیان شده مانند توجه نداشتن به حقوق مردم ، سیاست ارعاب عمومی، مخالفت با آزادی جریان اطلاعات، عدم اعتقاد به استقلال دانشگاه‌ها و ... با مشی و عملکرد مقام معظم رهبری در تناقض است و دروغ بودن این اتهامات امری است که در صحنه عمل سیاسی در جمهوری اسلامی به اثبات رسیده است.


اپوزیسیون سعی در القای اختلاف و پیش‌بینی آینده‌ای پرتنش بین حسن روحانی و مقام معظم رهبری دارد

در رابطه با تیم همکاران هم محمدی با تکیه بر یک طیف از منصوبین رهبری و اختلاف نظر این طیف با نظر تیم روحانی در برخی موارد به دنبال نشان دادن اختلاف و شکاف در تیم همکاران روحانی و مقام معظم رهبری می باشد. این در حالی است که برخی از اعضای تیم حسن روحانی که محمدی به آنها اشاره دارد خود از منصوبین رهبری در نهاد های گونانگون نظام جمهوری اسلامی هستند.

محمدی در رابطه با اولویت ها نیز بدون هیچ دلیل و مستندی به وجود تفاوت در دیدگاه‌های رئیس جمهور منتخب و مقام معظم رهبری اشاره دارد.

چگونگی ارتباط روحانی با اصولگرایان

اما آینده رابطه اصولگرایان و حسن روحانی هم موضوعی است که در تحلیل های ضد انقلاب به آن پرداخته شده است. مصطفی ایزدی در سایت جرس می‌نویسد که اصولگرایانی که در حال حاضر به فکر مصادره حسن روحانی به نفع جریان خود هستند در آینده‌ای نزدیک، با بروز اختلافات دست از ادعای خود در وابستگی روحانی به خود برخواهند داشت و وی را بریده و واداده و مخالف ارزش‌ها معرفی می‌کنند.

ایزدی در ادامه می نویسد که "هنر اصولگرایانه به ویژه تندروهای آنان این است که افراد متعلق به جناح خود را یکی یکی و به بهانه‌های گوناگون، حتی با کوچکترین بهانه، از خود برانند و آنان را ناخواسته به سمت و سوی اصلاحات، رهنمون سازند"

وی سپس کارنامه هشت ساله اصولگرایان را مرور می کند و به چهره های شناخته شده ای که از حوزه ی اندیشه و عمل اصولگرایی بیرون شده اند و به سمت جناح رقیب روانه شده اند اشاره می کند. ایزدی اصولگرایانی را که در جریان انتخابات سال 88 و 92 در ستادهای میرحسین موسوی و حسن روحانی فعال بودند را از این زمره افراد به حساب می آورد.

اما وی جناح مقابل را بر خلاف اصولگرایان، دارای قدرت جذب بالا می داند و می نویسد "خاصیت اصلاح طلبی این است که علاقه مندان به آن، حق انتقادات درون جناحی را برای خود محفوظ می دارند، اما هرگز به جناح رقیب- که متاسفانه حداقل ظرفیت جذب را نداشته و ندارد ، گرایش پیدا نمی کنند"

طبق ادعای ایزدی نویسنده سایت جرس، روحانی سال‌هاست که از اصولگرایان و جریان راست فاصله گرفته و این فاصله در آینده نیز بیشتر خواهد شد

ایزدی از همین جا نتیجه می گیرد که با وجود اینکه دکتر روحانی روزگاری را در جناح مقابل اصلاح طلبی گذرانده است اما سال هایی چند است که از آن فاصله گرفته است و به دلیل اینکه اصولگرایان به ویژه تندروهای آن دیگر توان جذب ندارند و شعار های روحانی نیز آنها را نارحت می کند در آینده هرچه بیشتر از روحانی دور می شوند و علیه او به فعالیت می پردازند.

وی سپس ادعا می کند که به دلیل اینکه روحانی خواهان استفاده از دولتی فراجناحی است و از تمام نیروهای کارآمد و شایسته بدون در نظر گرفتن گرایشات جناحی و سیاسی آنان استفاده خواهد کرد با هجمه هایی از جناح مقابل مواجه خواهد شد چرا که بنا بر ادعای ایزدی اصولگرایانی که حتی چشم دیدن منتقدان خود در کوچکترین پست های اداری و غیر اداری را ندارند اجازه نخواهند داد تعدادی از منتقدان در دولت فراجناحی به فعالیت بپردازند.

فشار به روحانی در معرفی وزیران

تقی رحمانی نیز در همین سایت تلاش فراوانی را برای القای تحت فشار بودن روحانی در انتخاب کابینه می کند. وی در یادداشت خود در این سایت ادعا می کند که راست افراطی در داخل مانع عملکرد روحانی به نفع مردم خواهند شد و با دید امنیتی خود روحانی را مجاب خواهند کرد تا به مصلحت نظام اندیشیده و برخی برنامه های خود را منتفی کند.

رحمانی در ادامه مسئولیت روحانی را سنگین قلمداد می کند و این فرصت به دست آمده برای تعامل هرچه بیشتر با جهان را غنیمت می شمرد و می نویسد که عده ای تندرو در داخل و خارج از کشور نمی خواهند رابطه ایران با جهان به سمت بهبودی و تعامل برود و برای همین روحانی می بایست با انجام دیدار با سفیران کشورهای خارجی در تهران، پیام تعامل با جهان را اعلام کند.

با پایان پذیرفتن انتخابات بدون چالش و با مشارکت گسترده مردم، اپوزیسیون برنامه ریزی گسترده ای برای ایجاد چالش و اختلاف در آینده ی روابط حسن روحانی و نهادها و مقامات داخل کشور و بهره برداری از این موضوع به نفع خود دارد به طوری که با بزرگنمایی هر تفاوت کوچک، این را به منزله ی شکافی معرفی می کند که در آینده باعث بروز اختلافات وسیع و گسترده خواهد شد.

تعداد بازدید از این مطلب: 75
موضوعات مرتبط: سیاسی , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


صفحه قبل 1 صفحه بعد


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود