مرجع سخنرانی ها و آثاراستاد علی اکبر داراب کلائی
استاد علی اکبر داراب کلائی ، دارابکلاء شهر ساری متولدشدند ایشان در سن 17 سالگی وارد حوزه شدند . و برای ادامه تحصیل به شهر مشهد مقدس عزیمت نموده و دروس حوزه را تا سطح خارج در حوزه علمیه این شهر ادامه دادند .درحال حاضرساکن تهران میباشند که در زمینه خانواده و سبک زندگی و مسائل روز مقالات متعددی به رشته تحریر درآورده است. برای کسب اطلاع بیشتر به قسمت زندگینامه مراجعه فرمایید.

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان سایت تحلیلی-سیاسی-اجتماعی-فرهنگی و آدرس dalel.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.







نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 160
بازدید دیروز : 31
بازدید هفته : 160
بازدید ماه : 376
بازدید کل : 10179
تعداد مطالب : 302
تعداد نظرات : 9
تعداد آنلاین : 1

 ابزارهای زیبا سازی برای سایت و وبلاگ گالری تصاویر سوسا وب تولز





در اين وبلاگ
در كل اينترنت


تعبیر خواب آنلاین


استخاره آنلاین با قرآن کریم


آمار مطالب

کل مطالب : 302
کل نظرات : 9

آمار کاربران

افراد آنلاین : 1
تعداد اعضا : 1

کاربران آنلاین


آمار بازدید

بازدید امروز : 160
باردید دیروز : 31
بازدید هفته : 160
بازدید ماه : 376
بازدید سال : 1281
بازدید کلی : 10179
چگونه درک کنیم که خداکیست ؟
 
 
چگونه درک کنیم که خدا کیست و چیست؟
     

«خدا کیست؟» به تناسب ظرفیت هر کس قابل شناخت می‌باشد، اما «خدا چیست؟» برای کسی قابل درک نیست، چرا که او ماهیت ندارد که گفته چیست؟

مباحث بسیاری در خصوص چگونگی شناخت خداوند متعال درج شده که اگر کلمات مرتبطی در بخش جستجو در سایت درج و کلیک شود، در اختیار قرار می‌گیرد، به ویژه آخرین مطلب، تحت عنوان «می‌گوییم صفات خدا عین ذات اوست. پس اگر شناخت ذات خداوند محال است، چگونه شناخت خدا از راه شناخت صفات میسر می‌شود؟» و در تمامی این مباحث مفصل توضیح داده شد که اساساً «ذات» قابل شناخت نمی‌باشد، بلکه نشانی‌ها (اسم‌ها و آیات) ذات قابل شناخت است.

الف – شاید بتوان اذعان داشت که انسان در شناخت خدا، قبل از هر چیز با یک «غیب» آشنا می‌شود و او را با ضمیر سوم شخص غایب «او = هو» می‌خواند. نمی‌داند این «او» کیست؟ اما به شناخت نشانه‌ها (اسم‌ها)، او را می‌شناسد. لذا در کلام الهی در آیات قرآنی نیز به «اسم» متذکر شده است - «بِسم اللهِ الرّحمن الرّحیم» - «‌وَلِلّهِ الأَسْمَاء الْحُسْنَى» به عنوان مثال:

*- ابتدا با عقل و علم می‌فهمد که در این عالم، هستی هیچ چیزی عین ذات آن نیست، پس همه هستی را از غیر گرفته‌اند؛ پس آن غیر، نباید خودش مثل بقیه باشد، بلکه باید هستی عین ذاتش باشد، لذا می‌گوید: «هُوَ الحیّ». یعنی این «او»، واجب الوجود است. حال هر که می‌خواهد باشد.

*- بعد می‌فهمد که بر همین اساس، هر چه هست، ممکن الوجود، پدیده و مخلوق است، لذا «او»یی که پدید آورده، خالق است، لذا می‌گوید: «هُوَ الخالِق».

*- می‌فهمد آن که عالَم را خلق کرده، علمی فوق هر چه هست دارد، می‌گوید: « هُوَ العَلیم» - می‌فهمد که هر ذره‌ای در این نظام آفرینش، جایگاه و نقش خود را دارد، می‌گوید: « هُوَ الحَکیم» - می‌بیند که عالم استوار است و به خودی خود نمی‌تواند استوار باشد، می‌گوید: « هُوَ القَیّوم» ...، و بالاخره با شناخت عقلی و علمی از عالم هستی، اذعان می‌کند: « هُوَ الواحِد» - « هُوَ الاَحَد» - « هُوَ المالِک» - « هُوَ الجواد، هُوَ الکَریم، هُوَ الرّحمان و ...».

ب – پس ابتدا با «هو» آشنا می‌شویم و این که چون غیر از همه مخلوقات است، پس چیزی هم مثل او نیست «لَیسَ کَمِثلِه شَیء»، پس اگر همه فانی هستند، « هُوَ الباقی». پس انسان در خصوص این اسما (نشانه‌ها) مثل: حیّ، قیّوم، علیم، قادر، جمیل، مالک، واحد، احد، رحمان و ...، تفکر می‌کند تا بیشتر و بیشتر این «او = هُو» را بشناسد و البته پس از «عقل» که نبی درونی است، «وحی» که نبی بیرونی است، به امداد می‌آید، تا شناخت کامل‌تر گردد.

ج – این کیستی خداست که به حکم عقل و وحی شناخته می‌شود و البته باید توجه داشت که هیچ کس اشراف معرفتی کامل پیدا نمی‌کند، چرا که آن وقت لازم می‌آید که اولاً معروف (خدا)، محدود و قابل احاطه‌ی علمی باشد و ثانیاً محاط در عقل عارف (شناسنده) گردد – و بدیهی است آن چه که محدود باشد، خودش پدیده و مخلوق و معلول است، نه هستی و کمال محض و واجب‌الوجود. لذا هر کس به اندازه ظرفیت وجودی خود او را می‌شناسد و چون نمی‌تواند حد هیچ یک از اسمای کمالیه را وصف کند، می‌گوید: «الله اَکبَر»، یعنی «او» که تنها خالق، معبود و إله است، بزرگ‌تر از هر وصفی می‌باشد.

و البته اگر عقل و فطرت به واسطه‌ی نفس محجوب گردد، هیچ او را نمی‌شناسد و تکفیر می‌کند.

 

 

تعداد بازدید از این مطلب: 98
موضوعات مرتبط: شبهات , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


چراخدابنده اش رادردنیازجرمی دهد؟
 
 
بسیاری در این دنیا دچار مشکلات، بیماری‌های ناعلاج، فقر یا گرفتاری‌هایی هستند که تا آخر عمر با آنهاست. آیا این سختی‌ کشیدن‌ها با رحمانیت خدا در تضاد و تعارض نیست؟ (فوق لیسانس مدیریت)
     

در متن سؤال آمده است: می‌گویند برای رشد و تعالی انسان و رسیدن به مرتبه‌ی وصال لازمه، اما چطور خدا دلش میاد که بنده‌اش این همه زجر بکشد ...؟ پس امدادهای غیبی کجاست؟ پاسخی دهید تا دل آرام گیرد... .

ابتدا دقت نماییم که خداوند متعال مرکب از اجزا نمی‌باشد که جزئی از او با جزئی دیگر از او در تنافی یا تضاد باشد. اسما و صفات الهی، همه عین ذات هستند. علم خدا عین حکمت اوست، حکمتش عین قدرت اوست، قدرتش عین جمال اوست، جمالش عین جلال اوست... و عالم هستی، همه تجلی اسماء اوست؛ پس او «واحد» و «احد» است. یعنی هم ذات مقدس خودش واحد است و مرکب نیست و هم همتایی ندارد و دوئیت به او راه ندارد؛ لذا هیچ گاه این تردید را به خود راه ندهیم که «آیا این اسم او، با آن اسم او تضاد یا نتاقض یا تنافی ندارد؟».

هر چیزی که مرکب باشد، دارای اجزاست و هر چه اجزا داشته باشد، قابل تجزیه است، پس محدود است و اینها همه صفات مخلوق است. (به خطبه اول نهج البلاغه مراجع شود).

الف – نباید با خودمان تعارف یا دروغ داشته باشیم. دنیا جای آسودگی نیست و آسودگی حتی برای اشرف مخلوقات و اکمل آنها، یعنی مقام محمود، حضرت محمد مصطفی صلوات الله علیه و آله، و وجود مقدس معصومین علیهم‌السلام که انسان‌های کامل و عباد الرحمن بودند، وجود نداشت و ندارد، چه رسد به بقیه. مگر حضرت امام مهدی عج الله تعالی فرجه الشریف اکنون آسوده هستند؟

در قرآن کریم فرمود: « لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِي كَبَدٍ - كه بى‏ترديد ما انسان را در رنج و مشقّت آفريده‏ايم (البلد، 4)»

ب – آسودگی وقتی است که قلب به اطمینان برسد، اضطراب و تزلزل و نگرانی و دغدغه به آن راه نداشته باشد و چنین حالتی (حیات طیبه)، تا وقتی انسان مرگ را در پیش رو دارد و در عالمِ فانی زندگی می‌کند، پیش نخواهد آمد. وقتی به دنبال هر کامی، ناکامی – به دنبال هر موفقیتی، شکست – به دنبال هر به دست آمدنی، از دست دادنی هست، دیگر آسودگی معنا ندارد.

امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند: خدا را فرشته‌ای است که هر روز بانگ بر می‌آورد، [ای فرزندان آدم!] بزایید برای مردن و فراهم آورید برای نابود شدن (جمع کنید برای از دست دادن) و بسازید برای ویران شدن. (نهج البلاغه، حکمت 132)

ج – هر کاری سخت است، اما هر سختی و مشکلی بد نیست. جَنین وقت به دنیا آمدن سختی می‌کشد، چون مرگ او در عالَمِ رَحِمِ مادر فرا می‌رسد، اما در این عالم متولد می‌شود و چشمش به جهان روشن می‌شود و در مسیر رشد و تعالی قرار می‌گیرد – سپس در این عالمِ فرسایشی می‌میرد و مرگ سخت است، اما در عالم برزخ متولد می‌شود و سپس آن عالم نیز فانی شده و در قیامت از خاک مبعوث می‌شود (در قیامت تولد نیست).

کندن چاه برای دسترسی به آب سخت است، اما رسیدن به آب را در پی دارد که مایه حیات است – تحصیل علم از کودکی تا وقت مرگ سخت است، اما علم حیات است – کسب و کار سخت است، به ویژه حلالش، اما تأمین معاش را به دنبال دارد ... و خلاصه هیچ کاری آسان نیست و اساساً «آدم شدن» سخت است.

د – در زندگی دنیوی، گاه گشایش‌هایی حاصل می‌شود که برای شیرین شدن کام و نشاط و کسب انرژی برای پویایی بیشتر است و گاه گرفتاری‌هایی پیش می‌آید، که برای حصول ارزش افزوده در این کارگاه هستی است. زمین را اگر به حال خود رها کنید، به ظاهر آسوده است، اما ارزش افزوده‌ بخشیدن به آن مستلزم سوراخ کردن دل آن برای رسیدن به آب، زیر و رو کردن خاک آن برای آماده سازی کشت و ... می‌باشد.

زندگی و رشد بشر نیز از این قواعد کمالی مستثنی نمی‌باشد. الماس را تا تراش ندهند، برلیان نمی‌شود و البته اگر زبان داشت می‌گفت: این تراش، سخت و دلخراش است.

ﻫ - خدا و رحمت خدا را با انسان مقایسه کردن خطاست، لذا «چطور دلش می‌آید»، در مورد او صدق نمی‌کند.

رحمت خدا واسعه است، یعنی هر چه که وجود می‌یابد، تجلی همان رحمت اوست. او جواد، کریم، لطیف، رئوف، عزیز، است، هم چنان که علیم، حکیم، سمیع و بصیر است. او این عالم را بر اساس نظامات علیمانه و حکیمانه خلق کرده است و معنای رحمتش این نیست که نظام را بر هم زند. حتی معجزه یا امدادهای غیبی (که در متن سؤال شده بود که پس کجاست؟) نیز خارج از نظام خلقت و از جمله نظام «علیّ و معلولی» نمی‌باشد. پس اگر سلسله علل فراهم شد تا کسی کور یا بیمار یا علیل شود، می‌شود – چنان چه اگر سلسله علل فراهم شد تا کسی بهبود یابد، می‌یابد.

شمول رحمت الهی یا امداد غیبی نیز خارج از این نظام نیست، لذا فرمود: جز من را نپرستید – عبادت و اطاعت کنید – اوامر و نواهی من را انجام دهید – دعا کنید – ظلم نکنید – از پیامبر و اهل عصمت علیهم السلام تبعیت کنید – به قرآن کریم تأسی کنید – به تعقل، تفکر و علم روی‌آورید – برای قسط قیام کنید و ... – چرا که اینها همه در نظام «علیّ و معلولی» نقش آفرینی می‌کنند.

بشر، به همه اینها پشت می‌کند، به خود و دیگران ظلم می‌کند، جهل و تجاهل را پیشه می‌کند ...، و هنگامی که مشکلات عدیده برخورد کرد، می‌پرسد: پس رحمت الهی یا امداد غیبی چه شد؟

 

 

تعداد بازدید از این مطلب: 68
موضوعات مرتبط: شبهات , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


چراخداوندبیش ازحدتوان امتحان سخت می کند؟
 
 
چرا خدا مارا بیش از حد توان امتحان سخت می‌کند؟ ما هم چون ظرفیت آن را نداریم از خدا و دین و نماز دست می‌کشیم و نسبت به دین زده می‌شویم.
     

اگر دقت نموده باشید، اخیراً سؤال و شبهه در متهم و محکوم کردن خدا بسیار رواج یافته است! البته علت دارد؛ چون نمی‌توانند اعتقاد راسخ مردم به «خدا» را از آنها بگیرند، سعی می‌کنند تا «خدا» را در نظر آنان [العیاذ بالله]، ناعادل، سخت‌گیر، عذاب‌کن و ...، جلوه دهند. یعنی یک جنگ نرم و ضد تبلیغ علیه خدا. در حالی که معتقد به خداوند متعال می‌داند که او منزه (سبحان) از هر نقص و اینگونه توصیفات است.

الف – آیا اینان از هر مقصد و رسیدن به هر هدفی چون سخت است، دست می‌کشند، یا فقط از پرستش خدا (به بهانه سخت بودن) دست می‌کشند؟!

 قطعاً کسانی که از پرستش خداوند واحد روی بر می‌تابند و از اطاعت او دست می‌کشند، نه تنها رها نمی‌شوند؛ بلکه به پرستش، عبادت و اطاعت هزاران خدای دروغین و ربّ کاذب، روی می‌آورند، چرا که انسان هیچ گاه غنی نیست و نمی‌شود و اساساً پرستنده آفریده شده است.

تردیدی نیست که پرستش و اطاعت هزاران ربّ (مالک و تربیت کننده امور) که همگی خودشان مخلوق و مرزوق و محدود هستند، به مراتب سخت‌تر از پرستش خداوند واحد و متعال است. پس چرا از پرستش آنان دست نمی‌کشند؟!

حضرت یوسف علیه‌السلام چقدر حکیمانه و زیبا به هم سلولی‌های خود نصیحت کرده و می‌گوید:

« يَا صَاحِبَيِ السِّجْنِ أَأَرْبَابٌ مُّتَفَرِّقُونَ خَيْرٌ أَمِ اللّهُ الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ » (یوسف، 39)

ترجمه: اى دو يار زندانى من (هم سلولی‌های من)! آيا خدايان متعدد و پراكنده بهترند يا خداى يكتاى غالب و چيره؟

ب – آیا اینان از هر کار سختی دست می‌کشند و یا فقط عبادت و اطاعت خدا در نظرشان سخت جلوه داده شده و به راحتی دست می‌کشند؟ تحصیل علم سخت است، کار و تحصیل مال سخت است، زندگی فردی سخت است، زندگی اجتماعی سخت‌تر است، رشد و تعالی در هر زمینه‌ای سخت است، شناخت مردم و مخاطبین [برای رفاقت، همکاری، ازدواج، شراکت  و هر گونه تعاملی] سخت است، جاذبه و دافعه سخت است، دوستی و دشمنی سخت است و ...؛ آیا از همه شئون زندگی دست می‌کشند؟!

چطور برای‌شان مشغول شدن به لهو و لعبِ پوچ، بی‌حاصل و مضرّ، سخت نیست؟ زندگی، دنیا و آخرت را بازی فرض گرفتن و سپس با جهالت تمام با حقایق و واقعیت‌های آن مواجه شدن سخت نیست، اما کمی فکر کردن و درست عمل کردن سخت است؟! روزانه ده‌ها جمله‌ی بیهوده گفتن، جوک و پیامک دادن، دروغ و تهمت و غیب و ... سخت نیست، اما چند رکعت نماز سخت است؟

« الَّذِينَ اتَّخَذُواْ دِينَهُمْ لَهْوًا وَلَعِبًا وَغَرَّتْهُمُ الْحَيَاةُ الدُّنْيَا فَالْيَوْمَ نَنسَاهُمْ كَمَا نَسُواْ لِقَاء يَوْمِهِمْ هَـذَا وَمَا كَانُواْ بِآيَاتِنَا يَجْحَدُونَ » (الأعراف، 51)

ترجمه: همان كسانى كه دين خويش را سرگرمى و بازيچه گرفتند و زندگى دنيا فريبشان داد. پس امروز آنان را از ياد مى‏بريم همان‏طور كه ديدار امروزشان را از ياد بردند و آيات ما را انكار مى‏كردند.

قطعاً حرکت یک کور در مسیر ناهموار، کج و معوج و سقوط به پرتگاه‌ها، به مراتب سخت‌تر از حرکت یک بینا در صراط مستقیم است. پس چرا از آن سختی دست نمی‌کشند؟!

ج – آیا انسان خودش و جهان هستی و تمامی قوانین حاکم بر آن را بهتر از خدا و آفریننده‌ی خودش و این عالم می‌شناسد؟! چطور انسان خیال می‌کند که بهتر و بیشتر از خدا به طریق هدایت و سعادت خود و توانمندی‌هایش آگاه است؟ خداوند حکیم، هیچ کس را بیشتر از وسع و طاقتش مکلف نکرده است:

« وَلَا نُكَلِّفُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا وَلَدَيْنَا كِتَابٌ يَنطِقُ بِالْحَقِّ وَهُمْ لَا يُظْلَمُونَ » (المؤمنون، 62)

ترجمه: و هيچ كس را جز به قدر توانش تكليف نمى‏كنيم، و نزد ما كتابى است كه به حق سخن مى‏گويد، و آنان مورد ستم قرار نمى‏گيرند.

د – امتحان، یعنی گذر موفق از یک مرحله و رسیدن به مرحله بالاتر. لذا امتحان وسیله‌ی قرب و نزدیک شدن است.

امتحان یک یا چند مورد خاص از حوادث و اتفاقات زندگی نیست. هر آن و هر نفس و هر کاری، خودش امتحان است. قدم برداشتن خودش امتحان است. یعنی معلوم می‌شود که هدف و مقصد چه بوده؟ فرد چگونه می‌اندیشد؟ چه اهدافی دارد و به چه قصدی قدم برداشته است؟ در کدام مسیر قرار گرفته و پیش می‌رود؟ و چگونه قدم برداشته و بر می‌دارد؟ اگر به خطا رفت، آیا بر می‌گردد یا هم چنان با لجاج تمام ادامه می‌دهد؟ لذا امتحان ظهور چگونگی اعتقاد، ایمان و عملکرد است، که البته هر چه باشد، نتایج خودش را در بر دارد.

تعداد بازدید از این مطلب: 57
موضوعات مرتبط: شبهات , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


ضرورت عبادت چیست؟
 
 
ضرورت عبادت چيست؟ آيا اگر كسي عبادت نكند، مورد غضب خداوند قرار می‌گيرد و به جهنم می‌رود؟ در صورتی كه پاسخ مثبت باشد، آيا چنين عكس‌العملی از طرف خداوند منطقی و عادلانه است؟ (فوق لیسانس/تهران)
     

قبل از بیان پاسخ، باید به یک نکته‌ی بسیار مهم در مورد «عدل خدا» توجه نمود: گاه افرادی نسبت به خداوند متعال جاهل‌اند و تکذیب و انکار می‌کنند و یا به تعبیر دیگری «کافر» هستند، خُب این یک مقوله‌ی جداگانه‌ای است، اما یک موقع مدعی می‌شوند که خدا را قبول دارند، اما «عدل» او را زیر سؤال می‌برند؛ این جای تأمل دارد(؟!) چرا که عدل یعنی: قرار دادن هر چیزی در جای خود و مقابل ظلم قرار دارد. حال آیا گمان دارند که خدا هست، اما [العیاذ بالله] ظالم است؟! و حال آن که خدا، هستی و کمال محض است و نقص و نیستی و کاستی به او راه ندارد و ظلم نیز از جهل و نیاز است.

پس دقت کنیم، هر سؤال یا شبهه‌ای که داریم، به راحتی مطرح کنیم، اما خودمان متوجه باشیم که زود «عدل» خدا زیر سؤال نبریم و نپرسیم: «آیا خدا عادل است و یا این فعل او با عدل منافات ندارد؟!».

 البته برخی نیز سعی دارند بگویند: خدا عادل است، این فعل نیز با عدل او منافات دارد، پس این اخبار دروغ است! می‌خواهند ناخودآگاه القا کنند که «عدل الهی»، یعنی هیچ نتیجه و پاداش و عقابی نباید وجود داشته باشد و هر کس هر راهی رفت و هر کاری کرد، به سعادت برسد! آیا این عدل است؟!

الف – فلسفه، یا در واقع حکمت عبادت، بسیار گسترده است، تا آنجا که فرمود: جن و انس را خلق نکردم، مگر برای عبادت «وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ»، در حالی که می‌دانیم خداوند متعال غنی و حمید است و به هیچ چیز و از جمله به عبادت بندگانش نیازی ندارد. لذا روشن می‌شود که پس فایده‌ی عبادت، به عبد بر می‌گردد.

خداوند کریم، انسان را خلق کرد تا او را مشمول لطف، کرم و پاداشش قرار دهد، اما برخورداری از هر کمالی، مستلزم برخورداری از ظرفیت اخذ و پذیرش آن است که با «عبادت» محقق می‌گردد.

ب – عبادت، یعنی بندگی و بندگی نیز یعنی وابستگی محض.

شخص یا چیزی را که انسان هدف والا و نهایی خود فرض کند، همه اهداف خود را زیر مجموعه، تابع و در راستای آن قرار دهد، بالبتع بدان سو رهسپار گردد، إله و معبود انسان می‌گردد. معشوقی می‌شود که انسان به او وابستگی محض پیدا می‌کند و تلاش می‌کند تا به دیدار و وصال او نایل گردد. به این تلاش در شئون مختلف زندگی فردی و اجتماعی می‌گویند: «عبادت معبود». لذا فرمود: انسان را خلق نکردم که دیگران و مخلوقاتی چون خود را معبود گیرد و یا بندگی ابلیس یا هوای نفس خود را بکند، بلکه خلق کردم تا من را معبود خود بگیرد، تا رشد کند و ارزش افزوده (پاداش) پیدا کند. پس حکمت عبادت، همان تکامل و ارزش افزوده است.

ج – نظام خلقت، بر اساس نظمی عالمانه و حکیمانه استوار می‌باشد. نظم، رابطه معقول و منطقی بین اجزای یک مجموعه برای رسیدن به هدفی واحد، مشخص و معین است و این نظم پیچیده، همان گونه که بر عالم ماده حاکم است، بر سایر عوالم نیز حاکم می‌باشد.

عبادت قرار گرفتن در این نظم و منظم شدن است، نظمی منطبق با نظم عالم هستی که رو به سوی او دارد.

پس، اگر بر اساس این نظم علیمانه و حکیمانه، از ویژگی‌های آتش سوزانندگی باشد و از ویژگی‌های پوست و گوشت، سوختن باشد؛ کسی که دستش را بر آتش می‌برد و می‌سوزد، حق ندارد که نظم عالم و سپس عدل خدا را زیر سؤال ببرد.

د – موقعیت انسان در این عالم، در مَثَل مانند کسی است که در نقطه‌ی صفر مرزی قرار گرفته است، البته با سرمایه‌ها و امکانات گسترده‌ای که از جمله آنها: روح، روان، بدن، عقل، شعور، منطق، اختیار، اراده، الهام، وحی (کتاب) و امام و پشیوا (راهنما) می‌باشد.

او می‌تواند از تمامی این امکانات به خوبی استفاده کند و در مسیر رشد صعود کند و  تا اعلا علیین بالا رود و می‌تواند برعکس مسیر سقوط را تا اسفل السافلین بپیماید.

نقطه‌ی اوج صعود او «نور» است و نقطه‌ی اوج هبوط او نیز «نار» است. و این عین نظم و عدل حکیمانه است.

اگر هدف والایش، إله‌اش، معبودش و ربّش، «الله جل جلاله» شد و بندگی (عبادت) او را نمود، توسط او به سوی نور هدایت می‌شود و اگر طواغیت (از مسیر خارج شدگان و طغیان کنندگان) را إله، رب، معبود و ولیّ خود گرفت و عبد آنان شد، خود نیز از مسیر حق، صراط مستقیم و طریق کمال، خارج می‌شود و توسط آنان به سوی تاریکی‌های آتش کشانده می‌شود:

«اللّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُواْ يُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّوُرِ وَالَّذِينَ كَفَرُواْ أَوْلِيَآؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ أُوْلَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ» (البقره، 257)

ترجمه: خداوند سرور (ولی و سرپرست) كسانى است كه ايمان آورده‏اند؛ آنان را از تاريكی‌ها به سوى روشنايى به در مى‏برد و[لى] كسانى كه كفر ورزيده‏اند سرورانشان [همان عصيانگران=] طاغوتند كه آنان را از روشنايى به سوى تاريكی‌ها به در مى‏برند؛ آنان اهل آتشند كه خود در آن جاودانند.

ﻫ – عبادت، نماز و روزه و حجاب و جهاد نیست، بلکه وابستگی و بندگی است و این امور، ملزومات عبادت و بندگی می‌باشند.

عبادت، باور، اعقتاد، ایمان و عمل هدفدار و با اخلاص است که در معرفت و اطاعت مخلصانه متجلی و محقق می‌گردد و بدیهی است که انسان به همان هدف و نتیجه‌ای می‌رسد که در آن جهت تلاش و حرکت کرده است، خواه نور باشد یا نار.

خداوند متعال به بشر «اختیار و اراده و انتخاب» را موهبت نمود و بدین سبب او را افضل و اکمل مخلوقات خواند، و البته ضمن عقل، شعور، علم و الهام، او را با وحی، معلم و مربی و امام، هدایت نمود تا از آتش دور شود و به کمال و فلاح نزدیک گردد، و فرمود:

«إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِرًا وَإِمَّا كَفُورًا» (الإنسان، 3)

ترجمه: ما راه را به او نشان داديم خواه شاكر باشد و پذيرا گردد يا ناسپاس.

پس اگر کسی به رغم این همه نعمت و موهبت و امکانات، تصمیم گرفت به سوی آتش رود، نباید عدل خدا را زیر سؤال ببرد. مثل این است که کسی عمداً زهر یا اسید بنوشد، یا شراب بنوشد، یا مواد مخدر مصرف کند یا ...، و سپس نظام خلقت و عدل آن را زیر سؤال که چرا دورن مرا پوساند و سوزاند و مرا به هلاکت کشاند؟ او خودش از مسیر قسط و عدل خارج شده و به خودش ظلم کرده است:

«إِنَّ اللّهَ لاَ يَظْلِمُ النَّاسَ شَيْئًا وَلَكِنَّ النَّاسَ أَنفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ» (یونس، 44)

ترجمه: خدا به هيچ وجه به مردم ستم نمى‏كند ليكن مردم خود بر خويشتن ستم مى‏كنند.

تعداد بازدید از این مطلب: 106
موضوعات مرتبط: شبهات , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


چراامام زمان (ع)عمرطولانی دارد؟
 
غیبت - چرا امام زمان (عج) بیش از هزار سال غیبت داشته است؟ (دیپلم تجربی / کوهدشت)
     

خوب است سؤال کنیم که اساساً چرا غیبت داشته و دارد. چرا که مدتش فرقی ندارد که یک دقیقه باشد، یا یک سال، یا 25 سال، یا هزار سال و یا بیشتر.

مهم است که دقت کنیم: "غیبت" یعنی چه و امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف، چه غیبتی دارند و چرا؟ اگر این را به خوبی دانستیم، به خوبی می‌فهمیم که چرا طول کشیده است؟ و می‌فهمیم چه باید بکنیم که بیشتر طول نکشد؟

الف - «غیبت»، به مثابه‌ی نبودن ایشان نیست. ایشان در نیمه شعبان سال 255 هجری قمری به دنیا آمدند و هستند.

ب - «غیبت»، خالی بودن زمین از خلیفة‌الله و حجة‌الله نیست، چرا که فرمود: هیچ‌گاه زمین از حجت خدا خالی نمی‌ماند، چه ظاهر باشد و چه پنهان.

ج - «غیبت»، رفتن به درون چاه، یا پشت کوه‌ها و یا بالای ابرها نیز نیست؛ بلکه روی زمین زندگی می‌کنند – مثل همه‌ی مردم – می‌بینندش – ولی نمی‌شناسندش.

غیبت دو جنبه دارد:

پس غیبت دو جنبه دارد و یا از دو منظر باید مورد توجه قرار گیرد:

منظر اول – "غیبت از شناسایی" است. یعنی او در میان مردم است، مردم نیز او را می‌بینند، ولی نمی‌شناسند. مانند هزاران نفری که می‌بینند، اما نمی‌شناسند. لذا اگر عکس و مشخصاتی از وی را به بیننده ارائه دهند و سؤال کنند که آیا او را تا کنون دیده‌ای؟ پاسخ می‌دهد خیر.

محمد بن عثمان عمری، دومین نایب امام علیه السلام در عصر غیبت صغرا، با قسم جلاله‌ی "والله" می‌گوید: «والله إنّ صاحِبَ هذا الأمر، یَحضرُ المَوسمُ کُلّ سِنة فَیُری النّاس وَ یَعرِفَهُم وَ یَرونَهُ وَ لا یَعرِفونَه‌» (شیخ طوسی ره، کتاب الغیبة، ص 202)

ترجمه: به خدا سوگند صاحب این امر همه ساله در موسم حج حضور می‌یابد، او مردم را می‌بیند و می‌شناسد، مردم نیز او را می‌بینند، ولکن نمی‌شناسند.»

منظر دوم – "غیبت از قیام و حکومت" است که اصل موضوع این است؛ و این مهم باید مورد توجه مسلمانان جهان قرار گیرد. یعنی از خود و دیگران بپرسند: چرا ایشان غایب است؟ چرا ظهور و قیام نمی‌کند؟ چرا حکومت جهانی را به راه نمی‌انداز و مستقر نمی‌نماید؟

پاسخ:

پاسخ سؤال بسیار روشن است. امام علیه‌السلام، دو شأن دارد:

*- یکی «ولایت و امامت» امام است؛ که از جانب خداوند متعال برگزیده و منصوب می‌گردد و هیچ ربطی هم به مردم و دیگران ندارد، چرا که خداوند متعال نه از کسی اجازه می‌گیرد و نه با کسی مشورت می‌کند. اوست که می‌داند چه کسانی را به نبوت، ولایت، امامت و هدایت مردم منصوب گرداند. در این امر سلیقه‌ی مردم، رأی مردم، اکثریت، موافقت، مخالفت و ...، هیچ نقش و اثری ندارد. مردم که نمی‌توانند برای خدا تصمیم بگیرند و یا رأی خود را به او تحمیل کنند. «مردم کجا و شناخت امام، که بتوانند به رأی خود انتخاب کنند – امام رضا علیه‌السلام»

پس، ولی‌الله و امام برگزیده الهی (حجة‌الله) که باید از سوی او برگزیده شود، همیشه هست و به وظایف و تکالیف ولایی خود عمل می‌کند.

*-دیگری «قیام و سپس حکومت» است. این فرق دارد؛ این را مردم باید بخواهند. مردم اگر نخواهند، نمی‌شود قیام کرد و نمی‌شود بر آنان حکومت نمود.

*- حضرت امیرالمؤمنین علیه‌السلام، قیام نکردند، چون یار نداشتند و چون مردم حکومت او را نخواستند، 25 سال "غیبت از حکومت" داشتند، تا این که مردم جمع شدند و خواستار حکومت ایشان گردیدند. به غیر از سیدالشهداء، امام حسین علیه‌السلام، امامان دیگر نیز قیام نکردند، چون نه تنها 72 یار لایقی چون حضرات ابوالفضل، زینب کبری، علی اکبر و ... نداشتند، بلکه به تعبیر خودشان، حتی هفت نفر یا 15 نفر نیز نداشتند. پس به طریق اولی، حکومت هم نکردند.

*- امام خمینی رحمة‌الله علیه، در سال 1342 هیچ فرقی با امام خمینی (ره) در سال 1357 نداشتند، آن موقع مردم حمایت نکردند و نخواستند، لذا تبعید شدند. اما وقتی یاران مناسب پیدا کردند، شرایط برای قیام مناسب شد، قیام کردند؛ و وقتی مردم حمایت کردند و خواستند، حکومت اسلامی را بنیان گذاشتند.

*- پس تا شرایط برای قیام مساعد نگردد، قیام نخواهند نمود و تا جامعه بشری از این خواب غفلت بیدار نشوند و منجی و حکومت الهی نخواهند، حکومت نخواهد نمود. حال چه این غیبت [غیبت از حکومت] یک سال طول بکشد، یا هزار سال یا دو هزار سال.

والحمدلله موج امامخواهی گسترده شده و بیداری اسلامی اوج گرفته و ملل دیگر نیز روز به روز از طواغیت و فراعنه‌ی زمان و مکاتب بشری ناامیدتر شده و می‌شوند.

*- بدیهی است اگر همین شیعیان، که امام زمان‌شان را می‌شناسند، او را دوست دارند و خواهان قیام و حکومت‌شان هستند، با هم وحدت می‌کردند، غیبت چنین طول نمی‌کشید:

حدیث:

حضرت حجة بن الحسن، امام مهدی علیه‌السلام:

«وَ لَوْ أَنَّ أَشْياعَنا ـ وَفَّقَهُمُ اللّه  لِطاعَتِةِ ـ عَلَى اجْتِماعٍ مِنَ القُلُوبِ فِى الوَفاءِ بِالعَهْدِ عَلَيْهِمْ، لَما تَأَخَّرَ عَنْهُمُ الْيُمْنُ بِلِقائِنا، وَ لَتَعَجَّلَتْ لَهُمُ السَّعادَةُ بِمُشاهَدَتِنا عَلى حَقِّ الْمَعْرِفَةِ وَ صِدْقِها مِنْهُم بِنا» (احتجاج، ج 2، ص 498)

ترجمه: اگر شيعيان ما ـ كه خداوند آنان را به اطاعت از خود موفق گرداند ـ دل هايشان بر وفاى به پيمانى كه بدان موظف هستند، اتفاق مى كردند، قطعا توفيق ملاقات با ما براى آنان به عقب نمى افتاد، و قطعا سعادت مشاهده‌ى ما، بر اساس معرفت دقيقى و صداقت دل نسبت به ما، به زودى براى آنان حاصل مى‌شد.

 

تعداد بازدید از این مطلب: 81
موضوعات مرتبط: شبهات , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


صفحه قبل 1 2 3 صفحه بعد


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود